جمعه 15 تير 1403 - 26 ذيحجه 1445 - 5 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
اجزاء در اوامر اضطرارى
تدریس استاد
متن
40 اجزاء در اوامر اضطرارى 302
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
منشاء تعدد اوامر
اگر مسأله تعدّد اوامر مطرح باشد، اينجا بايد سؤال كنيم كه منشاء التزام به تعدّد اوامر چيست؟ آيامنشاء التزام اين است كه ماهيّت مأموربها در اين دو امر، مختلف است؟ نماز مقيّد به وضو، ماهيّتشمغاير با نماز مقيّد به تيمّم است؟ و طبق تعدّد ماهيّت و اختلاف حقيقت، يك امر امكان ندارد، بايد دوامر تحقّق داشته باشد، دو بعث و تحريك اعتبارى تحقّق داشته باشد يا اين كه منشاء التزام، اين استكه ضرورت اقتضاء كرده دو امر در كار باشد و در حقيقت تعدّد امر، مربوط به مقام اثبات و مقام تبييناست و الاّ در واقعيّت، دو امر مطرح نيست.
مثل مسأله نماز و قصد قربت، طبق مبناى مرحوم آخوند اگر مسأله تعدّد اوامر آنجا مطرح شد، بهاين معنى نيست كه حقيقتاً دو امر داريم، دو استحقاق عقوبت و دو استحقاق مثوبت داريم؛ بلكه يكمطلوب براى مولا بيشتر نيست، منتها اين مطلوب واحد را در قالب يك امر نمىتواند تبيين كند وبايد در قالب دو امر تبيين كند. اينجا هم طبق همان مبنايى كه مرحوم آخوند در باب احكام وضعيهنسبت به مسأله جزئيّت، شرطيّت و مانعيّت، نسبت به مأموربه دارد، مىفرمايد: در مقام اثباتمجبوراً بايد دو امر باشد؛ يك امر به «صلاة مع الوضوء» تعلّق بگيرد تا انتراع شرطيّت وضو كنيم، يكامر هم به «صلاة مع التيمم» تعلّق بگيرد تا انتزاع شرطيّت تيمّم كنيم. نتيجه اين دو قول چه مىشود؟
لازمه تعدّد امر ناشى از تغاير ماهيت
اگر تعدّد اوامر را ناشى از اختلاف و تغاير ماهيّت مأموربها نبينيم و بگوييم: اين تغاير فقط جنبهاثباتى دارد، مثل مسأله صلاة و صوم نيست كه ثبوتاً دو حقيقت باشد تا دو حكم به آن تعلّق بگيرد.لازمه تعدّد به اين كيفيّت كه مسأله تعدّد ماهيّت مطرح نباشد، اين است كه باز قائل به اجزاء بشويم،براى اين كه آن كسى كه اوّل وقت نماز «مع التيمم» را اتيان كرد و فرض شما هم آنجايى است كه ايننماز «مع التيمم» صحيحاً، مشروعاً، مطابقاً للامر واقع شد، پس ديگر چه حالت انتظارى دارد؟ ما كهبه حسب واقع دو امر نداريم، به حسب لفظ و به حسب عبارت دو امر داريم. امّا به حسب واقع، يكامر در كار بوده، اين امر هم امتثال شده و بدون كم و كسر موافقت شده است. همان طورى كه اگركسى «مع الوضوء» نماز مىخواند امرش ساقط مىشد، براى اين كه مأموربه را در خارج انجامداده و امر هم به حسب واقع تعدّد ندارد، كسى هم كه نماز مىخواند با فرض وجود همه شرائط ومشروعيت، اين هم امر را امتثال كرده و تعدّد واقعى هم در امر مطرح نيست، تعدّد تبيينى مطرحاست، تعدّد لفظى مطرح است، امّا تعدّد واقعى مطرح نيست؛ پس ديگر چه حالت انتظارى اينجاوجود دارد؟ مأموربه را انجام داده، امر هم ساقط شده، تعدّد به آن كيفيت هم كه وجود ندارد؛ پس درحقيقت طبق فرض تعدّد اوامر، اگر تعدّد را به اين كيفيّت معنا كنيم، اينجا باز نتيجهاش اجزاء است.
