جمعه 15 تير 1403 - 26 ذيحجه 1445 - 5 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
ارتباط بحث مقدمه واجب با مسأله فقهيه و اصوليه (تحرير محل نزاع)
تدریس استاد
متن
40 ارتباط بحث مقدمه واجب با مسأله فقهيه و اصوليه (تحرير محل نزاع) 321
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
ارتباط بحث مقدمه واجب با مسأله فقهيه و اصوليه
در بحث مقدمه واجب، قبل از بيان اقوال و ادله آنها، چند مطلب به عنوان مقدمه بحث، واقع شدهاست. يك مطلب مربوط به تحرير محل نزاع و آنچه كه در اين باب، مورد بحث واقع شده است وارتباط اين بحث با اين جهت كه آيا مسأله، مسأله فقهيّه است و در اصول مطرح شده يا مسأله، مسألهاصوليه است و همان ضابطه كلى كه در رابطه با مسائل اصوليه مطرح است در اينجا وجود دارد؟
شكى نيست كه اگر مسأله را به اين كيفيّت مطرح كنيم كه معمولاً در اذهان ما هم به اين كيفيّتمطرح است و در خيلى از كتابهاى اصوليّه هم به همين كيفيّت بيان شده است و آن اين است كه ما آنقضيه مورد نزاع را عبارت از اين قرار دهيم كه «مقدمه الواجب، واجبةٌ ام لا؟» قضيه مورد بحث،عبارت از يك چنين معنايى مىباشد، كه موضوع آن عبارت از مقدمة الواجب است و محمول آن همعبارت از «واجبٌ ام لا؟» است. اگر ما به اين صورت مسأله را بحث كنيم، طبعاً اين يكى از مسائلفقهيّه خواهد شد براى اين كه ميزان در مسأله فقهيّه، عبارت از اين است كه موضوع آن قضيّه و مسألهعبارت از فعل مكلّف باشد و محمول آن هم عبارت از يكى از احكام، حالا احكام خمسه تكليفيّهباشد يا احكام وضعيّه باشد. ملاك در مسأله اصوليّه، چنين معنايى است و ما مىبينيم اين عنوان در«مقدمة الواجب، واجبة» تحقق دارد براى اين كه همان طورى كه ذى المقدمه يكى از افعال مكلّفيّناست و «يعدّ فعلاً للمكلّف»، مقدمه واجب هم به عنوان فعل مكلّف مطرح است. اگر «كون علىالسطح فعل للمكلّف» كه حتماً هم «فعلٌ للمكلّف»، نصب سلّم هم به عنوان مقدمه اين واجب، فعلبراى مكلّف است، منتها آن به عنوان ذى المقدمه مطرح است و اين به عنوان مقدمه آن ذى المقدمهمطرح است. و گاهى مىبينيم كه اصلاً مولا در يك عبارت، بين اين دو جمع مىكند مىگويد: «ادخلالسوق و اشتر اللحم» پس همان طورى كه اشتراء، فعلٌ للمكلّف، دخول السوق هم، فعلٌ للمكلّف.
فرق مسأله فقهيه و قاعده فقهيه
پس ترديدى نيست در اين كه، مقدمة الواجب كه موضوع اين بحث است، بنا بر اين كه محل نزاعرا به اين صورت تقرير كنيم، فعل مكلّف است و محمول هم عبارت از «واجب ام غير واجبٍ» است.عيناً مثل اين كه بحث كنيم كه «هل تكون صلاة الجمعة فى عصر الغيبة، واجبة ام لا؟» همان طورى كهبحث در وجوب صلاة جمعه، بلا اشكال به عنوان يك بحث فقهى و مسأله فقهيّه مطرح است، بحثدر وجوب مقدمه و عدم وجوب مقدمه هم به همين كيفيّت است. منتها يك فرقى بين اين دو مثالهست، امّا اين فرق در آن جهت اصلى فارغ نيست، در عين اين كه فرق وجود دارد، امّا در اصل مطلبكه فقهى بودن مسأله است، هيچ فرقى ندارد. فرق اين است كه ما در مسائل فقهيّه، به دو نوع مسألهبرخورد مىكنيم: از يك سنخ آن به مسأله فقهيّه تعبير مىشود و از يك سنخ آن تعبير به قاعده فقهيّهمىشود. قاعده فقهيّه هم، همان مسأله فقهيه است و بحث آن به فقه ارتباط دارد منتها فرق بين قاعدهفقهيه و مسأله فقهيه، در اين جهت است كه مسأله فقهيه آن است كه عنوان موضوع آن حكايت از يكمعنون بيشتر نمىكند. صلاة الجمعة يك عنوانى است كه «ليس لها الاّ معنون واحد» و آن واقعيّتصلاة جمعه است حتى صلاة الجمعة حكايت از صلاة الظهر هم نمىكند. عنوانى است كه «له معنونواحد». امّا قاعده فقهيه عبارت از آن عنوانى است كه معنونهاى متعدد دارد. عنوان واحد است، امّامعنونهاى آن متعدد است مثل اين قاعده كه شما در كتاب مكاسب خواندهايد، «كل ما يضمنبصحيحه، يضمن بفاسده»، اين «ما يضمن بصحيحه» يك عنوان است، امّا معنونهاى اين «ما يضمنبصحيحه» متعدد است. بيع يكى از مصاديق «ما يضمن بصحيحه» است، اجاره يكى از مصاديق «مايضمن بصحيحه» است و همين طور ساير عقود معاوضى، كه در آنها ضمان به مسمّى تحقق دارد.
