جمعه 15 تير 1403 - 26 ذيحجه 1445 - 5 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
اصل عملى و مسأله اجزاء
تدریس استاد
متن
40 اصل عملى و مسأله اجزاء 306
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
حكم فاقد اجزاء و شرايط
در باب امر ظاهرى، در اين فرض محل نزاع است كه مجراى اصل و مورد اماره، شرطى باشد كهلسان دليل اماره يا اصل، تحقق آن شرط باشد و در دليل مأموربه اعتبار شده است. بگويد: آن طهارتمعتبره با توجه به استصحاب تحقق دارد، يا طهارت ثوب با توجه به بيّنه كه بر خلاف حالت سابقهقائم شد تحقق دارد، اين مورد بلا اشكال در مسأله امر ظاهرى مورد بحث است، كه آيا در اين مواردقائل به اجزاء شويم يا نه؟ اين بلا اشكال داخل در محل نزاع است.
مورد دوم جايى است كه يك مركب مأموربه و يا مقيّد به قيود و شرايطى داريم، لكن در تعداد آناجزاء و شرايط شك داريم و بعضى از امور را احتمال مىدهيم كه براى مأموربه جزئيت داشتهباشد و برخى را احتمال مىدهيم كه جزئيت نداشته باشد. مىدانيم كه مثلاً در باب نماز، نُه جزءجزئيت دارد، لكن در جزء دهم كه سوره است شك در جزئيتش داريم.
يا در باب شرايط، در شرطيت بعضى از آنها ترديد و شك داريم. يا در باب موانع در مانعيتبعضى از موانع ترديد و شك داريم. در اين موردى كه ما شك داريم، اماره و اصلى قائم بر عدمجزئيت مىشود يا قائم بر عدم شرطيت و عدم مانعيت مىشود، مثل اين كه مثلاً يك روايت صحيحهمعتبره در مورد سوره وارد مىشود و دلالت مىكند بر اين كه سوره «ليست جزءاً واجبياً لصلاة»،سوره را از اجزاء واجبه صلاة نمىداند. يا اين كه فرض كنيم استصحاب عدم جزئيت در باره سوره«مشكوكة الجزئية» جريان پيدا كند.
يا يك شرط مشكوكى داشته باشيم، روايتى دلالت بر عدم شرطيت آن شرط مشكوك كند. يااستصحاب عدم شرطيت فرضاً جريان پيدا كند. و هكذا در باب موانع. آن وقت به استناد اين روايتىكه مىگويد: «السورة ليست من اجزاء الصلاة» به استناد اين روايت مدتها مثلاً نماز را بدون سورهخوانديم و بعد براى ما منكشف شد كه اين روايت بر خلاف واقع بوده است و سوره جزئيت براىنماز داشته است. يا اگر استصحاب عدم جزئيت جارى شد، بعد از مدتها منكشف شد كه ايناستصحاب بر خلاف واقع بوده است و سوره جزئيت براى صلاة داشته است. آيا در اينجا آننمازهاى بدون سورهاى كه اتيان شده است، «مستنداً الى الامارة او الى الاستصحاب» حالا كه كشفخلاف شد، آيا اجزاء در كار است؟ يا اين كه لازم است اعاده و يا قضاء شود؟
اگر قائل به اجزاء شديم «لا يجب الاعادة و لا اللقضاء»؟ اما اگر قائل به عدم اجزاء شديم، طبعاًاعاده و يا قضاء واجب است. البته اين مثال است و الاّ بحث ما كه اختصاص به نماز ندارد. درخصوص صلاة يك حديثى به نام حديث «لا تعاد» است كه آن حديث «لا تعاد» در رابطه با غير آن پنجامرى كه در آن استثنا شد، حكم به عدم وجوب اعاده مىكند. لذا اگر ما مسأله صلاة را هم مثال بزنيم،با قطع نظر از حديث «لا تعاد» است و الاّ حديث «لا تعاد» به عنوان يك ضابطه كلى در خصوص بابنماز موارد اعاده و عدم لزوم اعاده را مشخّص مىكند. اگر كسى سالها هم سوره را ترك كرده باشد، درباب نماز به مقتضاى حديث «لا تعاد» لازم نيست كه نماز را اعاده كند. لذا ما كه مثال به صلاة مىزنيماين با قطع نظر از حديث «لا تعاد» است، روى قواعد اوليّه و معيارهاى اوّلى ما بحث مىكنيم. پس درچنين موردى هم بحث اجزاء مطرح است كه ما يك مركب مأموربه ذات اجزاء و يا يك مقيّد به قيودو شرايطى داريم و در رابطه با بعضى از اجزاء شك داريم و اماره يا اصل قائم مىشود و جزئيتمشكوك الجزئية يا شرطيت مشكوك الشرطية، يا مانعيت مشكوك المانعية را نفى مىكند و ما بهاستناد اين اصل يا اماره آن مشكوك الجزئية و مشكوك الشرطية را ترك مىكنيم و مشكوك المانعيةرا اتيان مىكنيم و بعداً كشف خلاف مىشود، معلوم مىشود كه آن جزئيت داشته و ما ترك كرديم،شرطيت داشته و رعايت نكرديم، مانعيت داشته و ما به استناد اصل يا اماره آن مانع را اتيان كرديم. آيإے؛آآظظظدر اينجا مسأله اجزاء كه عبارت از وجوب اعاده و قضاء است، در كار است يا مسأله عدم اجزاء؟ اينهم داخل در محل بحث است، قائلين به اجزاء حكم به اجزاء مىكنند، قائلين به عدم اجزاء حكم بهعدم اجزاء.
