جمعه 15 تير 1403 - 26 ذيحجه 1445 - 5 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
ملاك اجزاء در باب قطع
تدریس استاد
متن
40 ملاك اجزاء در باب قطع 319
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
ملاك اِجزاء در باب قطع
بالاترين امارات كه حجّيتش نياز به دليل شرعى هم ندارد عبارت از قطع است و ما در مورد قطعنمىتوانيم به هيچ وجه قائل به اجزاء شويم. اگر كسى قاطع شد به اين كه سوره جزئيت ندارد و مدتهانماز را بدون سوره خواند، يا حتّى قاطع شد به اين كه لباس و بدنش طاهر است و با قطع به طهارتثوب و طهارت بدن، نماز خواند «ثمّ انكشف» كه قطعش خلاف واقع بوده و جهل مركّب بوده است،اينجا روى چه ملاكى مسأله اجزا را مطرح كنيم؟ ملاك در باب اجزاء در مثل قاعده طهارت كهمقامش خيلى پايينتر از مسأله قطع به طهارت است، اين بود كه دليل قاعده طهارت، حاكم بر دليل«صلّ مع الطهارة» است و توسعهاى در دليل «صلّ مع الطهارة» ايجاد مىكند و مىگويد: آن طهارتى كهشرط نماز است، اعم از طهارت واقعيه و ظاهريه است. پس قاعده طهارت با اين كه مقامش نسبت بهقطع اصلاً قابل مقايسه نيست، معذلك لسان دليل قاعده طهارت به عنوان اين كه توسعهاى در دليل«صلّ مع الطهارة» مىدهد و حكومت بر آن دليل دارد، به مقتضاى حكومت، حكم به اجزا مىكرديم.اما در باب قطع، چه چيزى داريم؟ آيا در باب قطع، دليلى هست كه حاكميت بر «صلّ مع الطهارة»داشته باشد؟ يا مسأله اين است كه «صلّ مع الطهارة» ظهور در اين دارد كه طهارت واقعيه معتبر است؟قطع هم به عنوان صغراى همين كبرا پيش مىآيد و مىگويد: «انت طاهرٌ واقعاً و الطهارة الواقعيةشرطٌ فانت واجد للشرط». بعد كه معلوم شد اين قطع خلاف واقع بوده و صغرا براى آن كبرا تحقّقنداشته است و اين يك جهل مركّبى بوده كه به صورت حكايت از واقع متجلّى شده، اينجا ما به استنادچه چيزى حكم به اجزا كنيم؟ قاطع بوده است به اين كه لباس طاهر است «صلّى فيه ثمّ انكشف كونهنجساً» روى چه ملاكى حكم به اجزاء كنيم؟ ما دو دليل نداريم. حاكم و محكوم نداريم. دليلى كه مبيِّندليل ديگرى باشد نداريم. دليلى هست و كبرايى را روشن كرده، قطع هم صغرا آورده است. گفتهاست: «انت طاهر و الطهارة شرط فانت على شرط». بعد معلوم شد كه «انت طاهر» دروغ بوده است،خلاف واقع بوده است. ما به استناد چه چيزى حكم كنيم «بانّ الصلاة الفاقدة للشرط صحيحة»؟
پس با اين كه ابتداءً به ذهن انسان بعيد مىآيد كه قاعده طهارت با آن مقام پايينى كه نسبت بهامارات و قطع دارد، معذلك اگر كسى به استناد قاعده طهارت در لباسش نماز بخواند، اين صلاةصحيح است، ولو اين كه «واقعاً لم يكن بطاهر» اما اگر به استناد قطع به طهارت در اين لباس نمازبخواند «ثمّ انكشف الخلاف لا يكون مجزياً» براى اين كه ملاك اجزا در قاعده طهارت وجود دارد،اما در مسأله قطع كه در رأس امارات واقع شده است و همين طور امارات ظنّيّه كه اينها با حفظواقعيت واقع مطرح هستند، نه در مقابل واقع و به عنوان تصرّف در واقع، بلكه به عنوان همان بيانصغرا براى كبراى