امّا اگر تعدّد اوامر را يك تعدّد واقعى بدانيم و منشأ را اختلاف ماهيّت مأموربها بدانيم، بگوييم:همان طورى كه امر به صلاة و امر به صوم تعدّد واقعى دارند و بايد هم داشته باشند، معقول نيست كهآنجا تعدّد وجود نداشته باشد، همان طور امر به «صلاة مع التيمم» با امر به «صلاة مع الوضوء» تعدّدواقعى دارند. اينجا آيا طبق اين فرض بايد اجزاء را قائل شويم يا عدم اجزاء را؟
معناى تعدّد امر
اينجا يك نكتهاى را بيان كنيم، بعد نتيجه بگيريم. ما كه مسأله تعدّد اوامر را مطرح مىكنيم، ولوتعدّد واقعى و حقيقى، مثل نماز و روزه، معنايش اين نيست كه مسلّم مىدانيم كه هر دو امر به اينشخص تعلّق گرفته، اين معنايش نيست. معناى تعدّد امر اين است كه يك عنوانى در امر به «صلاة معالوضوء» اخذ شده، گفتهاند: «ايّها الواجدون للماء يجب عليكم الصلاة مع الوضوء» يا به صورتاطلاق «الواجد للماء يجب عليه الصلاة مع الوضوء» يك دليل هم مىگويد: «الفاقد للماء يجب عليهالصلاة مع التيمم» دو دليل اين طورى داريم و الاّ از ابتدا توجه اين دو دليل به اين شخص مسلّمنيست. اين شخص نمازش را اوّل وقت «مع التيمم» خوانده، يك ساعت به غروب هم «واجد الماء»شده است. يك وقت شما اين طورى مىخواهيد فرض كنيد كه يقين داريم كه هر دو تكليف به اينشخص متوجه است، اين محل بحث نيست؛ پيداست كه اينجا، مسأله عدم اجزاء مطرح است، ولىاين فرض باطل است.
فرض اين است كه وجوب «صلاة مع الوضوء» روى عنوان «الواجد للماء» رفته است و وجوب«صلاة مع التيمم» روى عنوان «الفاقد للماء» رفته است و اينها هم دو حقيقت متغاير و مختلفهستند. حالا اوّل ظهر شد، اين شخص خودش را «فاقد الماء» ديد و فرض كرديم كه همان ساعتاوّل هم اگر «فاقد الماء» بود، مىتواند نماز «مع التيمم» بخواند؛ لذا خودش را مصداق «الفاقد للماءيجب عليه الصلاة مع التيمم» ديد؛ اوّل وقت تيمّم كرد و نماز «مع التيمم» را خواند و امر اوّل طبقفرض تعدّد امر، بلااشكال ساقط شد و از بين رفت. حالا يك ساعت به غروب «صار واجد الماء»مىخواهيم ببينيم، نماز «مع التيمّم» را كه خوانده كفايت مىكند از نماز ديگر «مع الوضوء» يا كفايتنمىكند؟ بايد يك نماز «مع الوضوء» هم بخواند، براى اين كه فرض آنجايى است كه اجماعى همنداريم بر اين كه در فاصله بين زوال شمس و غروب شمس، دو نماز ظهر واجب نيست.
فرض آنجايى است كه چنين اجماعى وجود ندارد. الان كه يك ساعت به غروب شد، اينشخص عنوان «واجد الماء» پيدا كرد. اينجا مىگوييم: اگر اين دليلى كه مىگويد: «الواجد للماء يجبعليه الصلاة مع الوضوء» اطلاق داشته باشد و به آن كسى كه نماز «مع التيمم» را بجا نياورده،اختصاص نداشته باشد بلكه اطلاق دارد؛ «الواجد للماء يجب عليه الصلاة مع الوضوء» و اين عنوانهيچ كارى هم به «الفاقد للماء يجب عليه الصلاة مع التيمم» ندارد.
