• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 تبديل امتثال 298

    مقدمه درس



    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    اهتمام به درس



    تقدم دليل عقلى بر ظواهر كتاب و سنت

    در رابطه با بحث عرض كرديم كه اگر در مقابل يك مطلب مسلّم عقلى، ظواهرى از آيات وروايات داشته باشيم، اگر بتوانيم آن ظواهر را توجيه كنيم، فَبِها. اما اگر نتوانستيم توجيه كنيم، اين‏سبب نمى‏شود كه ما دست از يك مطلب مسلّم عقلى برداريم، بلكه بايد بگوييم: ما نمى‏فهميم، علم‏اينها را به اهلش رد كنيم، بگوييم: «الله تعالى و رسوله و الائمه (ع) اعلم»، اما ما نمى‏فهميم. اين اولين‏جوابى بود كه در رابطه با روايات استحباب اعاده مى‏توانستيم مطرح كنيم.
    اما جواب دوم اين است كه در اين روايات، سه جهت وجود دارد كه ما اينها را بايد از هم تفكيك‏كنيم و روى يك يك آنها بحث كنيم، كه اين بحث هم جنبه مثلاً فقهى دارد، هم جنبه اصولى دارد وهم جنبه عقلى. يك مطلب مشترك در همه اين روايات، مسأله استحباب الاعادة است؛ كه بايد روى‏اين يك قدرى بحث كنيم، ببينيم مورد و جاى اين استحباب كجاست؟ مخصوصاً باتوجّه به اين كه‏همه روايات در مسأله استحباب اعاده مشترك هستند. در بين اين روايات، دو روايت هست كه هردو هم روايت صحيحه است، دو تعبير اضافى غير از مسأله استحباب اعاده هست، بين اين دو روايت‏هم فرقى وجود دارد و يكى اضافه‏اش بيش از ديگرى است.
    اين دو روايت علاوه بر استحباب اعاده، مى‏گويند: «يجعلها الفريضة»، اين نماز «معاده» را فريضه‏قرار مى‏دهد. در يكى از اين دو روايت دنبال «يجعلها الفريضة» يك انشاء هم ذكر شده، يعنى تعليق به‏مشيّت، «يجعلها الفريضة ان شاء»، در يكى «يجعلها الفريضة» به تنهايى است. در روايت ديگرى غيراز اين دو، يك تعبير اضافه‏اى وجود دارد كلمه «يجعلها الفريضة» نيست، يك اضافه ديگرى دارد واين روايت سندش تصادفاً ضعيف است و همان است كه مرحوم آخوند(ره) در كتاب كفايه به آن‏اشاره كردند و روايت اين است كه به دنبال استحباب اعاده، مى‏گويد: «ان الله تعالى، يختار احبّهمااليه» خداوند بعد از اين كه اين نماز اعاده شد، اختيار مى‏كند از اين دو نماز هر كدام را كه محبوبتر به‏سوى خداوند تبارك و تعالى است. ما در مقام جواب، بحثهاى اينها را جدا مى‏كنيم، يك به يك بحث‏مى‏كنيم، بينيم مرحوم آخوند از كجا مى‏تواند در مقابل ما اعاده را استفاده كند؟
    اما در رابطه با مطلب اول كه اصل مسأله استحباب الاعادة است، كارى به «يجعلها الفريضة» يا «ان‏الله تعالى يختار احبّهما اليه» نداريم. در همين نفس استحباب الاعادة، در دو جهتش بحث داريم:يكى اين كه اولاً مورد استحباب اعاده كجاست؟ مشهور همان طورى كه تا به حال ذكر مى‏كرديم،مرحوم آخوند هم روى همان حساب مشهور پيش آمدند، مشهور مى‏گويند جاى استحباب اعاده،اينجايى است كه كسى يا نماز ظهرش را فرادى خوانده و تمام كرده، يا در وسط نماز فراداى ظهراست، آنجايى كه خوانده و تمام كرده، «يستحب له الاعادة جماعتاً» آنجايى هم كه در وسط نماز ظهرفرادى است، مشهور مى‏گويد: همين نماز ظهر را به عنوان نماز ظهر تمام مى‏كند، بعد مى‏آيد ملحق‏به جماعت مى‏شود و «يستحب له الاعادة جماعتاً» مشهور در مورد استحباب اعاده همين را كه تا به‏حال گفتيم، مى‏گويند و مرحوم آخوند هم همين را معتقد هستند. اما وقتى كه به كتاب تهذيب شيخ‏طوسى «اعلى الله مقامه الشريف» مراجعه مى‏كنيم كه دو كتاب از كتب اربعه، مربوط به اين بزرگواراست. ايشان در كتاب تهذيبش كه در عين اين كه كتاب روايت است، لكن شرح كتاب فقهى مقنعه‏مرحوم شيخ مفيد است.
