جمعه 15 تير 1403 - 26 ذيحجه 1445 - 5 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
ارتباط مسأله اجزاء با اصالة الصحة
تدریس استاد
متن
40 ارتباط مسأله اجزاء با اصالة الصحة 320
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
ارتباط اصالة الصحة با مسأله اجزاء
در باب اصول عمليه، آخرين اصلى كه بايد روى آن بحث شود و لو اين كه در كلمات كسى رانيافتم كه در اين مورد بحث كرده باشد، مسأله اصالة الصّحة است. بعضى از موارد اصالة الصّحةارتباطى به مسأله اجزاء ندارد و خارج از محل بحث ماست و آن جايى است كه اصالة الصّحة درمعاملات جريان پيدا كند. يك بيعى قبلاً از مكلّف يا از ديگران واقع شده و شك در صحت و فساد آنبيع است، اصالة الصّحة در اين اينجا جريان پيدا مىكند، اما ارتباطى به مسأله اجزاى مورد بحث ماندارد. يا يك نكاحى واقع شده، در صحت و فساد اين نكاح شك مىشود، اصالة الصّحة، صحت ايننكاح را اقتضاء مىكند، اين هم به بحث اجزاء مربوط نيست. گاهى اصالة الصّحة تطبيق بر قاعده فراغپيدا مىكند، عباداتى از انسان تحقّق پيدا كرده، نمازهايى در گذشته انجام شده، انسان شك مىكند دراين كه اين عبادات گذشته صحيح واقع شده يا باطل؟ اصالة الصّحة اقتضاى صحت مىكند، لكن دراينجا اصالة الصّحة منطبق بر قاعده فراغ است و بحث در قاعده فراغ در آن جارى مىشود. اين طورنيست كه در اينجا ما دو عنوان داشته باشيم: يكى قاعده فراغ و يكى اصالة الصّحة و مثلاً هر كدام هميك اقتضايى داشته باشد.
آن جايى كه اصالة الصّحة به ما ارتباط پيدا مىكند يعنى به بحث اجزاء مربوط مىشود و مجراىقاعده فراغ قرار نمىگيرد، جايى است كه در عبادات چه حج و چه غير حج، كسى استنابه كرده باشد.نماز و روزهاى به عهده يك ميّتى است، حجى به عهده اوست، اينجا وارث براى برائت ذمه ميّتاستنابت مىكند، نايبى مىگيرد كه اين نماز و روزه را انجام دهد و اين حج را انجام دهد. اينجا وارثيك وقت شك مىكند در اينكه نايب آيا عمل منوب فيه را اصولاً در خارج انجام داده يا نداده، اينجالازم است كه در اين رابطه وثوق داشته باشد به اينكه نايب عمل منوب فيه را انجام مىدهد. در بحثفقهمان وقتى كه شرايط نيابت را ذكر مىكرديم، يكى از شرايط آن، مسأله وثوق و اطمينان بود كه اينشرط به نيابت ارتباط ندارد، بلكه به استنابه ارتباط دارد. كسى كه مىخواهد نايب بگيرد و ديگرى رانايب قرار دهد، بايد وثوق و اطمينان داشته باشد به اينكه اين نايب عمل منوب فيه را انجام مىدهد.اگر چنين مسألهاى نباشد، استصحاب عدم اتيان و استصحاب عدم تحقّق فعل منوب عنه من النائباقتضاء مىكند كه نايب، عمل منوب فيه را انجام نداده و در مقابل اين استصحاب، يك شىء معتبرىكه تقدّم بر اين استصحاب داشته باشد و يا در عرض اين استصحاب باشد، نداريم. اما آنجايى كهاصل الاداء و اصل الاتيان مورد وثوق استنابه كننده است، وثوق دارد به اينكه نايب عمل را انجاممىدهد، اما نمىداند كه صحيحاً انجام مىدهد يا فاسداً انجام مىدهد، آنجا گفته شده كه براى احرازصحت مىتوان به اصالة الصّحة تمسّك كرد.