اگر اين «الواجد للماء» اطلاق داشته باشد كه معنى اطلاقش اين است «من دون فرق» بين كسى كهدر اين مقدار گذشته از وقت به عنوان ظهر، نماز «مع التيمّم» خوانده و يا آن كسى كه تا به حال اصلاًنماز ظهرش را انجام نداده؛ اگر چنين اطلاقى، در دليل «الواجد للماء» وجود داشته باشد، اينجا قائلبه عدم اجزاء مىشويم. چرا؟ براى اين كه آن نماز اوّلى كه خواند، آن ارتباطش با امر اوّل بود. امر دومربطى به امر اول ندارد و فرض هم اين است كه اطلاق دارد و اطلاقش هم شامل آن كسى كه نماز را«مع التيمم» خوانده، مىشود. آن هم «يجب عليه الصلاة مع الوضوء» اگر چنين فرضى هم كرديم، بايدقائل به عدم اجزاء شويم.
مقدمات لازم براى قول به عدم اِجزاء و دفع توهم اطلاق
پس در نتيجه قول به عدم اجزاء، چند مقدمه لازم دارد: يك مقدمه؛ مسأله تعدّد اوامر است.مقدمه دوم؛ منشاء تعدّد امر، اختلاف ماهيت مأموربها باشد. مقدمه سوم؛ اجماعى بر عدم وجوب دونماز در يك وقت وجود نداشته باشد. مقدمه چهارم؛ دليل «الواجد للماء يجب عليه الصلاة معالوضوء» اطلاق داشته باشد. اگر اين چهار مقدمه را بپذيريم، لازمهاش، عدم اجزاء است. اما اگر درهر كدام از اينها مناقشه شود، يا منع شود، نتيجه مسأله اجزاء خواهد بود. پس عدم الاجزاء نياز بهچهار مقدمه و اثبات چهار مقدمه دارد.
اينجا توهّمى در رابطه با همين عدم اجزاء هست كه اين توهّم بايد دفع شود. آن توهّم اين استكه چرا شما اطلاق را در رابطه با دليل «الواجد للماء يجب عليه الصلاة مع الوضوء» حساب كرديد؟آيا نمىشود شما يك اطلاقى براى دليل نماز «مع التيمم» به عبارت روشن تر: كَانَّ «ان قلت» مىگويد: شما اطلاقى كه امّا اطلاق در دليل مُبدل، اقتضاى عدم اجزاء دارد و اين طور نيست كه اين دو اطلاق در مقابل همبايستند و اطلاق دليل واجد، اقتضاى عدم اجزاء كند و اطلاق دليل فاقد اقتضاى اجزاء كند و بينالاطلاقين معارضه در كار باشد؛ بلكه اين دو اطلاق با هم قابل جمع و قابل سازش هستند و هيچ گونهاختلافى بينشان نيست. كَاَنّ مىگويد: «كل من كان واجداً للماء» ولو اين كه اول وقت هم نماز «معالتيمم» خوانده باشد، «يجب عليه الصلاة مع الوضوء» اين هم مىگويد: «كل من كان فاقداً للماء» ولويك ساعت به غروب «واجد الماء» شود، نماز با تيمّم برايش واجب و مشروع است. امّا مشروعيت وواجب بودن «صلاة مع التيمم» فى اول الوقت، ملازم با اجزاء و عدم لزوم اعاده نيست.
پس گفتيم: اگر بخواهيم قائل به عدم اجزاء شويم، چهار مقدمه لازم دارد. هر كدام از اين چهارمقدمه اگر مورد مناقشه يا منع واقع شد، مسأله اجزاء است. تعدّد اوامر، منشأ تعدّد اوامر، اختلافماهيت، نبودن اجماع بر اين كه لازم نيست در يك وقت دو نماز بخواند، ثبوت اطلاق براى دليلمبدل. با حفظ اين چهار مقدمه، نتيجه عبارت از عدم اجزاء است. لكن از همان اول تعدّدش را قبولنكرديم تا نوبت به اين مراحل و به اين مباحث برسد، لذا مقتضاى قاعده در مقام اثبات، اين است كهقائل به اجزاء، در رابطه با اعاده است و امّا قضاء يك زائدى دارد كه ان شاء الله بعداً بيان مىكنيم.
