• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 جريان مسأله اجزاء در اصالة الطهارة 310

    مقدمه درس


    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    خصوصيات قاعده طهارت

    خصوصيات قاعده طهارت
    در رابطه با قاعده طهارت، كه از دليل «كل شى‏ء طاهر حتّى تعلم انه قذر» و امثال ذلك استفاده‏مى‏شود، چند خصوصيت و نكته را بايد در نظر بگيريم. اولاً اين خصوصيت را كه مجرا و موضوع‏اين قاعده، عبارت از شك است و معناى شك، نبودن طريق الى الواقع است. پس بر فرض نبودن‏طريق الى الواقع، اين حكم به طهارت جعل شده است. نكته دوم اين است كه شكى كه در موضوع اين‏قاعده اخذ شده، شكى نيست كه استمرار «الى الابد» داشته باشد و هيچ گاه تبدّل به يقين پيدا نكند والاّ احراز چنين شكى بسيار كم واقع مى‏شود و محدوده قاعده طهارت، يك محدوده بسيار كوچك‏خواهد بود.

    راه جمع قاعده طهارت با ادله اشتراط طهارت واقعى

    سوم اين طهارت ظاهريه با طهارت واقعيه و با نجاست واقعيه، قابل جمع است، بين اينها تضادى‏تحقق ندارد. ممكن است شى‏ء بحسب واقع نجس باشد، لكن بر حسب قاعده طهارت، محكوم به‏طهارت ظاهريه باشد. و جمع بين نجاست واقعى و طهارت ظاهرى، يكى از مصاديق جمع بين حكم‏واقعى و ظاهرى است كه در جاى خودش بايد توضيح داده شود و اشكالش حل شود.

    لسان قاعده طهارت


    مراد از طهارت در «صل مع الطهارة»

    اگر فرضاً قاعده‏اى بنام قاعده طهارت نبود، آيا جز اين معنا را از اين ادله استفاده مى‏كرديم؟ وقتى‏انسان مى‏خواهد نماز بخواند، بايد احراز طهارت كند، احراز طهارت واقعيه نسبت به ثوب و بدن‏داشته باشد. حالا كه «كل شى‏ء طاهر» را داريم، از او مى‏پرسيم كه شما در مقام بيان چه هستى؟مى‏گويد: من كارى به واقع ندارم، من مى‏خواهم يك طهارت ظاهريه جعل كنم، يك طهارت ظاهريه‏به منظور تسهيل و امتنان بر امت. مى‏پرسيم، يعنى چه؟ شما چه كار مى‏خواهى بكنى؟ طهارت‏ظاهريه چه نقشى دارد؟ چه اثرى مى‏خواهد بر آن بار شود؟ آيا شما آن آثارى را كه ظاهر ادله آنهاطهارت واقعيه هست، مى‏خواهيد آن آثار را در مورد شك در طهارت جعل كنيد؟ يا اين كه نه به آن‏آثار كار نداريد؟ ديگر شق ثالث ندارد؟ آن دليل مى‏گويد: «صل مع طهارة ثوبك و بدنك» ايشان هم‏مى‏گويد: «اذا كان ثوبك مشكوك الطهارة و لم تعلم حالته السابقة، فاحكم بانها طاهر» مى‏پرسيم:يعنى چه؟ «فاحكم بانه طاهر»؟ اين را براى ما معنا كنيد؟ «هذه الثوب طاهر ظاهراً»، عبارتش خيلى‏خوب است، اما باطن اين عبارت چه مى‏خواهد بگويد؟ يعنى چه «هذه الثوب طاهر ظاهراً»؟مى‏خواهيد بگوييد كه در «صل مع طهارة ثوبك» آن اثر را مى‏توانى بار كنى؟ يا نه در عين اين كه هيچ‏يك از آن آثار بار نمى‏شود، «مع ذلك هذه طاهر ظاهراً» اگر بخواهيد بگوييد كه هيچ يك از آن آثار بارنمى‏شود، «فماالذى يترتب على جعل الطهارة الظاهرية من الاثر و الفائده» پس چه فايده‏اى دارد كه«احكم بانه طاهر»؟ من مى‏خواهم با اين لباس نماز بخوانم، آيا با طهارت ظاهريه مى‏توانم در اين‏لباس نماز بخوانم يا نه؟ اگر بگويد: نه، براى اين كه «صل مع الطهارة»، طهارت واقعيه را مى‏گويد،مى‏گوييم: پس شما چه نقشى داريد؟ چه فايده‏اى بر اين جعل مترتب است؟ و چه تسهيلى بر اين‏جعل مترتب است؟ شما كه اين قاعده را به منظور تسهيل جعل كرديد، چه فايده‏اى بر اين قاعده بارمى‏شود؟ اگر من آن آثار را نتوانم بار كنيم، پس هيچ راهى نداريد جز اين كه بگوييد معناى حكم به‏طهارت ظاهريه، ترتيب آن آثار است، آن آثارى كه فى نفسه ظاهر دليلشان طهارت واقعيه بوده، يعنى‏مى‏خواهى بگويى با اين لباس نماز بخوان. اگر يك مأكول و مشروبى مشكوك الطهارة و النجاسةبود و حالت سابقه‏اش هم براى شما مشخّص نبود، مى‏خواهى بگويى «يجوز أكله يجوز شربه» لابديك چنين چيزى را شما مى‏خواهيد حكم كنيد؟ پس معناى جعل طهارت ظاهريه، جواز ترتيب‏آثارى است كه بر طهارت واقعيه بحسب ظاهر دليل، مترتب است.
    اما اگر معناى قاعده عبارت از اين باشد، لا محاله بايد ما يك چنين حرفى بزنيم، بگوييم‏نمى‏شود كه هم «صل مع الطهارة» معنايش طهارت واقعيه باشد، يعنى بگوييم «الشرط فى الصلاةطهارة الثوب و البدن بحسب الواقع» و هم در ضمن قاعده طهارت، بما بگويد «يجوز لك ان تصلّى‏فى الثوب مشكوك الطهارة و فى البدن مشكوك الطهارة» چطور بين اين دو تا جمع مى‏كنيد؟ هيچ‏چاره‏اى و راهى ندارد، جز اين كه به سبب قاعده طهارت كه معنايش ترتيب آثار طهارت است، شمايك تصرف در ادله آن آثار كنيد، بگوييد

