جمعه 15 تير 1403 - 26 ذيحجه 1445 - 5 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
اجزاء در اوامر اضطرارى
تدریس استاد
متن
40 اجزاء در اوامر اضطرارى 303
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
ارتباط تعدّد امر با مسأله قضاء
در رابطه با اعاده در مسأله امر اضطرارى روى سه فرض قائل به عدم وجوب اعاده و قائل بهاجزاء مى شويم و روى يك فرض قائل به عدم اجزاء بوديم؛ اين در رابطه با اعاده بود. اما در رابطه باقضاء كه البته در باب قضاء بايد موضوع را آنجايى فرض كنيم كه مكلف در وقت «واجد الماء» نشود،يعنى عذر مستوعب باشد و نماز را «مع التيمم» خوانده و در وقت هم «واجد الماء» نشده است. البتهبعض فروض ديگر هم دارد و آن جايى است كه اگر يك قسمت از اوّل وقت «واجد الماء» بوده، لكنچون واجب، واجب موسّع بوده در آن قسمت نماز «مع الوضوء» نخوانده نماز را به حدود آخر وقتموكول كرده، در آخر وقت هم تصافاً «فاقد الماء» شده و چارهاى جز نماز «مع التيمم» نداشته؛ اينجاهم مسأله اعاده مطرح نيست، فقط مسأله قضاء در اين مثال مطرح است.
مثال روشنش همان مثال اوّل است كه عذرش يعنى «فقدان الماء» مستوعب جميع وقت باشد ودر وقت «واجد الماء» نبوده، لذا از نظر اعاده، مسألهاى به او توجّه پيدا نكرده است. حالا كه خارجالوقت شد، اينجا تمكّن از آب پيدا كرد، آيا قضاء واجب است يا نه؟ با توجه به اين كه وجوب قضاءروى عنوان فوت رفته «اقض ما فات» مطرح است، اگر عنوان فوت تحقّق پيدا كرده باشد «يجب عليهالقضاء» و اگر عنوان فوت تحقّق پيدا نكرده باشد «لا يجب عليه القضاء». اينجا هم تقريباً همانحرفهايى كه در رابطه با اعاده ذكر كرديم، همان مبانى و فروض اينجا هم جريان پيدا مىكند و هماننتيجه را هم در اينجا بر آن بار مىكنيم.
اگر قائل به وحدت امر باشيم كه حق هم همين بود «اقيموا الصلوة» هم خطاب به «واجدين ماء»است و هم خطاب به «فاقدين ماء» است، منتها آيه وضو و تيمّم كيفيت صلاة را در اين دو حالمختلف بيان مىكند و الاّ هر دو همان «اقيموا الصلوة» را امتثال مىكنند و همان «اقيموا الصلوة» رامىخواهند انجام دهند. اگر اين طور باشد كه مسأله وحدت امر را قائل باشيم، اينجا هم «لا يجبعليه القضاء» براى اين كه اين «اقيموا الصلوة» را در وقت امتثال كرده، عذرش، عذر مستوعب بوده،وظيفهاش عبارت از «صلاة مع التيمم» بوده، «صلاة مع التيمم» را انجام داده «اقيموا الصلوة» امتثالشده و بعد الامتثال «اقيموا الصلوة» ساقط شده، ديگر موجبى براى قضاء وجود ندارد.
اگر قائل به تعدّد شويم، مسأله اجماع را مطرح كنيم. منتها اجماع در مسأله اداء به اين صورتبود، مىگفتيم: اجماع قائم است بر اين كه در فاصله بين زوال شمس و غروب شمس، دو مرتبه نمازظهر واجب نيست. اينجا هم به اين صورت مطرح كنيم كه در رابطه با يك نماز به نام نماز ظهر،اجماع قائم است كه لازم نيست هم اداءً تحقّق پيدا كند و هم قضاءً تحقّق پيدا كند. پس اگر اداءً دروقت نماز «مع التيمم» خوانده شد، ولو اين كه حقيقت نماز «مع التيمم» مغاير با نماز «مع الوضوء»است و اينها دو ماهيت هستند، دو حقيقت هستند لكن چون اجماع قائم شده كه لازم نيست جمعبين اين دو حقيقت به عنوان الاداء و القضاء، كما اين كه اجماع قائم بود بر اين كه جمع بين اين دو دروقت لازم نيست، با توجه به اين اجماع، ولو تعدّد حقيقت را هم قائل شويم، باز قضاء در «مانحنفيه» واجب نيست، براى اين كه اين نماز «مع التيمّم» مشروع بوده، صحيح بوده، مسقط امر «صلاة معالتيمم» بوده و جمع بين اداء و قضاء در يك نماز هم به مقتضاى اجماع واجب نيست.