كشف خلاف پس از عمل بر طبق اماره يا اصل
مورد سومى كه از محل بحث بيرون است، آنجايى است كه اگر يك اماره يا اصلى قائم شود براين كه فلان تكليف ثابت است و ما بر طبق اماره و يا اصل، تكليف را رعايت كرديم. بعد از مدتىمنكشف شد كه تكليف اين نبود كه اماره و اصل دلالت كرده است، بلكه تكليف چيز ديگرى بودهاست و به مطلب ديگرى حكم تعلق گرفت.
مثال معروفش، فرض كنيد اماره يا اصل قائم شد بر اين كه در روز جمعه وظيفه صلاة جمعهاست، روايت معتبر، حديث صحيح اين معنا را دلالت كرد، كه در روز جمعه وظيفه عبارت از صلاةجمعه است. و يا فرضاً با استصحاب اين معنا را ثابت كرديم كه در عصر حضور امام (ع) نماز جمعهدر روز جمعه واجب بود، حالا كه عصر غيبت امام (ع) است، ما مىتوانيم استصحاب كنيم و از راهاستصحاب بگوييم: در روز جمعه تكليف همان نماز جمعه است و واجب همان صلاة جمعه است.بعد از مدتها خواندن نماز جمعه، فرضاً براى ما منكشف شد كه در روز جمعه اصلاً نماز جمعهوجوب نداشته است، «حتّى على سبيل التخيير»، بلكه آن چيزى كه به نحو تعيين واجب بود «كما فىسائر الايام» همان نماز ظهر بود. آيا نزاع در باب اجزاء در اينجا جريان دارد يا نزاع در باب اجزاء اينجانمىتواند جريان داشته باشد؟
روى يك فرض كه مسأله خيلى روشن است، نزاع در اينجا جريان ندارد، يعنى اينجا جاى توهماجزاء نيست، حتماً بايد قائل به عدم اجزاء شد. روى يك مبنا خيلى روشن است و آن روى مبناى مابود. ما در باب امر اضطرارى مىگفتيم: شما به امر اضطرارى تعبير نكنيد، ما دو امر نداريم، يك امر«اقيموا الصلاة» در كار است، منتهى براى «واجد الماء» مسأله شرطيت وضو مطرح است، براى «فاقدالماء» مسأله شرطيت تيمم مطرح است. روى اين مبنا در اينجا كه مسأله امر ظاهرى است، خيلىروشن است. اگر به حسب واقع در روز جمعه تكليف به نماز ظهر متعلق است، پس ديگر نمازجمعه مأموربه نيست، هيچ حظّ و بهرهاى از تعلق امر ندارد.