به عبارت ديگر: مسأله صحت، غير از مسأله اصل اتيان است. اصل اتيان بايد مورد وثوق باشد،اما صحت را مخصوصاً اگر ترديد بعد تحقّق العمل باشد، هيچ مانعى ندارد كه به اصالة الصّحةتمسّك كند به اينكه اين عملى را كه از نايب قبلاً تحقّق پيدا كرده، آيا صحيحاً واقع شده يا نه؟ اينجا بهبحث اجزاء ارتباط پيدا مىكند. يك كسى را استيجار كردهاند بر اينكه نماز ميّت را انجام دهد، يعنىنمازهاى فائته من الميّت را، روزههاى فوت شده از ميّت را انجام دهد، حجّى كه بر ميت استقرار پيداكرده را انجام دهد. فرضاً يقين هم كردهاند به اينكه انجام داد، لكن شك دارند در اين كه صحيحاً انجامداد يا فاسداً انجام داد؟ اينجا اصالة الصّحة جريان پيدا مىكند و حكم مىكند به اينكه صحيحاً انجامگرفته. حالا به استناد اصالة الصّحة، بنا گذاشت بر اينكه نايب صحيحاً اين حج را انجام داده، اين نمازو روزه را انجام داده، بعد كشف خلاف شد، معلوم شد كه بعضى از اجزاء را رعايت نكرده، بعضى ازشرايط را رعايت نكرده، بعضى از موانع را رعايت نكرده، آيا اصالة الصّحة اقتضاى اجزاء مىكند مثلقاعده طهارت، استصحاب طهارت و امثال ذلك يا اينكه اقتضاى اجزاء نمىكند؟ اينجا بحث اجزاءكاملاً پياده مىشود.
مبناى حجيّت اصالة الصحة
چيزى كه اينجا به نظر مىرسد اين است كه ببينيم مدرك اصالة الصّحة چيست؟ اگر اصالة الصّحةظهور حال مسلمان باشد و اين ظهور اماريت داشته باشد بر اينكه عمل انجام شده، صحيحاً واقعشده است، در حقيقت اصالة الصّحة يكى از امارات شناخته شود و منشأ اصالة الصّحة، ظهور حالمسلمان باشد كه ظهور حال مسلمان مثل همين ظهور لفظ است. همان طورى كه ظهور لفظ، جنبهاماريت دارد، ظهور حال مسلمان هم جنبه اماريت دارد. اگر با اصالة الصّحة ما اين گونه برخوردكنيم، بايد همان حكم امارات را در مورد او جارى كنيم، يعنى همان طورى كه در امارات قائل به عدماجزاء مىشديم، در اصالة الصّحة هم بايد قائل به عدم اجزاء شويم. اگر بعد از مدتى معلوم شد كهعمل آن نايب فاقد بعضى از اجزاء بوده، فاقد بعضى از شرايط بوده، واجد بعضى از موانع بوده، بايدبگوييم: اين عمل انجام شده به درد ميّت نمىخورد، از نو بايد استنابت جديده و نيابت جديدى پيداكرد تا اينكه عمل را صحيحاً انجام دهد.
پس اگر مبناى حجّيت اصالة الصّحة، ظهور حال مسلم باشد، اين به عنوان اماره مطرح مىشود ودر اماره هم، حكم عبارت از عدم اجزاء بود. اما اگر ما چنين حرفى را نزديم، گفتيم: مبناى حجّيتاصالة الصّحة يك تعبيراتى است كه در روايات اصالة الصّحة وارد شده، از اين قبيل تعبيرات كه اماممىفرمايد: «ضع امر أخيك على احسنه» شما كارهاى برادر مسلمان را حمل بر احسن بكن، اين از آنافعل التفضيلهايى است كه جنبه افعل التفضيلى در آن مطرح نيست، «ضع امر أخيك على احسنهيعنى على كونه حسناً، يعنى على كونه صحيحاً فى مقابل مالا حسن فيه» كه عبارت است از عملباطل و عمل فاسد. اگر مدرك اينطور شد، اينجا آيا ما از اين عبارت استفاده اجزاء مىكنيم، يعنىهمان طورى كه در مثل قاعده طهارت، قاعده حلّيت، استصحاب طهارت، استصحاب وضو روىتقريب حاكميت، مسأله اجزاء را استفاده مىكرديم، آيا