و همين طور اگر تعدّد را به معناى اختلاف در حقيقت نگيريم، مثل آن تعدّد در «صلّ و صلّ معقصد القربة» بگيريم، به آن كيفيتى كه بيان كرديم كه لازمه مبناى مرحوم آخوند(ره) در اين قسم ازاحكام وضعيه، به نام جزئيت للمأموربه و شرطيت للمأموربه تعدّد امر است. اما اين تعدّد امر از روىناچارى به وجود آمده، نه از راه تعدّد مأموربه و ماهيت مأموربه، در حقيقت اين حكم وحدت امر رادارد. آنچه كه در وحدت امر گفتيم، در اينجا هم جريان پيدا مىكند.
اما اگر ما تعدّد را به همان معناى ظاهرى خودش بگيريم كه دو حقيقت و دو مأموربه و دو امراست و اينجا اجماعى هم بر عدم وجوب جمع نداشته باشيم، قائل مىشويم به اين كه قضاء در خارجوقت لازم است. البته باز با آن شرط آخر كه آن شرط آخر اين است كه «اقض ما فات»، اين معنا را همدلالت كند كه اگر عذر هم مستوعب باشد و تمام وقت را احاطه كرده باشد، باز هم «يجب القضاءبالاضافة الى ما فات» همان طورى كه آنجا مىگفتيم: در دليل «صلاة مع الوضوء» بايد يك اطلاقىوجود داشته باشد كه آن اطلاق بگويد: حتّى اگر كسى نماز «مع التيمم» را هم خوانده، باز هم «يجبعليه الصلاة مع الوضوء» اينجا هم در دليل «اقض ما فات» يك چنين معنايى را پياده كنيم، بگوييم: «مافات» معنايش اين نيست كه به هيچ صورتى انجام نشده، حتّى اگر به صورت «صلاة مع التيمم» هم دروقت انجام شده، باز هم عنوان فوت اطلاق دارد، اينجا را شامل مىشود به لحاظ اين كه چون نماز«مع الوضوء» در وقت خوانده نشده، «اقض ما فات» مىگويد: من به اين كه نماز «مع التيمم» خواندهشده يا نه؟ كار ندارم. من به اين تكيه دارم كه اين نماز «مع الوضوء» در وقت، فوت شده يا نه؟ اگرفوت شده، «يجب القضاء» ولو اين كه نماز «مع التيمم» هم خوانده شده باشد، نماز هم صحيح باشد،مشروع هم باشد، مطابق با امر خودش هم باشد، اما اين يك امر مستقلى است، يك امر جديدىاست و اين امر جديد اقتضا مىكند مسأله وجوب قضاء را.
پس در حقيقت از نظر قضاء و اداء نتيجه يكسان است، منتها تقريب ها فرق مىكند و الاّ هرمبنايى كه در مسأله اعاده، اقتضاى اجزاء و عدم وجوب اعاده مىكرد، همان مبنا هم اقتضاى عدموجوب قضاء مىكند و آن مبنايى كه در آنجا اقتضا مىكرد وجوب اعاده و عدم اجزاء را، آن مبنا هم دراينجا وجوب اعاده و قضاء را اقتضا مىكند، يعنى اعاده به معناى قضاء. پس تقريبش فرق مىكند و الاّنتيجه از نظر اجزاء و عدم اجزاء، در رابطه با اعاده و قضاء، يكسان است، بدون اين كه فرقى بين اينهاوجود داشته باشد.
اصل عملى و مسأله اجزاء در اوامر اضطرارى
قبل از اين كه از مسأله امر اضطرارى بگذريم، يك بحثى در اين رابطه پيش مىآيد كه اگر دررابطه با ادله از نظر مقام اثبات، به جايى نرسيديم و در حالت شك و ترديد باقى مانديم، اينجا تكليفچيست؟ اصل عملى در اينجا با نبود دليل لفظى، اقتضاى چه معنايى را مىكند؟ اقتضاى اجزاء رامىكند يا اقتضاى عدم اجزاء را؟ اوّل موضوعش را مشخّص كنيم. شك و ترديدى كه در اينجا مطرحمىكنيم، از اين نظر نيست كه شك كنيم كه آيا «الامر واحد او متعدّد؟» نه. شك و ترديد از اين نظراست كه در حقيقت آن محور و نكته اصلى در رابطه با اجزاء و عدم اجزاء، با قطع نظر از اجماع،عبارت از اطلاق دليل «صلاة مع الوضوء» بود.