بحث اخلاقى
بحث امروز مربوط به قم و حوزه علميه قم است، لازم است كه تذكّرى در اين رابطه عرض كنمبه عنوان اين كه خداوند تبارك و تعالى در قرآن مكرّراً به انبياء دستور مىدهد: «و ذكّرهم بايام الله انّفى ذلك لايات لكلٍّ صبّار شكور» يادآورى اين روزهاى تاريخى براى انسان از جهاتى مفيد و ارزندهاست.
يكى اين كه انسان به ياد مىآورد كه چه روزهاى سنگين و سختى را پشت سر گذاشته و چهروزهاى پر از وحشت و اضطراب و پر از جنگ و دعوا و كشت و كشتارى را پشت سر گذاشته و اينخود موجب اين مىشود كه وقتى انسان فعلاً احساس امنيت مىكند، آن هم به بركت نظام جمهورىاسلامى ايران، طبعاً بايد توجه به عنايات خداوند تبارك و تعالى داشته باشد كه در چه شرائطىبوديم و الان بحمد الله در چه شرائطى هستيم. در جريان اين بوديم كه اسلام ديگر تقريباً روزهاىآخرش را سپرى مىكرد و اين يك واقعيت است كه اگر آن حكومت ضد اسلامى چند صباحى بر آنمىگذشت، ديگر اثرى از آثار اسلام به چشم نمىخورد. امّا بحمد الله الان در شرايطى هستيم كه نهتنها نظام كشور، يك نظام جمهورى اسلامى، آن هم اسلام واقعى، به تعبير امام بزرگوار اسلام ناب! نهاسلام آمريكايى مثل فهد و امثال او، نه تنها كشور ما يك چنين نظامى در آن حاكم است، بلكه واقعاًيك الگويى براى تمام جهان واقع شده، حتى براى آن كشورهايى كه در آنها مسائل اعتقادى چنداننقشى ندارند، چون اين استقلال و آزادى را ما در پرتو حكومت اسلامى به دست آوردهايم و هيچگونه اتكائى به شرق و غرب بحمد الله نداشته و نداريم، براى آنها خيلى جالب و ارزنده است و بهعنوان يك الگو مطرح است.
يكى از ثمرات يادآورى اين روزها، توجّه به عنايات خاصّه پروردگار و اين كه خداوند درشرايط قابل و در مقاطع پذيرا، عنايات خودش را شامل مىكند و آنچه كه مورد خواست مردم متديّنبا اخلاص است به آنها عنايت مىكند. مخصوصاً اگر رهبرى مانند امام بزرگوار كه از نظر خلوص وايمان و اعتقاد به اسلام ديگر نظيرى براى او در تاريخ گذشته به نظر من نمىتوانيم پيدا كنيم. در آيندههم كمتر شايد بشود اين معنى تحقّق پيدا كند. حالا بزرگترين افتخار ما، بزرگان ما، حتّى رهبربزرگوار ما، همان شاگردى مكتب امام بزرگوار و استفاده از مقامات امام بزرگوار است كه واقعاً همافتخار بسيار بزرگ و مفيد و ارزندهاى است.