واقع، كه اگر فرع را بخواهيم در يك قالب اصطلاحى و علمى ذكر كنيم هميناست، كه امارات و فى رأسها القطع، تصرّف در واقع نمىكند، تصرّف در كبرا نمىكند، بلكه فقط مبيّنصغرا است. مىگويد: آن طهارت واقعيه اينجا تحقّق دارد. قطع و بيّنه و خبر ثقه در موارد خودشهمين حرف را مىزند. صغرا براى واقع و كبرا مشخّص مىكند، اما واقعيت كبرا در امارات به جاىخودش محفوظ است، بدون اين كه هيچ گونه تصرّفى در آنها شود. اما اصول عمليه با لسان ادلهشانتصرّف در كبرا مىكند. «صلّ مع الطهارة» را توسعه مىدهند، مىگويند: آن چه شرطيت دارد، اعم ازطهارت ظاهريه و واقعيه است. پس اينها به لحاظ تصرّف در كبرا و توسعه در مفاد دليل كبرا اقتضاىاجزاء دارند. اما امارات به لحاظ اين كه هيچ گونه تصرّفى در كبرا ندارند، بلكه با حفظ واقعيت كبرافقط در مقام بيان صغرايى براى اين كبرا هستند، نقششان تا زمانى است كه كشف خلاف نشود. وقتىكه كشف خلاف شد، مىفهميم كه اين صغرايى براى اين كبرا نبوده است. وقتى كه بيّنه گفت: «انتطاهر» بعد از آن كه فهميديم اين بيّنه دروغ گفته است، «انت طاهر» به عنوان صغرا غير واقع بودهاست و غير صحيح بوده است.
فرق بين امارات و اصول در باب اجزاء
پس مهمترين فرق بين امارات و اصول در رابطه با اين كه مقام امارات بالاتر از اصول است و باوجود امارات، نوبت به اصول نمىرسد، معذلك در مسأله اجزاء، مطلب عكس شده است. درامارات، اجزاء مطرح نيست، اما در اصول عمليه شرعيه به همان كيفيتى كه ملاحظه فرموديد و ذيلاًهم در باب قاعده فراغ و تجاوز ان شاء الله بيان مىكنيم، اقتضاى اجزاء دارد. عمده فرق همين استكه ادله اصول شرعيه تصرّف در كبريات واقعيه مىكند و دلالت بر توسعه در آنها دارد. اما امارات كهروى مبناى طريقيّت و كاشفيّت و ارائه واقع حجّيت پيدا كردند، متحفّظ بر واقعيت كبرا هستند و فقطدر مقام بيان صغرا هستند. بيان صغرايشان هم تا زمانى ارزش دارد كه كشف خلاف نشده باشد. وقتىكه كشف خلاف شد، معلوم مىشود كه اين صغراى اين كبرا نبوده است و در نتيجه، عبادتى كه انجامشده، فاقد جزء يا شرط بوده است، واجد مانع بوده است و نتوانسته است كه يك عبادت صحيحهاىباشد و در نتيجه، عبادت اگر صحيح نشد «يجب الاعادة و القضا».
اين مثالهايى كه در باب صلاة ذكر مىكنيم، فقط صرفاً به عنوان مثال است و الاّ در باب صلاةبالخصوص، يك حديثى داريم به نام حديث «لا تعاد» كه دو ضابطه بيان كرده است: موارى كه نمازبايد اعاده شود و مواردى كه لازم نيست نماز اعاده شود. در آن حديث «لا تعاد» محفوظ است كه يكىاز مواردش اين است: اگر كسى ده سال هم نماز بدون سوره خواند به استناد اين كه خيال مىكردسوره جزئيت ندارد، اگر بعد كشف خلاف شد، حديث «لا تعاد» حكم به عدم وجوب اعاده مىكند.پس ما مثالها را روى صلاة، صرفاً به عنون مثال ذكر كرديم و الاّ در باب خصوص صلاة، محور وضابطه در رابطه با اعاده و عدم اعاده، حديث «لا تعاد» است. به عبارت ديگر: ما روى قاعده بحثمىكرديم و مثالها را على القاعده ذكر مىكرديم با قطع نظر از حديث «لا تعاد».