اطلاق دليل تيمّم يك موضوع براى ما لذا اينجا دست به دامن اطلاق «صلاة مع التيمم» عند «فقدان الماء» مىزديم و از آن مشروعيت باعذر غير مستوعب را استفاده مىكرديم. منتها گفتيم كه اين اطلاق كه در دليل نماز «مع التيمم» وجوددارد، نتيجهاش عبارت از اجزاء يا عدم اجزاء نيست، بلكه فقط در محيط مشروعيت و عدممشروعيت بيان و لسان دارد. اما اين كه اين نماز «مع التيمم» مشروع، مجزى از نماز «مع الوضوء»هست يا نه؟ ديگر تعرّضى نسبت به اين معنا ندارد.
پس اصل المشروعية را از اطلاق دليل «صلاة مع التيمم» استفاده مىكرديم. مسأله عدم الاجزاء رابر فرض تعدّد حقيقت، از نفس تعدّد حقيقت استفاده نمىكرديم، مىگفتيم: يك شرط مهم دارد و آناين است كه دليل «صلاة مع الوضوء» بايد اطلاق داشته باشد، بگويد: «واجد الماء» بايد با وضو نمازبخواند، مىخواهد قبلاً نماز «مع التيمم» خوانده باشد يا نخوانده باشد و الاّ اگر تعدّد حقيقت رابگوييم، اما يك چنين اطلاقى براى صلاة «مع الوضوء» نتوانيم پيدا بكنيم، اين آدمى كه اوّل وقت باتيمّم نماز خوانده،
عدم شمول اطلاق دليل بر اعاده نماز
حالا كه مسأله را به صورت شك و ترديد مىخواهيم مطرح كنيم، عنوان مسأله اين است كه نهدليل «صلاة مع التيمم» اطلاق دارد، نه دليل «صلاة مع الوضوء»! يك دليل مىگويد: ««فاقد الماء يجبعليه الصلاة مع التيمّم» اما «فاقد الماء فى جميع الوقت ام فى بعض اجزاء الوقت؟» اطلاقى ندارد كهاين معنا را از آن استفاده كنيم. از آن طرف هم دليل «صلاة مع الوضوء» هم اطلاق ندارد. نمىگويد كهوقتى كه «واجد الماء» شديد، در هر حال بايد نماز «مع الوضوء» بخوانيد، مىخواهد نماز «مع التيمم»خوانده باشيد، يا يك كسى كه نه تا به حال در اين چند ساعت از وقت كه «فاقد الماء» بوده و حالا«واجد الماء» شده، نمازش را نخوانده اصلاً، حالا مىخواهد نماز بخواند.
اگر اين دو اطلاق از دست ما گرفته شود، در نتيجه ما اينجا مىمانيم، از يك طرف در رابطه بامشروعيت «صلاة مع التيمّم» و حد و حدود مشروعيت، لنگى داريم. البته قدر متيقّن دارد، قدرمتيقّنش آنجايى است كه عذر انسان مستوعب جميع وقت باشد. اما غير از قدر متيقّنش، مشكوكاست كه آيا صلاة «مع التيمم» مشروعيت دارد يا نه؟ از طرفى هم اطلاقى در دليل «صلاة مع الوضوء»وجود ندارد و نمىدانيم اينجا چه كنيم؟ حالا نوبت به اصول عمليه رسيده، مىخواهيم ببينيم اصولعمليه كه تنها راه معالجه در صورت شك و ترديد است و آخرين راهى است كه اسلام براى انسانمقرّر كرده، به صورت جهل و شك و ترديد است. اصل عملى در اينجا چه اقتضا دارد؟ فرض كنيدكسى يك ساعت اوّل وقت «فاقد الماء» بوده، يك ساعت به غروب هم «واجد الماء» شده است. نماز«مع التيمم» را در اوّل خوانده، اما چطورى خوانده؟ رجاءً خوانده، با احتمال مشروعيت خوانده.چون يك ساعت فقدان ماء از دليل روشن نشد كه نماز «مع التيمم» مشروعيت دارد يا ندارد؟ اماچيزى را كه انسان شك در آن دارد، معنايش اين نيست كه حق ندارد انجام دهد، معنايش اين است كهحق ندارد به عنوان شرع انجام دهد. اما اگر رجاءً بخواهد انجام دهد، هيچ مانعى از انجام آن وجودندارد و در موارد رجاء قصد قربت هم جريان دارد.
اين طور نيست كه احتمال، منافات با قصد قربت داشته باشد. حالا نماز «مع التيمم» را در يكساعت اوّل وقت رجاءً بداعى احتمال المشروعية و احتمال المحبوبية خواند؛ يك ساعت به غروبهم «صار واجد الماء». ما هم طبق مبناى خودمان قائل به وحدت امر بوديم، گفتيم: تعدّد مطرحنيست، همه در راه «اقيموا الصلوة» و امتثال «اقيموا الصلوة» دارند گام برمىدارند. پس اوّل وقت«صلّى مع التيمم رجاءً بداعى المحوبية» و يك ساعت به غروب صار «واجد الماء» در هيچ كدام از دودليل هم اطلاقى وجود ندارد. اگر اطلاق در دليل «صلاة مع التيمم» وجود داشت كه مىتوانستيموجوب را استفاده كنيم، اما اطلاقى هم در كار نيست.