در بحث اجزاء موضوع بحث ما اين است كه «الاتيان بالمأموربه على وجهه هل يقتضىالاجزاء؟» كسى كه نماز جمعه خواند در اين مثالى كه ذكر كرديم بجاى نماز ظهر، اين به كداممأموربه اتيان كرد؟ كدام مأموربه در خارج تحقق پيدا كرده، آن كه وظيفه بود به حسب واقع نماز ظهربود و آنچه را كه اين اتيان كرد در خارج اصلاً غير مأموربه بود. آن وقت چطور بنشينيم بحث كنيم،بگوييم: عنوان «الاتيان بالمأموربه على وجهه» اينجا را هم مىگيرد؟ حالا در امر اضطرارى چه قائلبه وحدت امر شويم و چه قائل به تعدد، بالاخره اين نمازى را كه «مع التيمم» اتيان كرد، اين «الاتيانبالمأموربه» است. حتى توسعه مىدهيم كه بحثهاى اخير را هم شامل شود. آنجايى كه صلاة «معالتيمم» را در بحثهاى گذشته رجائاً و به احتمال مشروعية انجام مىداد و بعداً هم كشف خلافنمىشد، بعداً نمىفهميديم كه اين نمازى كه «مع التيمم» با احتمال مشروعيت واقع شد، اين «لم يكنمشروعا»، بعد از اين كه «واجد الماء» مىشديم، شك مىكرديم كه اين عمل گذشته مجزى است يانه؟
اما در اينجا كه شما به استناد روايت يا استصحاب مدتها نماز جمعه را خوانديد، «ثم انكشف» كهاصلاً در روز جمعه وظيفه همان نماز ظهر بود به نحو واجب تعيينى كسائر الايام. اينجا چه آورده كهما حكم كنيم بانّه يقتضى الاجزاء؟ روى مبناى وحدت امر، اما آنهايى هم كه قائل به تعدد امر هستند، آيا در اينجا مسأله تعدد امر حالا از نظر اجزاء و عدم اجزاء چه بايد گفت؟ اينجا گفتيم كه مسأله امارات و اصول عمليه اينطور نيست كه دليل داشته باشيم بر اين كه اينها حكمشان يك نواخت است، يعنى اگر قائل به اجزاءهستيم، در همه اينها بايد قائل شويم، اگر هم نيستيم، مطلقا قائل به عدم اجزاء شويم، نه! بين امارات واصول عمليه امكان دارد كه فرق وجود داشته باشد، همان طورى كه مرحوم آخوند(ره) هم فرق قائلشدند. ايشان در باب امارات روى مبناى طريقيت قائل به عدم اجزاء هستند.
اما در باب اصول عمليه قائل به اجزاء هستند. و باز در خود اصول عمليه هم دليلى نداريم كه همهاينها يك نواخت هستند، ولو اين كه در اصل عملى بودن مشترك هستند، اما با توجّه به لسان ادله ومفاد ادله آنها، ممكن است با هم فرق كنند. در بعضى از اصول عمليه به مقتضاى لحن و لسان دليلشممكن است انسان قائل به اجزاء شود و در بعضى از اصول عمليه ديگر قائل به عدم اجزاء. لذا در اينمسأله امر ظاهرى، بايد حساب اينها را جدا جدا رسيد، يك حكم يك نواخت در همه اينها جريانندارد.
اول روى امارات بحث مىكنيم، بعد نوبت اصول عمليه مىرسد. در باب امارات مبناى اعتباراماره، يك وقت همان مبنايى است كه مشهور در باب حجّيت امارات قائل شدند كه عبارت از مبناىطريقيت است. در مقابل مشهور، مبنايى هست در رابطه با حجّيت امارات، كه از آن تعبير به سببيتمىشود. فرق بين اين دو را قاعدةً هم در كفايه و هم در بحثهاى ديگر ملاحظه فرموديد، اما اجمالاًبراى اين كه پايه بحث اجزاء و عدم اجزاء است، اشاره مختصرى به فرق بين طريقيت و سببيت بايدبشود.
معناى طريقيت در اعتبار امارات
معناى طريقيت اين است كه اين امارات خودشان من حيث هى، هيچ جهتى و هيچ مصلحت ومزيتى در آنها وجود ندارد، جز اين كه اينها راهنماى به واقع هستند و واقع را آن هم نه به صورت صددر صد بلكه تا اندازهاى واقع را نشان مىدهد، يك آينهاى هستند كه تا حدى روشن مىكنند واقعرا و يك چراغ متوسطى براى ارائه واقع هستند. علّت حجّيت اينها، همين حيثيتى است كه در آنهاوجود دارد. به عبارت ديگر حالا عقلاء يا شارع كه اين جهت را هم بعداً بيان مىكنيم، اينها ملاحظهكردند، ديدند كه اگر در رابطه با واقع تنها بخواهند به اصطلاح روى يك كانال تكيه كنند و آن كانالقطع و يقين، هر كجا كه انسان صد در صد واقع برايش متبيّن است، آن وقت ترتيب اثر بر واقع دهد،آنجايى كه صد در صد واقع روشن نيست، آنها را ديگر كالعدم فرض كنند. عقلا و شارع اين معنا راملاحظه كردند كه اگر بخواهد راه رسيدن به واقع عبارت از يقين صد در صد باشد، مشكلاتبسيارى براى انسان ايجاد مىكند.
حتّى در امور مربوط به زندگى دنيوى و داخل زندگى انسان هم همين طور است، همان اجتماعكوچك خانواده اگر انسان بخواهد در تمامى مسائل راه را منحصر به يقين ببيند، هر كجا كه يقين داردترتيب اثر دهد، آنجايى كه يقين ندارد كالعدم فرض كند. خود انسان حساب اين معنا را برسد خيلىمشكلات براى او پيش مىآيد.