اين در صورتى بود كه قاعده فراغ و تجاوز، اماريت داشته باشد. اما اگر اين دو قاعده را هم بهعنوان يك اصل عملى شرعى پذيرفتيم، گفتيم: شارع در مورد شك بعد از تجاوز به عنوان يك اصل،به عنوان يك حكمى روى شك، حكم مىكند به اين كه اعتنا به اين شك نكن، بنا بگذار بر اين كهركوع انجام دادى. در بعضى از روايات فرض آنجايى مىشود كه كسى در حال سجود شك مىكند كهآيا ركوع را در محل خودش انجام داده است يا نه؟ امام مىفرمايد: «بلى قد ركعت»، بله تو بنا بگذار براين كه ركوع را انجام دادى و اين عمل و ركعت تو واجد ركوع بوده است. نمىخواهد بگويد كه يكامارهاى بر تحقّق ركوع وجود دارد، بلكه صرف يك بناى عملى تعبّدى بر تحقّق ركوع و ايجاد ركوعدر محل خودش است كه قبل از سجود است.
حكومت در باب قاعده فراغ و تجاوز
اگر ما بگوييم: قاعده فراغ و تجاوز مثل قاعده طهارت، مثل قاعده حلّيّت، مثل برائت شرعيه، مثلاستصحاب به عنوان يك اصل عملى شرعى مطرح است، باز اينجا همان مسأله حكومتى را كه دررابطه با آنها ذكر مىكرديم، در اينجا مطرح است. آن مسأله حكومت اين است كه مىگوييم: اينروايتى كه اينجا وارد شده است و مىگويد: «بلى قد ركعت» مفادش چيست؟ آيا مىخواهد بگويد:«بلى قد ركعت واقعاً» يعنى امام به عنوان يك عالم به غيب، به ما اخبار مىكند به اين كه «بلى قدركعت» من مىدانم كه تو ركوع را انجام دادى، من چون عالم به غيب هستم، مىدانم كه تو ركوع را درظرف خودش انجام دادى؟ نه لسان دليل، يك چنين معنايى را دلالت دارد و نه واقعيت مسأله چنيناست. آيا در تمام مواردى كه شك در ركوع بعد از تجاوز محل تحقّق پيدا مىكند، واقعاً ركوع تحقّقپيدا كرده است؟ واقعاً ركوع انجام شده است؟ وقتى امام به اين سائل فرمودند: «بلى قد ركعت»، سائلگفت: «الحمد لله» ما از شك بيرون آمديم. ما خيال مىكرديم كه شايد ركوع واقع نشده باشد. امام بهعنوان يك عالم به غيب به ما مىگويد: «بلى قد ركعت»؟ آيا مسأله اين است؟ ما مىتوانيم «بلى قدركعت» را اين طور معنا كنيم؟ آيا كسى توهّم مىكند كه «بلى قد ركعت» يك چنين معنايى را داشتهباشد؟ يا اين كه امام همان طورى كه در قاعده طهارت يك چيزى را به نام طهارت ظاهريه جعلمىكند «كل شىء شك فى طهارته و نجاسته فهو طاهرٌ» روى آن معنايى كه مشهور استفاده كردند،يعنى «فهو طاهر ظاهراً» اينجا هم «بلى قد ركعت» يعنى به حسب ظاهر، ركوع از تو تحقّق پيدا كردهاست، به حسب ظاهر اين مشكوك در جاى خودش محقّق شده است.