    شيخ مفيد(ره) استاد شيخ طوسى كتاب فقهى متنى دارد بنام المقنعه، كه در همين سالهاى اخيرهم چاپ شده، قبلاً هم در آن كتاب «الجوامع الفقهيه» كه بيست، سى تا از كتابهاى متنى متقدمين در اووجود داشت، آنجا هم اين كتاب مقنعه شيخ مفيد هست. شيخ مفيد در كتاب تهذيب شرح مقنعه‏وقتى به اين روايات مى‏رسد، نظرش اين است كه مورد اين روايات، اولاً آنجايى است كه در اثناءنماز ظهر مثلاً - نماز ظهرش خصوصيت ندارد اين را از باب مثال ذكر مى‏كنيم - در اثناء نماز ظهرى‏كه اين مصلّى به صورت فرادى مشغول نماز است، يك دفعه مى‏بيند جماعتى به عنوان ظهر تشكيل‏شد، شيخ مى‏فرمايد: مفاد اين روايت اين است، كه اين نماز ظهرش را تبديل به يك نماز نافله كند، درنماز نافله اولاً سر دو ركعت مى‏شود سلام داد و ثانياً قطع كردن نماز نافله جايز است، مثل نمازفريضه نيست كه محرّم باشد. شيخ مى‏فرمايد: نماز ظهر فرادى را در وسطش اگر ديد جماعت‏تشكيل شده، از اين نماز ظهر به نافله عُدول كند، آن وقت يا سر دو ركعتى تمام كند و يا قطعش كند.بعد هم نماز ظهرش را جماعتاً بخواند. حالا ما الان در مقام اين معنا نيستيم كه آيا واقعاً مورد روايات‏همين است كه شيخ طوسى «عليه الرحمه» بيان فرمودند يا مورد روايات آن است كه مشهور گفتند؟ما هم مكرر بيان كرديم. ولى اجمالاً، اين مسأله مسلّم نيست كه روايات استحباب اعاده را در آن موردمشهور مى‏گويد، تا مرحوم آخوند از آن تبديل الامتثال بالامتثال استفاده كند؟ نه من المحتمل كه‏مورد اين روايات «كما قال به الشيخ الطوسى» يك چنين جايى باشد، اگر يك چنين جايى باشد، اين‏نماز ظهرش را نخوانده هنوز، نماز ظهرى را كه مشغول بوده عُدول به نافله كرده، يا قطع كرده، ياتمام كرده، بعد آمده جماعتاً مى‏ايستد و نماز ظهرش را مى‏خواند؛ اگر مورد روايات يك چنين جايى‏باشد، ديگر اساساً اين روايات به بحث ما هيچ ارتباطى نمى‏تواند پيدا كند.
    لكن از اين احتمال مى‏گذريم و مى‏گوييم: قطعاً مورد روايات همان است كه مشهور مى‏گويد،كه اگر بعد الفراغ هم است «يستحب اعادته جماعتاً»، اگر در وسط نماز ظهر هم هست، «يتمّها ظهراً»نه اين كه عُدول به نافله كند. و بعد از اين كه ظهرش تمام شد، «ثم يعيدها جماعتاً» بر فرض كه موردروايت اين باشد، اين يك جواب خيلى روشنى دارد و آن جواب اين است كه در مسأله تبديل امتثال‏به امتثال آخر، آنچه را كه مرحوم آخوند(ره) خيلى مى‏خواهند براى آن استدلال كنند و با اصرارمى‏خواهند مدعايشان را ثابت كنند، مورد تبديل امتثال به امتثال كجاست؟ موردش اين است كه مولايك امر دارد، يك امر وجوبى دارد. يك دستور وجوبى از ناحيه مولا صادر شده، حالا اين عبد دستورمولا را انجام داده، لكن مى‏خواهد ثانياً انجام بدهد و امتثال دوم را جانشين امتثال اول قرار دهد. پس‏مورد تبديل امتثال به امتثال يك چنين چيزى است. و مرحوم آخوند هم مى‏خواهند جواز اين معنا راثابت كنند؛ بيش از جواز، هدفى نداريم و راهى هم براى اثبات آن نداريم. وقتى كه اين طور شد،سراغ اين روايات مى‏آييم.

