جمعه 15 تير 1403 - 26 ذيحجه 1445 - 5 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جريان مسأله اجزاء در اصالة الطهارة
تدریس استاد
متن
40 جريان مسأله اجزاء در اصالة الطهارة 314
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
قاعده حليت و رابطه آن با قاعده طهارت
نتيجه بحث در رابطه با قاعده طهارت اين شد كه در مورد كشف خلاف گفتيم تعبير به كشفخلاف هم در آن مسامحه است، يعنى در موردى كه شك تبدّل به يقين به نجاست پيدا مىكند، روىتقريبى كه عرض شد، بايد حكم به اجزاء و عدم وجوب اعاده و قضا كنيم. همين تقريب بعينه دررابطه با قاعده حليت جارى مىشود، «كل شىء لك حلال حتّى تعلم انّه حرام» هم تعبيرش با قاعدهطهارت يكسان است، البته اين هم روى همان طرز معنايى است كه مشهور از قاعده حلّيّتمىكند و الاّ تقريب مرحوم آخوند(ره) چنين است كه مغيا را در امثال اين تعبيرات مشتمل بر بيانحكم واقعى مىدانند و غايت را كه عنوان علم در آن مأخوذ است، در رابطه با استصحاب مىبينند. امامشهور همان طورى كه در قاعده طهارت ذكر شد، در قاعده حلّيّت همين طور معنا مى كنند، يعنى«كل شىء شك فى حلّيّته و حرمته، فهو لك حلال» يعنى ظاهرا حلال است. اين غايت حتّى تعلم، همقيد موضوع است و خصوصيت موضوع را بيان مىكند. حالا اين قاعده حلّيّت را اگر ما مقايسه كنيم،با آن دليلى كه مىگويد: «لا تصل فيما يحرم أكل لحمه» در اجزاء آن حيوانى كه محرّم ألاكل است وغير مأكول اللحم است، نماز خواندن جايز نيست، نماز در اجزاء حيوان محرم ألاكل جايز نيست. اگرما بوديم و نفس آن ادله كه اين معنا را دلالت مىكرد، مىفهميديم كه آن چيزى كه مانعيت از صلاةدارد، محرّم ألاكل بودن به حسب واقع است، هر چيزى كه به حسب واقع محرم ألاكل باشد، نماز دراجزاء آن غير جايز است و مانعيت از صحت صلاة دارد. ما وقتى كه قاعده حلّيّت را در مقابل «لا تصلفى ما يحرم أكل لحمه» مىگذاريم، به همان تقريبى كه در قاعده طهارت كرديم، گفتيم: قاعده طهارتنسبت به «صل مع الطهارة» ايجاد توسعه مىكند، يعنى دائره شرطيت طهارت را از طهارت واقعيهتوسعه مىدهد، مىگويد طهارت چه واقعى باشد و چه ظاهرى باشد؟ براى شرطيّت نماز كفايتمىكند.