اگر معناى «بلى قد ركعت» اين شد كه ركوع به حسب ظاهر در جاى خودش واقع شده است،اينجا كأنّ سؤال مىشود: آن چه جزئيت براى نماز دارد، آيا ركوع واقعى جزئيت براى نماز دارد؟ اگرركوع واقعى جزئيت دارد، اين «بلى قد ركعت» مىگويد: تو ظاهراً ركوع انجام دادى. ركوع ظاهرىبه چه درد نماز مىخورد؟ به چه درد جزء نماز مىخورد آن هم جزء ركنى نماز؟ جزئى كه به عنوانيكى از اركان نماز معتبر است؟ پس يك دليل بگويد: «الجزء للصلاة هو الركوع الواقعى» و يك دليلهم بگويد: «اذا شككت فى الركوع و انت فى السجود، فاحكم بانّك ركعت ظاهراً، ما الذى يترتّبعلى هذا الحكم من الفايده»؟ حكم من به اين كه ظاهراً ركوع كردم، چه فايدهاى بر آن بار مىشود؟ آنكه جزء نماز است ركوع واقعى است. لذا اگر ما اين «بلى قد ركعت» را بخواهيم از لغويت خارجكنيم و يك اثرى مترتّب بر اين «بلى قد ركعت» شود، چارهاى به جز اين نيست كه به كمك همين دليل«بلى قد ركعت» در دليل جزئيّت ركوع براى نماز تصرّف كنيم و با اين كه ظاهر آن دليل فى نفسهجزئيّت ركوع واقعى است براى نماز ولى به كمك اين «بلى قد ركعت» بگوييم: مسأله اينطور نيست.آن چه براى نماز جزئيت دارد، «الركوع الذى هو اعمّ من الركوع الواقعى و الركوع الظاهرى». جزءنماز يكى از اين دو است: يا بايد ركوع واقعى تحقّق پيدا كند، يا ركوع ظاهرى كه مورد «بلى قدركعت» مىتواند واقع شود.
اگر «بلى قد ركعت» يك چنين تصرّفى به نحو توسعه در دليل جزئيّت ركوع براى صلاة داشتهباشد و دايره جزئيّت را نسبت به واقع و ظاهر توسعه دهد، اگر بعد از نماز معلوم شد كه شما درآنجايى كه شك در ركوع كرديد، به حسب واقع نماز شما فاقد ركوع بوده است، اينجا روى قاعده«بلى قد ركعت» نمىتوانيد حكم كنيد «بانّ الصلاة باطلة» چون آن چيزى كه جزئيت داشت،خصوص ركوع واقعى نبود، بلكه اعم از ركوع واقعى و ركوعى است كه «بلى قد ركعت» دلالت بروجود و تحقّق آن ركوع مىكند، يعنى ركوع ظاهرى. لذا همان بيانى كه در رابطه با حكومت قاعدهطهارت با دليل «صلّ مع الطهارة» با اين كه «صلّ مع الطهارة» ظهور در طهارت واقعيه داشت، اما دليلقاعده طهارت توسعهاى در اين «صلّ مع الطهارة» داد و با توجه به اين توسعه، مجبور بوديم كه مسألهصحّت و اِجزاء را مطرح كنيم و لو بعد كشف الخلاف، اينجا هم بعينه در صورتى كه قاعده فراغ وتجاوز اماره نباشد، بلكه يك اصل عملى و تعبّدى شرعى باشد، همان ملاك در اينجا تحقّقدارد و لازمهاش اين است كه در اينجا حكم به صحت كنيم و لو بعد كشف الخلاف.
