جمعه 15 تير 1403 - 26 ذيحجه 1445 - 5 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جريان مسأله اجزاء در اصالة الطهارة
تدریس استاد
متن
40 جريان مسأله اجزاء در اصالة الطهارة 313
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
اشكال محقق نائينى «ره» بر حكومت قاعده طهارت بر ادله طهارت
آخرين اشكالى كه ايشان در رابطه با حكومت قاعده طهارت بر دليل مثل «صلّ مع الطهارة»دارند، اين است كه اگر بنا باشد ما اين حكومت را بپذيريم و بگوييم: قاعده طهارت حكومت واقعيهبر «صلّ مع الطهارة» دارد و توسعه در شرطيت واقعى مىدهد و مىگويد: آن چيزى كه به حسب واقعشرطيت براى نماز دارد، خصوص طهارت واقعيه نيست، طهارت ظاهريه هم مثل طهارت واقعيهبراى صلاة شرطيت دارد و هيچ فرقى نمىكند كه صلاة با طهارت واقعيه يا با طهارت ظاهريه واقعشود؛ در هر دو صورت صلاة واقعاً واجد شرط است و واقعاً شرط در آن تحقق دارد.
اگر اين معنا را پذيرفتيم، ايشان مىفرمايند: چرا دايره حكومت را فقط در رابطه با اين اثر طهارتو اشباه اينها بار كنيم؟ بيائيم دايره حكومت را در تمام احكامى كه مربوط به نجاست بول هست، پيادهكنيم.
مثلاً مىفرمايد: يكى از احكام نجاسات اين است كه اگر چيز مرطوبى با آنها ملاقات كند، اينملاقات موجب تنجّس ملاقى مىشود، اين يكى از احكام نجاسة البول است. شما چرا قاعده طهارترا حاكم بر اين دليل قرار نمىدهيد؟ چرا نمىگوييد قاعده طهارت در اين دليل يك تضييق واقعىايجاد مىكند؟ كه بگوئيم: ملاقات با بول وقتى در تنجّس ملاقى مؤثر است كه انسان علم به ملاقاتپيدا كند، يقين كند كه لباس يا بدنش با بول ملاقات كرده است. اما اگر شك در ملاقات داشته باشد، نهاين كه به حسب ظاهر طاهر است، دليل تنجس ملاقى اين جا را شامل نمىشود، به طورى كه اگر بهحسب واقع هم ملاقاتى باشد و شك در تحقق ملاقات داشته باشيم، اصلا دليل تنجّس ملاقى،صورت شك در ملاقات را شامل نمى شود.
اگر قاعده طهارت بر دليلى مثل «صلّ مع الطهارة» حكومت واقعيه پيدا كند و معناى حكومتواقعيه توسعه دليل شرطيت است، نه توسعه به حسب ظاهر. توسعه به حسب واقع، يعنى آن كه واقعاشرط براى نماز است، يك طهارتى است كه اعم است از طهارت ظاهريه و واقعيه، كه طهارتظاهريه هم شرطيت واقعيه دارد. پس چرا در اين دليل اين حرف را نمىزنيد؟ بگوييد قاعده طهارتكه در صورت شك در ملاقات ثوب با بول جريان پيدا مىكند و حكم به طهارت ظاهريه مىكند،معنايش اين است كه در دليل تنجّس ملاقى بول تضييق واقعى به وجود بياورد، بگوييم: اگر ثوب بابول ملاقات كرد و شما علم به ملاقات پيدا كرديد، «هو نجسٌ». اگر شك در ملاقات پيدا كرديد، «هوليس بنجسٍ واقعاً»، براى اين كه دليل تنجّس ملاقى اين جا را شامل نمىشود، دليل تنجّس ملاقى باتوجه به قاعده طهارت دايره مضيقى پيدا مىكند، انحصار پيدا مىكند به آن ملاقاتى كه توأم با علم بهملاقات باشد، آنجا دليل تنجّس ملاقى پياده مىشود. اما در صورت شك، دليل جريان ندارد. وقتىجريان نداشت، «فهو ليس بنجس واقعاً». در حالى كه در فقه هيچ فقيهى ملتزم به اين معنا نيست، اگركسى شك در ملاقات ثوب با بول داشته باشد، بگوئيم: همين شك در ملاقات، سبب مىشود كهحكم كنيم كه به حسب واقع «ليس بنجسٍ»، نه اين كه صرفاً يك طهارت ظاهريه و غير منافى بانجاست واقعيه مطرح باشد.