پس مسأله فقهيه و قاعده فقهيه، هر دو در فقهى بودن مشترك هستند، منتها فرق آنها، فرق جزئىو كلى است. مسأله فقهيه عنوانش بيش از يك معنون ندارد، امّا قاعده فقهيه، معنونهاى متعدد دارد.اگر بحث «مقدمة الواجب، واجبٌ» به اين صورت، محل بحث باشد، اين عيناً مثل همان «صلاةالجمعة واجبة» است، فقط فرق آن در همان حيث است، كه صلاة الجمعة تنها يك معنون دارد، امّامقدمة الواجب، هزارها معنون دارد. وضو يك مقدمه واجب است، طهارت ثوب يك مقدمه واجباست، طهارت بدن يك مقدمه واجب است، در باب حج، طى طريق، قطع مسافت، يك مقدمه واجباست. بالاخره عنوان مقدمه واجب يك عنوان كلى و يك عنوان عامى است، كه از معنونهاى كثير ومتعدد حكايت مىكند. امّا اين كليّت، سبب نمىشود كه بحث، از فقهى بودن خارج شود. بالاخره هركجا مقدمه واجب تحقق داشته باشد، اين فعل مكلّف است. نمىشود چيزى مقدمه واجب موردبحث ما باشد و ارتباطى به مكلّف و فعل مكلّف نداشته باشد. منتها عنوان مقدمه واجب، همه افعالمكلّف را كه مقدميت براى واجبات دارد را شامل مىشود.
علت طرح مسأله مقدمه الواجب در علم اصول
در نتيجه اگر ما بحث مقدمه واجب را به همين كيفيتى كه در ذهن ما هست، به همين كيفيتى كه درجمعى از كتب اصوليه مطرح است، بخواهيم مطرح كنيم، اين يك مسأله فقهى مىشود و اين اشكالپيش مىآيد، كه اين مسأله فقهيه و به تعبير ديگر: اين قاعده فقهيه، چرا در كتاب اصول و علم اصولمطرح شده است؟ حداقل در كتابهايى كه به عنوان قواعد فقهيه بحث كردند، در آنجا بحث شود، امّاآوردن اين مسأله در علم اصول، وجهى ندارد. روى اين جهت مرحوم آخوند(ره) يك راهى پيداكرده است، گفتهاند: ما بايد ظهور اين حيثيت را حفظ كنيم، اين يك ظهور قوى در مسأله است. كدامظهور؟ ظهور اين كه اگر مسألهاى در علم اصول مطرح شد، ظاهر در اين است كه جزو مسائل علماصول است. نه تنها علم اصول اين خصوصيت را داشته باشد، اصولاً هر مسألهاى در هر علمى مطرحشود، اين يك ظهور قويى دارد، در اين كه اين مسأله، جزو مسائل همان علم است و به عنوان يكمسأله استطراديه و خارج از علم در آن علم بحث نشده است. و چون اين ظهور خيلى ظهور قوى ومحكمى است، لذا مرحوم آخوند(ره) كانّ مىفرمايد: ما به استناد اين ظهور، صورت مسأله را تغييرمىدهيم. آن قضيهاى كه به حسب آنچه از موقعى كه معالم مىخوانديم در ذهن ما بوده است، آن راتغيير مىدهيم، موضوع و محمول را عوض مىكنيم، به طورى كه با ضابطه كليّه مسأله اصوليّه بتواندتطبيق كند.