تضييق و توسعه در دائره حكومت
اينجا در رابطه با مانعيت، ما بايد اينجورى تقريب كنيم، بگوييم: قاعده حلّيّت مىگويد: آنچيزى كه مانعيت از نماز دارد، اين نيست كه حيوان به حسب واقع محرّم ألاكل باشد! نه اگر به حسبواقع محرم ألاكل بود، لكن به عنوان مشكوكة الحلية والحرمة، ما حكم به حلّيّت كرديم، اين حلّيّتظاهريه موجب مىشود كه مانعيت تحقق پيدا نكند. به عبارت ديگر آنجا قاعده طهارت در دليلشرطيّت طهارت توسعه مىداد، براى اين كه اين توسعه شرطيّت مناسب با تسهيل و امتنان است،اينجا قاعده حلّيّت در رابطه با مانعيت محرّم ألاكل بودن، ايجاد تضييق مىكند، تضييقش موجبتسهيل بر امت است، يعنى دائره مانعيّت را محدود مىكند، پيداست كه هر مقدار دائره مانعيّتمحدودتر و مضيقتر باشد، اين بيشتر ملائم با تسهيل بر امت و امتنان بر امّت است. اما در مسألهشرطيّت، مسأله عكس است، آنجا دائره شرطيّت توسعهاش از نظر ظاهريه و واقعيه ملائم و مناسببا تسهيل است، اينجا تضييق دائره مانعيّت مناسب با تسهيل است، يعنى با ملاحظه قاعده حلّيّت،مىگوييم: اگر حلّيّت و حرمت أكل لحم حيوانى براى شما مشكوك شد و شما به استناد قاعده حلّيّت،حلّيّت ظاهريه أكل لحم اين حيوان را ثابت كرديد، اثر اين حلّيّت ظاهريه و نقش اين حلّيّت ظاهريه،اين است كه اگر در اين نماز خوانديد، اين ديگر مانعيّت از نماز ندارد، ولو به حسب واقع هم محرّمألاكل باشد، به حسب واقع هم ما لايؤكل لحم باشد. پس ملاحظه دليل و قاعده حلّيّت با دليل مانعيّتصلاة در اجزاء غير مأكول اللحم و حكومت دليل قاعده حلّيّت بر دليل «لا تصل فى ما يؤكل لحمه»تضييق دائره مانعيّت است و معناى اين كه دائره مانعيّت مضيّق مىشود، اين است كه اين حيوانمشكوك الحلية كه شما در لباس مثلا متخذ از او، در شعر وبر و صوف او نماز خوانديد، اين دليلمىگويد: اين صلاة بدون مانع تحقق پيدا كرده است، كمبودى در اين صلاة وجود ندارد. پس اگر بعدمعلوم شد كه اين حيوان به حسب واقع محرّم ألاكل بوده، اين ضربهاى به صحت نمازهاى گذشتهنمىزند، نمازهاى گذشته مشتمل بر مانع نبوده است. براى اين كه حلّيّت ظاهريه، جلو مانعيّت را برحسب اقتضاى حكومت گرفته است. پس اينجا چون طرف مسأله مانعيّت است، لازمه حكومتتضيق در دليل محكوم است. اما در قاعده طهارت چون مسأله، مسأله شرطيّت است، لازمه آنجاحكومت توسعه در دليل محكوم است، توسعه آنجا و تضييق اينجا هر دو با مسأله تسيهل و امتنانمناسبت كامل دارد. پس قاعده حلّيّت بحث تازه اختصاصى ندارد، بحثش همان بحث قاعده طهارتاست. اين دوتا از اصول عمليه.
اصل برائت و استدلال آن
اما در باب برائت ما دو جور برائت داريم: برائت عقليه كه دليلش قاعده قبح عقاب بلابيان است،برائت شرعيه كه دليلش حديث رفع و اشباه حديث رفع است. آيا اين دو تا برائت در رابطه با مسألهاجزاء، چه اقتضائى دارند؟ در باب برائت عقليه، بايد بگوييم برائت عقلى هيچ ارتباط با مسأله اجزاءنمىتواند داشته باشد، اصلا برائت عقلى يك مطلبى را مىگويد كه غير از مسأله اجزاء و عدم اجزاءاست. در حقيقت برائت عقليه، به همان مسأله عذريت دلالت دارد كه مرحوم محقق نائينى (قدسسره) در باب قاعده طهارت مىفرمودند و ما نمىپذيرفتيم، اما در برائت عقلى اين مطلب بايدپذيرفته شود، چرا؟ براى برائت عقلى حتّى در مثل مسأله شرب توتون و امثال ذلك، برائت عقلىهيچ نمىگويد كه تكليف به حسب واقع ثابت نيست، هيچ نمىگويد اين عبادتى كه شما انجام داديدكامل است. دليل برائت عقلى قبح عقاب بلابيان است، مىگويد: اگر مولى در رابطه با تكليفش بيانىنداشته باشد و تبيينى در كار نباشد، در رابطه با مخالفت آن، عقوبت و مؤاخذه قبيح است، يعنى مولىنمىتواند بگويد چرا اين تكليف مشكوك الوجوب را اتيان نكردى؟ همين مقدار عقاب را محكومبه قبح مىكند، مؤاخذه را غير جايز مىداند، اما اگر شما به استناد برائت عقليه، فرض كنيد جزئيّتسوره را در نماز از بين برديد، مدتها به استناد برائت عقليه نماز بدون سوره خوانديد. حالا كه معلومشد نماز شما در اين مدت بلا سوره واقع شده و از نظر سوره كمبودى در آن وجود داشته، كجاىقاعده قبح عقاب بلا بيان مىگويد: بر شما قضا لازم نيست؟ بر شما اعاده لازم نيست؟ قبح عقاب بلابيان آن مقدارى كه لسان و منطقش اقتضا دارد، اين است كه مولا نمىتواند تو را بر ترك نماز بدونسوره كه در اين مدت گذشته، عقوبت كند، در حقيقت در رابطه با عقوبت معذّرى است. اما اين كهحالا كه مسأله روشن شد و جزئيّت سوره براى شما كشف شد، نه لازم نيست اعاده كنيد، عقل چنينحكمى نمىكند، نمىتواند هم چنين حكمى داشته باشد. آن مقدارى كه عقل مىگويد، فقط درمحدوده عقاب و استحقاق عقوبت است. عقاب و استحقاق عقوبت يك داستان دارد، مسأله اجزاء وعدم اجزاء هم يك داستان ديگر.
همان طورى كه ما در باب امارات كه قائل به عدم اجزاء بوديم، آنجا هم مسأله استحقاق عقوبتمطرح نيست، براى اين كه ترك عبادت كامل به استناد صدّق العادل بوده، به استناد بينهاى بوده كه قائمبر طهارت ثوب شده، لكن بعد از آن كه ما در امارات قائل به اجزاء نشديم، گفتيم: در عين اين كه هيچگونه نسبت به گذشته مؤاخذه و استحقاق عقوبت مطرح نيست، در عين حال وجوب اعاده و وجوبقضاء به قوّت خود باقى است. باز اينجا روشنتر از آنجاست. براى اين كه در باب صدّق العادل يادليل حجيّت بينه، باز ممكن بود كه يك كسى صدّق العادل را اين جور توجيه كند كه مثل قاعدهطهارت كه ما تقريب كرديم، استفاده كند. اما در باب قبح عقاب بلابيان، ديگر آنچه كه عقل حكممىكند، محدودهاش همين مسأله قبح عقاب و عدم استحقاق عقوبت است و عدم استحقاق عقوبتهيچ ملازم با اجزاء نيست و عقل هم در رابطه با اجزاء و عدم اجزاء، هيچ حكمى و هيچ دركى ندارد.عقل از كجا مىتواند حكم كند كه اين نمازهاى گذشته بدون سوره كافى است؟ از كجا مىتواند حكمبه چنين كفايت كند؟ او فقط مىگويد چون مولا براى تو بيان نكرده بود، مولا نمىتواند تو را عقوبتكند. اما حالا كه روشن شد، اين ديگر به اختيار مولاست كه حكم كند به اين كه اين عبادات گذشتهصحيح است، يا غير صحيح؟ لذا برائت عقليه در رابطه با مسأله اجزاء كه روى عدم وجوب اعاده وقضاء، يا وجوب اعاده و قضا بحث مىكند، برائت عقليه هيچ نقشى در اين رابطه ندارد.