خلاصه اشكال ايشان به اين بر مىگردد كه اگر مسأله حكومت قاعده طهارت مطرح است، چراتبعيض قائل مىشويد؟ نسبت به دليل «صلّ مع الطهارة» حكومت را مطرح مىكنيد، اما نسبت بهدليل نجاست ملاقى با اعيان نجسه، اين قاعده طهارت را به عنوان دليل حاكم مطرح نمىكنيد؟ اگر درفقه اين حرف را بزنيد در صورت شك در ملاقات، اصلاً نجاست واقعيه وجود ندارد، فقه اين راتخطئه مىكند، مىگويد: فقط طهارت ظاهرى هست، اما امكان دارد كه به حسب واقع نجاست وجودداشته باشد، اين آخرين اشكالى است كه ايشان در اين رابطه دارند.
جوابِ اشكال مرحوم نائينى«ره» در حكومت قاعده طهارت
در رابطه با اين اشكال، دو جواب مىتوانيم بيان كنيم، اگر جواب از اين اشكال هم روشن شود،مدعاى ما كه حكومت قاعده طهارت و در نتيجه ِاجزاء و عدم وجوب اعاده و قضا است، در جاىخودش ثابت مىشود. جواب اول؛ اين است كه فرض مىكنيم، ملاك حكومت قاعده طهارت در هردو دليل وجود دارد. هم در «صلّ مع الطهارة» وجود دارد و هم در «كل مايلاقى النجس فهو نجس»وجود دارد. ما مىپذيريم كه معيار حكومت در هر دو وجود دارد، لكن مىگوييم: آنچه از اين دو دليلبه بحث ما (بحث ِاجزاء) ارتباط دارد، دليل «صلّ مع الطهارة» است. حكومتى كه قاعده طهارت بردليل «صلّ مع الطهارة» دارد و آنچه كه در باب ِاجزاء و عدم ِاجزاء نقش دارد، مسأله اين حكومت نفياو اثباتاً است. اما حكومت داشتن بر قاعده «كل ما يلاقى النجس فهو نجس» حكومت و عدمحكومتش ربطى به مسأله ِاجزاء در محل بحث ندارد، اين را بايد در مسأله ملاقات و در احكامملاقات بررسى و ملاحظه كرد. مىگوئيم: فرض مىكنيم كه معيار و ضابطه حكومت در قاعدهطهارت نسبت به هر دو دليل يكسان است، ديگر از اين بالاتر نيست. لكن اگر ما به علتى كه حالا آنعلت مسأله اجماع يا ضرورت فقه باشد و يا مسأله وضوح فقهى باشد، اگر به يك علتى نتوانستيمحكومت قاعده طهارت را بر دليل «كل ما يلاقى البول فهو نجس» پياده كنيم، آيا اين ملازم با اينمعناست كه حكومت را در رابطه با «صلّ مع الطهارة» هم نتوانيم پياده كنيم؟ معيار يكى هست، اماآنجا مانع وجود دارد، مانعش اجماع و اتفاق است، مانعش ضرورت و بداهت فقه است. اين مانعنمىگذارد ما حكومت را در رابطه با «كل ما يلاقى النجاسة فهو نجس» پياده كنيم. اما اين مانع كه درمانحن فيه وجود ندارد، اينجا كه بداهت فقه قائم بر عدم ِاجزاء نشده است، اينجا كه اتفاق و اجماعىكه بر عدم ِاجزاء قائم نشده است، اينجا يك مسأله اختلافى است و لعل قائلين به ِاجزاء هم بيش ازقائلين به عدم ِاجزاء باشند.
