جمعه 15 تير 1403 - 26 ذيحجه 1445 - 5 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
جريان مسأله اجزاء در اصالة الطهارة
تدریس استاد
متن
40 جريان مسأله اجزاء در اصالة الطهارة 310
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
خصوصيات قاعده طهارت
خصوصيات قاعده طهارت
در رابطه با قاعده طهارت، كه از دليل «كل شىء طاهر حتّى تعلم انه قذر» و امثال ذلك استفادهمىشود، چند خصوصيت و نكته را بايد در نظر بگيريم. اولاً اين خصوصيت را كه مجرا و موضوعاين قاعده، عبارت از شك است و معناى شك، نبودن طريق الى الواقع است. پس بر فرض نبودنطريق الى الواقع، اين حكم به طهارت جعل شده است. نكته دوم اين است كه شكى كه در موضوع اينقاعده اخذ شده، شكى نيست كه استمرار «الى الابد» داشته باشد و هيچ گاه تبدّل به يقين پيدا نكند والاّ احراز چنين شكى بسيار كم واقع مىشود و محدوده قاعده طهارت، يك محدوده بسيار كوچكخواهد بود.
راه جمع قاعده طهارت با ادله اشتراط طهارت واقعى
سوم اين طهارت ظاهريه با طهارت واقعيه و با نجاست واقعيه، قابل جمع است، بين اينها تضادىتحقق ندارد. ممكن است شىء بحسب واقع نجس باشد، لكن بر حسب قاعده طهارت، محكوم بهطهارت ظاهريه باشد. و جمع بين نجاست واقعى و طهارت ظاهرى، يكى از مصاديق جمع بين حكمواقعى و ظاهرى است كه در جاى خودش بايد توضيح داده شود و اشكالش حل شود.
لسان قاعده طهارت
مراد از طهارت در «صل مع الطهارة»
اگر فرضاً قاعدهاى بنام قاعده طهارت نبود، آيا جز اين معنا را از اين ادله استفاده مىكرديم؟ وقتىانسان مىخواهد نماز بخواند، بايد احراز طهارت كند، احراز طهارت واقعيه نسبت به ثوب و بدنداشته باشد. حالا كه «كل شىء طاهر» را داريم، از او مىپرسيم كه شما در مقام بيان چه هستى؟مىگويد: من كارى به واقع ندارم، من مىخواهم يك طهارت ظاهريه جعل كنم، يك طهارت ظاهريهبه منظور تسهيل و امتنان بر امت. مىپرسيم، يعنى چه؟ شما چه كار مىخواهى بكنى؟ طهارتظاهريه چه نقشى دارد؟ چه اثرى مىخواهد بر آن بار شود؟ آيا شما آن آثارى را كه ظاهر ادله آنهاطهارت واقعيه هست، مىخواهيد آن آثار را در مورد شك در طهارت جعل كنيد؟ يا اين كه نه به آنآثار كار نداريد؟ ديگر شق ثالث ندارد؟ آن دليل مىگويد: «صل مع طهارة ثوبك و بدنك» ايشان هممىگويد: «اذا كان ثوبك مشكوك الطهارة و لم تعلم حالته السابقة، فاحكم بانها طاهر» مىپرسيم:يعنى چه؟ «فاحكم بانه طاهر»؟ اين را براى ما معنا كنيد؟ «هذه الثوب طاهر ظاهراً»، عبارتش خيلىخوب است، اما باطن اين عبارت چه مىخواهد بگويد؟ يعنى چه «هذه الثوب طاهر ظاهراً»؟مىخواهيد بگوييد كه در «صل مع طهارة ثوبك» آن اثر را مىتوانى بار كنى؟ يا نه در عين اين كه هيچيك از آن آثار بار نمىشود، «مع ذلك هذه طاهر ظاهراً» اگر بخواهيد بگوييد كه هيچ يك از آن آثار بارنمىشود، «فماالذى يترتب على جعل الطهارة الظاهرية من الاثر و الفائده» پس چه فايدهاى دارد كه«احكم بانه طاهر»؟ من مىخواهم با اين لباس نماز بخوانم، آيا با طهارت ظاهريه مىتوانم در اينلباس نماز بخوانم يا نه؟ اگر بگويد: نه، براى اين كه «صل مع الطهارة»، طهارت واقعيه را مىگويد،مىگوييم: پس شما چه نقشى داريد؟ چه فايدهاى بر اين جعل مترتب است؟ و چه تسهيلى بر اينجعل مترتب است؟ شما كه اين قاعده را به منظور تسهيل جعل كرديد، چه فايدهاى بر اين قاعده بارمىشود؟ اگر من آن آثار را نتوانم بار كنيم، پس هيچ راهى نداريد جز اين كه بگوييد معناى حكم بهطهارت ظاهريه، ترتيب آن آثار است، آن آثارى كه فى نفسه ظاهر دليلشان طهارت واقعيه بوده، يعنىمىخواهى بگويى با اين لباس نماز بخوان. اگر يك مأكول و مشروبى مشكوك الطهارة و النجاسةبود و حالت سابقهاش هم براى شما مشخّص نبود، مىخواهى بگويى «يجوز أكله يجوز شربه» لابديك چنين چيزى را شما مىخواهيد حكم كنيد؟ پس معناى جعل طهارت ظاهريه، جواز ترتيبآثارى است كه بر طهارت واقعيه بحسب ظاهر دليل، مترتب است.