استدلال بر برائت شرعيه
اشكال مهم در مسأله برائت شرعيه است. برائت شرعيه مستند به حديث رفع و مثل آن است، كهعمده دليل همين حديث رَفع «رُفع عن امتى» معروف است. نقل شده از نبى اكرم(ص) «رُفع عن امتىتسعة» كه يكى از امور نُه گانه، «ما لا يعلمون» آنچه را كه امت نسبت به آن جاهل هستند و طريقعلمى و علم نسبت به آن نتوانستند پيدا كنند. اولا اين «ما لايعلمون» ما موصوله در اينجا عموميتدارد، عموميتش در محدوده چيزهايى است كه مسأله وضع و رفعش به يد شارع و به دست شارعاست. چيزهايى را كه شارع مىتواند اثبات كند، مىتواند نفى كند، اين عموم ماء موصوله، همه آنها رإے؛صصظظظشامل مىشود. در احكام تكليفيه مثل وجوب اگر مشكوك باشد، يا حرمت اگر مشكوكه شد، بلااشكال اين عموم موصول وجوب و حرمت مشكوكه را شامل مىشود. در احكام وضعيه مثل مسألهجزئيّت، شرطيّت، مانعيّت و امثال ذلك، حيث اين كه اين سنخ امور وضيعّه، ولو بنا بر قول مرحومآخوند، قابليّت جعل شرعى دارد، منتها مرحوم آخوند مىفرمايد: جعل تبعى به او تعلق مىگيرد.همانطورى كه بحث كرديم، ايشان مىفرمايد: جزئيّت للمأموربه، از احكام وضعيهاى است كه جعلتبعى به او متعلق مىشود، شرطيّت للمأموربه هكذا، مانعيّت عن المأموربه هكذا. حالا اصل تعلّق وصحّت تعلّق جعل شرعى را ايشان هم مىپذيرد، منتها كيفيّتش را به نحو جعل تبعى مىداند. اما همانطورى كه در جاى خودش بحث مىشود، جعل شرعى به همين احكام وضعيه مثل جزئيّت وشرطيّت و مانعيّت هم به نحو استقلالى تعلّق مىگيرد. اما بر اين اختلاف در تبعيت و استقلاليّت،اينجا اثرى مترتب نيست. على اىّ حال جزئيّت را شارع بايد جعل كند. چه كسى بايد بگويد كه«السورة جزء للصلاة؟» و «الحدث مانع عن الصلاة»؟ چه كسى بايد بگويد «الطهارة شرطة للصلاة»؟
فرق مفاد حديث رفع و قاعده قبح بلا بيان
اينها مسائلى است كه وضع و جعلش مربوط به شارع است، ولو به هركيفيت، ولو به صورتتبعى. در شمول حديث رفع و جريان حديث رفع با توجه به عموم ما موصوله، بايد بگوييم كه همهآن چيزهايى را كه وضع و جعلش در اختيار شارع است و به دست شارع است، آن چيز اگر غير معلومشد و عنوان «لايعلمون» در موردش تحقق پيدا كرد، شارع به مقتضاى حديث رفع آن را رفع كرده وبرداشته است، كانّ از جعل او رفع يد كرده است. پس «رفع ما لا يعلمون» هم شامل احكام وضعيهاست و هم شامل احكام تكليفيه.