در اينجا هم بگوييم: «ضع امر أخيك علىاحسنه» معنايش يك جنبه حكومتى است بر ادله اجزاء و شرايط و اين هم يك حاكميتى بر ادله اجزاءو شرايط دارد و همان طورى كه در آن اصول، مسأله اجزاء را پياده مىكرديم، آيا در اينجا هم ما مسألهاجزاء را پياده كنيم يا اينكه نه يك نكتهاى اينجا به نظر مىرسد كه با اينكه اصالة الصّحة به عنوان يكاصل عملى مطرح است، معذلك ما قائل به اجزاء نمىشويم، با اينكه اصل عملى است، مثل همانقاعده طهارت و استصحاب طهارت، به عنوان يك اصل عملى مطرح است، معذلك ما نمىگوييم:اجزاء. چرا؟ نكته اينجا چيست و چه خصوصيتى در اينجا هست؟
معناى «ضع امر أخيك على احسنه»
خصوصيت اين است كه خود اين عبارت «ضع امر أخيك على احسنه» پيداست كه امر الاخارتباط به اين شخص دارد، در رابطه با اين شخص است و الاّ من حساب كنم ببينم فلانى كه نماز ظهرخودش را مىخواند، آيا صحيحاً مىخواند يا فاسداً مىخواند؟ آيا اين «ضع امر أخيك على احسنه»مىگويد: تو حكم كن به اينكه زيدى را كه نماز ظهر خودش را مىخواند، صحيحاً مىخواند؟ مگرپاداش زيد را شما مىخواهيد بدهيد؟ مگر حاكم بر عبادات ديگران شما هستيد كه به شما دستوردهند نماز ظهرى كه صادره از زيد مىشود، شما بنا بگذار بر اينكه اين نماز صحيح است؟ من چهكاره هستم كه بنا بگذارم بر اينكه اين نماز صحيح است؟ نماز ظهرى كه زيد براى خودش مىخواند،به من چه ارتباطى دارد كه من بنا بگذارم بر اينكه نماز ظهر صادره از زيد صحيحاً واقع شده؟ پسنتيجه مىگيريم كه بايد اين امر الاخ، يعنى امر شخصٍ آخر، يك ارتباطى به من كه مىخواهم حملكنم فعل او را على احسنه داشته باشد، يك اضافهاى به من داشته باشد. در حقيقت يك مسئووليتى دررابطه با او داشته باشم. اين جاست كه خود موضوع ارتباط بين اين مخاطب «ضع» و بين آن اخ و امرالاخ را اقتضاء مىكند، يعنى آنجايى كه امر الاخ به شما ارتباط دارد، صحت و فسادش به شما ارتباطدارد، اينجا «ضع امر أخيك على احسنه» پس در مثل اين مسأله استنابه و نيابت پياده مىشود. ما ازخود وضع لسان دليل يك چنين اقتضايى را استفاده مىكنيم كه مسأله روى نيابت و استنابت و امثالذلك پياده مىشود. حالا كه اينطور شد، در حقيقت «ضع امر أخيك على احسنه» را آورديم در مثل مانحن فيه روى مسأله نيابت. البته جاهاى ديگرى كه يك آثار مربوط به اين مكلّف اوّلى هم داشتهباشد، آنجاها را هم شامل مىشود، مثل اينكه زيد اين خانه را خريده، شما هم مىخواهيد از زيد اينخانه را بخريد، شك مىكنيد كه آن معامله اولى كه زيد كرده صحيح بوده و زيد مالك است و شماحالا از مالك خريدارى مىكنيد؟ اينجاها را هم مىگيرد. اما در مثل عباداتى كه مربوط به ما نحن فيهاست و مربوط به مسأله اجزاء است، در مورد همان استنابت و نيابت پياده مىشود. در حقيقت كانّ بهوارث استنابه كننده مىگويند: «ايّها الوارث»! اگر استنابه كردى و نايب، منوب فيه را انجام داد و شماشك كرديد كه صحيحاً انجام داده يا فاسداً، حسناً انجام داده يا غير حسنٍ؟ «ضعه على احسنه» اين رابنا بگذار بر اين كه صحيحاً انجام داده. اصلاً خود لحن عبارت در مثل ما نحن فيه يك چنين اقتضايىرا دارد.