    ارتباط مسأله اجزاء با طهارت

    «صل مع الطهارة ليس معناها صل مع الطهارة الواقعية» معنايش اين است كه طهارتى وجود داشته‏باشد، مى‏خواهد طهارت، طهارت واقعيه باشد، كه شما از راه علم و بينه و امثال ذلك بدست آورده‏باشيد. يا از راه قاعده طهارت، كه طهارت ظاهريه را در مورد نبودن طريق «الى الواقع» براى شماجعل كرده است. آيا غير از اين مى‏توانيم اين دو را معنا كنيم؟ كه از يك طرف شارع بگويد: «صل مع‏طهارة ثوبك و بدنك» از يك طرف هم بگويد: «اذا كان ثوبك مشكوك الطهارة فقد جعلت لهاالطهارة، اى الطهارة الظاهرية» اين دو را كه كنار هم مى‏گذاريد، آيا غير از اين مى‏تواند يك راه حلى‏داشته باشد؟ غير از اين مى‏تواند يك وجه جمعى داشته باشد؟ گفتيم: غير از اين بايد بگوييم معناى‏قاعده طهارت، اين است كه آثار طهارت را بار نكن، اگر آثار طهارت را بار نكردى، «فما الفائده فى‏جعل قاعده الطهارة»؟ و اگر آثار طهارت را بار كرديم، يا بايد بگوييم: شارع از آن «صل مع الطهارة»عدول كرده كه ظهور در طهارت واقعيه دارد، يا بايد بگوييم: عدول نكرده، اين توضيح و تفسير دليل‏شرطيت است. اگر تفسير دليل شرطيت شد، مسأله اين مى‏شود كه من در ثوبى كه قاعده طهارت درآن جارى كردم، اگر نماز خواندم، اين نماز «كان مع الشرط، كان واجداً للشرط، لانّ الشرط لم يكون‏هى الطهارة الواقعية» نماز خوانده شد و «كان الثوب بحسب الواقع نجساً» نمى‏توانيم بگوييم «كانت‏الصلاة فاقدة لشرطها» براى اين كه در صورتى ما مى‏توانيم اين تعبير را داشته باشيم كه دليل شرطيت‏بر ظهور خودش باقى مانده باشد و مبيّن و مفسرى در كار نباشد. اما وقتى كه قاعده طهارت به عنوان‏مبيّن دايره شرط را توسعه داد، همان طور اگر كسى با طهارت واقعيه نماز خواند، نمازش واجدشرط است، همان طور اگر با طهارت ظاهريه هم نماز خواند، نمازش واجد شرط است.