اين مثل قاعده قبح عقاب بلابيان نيست كه فقط در محدوده عقاب حرف مىزند، نه، اينمستقيماً روى مجعول شرعى به عنوان نفى و به عنوان رفع نقش دارد. حالا نتيجه اين طور شد، اگرملكّف شك كرد كه سوره جزئيّت دارد، يا ندارد؟ اوّلا ببينيم كه چه زمانى مكلّف مىتواند سراغحديث رفع برود؟ چه زمانى مىتواند به حديث رفع ملتجى شود؟ آن زمانى كه تتبع كامل كند،فحص كامل داشته باشد و يك دليلى كه دلالت بر جزئيّت سوره، يا عدم جزئيّت سوره، در هيچ يك ازدو طرف متخالف، دليلى وجود نداشته باشد. آنچه كه وسائل را زير و رو كرد، كتاب الصلاة رابررسى كرد، روايت صحيحهاى كه مثلا دلالت بر جزئيّت سوره داشته باشد با وجود تتبع كامل وفحص تمام، برخورد نكرد و از آن طرف اطلاقى هم كه نفى كند جزئيّت سوره را كه در حقيقت يكاماره بر عدم جزئيّت سوره در كار باشد، ولو اين كه آن اماره اطلاق يك دليلى باشد، برخورد نكرد. ودر اين فرض لا محاله بايد ملتزم شويم، كه اين اقيموا الصلاتهايى كه در قرآن به صورت مكرر وجوددارد، يا «اقم الصلوة لدلوك الشمس الى غسق الليل» بايد بگوييم: اينها اطلاقشان قابل تمسك نيست،براى اين كه شرايط تمسك به اطلاق، در اين اقيموا الصلاتها وجود ندارد. براى اين كه اوّلين شرطتمسك به اطلاق، اين است كه متكلّم در مقام بيان باشد و اگر در مقام بيان بود و قرينهاى نياورد و مثلاقدر متيقّن در مقام تخاطب هم نبود، آن وقت ما تمسك به اطلاق كنيم. بايد بگوييم اين اقيمواالصلاتها، فقط در مقام بيان اين مقدار است، كه اصل اقامه صلاة را مىخواست واجب كند، اما اين كهكيفيت صلاة چيست؟ اجزاء و شرائط نماز چيست؟ اين اقيموا الصلاتها در مقام بيانش نيست و الاّاطلاق خود همين «اقيموا الصلوة» در آنجايى كه انسان دليل بر جزئيت سوره پيدا نكند، اطلاقشعدم جزئيّت سوره را اقتضا مىكند. و اگر اطلاق مستند عدم جزئّيت سوره شد، ديگر نوبت بهحديث رفع نمىرسد و اطلاق به عنوان يك دليل لفظى و اماره مطرح است و بايد بحث اطلاق دررابطه با امارات مطرح شود.
پس كجا نوبت به مراجعه به حديث رفع در باب شك در جزئيت سوره مىرسد؟ آنجايى كه هيچگونه دليلى، نه در جانب اثبات جزئيت سوره و نه در جانب نفى جزئيت سوره و لو اين كه اين دليلنفى اطلاق دليل باشد، هيچ كدام از اينها وجود نداشت.
حالا مجتهد نشسته فكر مىكند، مىبيند هيچ راهى براى اثبات و نفى جزئيت سوره به هيچكيفيتى ندارد، در اينجا به عنوان آخرين راه علاج، مسأله حديث رفع مطرح مىشود. حديث رفعمىگويد: «رفع ما لا يعلمون» و همان طورى كه احكام تكليفيه با اين حديث رفع، رفع مىشود،احكام وضعيه هم مثل جزئيت سوره با حديث رفع، رفع مىشود.
اول ما بايد اين را يك تحليلى بكنيم، كه شارع نبى اكرم(ص) كه مىفرمايد: «رُفع عن امتى ما لايعلمون» و عموم اين «ما»ىِ موصوله جزئيت سوره مشكوكة الجزئية را شامل مىشود و حكممىكند به اين كه جزئيت در صورت شك برداشته شد. بايد در اين قدرى دقت شود. حديث رفع دررابطه با جزئيت چه كار مىخواهد بكند؟ جزئيت در صورت شك برداشته شد، اين نياز به يكتوضيحى دارد و بايد بررسى كنيم ببينيم آن مقدارى را كه حديث رفع مىخواهد دلالت كند، عبارتاز چه مقدار است؟ و آيا لازمه آن مقدار اين است كه ما قائل به اجزاء شويم، همانطورى كه در قاعدهطهارت و قاعده حلّيّت عرض كرديم؟ يا اين كه مثلا در حديث رفع، راهى براى مسأله اجزاء وجودندارد؟ دقت بفرماييد براى
تمرينات
قاعده حليت و رابطه آن با قاعده طهارت را بيان كنيد
موارد تضييق و توسعه در دائره حكومت كدام است
كيفيت استدلال بر برائت شرعيه را بيان نمائيد
فرق مفاد حديث رفع و قاعده قبح بلا بيان چيست
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...