اولاً ضابطه به نظر ايشان چيست؟ همان طورى كه ايشان مكرر در كتاب كفايه ذكر فرمودهاند،ضابطه مسأله اصوليه اين است كه خود مسأله اصوليه نتيجه آن مستقيماً حكم فقهى نباشد، بلكهنتيجه مسأله اصوليه را ما به عنوان يك كبرا قرار دهيم و يك صغرا هم به اين كبرا ضميمهكنيم و نتيجهاى كه از اين قياس و از اين صغرا و كبرا حاصل مىشود، حكم فقهى و حكم فرعى باشد.پس در حقيقت مسأله اصوليه، آن است كه نقش در استنباط حكم فقهى و فرعى دارد، به صورتى كهكبرا در قياس استنباط واقع مىشود، ملاك و معيار در اصولى بودن مسأله، به نظر ايشان چنين معنايىاست.
بعد مىفرمايد: در بحث مقدمه واجب، موضوع و محمول اين قضيه مورد بحث را اين طورتغيير مىدهيم؛ نمىگوييم: «مقدمة الواجب، واجبة» بلكه مىگوييم: «الملازمة بين وجوب المقدمة ووجوب ذى المقدمة، ثابتة عقلاً ام لا تكون ثابتة عقلا» موضوع در قضيه مورد بحث، ديگر فعلالمكلّف نيست. عنوان مقدمه واجب، موضوع براى قضيه مورد بحث نيست بلكه موضوع عبارت ازالملازمه است. ملازمه بين وجوب ذى المقدمه و وجوب مقدمه، ملازمه كه فعل مكلّف نيست بلكهملازمه يك واقعيتى است كه روى فعل مكلّف اثر مىگذارد، يعنى نتيجة الملازمه، وجوب المقدمهخواهد شد «امّا نفس الملازمة ليس بفعل للمكلّف» ملازمهاى كه يك طرف آن حكم شرعى بهوجوب ذى المقدمه است و يك طرف ديگر آن حكم شرعى وجوب مقدمه است. در حقيقت طرفينملازمه دو حكم شرعى است. اگر ما بحث كرديم كه آيا بين اين دو حكم شرعى، ملازمه تحقق دارد ياندارد؟ و اگر ملازمه، ملازمه عقليه شد، اين ديگر ارتباط مستقيم به فعل مكلّف نمىتواند داشته باشدبلكه فقط مثل ساير مسائل اصوليّه، مىتواند در كبراى قياس استنباط واقع شود، كه نتيجه آن قياسعبارت از حكم فقهى و حكم فرعى باشد. مثلاً به اين صورت ما قياس ترتيب دهيم و بگوييم:«الوضوء مقدمة للصلاة الواجبة» اين صغرا. بعد كبرا را به آن ضميمه كنيم «و الملازمة بين وجوب ذىالمقدمة و وجوب المقدمة فى جميع الموارد متحققٌ» آن وقت نتيجه مىگيريم كه - ديگر در نتيجهفعل مكلّف موضوع واقع مىشود - «فالوضوء بين وجوبه و بين وجوب الصلاة» ملازمه تحقق دارد.
اين كه مىگوييم: بين وجوبش و بين وجوب الصلاة، ملازمه تحقق دارد، عبارة اخراى از وجوبمقدمه است، نه اين كه نتيجهاش باز وجوب مقدمه شود. فرق نمىكند كه بگوييد: «الوضوء واجب» يااين كه بگوييد: «الوضوء بين وجوبه و وجوب الصلاة ملازمه» تحقق دارد. وجوب صلاة كه هست،ملازمه هم كه مىگوييد هست، اينجا ديگر قياس لازم ندارد. اين عبارت اخراى از وجوب خودوضوء مىشود. لذا مرحوم آخوند مىفرمايند: ما موضوع و محمول را در قضيه تغيير مىدهيم، براىاين كه آن ظهور در اصولى بودن مسأله را، كه يك ظهور قوى محكمى است را حفظ كنيم. البته اگرجايى امكان نداشته باشد كه ما با تغيير صورت، مسأله را اصوليه كنيم، چارهاى نداريم آنجا از آنظهور صرف نظر كنيم. امّا اگر يك راه فرارى براى ما باز بود و يك راه حلى براى ما آماده بود كه بهوسيله آن بتوانيم عنوان اصولى بودن مسأله را حفظ كنيم، چارهاى نداريم كه آن راه را انتخاب كنيم،ولو با تغيير موضوع و محمول مسأله و با تغيير عنوانى كه در بعضى يا قسمتى از كتابهاى اصوليهمورد بحث واقع شده است. و ايشان مىفرمايند: راه حل آن اين است كه موضوع را «الملازمة بينالوجوبين» قرار دهيم و محمول را «ثابت، متحقق، ام غير ثابتٌ و غير محققٌ» كه اين ديگر نه موضوعآن مستقيماً ارتباط به فعل مكلّف دارد و نه محمول آن، ارتباط به حكمى از احكام تكليفيه دارد. بودنو نبودن ملازمه، متحقق بودن و متحقق نبودن ملازمه، عبارت از حكمى از احكام تكليفيه نيست كهمحمول ما يكى از احكام تكليفيه باشد.