به نظر مىآيد كه پس ديگر تريدى نيست، روايت مىگويد: «ضع امر أخيك على احسنه» درحالى كه اينجا براى وارث دو حيثيت در كار است: وارث از يك نظر گرفتار آن منوب عنه و اشتغالذمه منوب عنه است، اين يك گرفتارى است. از طرف ديگر گرفتار نايب است، از نظر اينكه بايداُجرت را به نايب بپردازد، مال الاجاره را در اختيار نايب بگذارد. اين «ضع امر أخيك على احسنه» بهنظر مىرسد كه فقط اين حيثيت دوم را متعرّض است، چون نايب پول گرفته كه عمل صحيح انجامدهد، اينكه ترديدى نيست. نايب پول در مقابل عمل صحيح گرفته است. اگر از اول ما بدانيم، يا بعدالعمل بدانيم كه عمل را فاسداً انجام داده، آيا نايب استحقاق اُجرت دارد؟ يك كسى آمد يك سالنماز استيجارى گرفت، همه آن را باطلاً انجام داد، اين ديگر استحقاق اُجرت ندارد. پول گرفته كهعبادت صحيح انجام دهد، نماز و روزه و حج صحيح انجام دهد. به نظر مىرسد كه اين «ضع امرأخيك على احسنه» آن حيثيتى را كه در رابطه با نفع اخ است، دلالت دارد، يعنى اگر ترديد كرد كه ايننايب عمل را صحيح انجام داده يا نه؟ حق ندارى اُجرت را به او نپردازى، حق ندارى از دادن اُجرتامتناع كنى. نمىتوانى بگويى: من چون شك دارم در اينكه صحيحاً انجام داده يا نه؟ مثل آنجايىاست كه شك دارم در اينكه اصلاً انجام داده يا نداده؟ معلوم نيست كه اين استحقاق اُجرت و مالالاجاره را داشته باشد. بلكه «ضع امر أخيك على احسنه» يعنى بگوييد: اين عمل صحيحاً واقع شده.اما در چه رابطه؟ در رابطهاى كه با نفع الاخ مطرح است، در رابطهاى كه با نفع نايب مطرح است. آنرابطهاى كه مربوط به نفع نايب و استحقاق اُجرت است. يعنى با شك در صحت و بطلان، نمىتوانىاز دادن اُجرت امتناع بورزى بلكه بگو: صحيحاً انجام داده، تمام اُجرت را هم در اختيار نايب بگذار.اما اين مطلب ملازم با اجزاء نيست. وارث، مكلّف است به اينكه امر نايب را «يضعه على احسنه ويحكم بانّه صحيح بالاضافة الى ما يتعلّق بنفع النائب» اما كجاى اين دارد كه اگر كشف خلاف شدمجزى از منوب عنه هم هست؟ بلكه حتّى اصل صحت در صورت شك هم مورد مناقشه واقعمىشود كه ما از اين عبارت در رابطه با يك حيثيت، اصالة الصّحة را استفاده مىكنيم، اما در رابطهحيثيت اجزاء عن المنوب عنه، مخصوصاً در آنجايى كه كشف خلاف شود و ما بفهميم كه بعداً نايببعضى از شرايط و اجزاء و بعضى از موانع را اصلاً رعايت نكرده است.