    حكم تبديل امتثال از روايات

    از اين روايات، دو حكم استفاده مى‏شود: يك حكم وجوبى متعلق به طبيعت صلاة ظهر، كه‏امتثال اين حكم وجوبى به اين است كه يك فردى از افراد اين طبيعت در خارج تحقق پيدا كند؛ علاوه‏بر حكم وجوبى، يك حكم استحبابى هم داريم كه اين حكم استحبابى متعلقش عبارت از عنوان«اعادة صلاة الظهر» است آن هم نه اعاده مطلق، «اعادتها جماعتاً» در حقيقت دو حكم و دو موضوع‏است. يك حكم وجوبى متعلق به اصل طبيعت، كه با خواندن نماز فرادى آن حكم وجوبى امتثال شدو تمام شد. «بقى هنا حكم آخر» كه آن «استحباب الاعاده جماعتاً» است. اگر شما خواستيد اين حكم‏استحبابى را رعايت كنيد و انجام دهيد، اين ديگر ربطى به «اقيموا الصلاة» ندارد، ربطى به حكم‏وجوبى متعلق به طبيعت صلاة ندارد. اين خودش يك حكم استحبابى متعلق به عنوان اعاده مقيّداًبالجماعة است. در حقيقت وقتى كه مى‏خواهيم اين را تحليل كنيم، براى جماعت اين قدر آثار وبركات و ثواب مترتب است، كه شارع تفضّلاً براى آن كسى كه نمازش را خوانده و الان حساب‏مى‏كند مى‏بيند نماز را خواند، جماعت كه آن وقت نبود، حالا جماعت تشكيل شده، همين طورمتحيّر مى‏ايستد، پيش خودش فكر مى‏كند، مى‏گويد، اى كاش نمازمان را نمى‏خوانديم و با جماعت‏مى‏خوانديم و به فضيلت جماعت مى‏رسيديم، شارع آمده دائره ثواب نماز جماعت را به اين نحوتوسعه داده، گفته: حتّى كسى كه نمازش را فرادى خوانده «يستحب له اعادة صلاته الفرادى جماعتاً»اين چه ربطى به تبديل امتثال به امتثال دارد؟ يك حكم استحبابى عقيب يك حكم وجوبى است.
    فرض كنيم مثل اين كه در موالى عرفيه، مولائى نسبت به عبدش، بگويد: «جئنى بظرف من الماء»بعد بگويد: اگر ظرف دوم را هم آوردى، مستحب است، بهتر است، اگر هم نياوردى، گناه نكردى. اگراين عبد دو ظرف آورد، معنايش اين نيست كه ظرف دوم، جانشين ظرف اول شده و امتثال تبديل به‏امتثال شده، نه اولى مربوط به حكم وجوبى بود، دومى مربوط به حكم استحبابى. مسأله تبديل‏الامتثال به امتثال آخر، جايش آنجايى است كه يك حكم وجود داشته باشد و بخواهيد فرد دوم راجانشين فرد اول قرار بدهيد، در حالى كه اگر روى نفس استحباب اعاده، ولو در همين موردى كه‏مشهور قائل هستند، تكيه كنيم كه مشترك بين روايات هم فقط همين مسأله استحباب اعاده است واز آن تبديل الامتثال به امتثال آخر، استفاده نمى‏شود. يعنى نه اين كه ما داريم توجيه مى‏كنيم، حالا درمراحل بعدى شايد بعضى جاهايش گرفتار توجيه هستيم، اما اين توجيه نيست، اين اصلاً يك‏واقعيت است «لنا حكمان حكم وجوبى متعلق بالطبيعة، حكم استحبابى متعلق بالاعادة جماعة»،«فاين تبديل الامتثال به امتثال آخر»؟ پس اگر از نفس استحباب اعاده كسى بخواهد اين مسأله تبديل‏را استفاده كند، اين خيلى روشن است كه از اين راه نمى‏شود مسأله تبديل را استفاده كرد. پس از نفس‏استحباب الاعادة بگذريم، آن نمى‏تواند نقشى در اين رابطه داشته باشد.