    اشكال مرحوم محقق نائينى (ره) در عدم اجزاء در قاعده طهارت

    از اينجا مسأله اجزاء كاملاً روشن مى‏شود. با توجه به آن مقدمات و مخصوصاً اين نكته اخير،مسأله اجزاء در رابطه با قاعده طهارت خيلى روشن است، چرا؟ براى اين كه شما مدتى در اين ثوب‏مشكوك الطهارة نماز خوانديد، ثم انكشف كه ثوب شما كان در جميع اين صلاتها نجساً واقعاً. اين‏انكشاف به كجا ضربه مى‏زند؟ كجا را خراب مى‏كند؟ اگر بخواهيد بگوييد: اين انكشاف كشف ازاين مى‏كند كه قاعده طهارت جارى نبوده و شما جريان قاعده طهارت را خيال مى‏كرديد، مى‏گوييم:چرا جارى نبوده است؟ مگر ما در نكته دوم اين معنا را ذكر نكرديم كه آن شكى كه در مجراى قاعده‏طهارت اخذ شده، شكى نيست كه «الى آخر العمر» استمرار داشته باشد، شكى نيست كه به اصطلاح‏علمى للتّالى باقى باشد! بله اگر يك چنين شكى در مجراى قاعده طهارت مأخوذ بود، بعد از مدتى كه‏اين شك كنار مى‏رفت، مى‏فهميديد كه قاعده طهارتى در كار نبوده و شما خيال مى‏كرديد كه قاعده‏طهارت در كار است.
    اما بعد از آن كه مورد جريان قاعده طهارت هر دو نوع شكى است كه ذكر كرديم، حالا اگر بعد ازمدتى واقعيت براى شما روشن شد «و علمتم بان الثوب كان نجساً هذا لا يكشف عن عدم جريان‏قاعدة الطهارة» قاعده طهارت در ظرف خودش، در زمان خودش جريان داشته است. و اگر قاعده‏طهارت جريان داشت، با توجه به اين نكته اخير كه قاعده طهارت حاكم بر آن ادله‏اى است كه ظهوردر طهارت واقعيه دارد و دايره آنها را توسعه مى‏دهد، الان كه شما به اين كه ثوب كان نجساً علم پيداكرديد، در اين نمازهايى كه خوانديد، چه كمبودى وجود دارد كه مسأله اعاده و قضا پيش بيايد؟ اين‏نمازها چه كمبودى داشته است؟ آن كه شرط بوده اعم از ظاهر و واقع طهارت است. شما طهارت‏ظاهريه داشتيد، با كشف خلاف هم كشف از عدم جريان قاعده طهارت نمى‏شود. پس چرا ما حكم‏به اعاده، يا قضا كنيم؟ اعاده و قضا در جايى است كه آن عمل مأتى‏به كمبودى از نظر اجزاء و شرايطداشته باشد، اما اگر هيچ كمبودى در هيچ بُعدى از ابعاد در او وجود نداشته، پس راه براى وجوب‏اعاده، يا وجوب قضا چيست؟ لذا با اين بيان به نظر مى‏رسد كه خيلى روشن است مواردى كه به‏استناد قاعده طهارت انسان عبادت را انجام مى‏دهد و ثم كشف خلاف مى‏شود، وجهى براى وجوب‏اعاده و يا قضا به نظر نمى‏رسد.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): توسعه در همان مأموربه مى دهد. در «صل مع الطهارة» توسعه مى‏دهد،مى‏گويد: شما به حسب ظاهر در دليل «صل مع الطهارة» فرض كرديد كه طهارت واقعيه هست، اين‏مثل اين مى‏ماند كه خود شارع در ضمن آن دليل، همين معنا را بيان كرد و گفت: «الطهارة التى هى‏شرط الصلاة، اعم من الطهارة الواقعية والظاهرية» اگر خود شارع در آن دليل يك چنين مطلبى را بيان‏مى‏كرد، آيا باز هم شما احساس مى‏كرديد كه در عمل شما نقصى وجود دارد؟ منتها ما اين مطلب را ازضمّ دو دليل استفاده كرديم، از دليل حاكم و محكوم روى هم رفته به مقتضاى حكومت اين معنا رااستفاده كرديم. آن وقت چه فرقى مى‏كند كه راه استفاده دليل واحد باشد؟ يا راه استفاده ضمّ دليل‏حاكم الى دليل محكوم باشد كه از مجموع دليلين ما اين معنا را استفاده كنيم.

    تمرينات

    راه جمع قاعده طهارت با ادله اشتراط طهارت واقعى چيست
    قاعده طهارت و خصوصيات آن در مقام بيان چيست
    كسى كه به استناد قاعده طهارت با لباس يا بدن نجس نماز خوانده، آيا عملش بعد ازكشف خلاف، مجزى است يا خير
    اشكال مرحوم محقق نائينى (ره) در عدم اجزاء در قاعده طهارت را توضيح دهيد