بيان كيفيت وجوب در مسأله مقدمة الواجب
قبل از آن كه به صحت و سقم بيان ايشان بپردازيم، يك توضيحى لازم دارد و اين توضيح را ما درقسمتهاى زيادى در بحث مقدمه واجب، بايد مورد نظر داشته باشيم براى اين كه خيلى از جاها اينمسأله اشتباه مىشود. در بحث مقدمه واجب، صورت بحث را به هر صورت كه قرار دهيم، كارى بهصورت بحث و عنوان محل نزاع نداريم، لكن آنچه در باب مسأله مقدمه واجب، لُبّ محل نزاع استعبارت از وجوب شرعى و مولوى مقدمه است، مىخواهيم ببينيم آيا وقتى كه مولى مىگويد:«اقيموا الصلوة» و ما از خارج به دليل ديگر مىفهميم كه وضو شرطيّت براى صلاة دارد - ولو اين كهبعضىها بين مقدمات فرق قائل شدهاند، لكن اجمالاً مقدمه شرعيه باشد، عقليه باشد، عاديه باشد،در اين جهتى كه بحث مىكنيم فرقى نمىكند - آيا شارعى كه «جعل الوضوء شرطاً للصلاة» مثل اينكه از اول به اين تعبير مسأله شرطيّت وضوء را مطرح كرد، اول گفت: «اقيموا الصلوة» بعد گفت:«الوضوء شرط للصلاة» بحث در اين است كه وجوبى كه روى ذى المقدمه آورده است، دوخصوصيت دارد: اوّلاً وجوب، وجوب شرعى است چون شارع اين وجوب را افاده كرده و وضعكرده است. ثانياً وجوب مولوى است، يعنى ارشاد به چيزى نيست مثل «اطيعوا الله» نيست كه امر آن،امر ارشادى بود. «اقيموا الصلوة» مغاير با «اطيعوا الله»، است. امر «اطيعوا الله» امر ارشادى است، امّا«اقيموا الصلوة» امر مولوى است. بحث در اين است كه همان طورى كه وجوب ذى المقدمه به عنوانيك وجوب شرعى مولوى مطرح است، آيا وقتى كه شارع گفت: «الوضوء شرطٌ للصلاة»، لازمهشرطيّت، لازمهاى كه از طريق عقل استفاده مىشود، اين است كه وضو هم مثل صلاة داراى يكوجوب شرعى مولوى باشد، يا اين كه در باب وضو، وجوب شرعى مولوى مطرح نيست، بلكه آنمقدارى كه در باب وضو مطرح است، همان لزوم عقلى است؟ يعنى عقل شما را الزام مىكند به اينكه وضو بگير بعد از آن كه ديد شارع به وضو لباس شرعيّت پوشاند، البته عقل مىگويد: من دركنمىكنم كه وضو شرطيّت دارد يا نه؟ امّا وقتى كه شارع گفت: «الوضوء شرط للصلاة» با حفظشرطيّت، من حكم مىكنم به اين كه بر تو لازم است، «رعايةً لتحقق الصلاة» كه وضو بگيرى و نمازبخوانى.