اما اگر معناى قاعده عبارت از اين باشد، لا محاله بايد ما يك چنين حرفى بزنيم، بگوييمنمىشود كه هم «صل مع الطهارة» معنايش طهارت واقعيه باشد، يعنى بگوييم «الشرط فى الصلاةطهارة الثوب و البدن بحسب الواقع» و هم در ضمن قاعده طهارت، بما بگويد «يجوز لك ان تصلّىفى الثوب مشكوك الطهارة و فى البدن مشكوك الطهارة» چطور بين اين دو تا جمع مىكنيد؟ هيچچارهاى و راهى ندارد، جز اين كه به سبب قاعده طهارت كه معنايش ترتيب آثار طهارت است، شمايك تصرف در ادله آن آثار كنيد، بگوييد
ارتباط مسأله اجزاء با طهارت
«صل مع الطهارة ليس معناها صل مع الطهارة الواقعية» معنايش اين است كه طهارتى وجود داشتهباشد، مىخواهد طهارت، طهارت واقعيه باشد، كه شما از راه علم و بينه و امثال ذلك بدست آوردهباشيد. يا از راه قاعده طهارت، كه طهارت ظاهريه را در مورد نبودن طريق «الى الواقع» براى شماجعل كرده است. آيا غير از اين مىتوانيم اين دو را معنا كنيم؟ كه از يك طرف شارع بگويد: «صل معطهارة ثوبك و بدنك» از يك طرف هم بگويد: «اذا كان ثوبك مشكوك الطهارة فقد جعلت لهاالطهارة، اى الطهارة الظاهرية» اين دو را كه كنار هم مىگذاريد، آيا غير از اين مىتواند يك راه حلىداشته باشد؟ غير از اين مىتواند يك وجه جمعى داشته باشد؟ گفتيم: غير از اين بايد بگوييم معناىقاعده طهارت، اين است كه آثار طهارت را بار نكن، اگر آثار طهارت را بار نكردى، «فما الفائده فىجعل قاعده الطهارة»؟ و اگر آثار طهارت را بار كرديم، يا بايد بگوييم: شارع از آن «صل مع الطهارة»عدول كرده كه ظهور در طهارت واقعيه دارد، يا بايد بگوييم: عدول نكرده، اين توضيح و تفسير دليلشرطيت است. اگر تفسير دليل شرطيت شد، مسأله اين مىشود كه من در ثوبى كه قاعده طهارت درآن جارى كردم، اگر نماز خواندم، اين نماز «كان مع الشرط، كان واجداً للشرط، لانّ الشرط لم يكونهى الطهارة الواقعية» نماز خوانده شد و «كان الثوب بحسب الواقع نجساً» نمىتوانيم بگوييم «كانتالصلاة فاقدة لشرطها» براى اين كه در صورتى ما مىتوانيم اين تعبير را داشته باشيم كه دليل شرطيتبر ظهور خودش باقى مانده باشد و مبيّن و مفسرى در كار نباشد. اما وقتى كه قاعده طهارت به عنوانمبيّن دايره شرط را توسعه داد، همان طور اگر كسى با طهارت واقعيه نماز خواند، نمازش واجدشرط است، همان طور اگر با طهارت ظاهريه هم نماز خواند، نمازش واجد شرط است.