فرق تخيير شرعى با اصالة التخير شرعى
چند مطلب كوچك براى تتميم بحث باقى مانده است. قبلاً كه راجع به اصالة التخيير صحبتمىكرديم، گفتيم كه اصالة التخيير تنها يك حكم عقلى است و مثل قاعده قبح عقاب بلا بيان است.همانطورى كه قاعده قبح عقاب بلا بيان فقط مسأله عقوبت را نفى مىكند، اما هيچ گونه دلالتى براجزاء ندارد، اين اصالة التخيير عقلى در دوران بين محذورين هم بيشتر از اين اقتضا ندارد و مثالزديم كه يك عملى قابل تكرار نباشد و يك شيئى مردّد بين جزئيت و مانعيت باشد، اينجا انسان بهمقتضاى حكم عقل، مخيّر است كه جانب جزئيّت يا جانب مانعيت را بگيرد. اگر يك طرف راانتخاب كرد و بعد از مدتى كشف خلاف شد، ديگر اصالة التخيير عقلى نمىتواند مسأله اجزاء رإے؛للظظظدلالت داشته باشد. اصولاً مسأله اجزاء و عدم اجزاء، از حيطه درك عقل خارج است. عقل نمىتواندبگويد كه چيزى را كه شما مدتها با آن معامله جزئيت كرديد و حالا معلوم شد كه مانعيت دارد، عملگذشته شما صحيح است. از چه راهى عقل مىتواند حكم به صحّت كند؟ دليل شرعى هم كه در اينجاوجود نداشته كه آن دليل شرعى را حاكم بدانيم و به استناد حكومتش، مسأله اجزاء را مطرح كنيم. اينحرفى بود كه ما زديم.
بعضى به ذهنشان آمده بود كه ما تخيير شرعى هم داريم. بله تخيير شرعى داريم، اما اصالة التخيرشرعى نداريم. يك اصل شرعى تخييرى نداريم. يعنى يك جايى شارع به عنوان يك اصل عملى،مسأله تخيير را مطرح كرده باشد، همان طورى كه قاعده طهارت را در مورد شك در طهارت بهعنوان يك اصل عملى مطرح كرده است، يك جايى هم داشته باشيم كه شارع به عنوان يك اصلعملى تخيير را مطرح كرده باشد، ما چنين چيزى نداريم. البته تخيير داريم كسى كه در ماه رمضانافطار كند، بايد يكى از خصال ثلاث را انجام دهد. اما اين چه ربطى به اصالة التخيير دارد؟ اين يكحكم شرعى واقعى تخييرى است بدون اين كه به عنوان اصالة التخيير مطرح باشد. و از اينجا يكمقدار دقيقتر آن تخييرى است كه در مسأله خبرين متعارضين، بعد از نبودن مرجّحات خود شارعمطرح كرده است كه اگر مرجّحات در خبرين متعارضين نبود «اذاً فتخيّر»، يكى از اين دو خبر را اخذبكن.
قاعده شكّ بعد الوقت و محل جريان آن
يك چيز ديگر هم كه باقى مانده است، يكى قاعده شكّ بعد الوقت است. اگر كسى بعد الوقتشك كرد كه آيا نمازش را در وقت خوانده است يا نه؟ اينجا شارع يك قاعده و اصلى دارد، چون درمورد شك است. «اذا شككت فى انّك صلّيت فى الوقت أم لا تصلّ؟» به اين شك اعتنا نكن، بنا بگذاربر اين كه نماز در وقت واقع شده است. اگر كسى به استناد قاعده شك بعد الوقت، يك ساعت از شبگذشته شك كرد كه آيا نماز ظهر و عصرش را در وقت خوانده است، يا نه؟ قاعده شك بعد الوقت،مىگويد: بنا را بگذار بر اين كه نماز خوانده شده است و بنا را گذاشت و مسأله گذشت و بعد از مدتىفهميد كه اين روزى كه شك كرده بوده كه نمازش را خوانده است، فهميد كه نماز نخوانده است. آياقاعده شك بعد الوقت، اقتضاى اجزاء مىكند يا اقتضاى اجزاء نمىكند؟