وقتى كه معيار حكومت وجود دارد و در مقابل مانعى هم تحقق ندارد، ما چرا رفع يد از مقتضاىحكومت كنيم؟ چرا از قاعده اِجزائى كه با استناد به حكومت، استفاده مىكنيم رفع يد كنيم؟ اما درمثل آن موارد وجود مانع اقتضاء كرده است كه ما نتوانيم به مقتضاى حكومت ملتزم شويم و اگرمانعى وجود نداشت، روى اين جواب اول آنجا هم ما ملتزم مىشديم و مسألهاى هم به وجودنمىآمد. پس اولين جوابى كه به نظر مىرسد، بعد از آن كه حكومت را در هر دو دليل بپذيريم، وجودمانع از اجراء مقتضاى حكومت در آن دليل و عدم وجود مانع از اجراى مقتضاى حكومت در بحثِاجزاء، كه ارتباط قاعده طهارت با دليل «صلّ مع الطهارة» است.
جواب دوم؛ لكن جواب اصلى و حلى مسأله اين است كه وقتى مسأله حكومت قاعده طهارت رامطرح مىكنيم، اين اما حكم ادلهاى كه نجاست است و نجاست ضد قاعده طهارت است، نجاست طرف مقابل قاعدهطهارت است، اينجا قاعده طهارت حكومتى نسبت به آن ادله ندارد. آن دليلى كه مىگويد: «كل مايلاقى النجاسة فهو نجس» به چه معيارى قاعده طهارت بر آن حكومت داشته باشد؟ مگر قاعدهطهارت جعل نجاست مىكند؟ مگر قاعده طهارت سنخ آن حكم را جعل مىكند؟ آن مىگويد «كل مايلاقى النجاسة فهو نجس» نجسٌ چه ربطى به «فهو طاهر» دارد؟ اينها ضد هم هستند، در مقابل همواقع شدهاند. وقتى كه دليل محكوم در طرف مقابل دليل حاكم واقع مىشود، اصلا مجعولات آن دو باهم متفاوت و متقابل است. ديگر مسأله تضييق و توسعه مطرح نيست، مسأله اين است كه آن در مقاماثبات نجاست است، اين در مقام اثباث طهارت است، دو نقطه متقابل. منتها وقتى كه ما مىخواستيمبين اين دو جمع كنيم، مىگفتيم: جمع بين اين دو، همان جمع بين حكم واقعى و ظاهرى است. درجمع بين حكم واقعى و ظاهرى كسى نگفته است كه يكى از وجوه جمع بين حكم ظاهرى و واقعى،حاكميت حكم ظاهرى بر حكم واقعى است. اين به اين اعتبار است كه هميشه حكم ظاهرى و حكمواقعى آنجايى كه مسأله تضادّشان مطرح است، آنجا جاى تقابل و تخالف است، حكم واقعى يكچيزى را جعل مىكند، حكم ظاهرى خلاف آن را جعل مىكند.
فرق دليل «صلّ مع الطهارة» با قاعده طهارت
اما در دليل «صلّ مع الطهارة» با قاعده طهارت هر دو روى مسأله طهارت تكيه كردهاند، آنشرطيت طهارت را مطرح مىكند و اين توسعه در دليل شرطيت مىدهد، مىگويد: شرطيتاختصاص به طهارت واقعيه ندارد. و بيان كرديم كه اختصاصى هم به دليل «صلّ مع الطهارة» ندارد.هر حكمى كه روى مسأله طهارت بار شده باشد و ظاهر دليلش اين باشد كه طهارت واقعيه به عنوانموضوع، به عنوان جزء موضوع، به عنوان شرط موضوع نقش دارد، قاعده طهارت توسعه مىدهد،مىگويد اين كه موضوع است، خصوص طهارت واقعى نيست. اين كه جزء الموضوع است،خصوص طهارت واقعى نيست. اين كه شرط الموضوع است، خصوص طهارت واقعيه نيست. اماموردى كه دليل حاكم و محكوم به قول شما، هر كدام يك مطلبى را مقابل ديگرى جعل مىكند، ايندر مقام جعل نجاست است، او در مقام جعل طهارت است، معنا ندارد كه ما مسأله حكومت را مطرحكنيم. به عبارت روشنتر همان علتى كه ما در رابطه با قاعده طهارت، با اصل دليل «البول نجسٌ» كهمكرر در باره آن بحث مىكرديم، مىگفتيم: قاعده طهارت نيامده كه «البول نجس» را تضييق كند،نيامده كه در مقابل البول نجس قيام كند، به همان ملاكى كه قاعده طهارت با البول نجس، نسبتشاننسبت حاكميت و محكوميت نيست، به همان ملاك قاعده طهارت با «كل ما يلاقى البول فهو نجسٌ»هم نسبت بين اين دو حاكميت و محكوميت نيست. پس ما به ايشان مىگوييم، اگر مقصودتان ازادلهاى كه در رابطه با نجاست وارد شده است، آن ادلهاى است كه مجعول در آن ادله، عنوان نجاستاست، به هر جهتى كه مىخواهد باشد. قاعده طهارت در مقابل دليل جعل نجاست، هيچ حاكميتىندارد.