فرض كنيد انسان وارد منزل مىشود، به او خبر مىدهند كه فلان كس امروز به عنوان مهمانىمىخواهد اينجا بيايد. انسان يقين صد در صد ندارد. بخواهد اين قول را به آن ترتيب اثر ندهد، ولواين كه مخبر مورد وثاقت هم هست، اما يقين براى انسان ايجاد نمىكند، اين قول را كالعدم فرضكند. بعد با آمدن مهمان و عدم تهيه وسايل پذيرايى مواجه مىشود. همين طور در مسائل بالاتر اينمعنا است، كه اگر راه بخواهد منحصراً يقين صدر در صد باشد، مشكلات و محظورات زيادى براىانسان پيش مىآيد، گاهى هم اصلاً امكان ندارد براى انسان يقين پيدا شود.
مثل اين كه مىگفتند يك طلبهاى گرفتار وسواس شده بود كه مىبايست در كوفه يا سامرّا حتماًداخل شط و رودخانه برود و مدتى در آب بماند، مثلاً تا يقين به طهارت پيدا كند. بعد كه مىرفت واين كار را مىكرد، به او مىگفتند: تو حالا يقين دارى كه بدنت طاهر است؟ مىگفت: بله، مىگفتند: نهشما بيخود يقين دارى، آيا شما احتمال نمىدهى كه در همان شط از عين عذره اگر وجود داشت يكجزء كوچكى به بدن تو چسبيده است و بعد هم كه از آب بيرون آمدى آن جزء به بدون تو متصّلاست، چه دليلى بر عدم اين احتمال دارى؟ آيا دليلى بر عدم اين معنا هست؟ دليلى نيست. لذا اگرانسان بخواهد روى يقين تكيه كند، صد بار هم برود توى شط كوفه زير آب و بيرون بيايد، باز هميقين برايش پيدا نمىشود، براى اين كه اين احتمالات هست و سبب مىشود كه انسان نتواند يقينصد در صد داشته باشد.
اجمالاً مبناى طريقيت، عبارت از اين است كه چون طريق صد در صد به عنوان رسيدن به واقعمواجه با مشكلات بسيار زياد بود، عقلاء و شارع در رتبه دوم اين طرقى را كه صدى هشتاد، صدىهفتاد راهنمايى به واقع مىكند، آنها را هم برايش اعتبار قائل شدند. اما پشتوانه اعتبار و ميزاناعتبارشان همان ارائه واقع است، همان حكايت و كاشفيت عن الواقع است.
حجيت امارات از باب سببيت
اما آنهايى كه مسأله سببيت را مطرح مىكنند، در سببيت هم احتمالاتى هست، لكن آن احتمالاتمعقول و متصوّر كه تا حدى خالى از اشكال در مقام ثبوت است و مستلزم تصويب و امثال ذلك همنيست، اين است كه بگوييم: شارع وقتى خبر زراره را حجّت قرار مىدهد، معناى اين حجّيت ايناست، كه در پيروى از زراره عادل و تصديق عملى عادل، يك مصلحتى وجود دارد، كه بر فرضى كهاين اماره مخالف با واقع باشد و مصلحت واقع فوت شود، مصلحت پيروى و تصديق عملى قولعادل، آن مصلحت فائته واقعيه را جبران مىكند، نمىگذارد كه از جيب انسان مصلحتى بيرون برود.
اين زراره اگر راست بگويد همان مصلحت واقع نصيب انسان است. اگر زراره دروغ بگويد،«نعوض بالله» و قولش مخالف با واقع باشد، در عين حال از شما چيزى فوت نشده است، اينتصديق عملى زراره خودش يك مصلحتى دارد كه آن مصلحت فوت شده واقع را كاملاً جبرانمىكند، به طورى كه از جيب شما چيزى نرفته است. سببيت آن معناى معقول و متصوّر در مقامثبوت عبارت از يك چنين معنايى است. پس اجمالاً در باب حجّيت امارات دو مبنا وجود دارد؛ روىهمان مبناى طريقيت كه مشهور قائل هستند، «ان شاء الله» بحث مىكنيم.
تمرينات
سه موردى را كه دخيل در بحث اجزاء هستند، بيان كنيد
اگر تكليف با اماره يا اصل ثابت شده باشد پس از كشف خلاف، حكم مسأله را در صورمختلف بيان نماييد
توضيح دهيد، چرا مورد سوم خارج از بحث اجزاء است
تفاوت حجيّت امارات از باب طريقيت و سببيت را بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...