خلاصه و نتيجه مباحث
از حرفهاى گذشته معلوم شد كه مسأله اجزاء، اصولاً در جايى مطرح است كه يك عملى درخارج انجام شده باشد اما آنجايى كه بعداً معلوم مىشود كه اصلاً عملى تحقّق پيدا نكرده است ونمازى در وقت خودش انجام نشده است، ما بگوييم: چه چيزى مجزى از واقع است؟ چيزى تحقّقپيدا نكرده است. مسألهاى در خارج واقع نشده است. لذا مجبوريم كه بگوييم: قاعده شك بعدالوقت، شبيه آن چيزى كه مرحوم محقّق نائينى(ره) در قاعده طهارت مىفرمودند و ما آنجا قبولنمىكرديم، اما اينجا مىپذيريم و آن اين است كه بگوييم: قاعده شك بعد الوقت، «قاعدة تسهيليةعذرية». فقط اين يك قاعدهاى است كه به منظور تسهيل بر امت و به عنوان معذوريت امّت آمدهاست، اما اين كه بيش از مسأله معذوريت بخواهد دلالت كند بر اين كه اصلاً نماز واقع شده است،مثل همين «بلى قد ركعت» كه در قاعده فراغ و تجاوز مىگفتيم، قاعده شك بعد الوقت يك چنينلسانى ندارد، نمىگويد: «صلّيت فى الوقت»، نمىگويد: صلاة از تو واقع شده است، فقط اين قاعدهشك بعد الوقت به عنوان يك قاعده تسهيليه عذريه مطرح است، لذا روى حساب، اگر بعد از مدتىكشف شد كه اين نماز در روز معيّن، در وقت خودش واقع نشده است، به استناد قاعده شك بعدالوقت، نمىتوانيم بگوييم: ديگر بر شما لازم نيست كه قضاى اين نماز را انجام بدهى.
ارتباط مسأله اجزاء با اصالة الصحّة
مطلب ديگر مسأله اصالة الصحّة كه آن هم مختصرى بحث دارد، ولو اين كه خيلى جاها اصلاًتعرّض نكردهاند. شما دنبال كنيد ببينيد كجا به اين مطلب تعرّض شده است؟ به هر حال اشاره به اينمعنا لازم است كه در باب اصالة الصحّة هم بايد يك مقدارى از نظر اجزاء و عدم اجزاء، در بعضى ازمواردش با مسأله اجزاء تماس پيدا مىكند كه ما در باب فقه چندى قبل به همين مسأله برخوردكرديم كه اگر نائبى به نيابت كسى حجّ رفت و بعد برگشت، اگر شما شك دارى در اين كه عمل راانجام داده است يا نداده است؟ اينجا استصحاب عدم اتيان مىگويد: اين نائب پولها را خورده است وعمل را هم انجام نداده است، مگر اين كه وثوق و اطمينان پيدا شود. اما اگر يقين داريد به اين كه نائبعمل را انجام داده است، لكن شك داريد در اين كه صحيحاً انجام داده است يا فاسداً؟ اينجا اصالةالصحة به كمك شما مىآيد و حكم مىكند به اين كه بنا بگذار بر اين كه نائب عمل را صحيحاً انجامداده است. اگر شما به استناد اصالة الصحّة اين بنا را گذاشتيد، بعد از مدتها معلوم شد كه متأسفانه ايننائب عمل را فاسداً انجام داده است، آيا در اينجا اجزاء تحقّق دارد يا اجزاء تحقّق ندارد؟ اين آخرينبحث در باب اجزاء است. بحث بعدى، مسأله مقدمه واجب است.
تمرينات
در باب قطع، مسأله اجزاء روى چه ملاكى پياده مىشود توضيح دهيد
فرق بين امارات و اصول در باب اجزاء چيست
آيا قاعده فراغ و تجاوز دو اصل شرعىاند نحوه دلالت آنها بر اجزاء را توضيح دهيد
چرا قاعده شك بعد از وقت نمىتواند بر اجزاء دلالت داشته باشند
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...