بررسى لسان دليل اصول عملى
پس اينطور نيست كه هر كجا كه مسألهاى به عنوان اصل عملى شرعى مطرح است، ما فورىدنبالش كلمه اجزاء را بياوريم، بلكه بايد لسان دليل اين اصل عملى را ملاحظه كنيم. در قاعدهطهارت مىگويد: چون شك در طهارت و نجاست ثوب داريد «هو طاهر». «هو طاهر» را ما تحليلكرديم كه اگر بخواهد حكومت بر «صلّ مع الطهارة» نداشته باشد، بى معنا مىشود. «هو طاهر» يعنىچه؟ از يك طرف، طهارت واقعيه شرط باشد، از يك طرف، شارع بگويد: «اذا شككت فى الطهارة والنجاسة» من حكم مىكنم به «انّه طاهر فى الظاهر». طهارت ظاهريه اگر در دائره شرط توسعهاىايجاد نكند، طهارت ظاهريه چه اثرى بر آن مترتب مىشود؟ طهارت ظاهريه بايد توسعه در دليلشرط ايجاد كند. يا در باب استصحابى كه در وضو بر حسب صحيحه زراره اُولى جريان پيدا مىكند،ما چارهاى نداريم آن صغرا و كبرايى كه امام تشكيل مىدهند، «لانّك كنت على يقين من طهارتكفشككت»، يا «فانّه على يقين من وضوئه و ليس ينبغى له ان ينقض اليقين بالشك» آنها لسانشان،لسان توسعه در دليل شرط است. اما اينجا چون دو طرف در كار است: يكى مسأله منوب عنه است،يكى مسأله نايب است، وارث كه استنابه كننده است، در حقيقت گرفتار هر دوى اينهاست. از يكطرف گرفتار منوب عنه است، بايد يك كارى كند كه ذمّه منوب عنه فراغ پيدا كند، از يك طرفگرفتار نايب است، براى اينكه نايب اجير است و بايد پول در اختيار نايب بگذارد. آيا شما از اين «ضعامر أخيك على احسنه» استفاده مىكنيد همان چيزى را كه از قاعده طهارت استفاده مىكرديد يا اينكهاين «ضع امر أخيك على احسنه» يك بُعد را دلالت دارد و آن اين است كه در مورد شك در حُسن وعدم حُسن، اين كار برادر را در رابطه با نفع برادر «ضعه على كونه حسناً»، يعنى در مورد شك درصحت امتناع از دادن اُجرت نكن، تو استنابت كردى پولش را به او بده، برود. لازم نيست كه يقين بهصحت داشته باشى تا مسأله استحقاق اُجرت و مال اجاره پيش بيايد. اما از كجا استفاده كنيم كه علاوهبر اينكه اين استحقاق اُجرت دارد، منوب عنه هم در رابطه با اين عمل مشكوك الصّحة، فراغ ذمه براو حاصل شده، «حتى فى ما لو انكشف الخلاف» كه بحث ما اينجاست، كه بعد از اصالة الصّحة،فهميديم كه اين نايب بعضى از شرايط و اجزاء و موانع را رعايت نكرده است؟ بگوييم: حالا ما از«ضع امر أخيك على احسنه» استفاده مىكنيم كه همين عمل فاسد «يُجزى عن المنوب عنه، يكفىعن المنوب عنه» ديگر مسأله تمام شد. آيا «بيننا و بين وجداننا» از اين «ضع امر أخيك على احسنه»مىتوانيم مسأله اجزاء عن المنوب عنه را استفاده كنيم؟ عمده آن اين است كه سر و كار اينجا با دو نفراست. يك بُعد مربوط به منوب عنه است، يك بُعد هم مربوط به نايب است و «ضع امر أخيك علىاحسنه» در رابطه نايب، لسان و بيان دارد، اما در رابطه با بُعد منوب عنه ندارد. و عرض كردم: لازمهاين حرف اين است كه اصل اجراى اصالة الصّحة در رابطه با منوب عنه هم زير سؤال مىرود. لكناگر ما اصلش را هم زير سؤال نبريم، ديگر قدر متيقّنش آنجايى است كه كشف خلاف شود كه ما ازاين عبارت نمىتوانيم استفاده اجزاء كنيم. پس از كجاى اين عبارت استفاده كنيم كه «لو انكشف فسادعمل النايب يكفى هذا العمل عن المنوب عنه»؟ آيا از اين بيان استفاده مىشود؟ به نظر من استفادهنمىشود. لذا اگر ما اصالة الصّحة را به عنوان يك اصل عملى هم مطرح كنيم با اينكه از اصول عمليهشناخته مىشود، معذلك ملازم با اجزاء نخواهد بود.
من چند كتاب هم در اين رابطه ديدم كه اصلاً متعرّض اين مسأله اصالة الصّحة نشدهاند. شما يكتتبّعى كنيد، اگر يك جايى ملاحظه كرديد كسى متعرض شده، به من هم تذكر دهيد. آنچه كه به نظرخود من در رابطه با اصالة الصّحة به نظر مىرسد اين است. هذا تمام الكلام در مسأله اجزاء.
تمرينات
ارتباط اصالة الصحة با مسأله اجزاء را بيان كنيد
مبناى حجيت اصالة الصحة چيست و در چه صورتى منجر به اجزاء مىشود
«ضع امر أخيك على احسنه» در باره چه امورى است چرا
اجزاء در اصول عمليه را توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...