اما اگر آن ادلهاى كه روى مسأله طهارت تكيه كرده است و ظاهر دليل هم طهارت واقعيه است،مىگوييم: قاعده طهارت بر همه آنها حكومت دارد، همان طورى كه اين قاعده بر دليل «صلّ معالطهارة» و دليل «يشترط فى جواز الاكل و الشرب ان يكون المأكول و المشروب طاهراً» حكومتدارد. منتها آنها به باب ِاجزاء ارتباط ندارند. علت طرح «صَلّ مع الطهارة» اين است كه مربوط به مسألهِاجزاء است، نه اين كه بخواهيم بگوئيم حكومت فقط بر اين «صل مع الطهارة» پياده مىشود، نه،حكومت بر «صلّ مع الطهارة» و مشابهات «صلّ مع الطهارة» پياده مىشود، اما روى آن ادلهاى كه جعلنجاست مىكند به هر عنوانى، يا روى اصل عناوين نجسه، يا روى ملاقات با عناوين نجسه، معناندارد كه قاعده طهارت نسبت به آنها عنوان حاكميت داشته باشد، بلكه در مقابل آنها صرفاً يك حكمظاهرى است و آنها هم احكام واقعيه هستند و جمع بين اينها جمع بين حكم ظاهرى و واقعىاست و هيچ كس هم در مقام جمع بين حكم ظاهرى و واقعى مسأله حكومت را پياده نكرده است، كهعلت جمع بين حكم ظاهرى و واقعى حاكميت حكم ظاهرى بر احكام واقعيه باشد.
به نظر مىرسد اشكالات اين مرد بزرگ با اين كه اشكالات دقيقى بود و ثمرات علمى خوبىبراى ما داشت، مع ذلك از نظر علمى اين اشكالات غير وارد بود و بالنتيجه قاعده طهارت بر دليلىمثل «صلّ مع الطهارة» حكومت دارد و معناى حكومت آن، اين است كه اگر صلاة در ثوب با جريانقاعده طهارت در ثوب واقع شود، يا در لباس، يا در بدن با جريان قاعده طهارت در بدن واقعشود و بعد از مدتها معلوم شود كه در حال نماز «كان الثوب نجساً، كان البدن نجساً»، علم بعدى بهنجاست، هيچ ضربهاى به صحت نماز و عدم وجوب اعاده و عدم وجوب قضا نمىزند، بلكه نماز بهلحاظ اين كه هيچ گونه كمبودى در آن وجود نداشته است، اين نماز صحيح است و «لا تلزم الاعادة ولا القضاء».
بحث ما در بين اصول عمليه تنها در باب قاعده طهارت تمام شد، كه نتيجه اين شد كه قاعدهطهارت اقتضاى ِاجزاء و عدم وجوب اعاده و قضا مىكند، تا بقيه اصول عمليه كه هر كدام مستقلا نيازبه بحث دارد.
تمرينات
چرا استدلال مرحوم نائينى(ره) بر عدم توسعه در مفاد قاعده طهارت ناتمام است
استدلال استاد در تعميم شرطيت طهارت به طهارت ظاهرى را بيان كنيد
دليل حكومت قاعده طهارت بر ادلهاى كه طهارت را در مأكول و مشروب شرط مىداندچيست
فرق دليل «صلّ مع الطهارة» با قاعده طهارت را بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...