در اينجا مقتضاى اصل عملى چيست؟ مقتضاى اصل عملى عدم اجزاء است با اين كه قائل بهوحدت امر هستيم، مع ذلك اينجا اصل عملى اقتضاى عدم اجزاء مىكند، چرا؟ براى اين كه اوّل ظهركه شد «اقيموا الصلوة» گريبان اين را گرفت بدون هيچ ترديد و شكى، اشتغال يقينى به «اقيمواالصلوة» پيدا كرد، اين مسلّم. حالا در دنبال اين اشتغال عملاً چه كرده است؟ عملاً يك نماز «معالتيمم» مشكوك المشروعية را انجام داده است. آيا عبادت مشكوك المشروعية در رابطه با اشتغاليقينى مسلّم كه اشتغال يقينى ايجاب مىكند فراغ يقينى را و اقتضاى فراغ يقينى دارد، به ما اجازهمىدهد كه به اين نماز «مع التيمم» مشكوك المشروعية اكتفا كنيم؟ حكم كنيم به اين كه نماز «معالتيمم» خواند در اوّل وقت، ديگر نسبت به اين نماز «مع الوضوء»، اصالة البرائة جارى كنيم،مىگوييم: شما مىخواهيد از چه چيز اصالة البرائة جارى كنيد؟ اولاً از وجوب اعاده مىخواهيداصالة البرائة جارى كنيد.
عدم مولوية حكم به اعاده
اين قاعده كليّه را بايد همه جا داشته باشيد كه در رابطه با اعاده و عنوان اعاده، هيچگاه يك حكممولوى تكليفى وجوبى هيچ كجا نداريم، نفياً و اثباتاً. اصلاً اعاده يك مسألهاى نيست كه به شارعارتباط داشته باشد، اعاده و عدم اعاده، يك حكم عقلى است. عقل اگر ديد اين نمازى كه تو خواندى،به درد مىخورد، مىگويد: «لا يجب عليك الاعادة» اگر ديد به درد نمىخورد مىگويد: «يجب عليكالاعادة» شارع در دو مرحله حكم نمىكند؛ يك مرحله بگويد: «اقيموا الصلوة»، يك مرحله همبگويد: «يجب عليك الاعادة» مگر دو تكليف راجع به يك نماز وجود دارد؟ شارع گفته: «اقيمواالصلوة» اگر اين «اقيموا الصلوة» امتثال شد در خارج، عقل مىگويد: «لا يجب عليك الاعادة» و اگرامتثال نشد، عقل مىگويد: «يجب عليك الاعادة» شارع كه ديگر پشت سر هم نمىآيد مثلاً آدمى كهنمازش را غلط مىخواند، شارع بالاى سرش بايستد، بگويد: «يجب عليك الاعادة» نماز دوم را غلطخواند، شارع بگويد: «يجب عليك الاعادة» شارع يك چنين احكامى ندارد. شارع مىگويد: من گفتم:«اقيموا الصلوة و هذا كيفية الصلاة» اگر امتثال شد، خود عقل مىگويد: تمام است، اگر هم امتثال نشدهعقل مىگويد: «يجب عليك الاعادة».
لذا مسأله اعاده نفياً و اثباتاً نمىتواند مورد حكم مولوى وجوبى واقع شود و اينجاهايى هم كه درلسان روايات، گاهى مىبينيم تعبير به اعاده مىكند، مثل آنكه در صحيحه زراره دارد كه من يقين كردملباسم آلوده به نجاست شد، اما فراموش كردم لباسم را تطهير كنم، نمازم را در همين لباس «معلومالنجاسه منسى التطهير» انجام دادم، بعد از نماز هم فهميدم لباسم را تطهير نكردم؟ امام مىفرمايد:«يغسله و يعيد»، لباسش را تطهير كند و نمازش را اعاده كند. اين «يعيد» حكم مولوى نيست بلكهحكم ارشادى است. «يعيد» معنايش اين است كه اين نمازى كه خوانده به درد نمىخورد. اگر نمازخوانده شده به درد نخورد، خود عقل حكم مىكند به وجوب اعاده؛ يا در حديث معروف «لا تعاد» كهاز احاديث صحيحه معروفه در باب صلاة است، آنجا هم همين است.
تمرينات
حكم نماز با تيمم در صور مختلف را بيان كنيد
مقتضاى اصل عملى در قضاى «صلاة مع التيمم» بعد از يأس از شمول اطلاقات چيست
عدم شمول اطلاق دليل بر اعاده نماز را تشريح كنيد
ارشادى بودن حكم به اعاده را توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...