يكى از ثمرات يادآورى آن روزها، مخصوصاً با توجه به شرائط فعلى ما، اين است كه پىمىبريم كه دنياى استكبار و ابرقدرتها، دشمنى بزرگتر و بالاتر براى آنها از نظر خودشان و از نظرواقعيت، بالاتر از روحانيّت شيعه وجود ندارد. تنها روحانيت شيعه است كه به عنوان بزرگترينخطر در مقابل اينها ايستاده و وجود دارد. من شنيدم كه رئيس جمهور اسبق آمريكا، گفته بود كه مندر تمام عمرم فقط از خمينى سيلى خوردم، حقاً هم مسأله همين طور است. حتّى همين صدام كهالان در مقابل آمريكا در حال جنگ است حالا به حسب ظاهر چون باطن قصّه خيلى براى ما روشننيست، به نظر من، اين نتيجهاى كه مىخواهم بگيرم اين است كه ما هم از نظر مقام ثبوت و هم از نظر مقام اثبات، بايدسعى كنيم كه هميشه در راه خدا و مورد عنايت خدا باشيم، والاّ خداى نكرده خداوند، عناياتش رإے؛××ظظظسلب مىكند. بايد خلوص در راه خدا پيدا كرد. بايد آماده فداكارى در راه اسلام شد. بايد هر طور كهانسان تشخيص مىدهد كه از هر طريقى بهتر بتواند به اسلام خدمت كند، «بينه و بين الله تعالى»همان طريق را انتخاب كند. وقتى ديد كه در اين شرايط، تحصيل، بيشتر به نفع اسلام است، اينجاطرف حساب او خداوند است، ديگر كم تحصيل كردن، مسامحه، اينها موجب معذوريت نمىشود.بايد راهى را رفت كه واقعاً امام طى كردند. امام هم ثبوت و هم اثباتش آنچه مىگفت، همان بود كه قلب او به آن معتقد بود. آن خلوص و آن دلسوزى براى اسلام، همين«مبرز فى قلبه و فى ضميره» بود. ما هم بايد همين طور باشيم. اگر اين طور شديم خداوند عناياتش رانه تنها ادامه مىدهد، بلكه عنايات خودش را اضافه مىكند. امّا در غير اين صورت ديگر تضمينىحتى براى ادامه عنايات خداوند نداريم. پس بايد سعى كنيم، وقتى اين روزها و اين جريانات گذشتهرا به خاطر مىآوريم، علل پيروزى را بررسى مىكنيم كه به تعبير رهبر بزرگوارمان در سخنرانىامروزشان آن طورى كه از راديو شنيدم تعبير خوبى مىكردند مىفرمودند: اين كارى كه در ايران شد،واقعاً معجزه بود امّا معجزه قابل تكرار. اين يك علّتى دارد، هر كجا اين علّت پيدا شود، معلول همپيدا مىشود. حالا من عرض مىكنم كه نه تنها اين علّت محدثه نقش داشته، در بقاء هم همين معنىعليّت براى بقاء دارد. همان چيزى كه احداث كرد اين عنايت را و سبب پيروزى شد، در بقاء هم هماننقش را دارد.
نمىتوانيم بگوييم: علّت محدثه، كافى است براى استمرار و براى هميشگى. لذا برادران!! اينتوفيقى كه خدا به همه عنايت كرده و ما را در بهترين راهها كه عبارت از راه انبياء و اولياء است قرارداده، از اين توفيق حداكثر استفاده را بكنيم، قبل از اين كه خداى ناكرده براى ما وضعى پيش بيايد كهديگر دستمان كوتاه شود و غصّه بخوريم كه چرا از فرصتهايى كه در اختيار بود استفاده نكرديم و چراآن روزها نسبت به مسائل آينده، توجّه كامل نداشتيم؟ ان شاء الله كاملاً بايد هوشيار، متوجّه، بيدارباشيم و تا مادامى كه اين روحيه و اين علّت وجود دارد، اطمينان به ادامه عنايات الهى هست امّا درغير اين صورت تضمينى براى بقاء تصوّر نمىشود. اميدوارم خداوند تبارك و تعالى ما را در انجاممسؤوليتهايى كه به عهده ماست موفق و مؤيّد بدارد.
تمرينات
لازمه تعدّد امر از نظر اثباتى چيست
معناى تعدّد امر را توضيح دهيد
مقدمات قول به عدم اجزاء را اجمالا بيان كنيد
اشكال تعارض اطلاقين و جواب آن را بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...