اشكال مرحوم محقق نائينى (ره) در عدم اجزاء در قاعده طهارت
از اينجا مسأله اجزاء كاملاً روشن مىشود. با توجه به آن مقدمات و مخصوصاً اين نكته اخير،مسأله اجزاء در رابطه با قاعده طهارت خيلى روشن است، چرا؟ براى اين كه شما مدتى در اين ثوبمشكوك الطهارة نماز خوانديد، ثم انكشف كه ثوب شما كان در جميع اين صلاتها نجساً واقعاً. اينانكشاف به كجا ضربه مىزند؟ كجا را خراب مىكند؟ اگر بخواهيد بگوييد: اين انكشاف كشف ازاين مىكند كه قاعده طهارت جارى نبوده و شما جريان قاعده طهارت را خيال مىكرديد، مىگوييم:چرا جارى نبوده است؟ مگر ما در نكته دوم اين معنا را ذكر نكرديم كه آن شكى كه در مجراى قاعدهطهارت اخذ شده، شكى نيست كه «الى آخر العمر» استمرار داشته باشد، شكى نيست كه به اصطلاحعلمى للتّالى باقى باشد! بله اگر يك چنين شكى در مجراى قاعده طهارت مأخوذ بود، بعد از مدتى كهاين شك كنار مىرفت، مىفهميديد كه قاعده طهارتى در كار نبوده و شما خيال مىكرديد كه قاعدهطهارت در كار است.
اما بعد از آن كه مورد جريان قاعده طهارت هر دو نوع شكى است كه ذكر كرديم، حالا اگر بعد ازمدتى واقعيت براى شما روشن شد «و علمتم بان الثوب كان نجساً هذا لا يكشف عن عدم جريانقاعدة الطهارة» قاعده طهارت در ظرف خودش، در زمان خودش جريان داشته است. و اگر قاعدهطهارت جريان داشت، با توجه به اين نكته اخير كه قاعده طهارت حاكم بر آن ادلهاى است كه ظهوردر طهارت واقعيه دارد و دايره آنها را توسعه مىدهد، الان كه شما به اين كه ثوب كان نجساً علم پيداكرديد، در اين نمازهايى كه خوانديد، چه كمبودى وجود دارد كه مسأله اعاده و قضا پيش بيايد؟ ايننمازها چه كمبودى داشته است؟ آن كه شرط بوده اعم از ظاهر و واقع طهارت است. شما طهارتظاهريه داشتيد، با كشف خلاف هم كشف از عدم جريان قاعده طهارت نمىشود. پس چرا ما حكمبه اعاده، يا قضا كنيم؟ اعاده و قضا در جايى است كه آن عمل مأتىبه كمبودى از نظر اجزاء و شرايطداشته باشد، اما اگر هيچ كمبودى در هيچ بُعدى از ابعاد در او وجود نداشته، پس راه براى وجوباعاده، يا وجوب قضا چيست؟ لذا با اين بيان به نظر مىرسد كه خيلى روشن است مواردى كه بهاستناد قاعده طهارت انسان عبادت را انجام مىدهد و ثم كشف خلاف مىشود، وجهى براى وجوباعاده و يا قضا به نظر نمىرسد.
(سؤال ... و پاسخ استاد): توسعه در همان مأموربه مى دهد. در «صل مع الطهارة» توسعه مىدهد،مىگويد: شما به حسب ظاهر در دليل «صل مع الطهارة» فرض كرديد كه طهارت واقعيه هست، اينمثل اين مىماند كه خود شارع در ضمن آن دليل، همين معنا را بيان كرد و گفت: «الطهارة التى هىشرط الصلاة، اعم من الطهارة الواقعية والظاهرية» اگر خود شارع در آن دليل يك چنين مطلبى را بيانمىكرد، آيا باز هم شما احساس مىكرديد كه در عمل شما نقصى وجود دارد؟ منتها ما اين مطلب را ازضمّ دو دليل استفاده كرديم، از دليل حاكم و محكوم روى هم رفته به مقتضاى حكومت اين معنا رااستفاده كرديم. آن وقت چه فرقى مىكند كه راه استفاده دليل واحد باشد؟ يا راه استفاده ضمّ دليلحاكم الى دليل محكوم باشد كه از مجموع دليلين ما اين معنا را استفاده كنيم.
تمرينات
راه جمع قاعده طهارت با ادله اشتراط طهارت واقعى چيست
قاعده طهارت و خصوصيات آن در مقام بيان چيست
كسى كه به استناد قاعده طهارت با لباس يا بدن نجس نماز خوانده، آيا عملش بعد ازكشف خلاف، مجزى است يا خير
اشكال مرحوم محقق نائينى (ره) در عدم اجزاء در قاعده طهارت را توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...