پس در مسأله مقدمه واجب، به هر كيفيتى بخواهيم محل نزاع را تقرير كنيم، چه به صورتى كهعنوان مسأله فقهيه داشته باشد، يا عنوان مسأله اصوليه داشته باشد، لكن لُبّ نزاع و حقيقت نزاع دراين است، كه آيا در مقدمات، تنها يك لزوم - و بهتر اين است كه از لزوم هم به لابديّت عقليّه تعبيركنيم - وجود دارد؟ عقل حكم به لابديّت اين مقدمات مىكند مىگويد: چارهاى نداريد نماز بدونوضو كه نمىشود، «فلابد من ايجاد الوضوء، لتتحقق الصلاة»؟ آيا مسأله همين مقدار است؟ منكرينوجوب مقدمه همين حرف را مىزنند. كسى نيامده است در باب مقدمه واجب، لزوم عقلى مقدمه ولابدبيّت عقليّه مقدمه را منكر شود، كسى نيامده است بگويد: با اين كه شارع وضو را شرط نماز قرارداده است و شما به عقل مراجعه مىكنيد و از عقل مىپرسيد كه آيا لازم است من اين شرط را انجامدهم، يا لازم نيست؟ عقل به شما جواب بدهد كه مىخواهى شرط را انجام بده و مىخواهى شرط راانجام نده. پس چطور بين اين مسأله و بين اينكه عقل مىگويد كه حتماً بايد اطاعت مولا تحقق پيداكند، جمع مىشود؟ اگر در مسائل عرفى به عقل مراجعه كنيم، بگوييم: مولا به ما گفته است: «يجبعليك الكون على السطح» و «كون على السطح» هم بدون نصب سلّم، عادتاً امكان ناپذير است - آيا بهنظر شماى عقل، نصب سلّم لازم است يا نه؟ عقل بگويد كه بله هيچ لزومى ندارد نصب سلّم، امّا درعين حال كون على السطح بايد تحقق پيدا كند. اطاعة المولى حتماً بايد تحقق پيدا كند. بين اين دوجمع نمىشود كه هم بگويد حتماً «اطع المولى و لا محيص عن اطاعة المولى» و هم بگويد: در رابطهبا نصب سلّم، تو آزاد هستى، مىخواهى نصب سلّم را انجام بده، مىخواهى ايجاد نكن نصب سلم را.بين اين دو جمع نمىشود. لذا آنهايى كه منكر وجوب مقدمه هستند، لابدبيّت و لزوم عقلى مقدمه رانمىتوانند انكار كنند و نكردهاند. كسى نيامده است، لابديّت عقليه مقدمه را انكار كند، كسى نيامدهاست لزوم عقلى مقدمه را انكار كند. لزوم عقلى مقدمه يك امر ضرورى و بديهى غير قابل انكاراست. امّا بحث در اين است، كه علاوه بر اين لزوم عقلى مسلّم، آيا مقدمه يك وجوب شرعى مولوىهم زائد بر لزوم عقلى دارد يا اين كه يك وجوب شرعى مولوى، ديگر ندارد؟ تنها همان لزوم عقلىدر رابطه با مقدمه مطرح است؟
پس به هر كيفيّتى كه مسأله را مطرح كنيد، لُبّ نزاع عبارت از اين است، كه آيا براى مقدمه،وجوب شرعى مولوى زائداً على اللزوم العقلى، هست يا نه؟ آيا طرفين ملازمه روى اين بيان مرحومآخوند(ره)، كه محل نزاع را ملازمه قرار داده است و حاكم به ملازمه را هم عقل قرار داده است،چيست؟ ملازمه بين وجوب ذى المقدمة و وجوب مقدمه، امّا كدام وجوب؟ وجوب شرعى مولوى.در حقيقت نزاع اين طورى مىشود، آيا بين وجوب شرعى مولوى ذى المقدمه و بين وجوب شرعىمولوى مقدمه، از نظر عقل، ملازمه تحقق دارد يا اين كه ملازمه تحقق ندارد؟ پس در حقيقت«الملازمة عقلية، لكن طرفا الملازمة» دو طرف ملازمه شرعى است. يكى وجوب شرعى ذىالمقدمه است، يكى هم وجوب شرعى مقدمه است. يكى وجوب مولوى ذى المقدمه است، يكى هموجوب مولوى مقدمه است، منتها نفسى بودن و غيرى بودن، آن يك جهت ديگر است. نفسى بودن وغيرى بودن هم با شرعى بودن متلائم و متناسب است و هم با مولوى بودن، يعنى «الوجوب الشرعىالمولوى قد يكون نفسياً كما فى ذى المقدمة و قد يكون غيرياً كما فى المقدمة».
پس اين كه گفتيم در ذهن گاهى اشتباه مىشود، يكى اين جهت است كه انسان خيال مىكند،آنهايى كه منكر وجوب مقدمه هستند، حتّى لزوم عقلى مقدمه را هم انكار دارند، در حالى كه مسألهاين طور نيست. و ديگر اين كه حالا كه حاكم به ملازمه عقل شد، اثباتاً و نفيا،ً خيال نكنيم كه اگرملازمه عقلى شد، پس لا محاله وجوب مقدمه هم يك وجوب عقلى خواهد شد بلكه ملازمه عقلىاست، امّا بين دو طرف ملازمه در شرعى بودن و مولوى بودن، اشتراك تحقق دارد.
تمرينات
چگونه مسأله مقدمه واجب، يك مسأله فقهيه است
فرق مسأله فقهيه و قاعده فقهيه در چيست
بيان مرحوم آخوند «ره» براى اندراج مقدمه واجب، در مسائل اصوليه چيست
با فرض وجود ملازمه عقليه، حكم مقدمه را بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...