    اختلاف تعبير روايات در مورد تبديل امتثال

    اما بحث دوم كه در باره دو روايت است، يكى مى‏گويد: «يجعلها الفريضة» يكى مى‏گويد:«يجعلها الفريضة ان شاء» آن اولى كه مى‏گويد: «يجعلها الفريضة» اين معنايش چيست؟ معناى«يجعلها الفريضه» چيست؟ اين نمازى كه را جماعتاً مى‏خواند آن را فريضه قرار دهد، «ما معنى هذه‏العبارة»؟ معنايش اين است كه يعنى نيت وجوب كند به اين نماز دومى كه جماعتاً مى‏خواند، آيامعنايش اين است يا اين كه معناى ديگرى دارد؟ آن معنا اين است كه در باب نماز، عناوينى كه درصلوات مختلفه وجود دارد، اين عناوين، عناوين قصديه است. شما وقتى كه اول ظهر بلند مى‏شويدنماز مى‏خوانيد، اگر بگوييد: من فقط چهار ركعت نماز مى‏خواهم بخوانم، عنوان ظهريت را قصدنكنيد. اين «لا تقع ظهراً» عنوان عصريت را قصد نكنيد «لا تقع عصراً» بايد اين عناوين مقصود باشد،نه اين كه در لفظ بيايد، ولى توجه به اين عناوين بايد در كار باشد.
    اين چهار ركعت را به عنوان ظهر انجام مى‏دهم و الاّ اگر بنا بود كه اولى چهار ركعت خواه ناخواه،متمحّض در ظهر مى‏شد، پس ديگر چه معنا داشت كه كسى بگويد: من نماز مثلاً عصرم راخواندم و يادم رفته نماز ظهرم را بخوانم. اين در روايات مطرح است، روايات زيادى دارد كه اگركسى نماز عصرش را خواند، در همان وقت در حالى كه فراموش كرده نماز ظهرش رابخواند، اينجاتكليف چيست؟ گفته‏اند: اگر در وسط نماز است، عُدول مى‏كند، اما اگر بعد از نماز يادش آمد اينجامسأله اشتراط ترتيب از بين مى‏رود، نماز عصر را قبلاً خوانده نماز ظهر را هم بعد مى‏خواند. اين‏مسأله ظهريت و عصريت اگر از عناوين قصديه نباشد، اصلاً معنا ندارد كسى بگويد: من نماز عصرم‏را خواندم، نماز ظهرم را فراموش كردم. اولين نمازى كه خوانده همان نماز ظهر مى‏شود. اينها همه‏دليل بر اين است كه اين عناوين، عناوين قصديه است، حتّى اداء و قضاء هم عنوانش قصدى است،اينها همه عناوين قصديه است. اگر اين طور شد، چه مانعى دارد كه معناى «يجعلها الفريضة» رابگوييم: اين آدمى كه مى‏ايستد جماعتاً مى‏خواهد نمازش را اعاده كند، از نظر عنوان صلاتى چه نيتى‏بكند؟ روايت مى‏گويد: همان عنوان ظهرى را «يجعلها الفريضة»، همان عنوان ظهرى را كه در نمازاول قصد كرده بود، در اعاده هم همان عنوان را قصد كند. معناى «يجعلها الفريضة» اين نيست كه درنماز دوم نيت وجوب كند و «كانّه لم يتحقق منه صلاة الظهر اصلا»، نه، «يجعل الفريضة» يعنى «ينوى‏بالصلاة المعادة عنوان الظهريه» و غير از اين هم راه ندارد. اگر بخواهد استحباب اعاده تحقق پيدا كند،حتماً بايد به عنوان ظهريت باشد. و الاّ به عنوان نماز ديگرى كه عنوان اعاده نمى‏تواند تحقق پيداكند. پس آن روايت صحيحه‏اى كه كلمه «يجعلها الفريضة» دارد، اما آن روايتى كه به دنبال «يجعلها الفريضة» كلمه «ان شاء» دارد، اين يك مقدار مطلب را مشكل‏مى‏كند؛ اگر كلمه «ان شاء» نبود، اين خيلى روشن بود كه «يجعلها الفريضة» يعنى «يأتى بالصلاةالمعادة» به عنوان ظهريت خيلى روشن بود. اما با كلمه «ان شاء» اين معنا منافات دارد، نمى‏سازد،يعنى ما نمى‏توانيم بگوييم: اگر دلش مى‏خواهد عنوان ظهريت را قصد كند و اگر دلش نمى‏خواهدعنوان ظهريت را قصد نكند، اين كه نمى‏شود. حتماً بايد عنوان ظهريت در رابطه با اين استحباب‏قصد شود. اين با كلمه «ان شاء» آن وقت چه طورى جمع مى‏شود؟ «ان شاء يقصد الظهرية» و «ان شاء»قصد نكند ظهريت را، اين طورى معنا كنيم. يا نه، با توجه به «يجعلهاالفريضة» قيد «ان شاء» را را اين‏طورى معنا مى‏كنيم، كه راه براى اين معنا يكى همين اضافه «ان شاء است» و يكى همين كه در بعضى‏از روايات مؤيد دارد، مؤيدش اين است در بعضى از روايات مى‏گويد: اين نمازى را كه اعاده مى‏كندجماعتاً، اگر دلش مى‏خواهد قضاء نماز ظهر فوت شده قرار دهد، اگر يك نماز ظهرى از او فوت‏شده و نماز قضاء ظهرى به عهده او هست، اين كار را كند «يجعلها الفريضة ان شاء» يعنى «يجعلهاقضائاً لظهر التى فاتت منه» اگر دلش بخواهد. پس ما با تعليق به مشيت ديگر نمى‏توانيم بگوييم: تعيّن‏در آن معنا دارد، كه دلش مى‏خواهد نيت ظهر كند، دلش مى‏خواهد نيت ظهر نكند، نه، با تعليق به «ان‏شاء» كَاَنّ معنايش اين مى‏شود، مى‏تواند آن را قضاء ظهر فائته قرار دهد، مى‏تواند هم قضاء ظهر فائته‏قرار ندهد، به عنوان اعاده همين نماز ظهرى كه فرادى انجام داده است. به اين صورت هم مؤيددارد و هم تعليق بر مشيت اين معنا را تأييد مى‏كند.

    اشكال در سندِ روايت مورد استناد مرحوم آخوند(ره)

    امّا آن قسمت سوم را هم عرض كنيم، «ان الله تعالى يختار احبّهما اليه». اولاً گفتيم: روايتى كه اين‏عبارت در آن هست از نظر سند اعتبار ندارد، سند صحيحى در اين روايت نيست. حالا بر فرض كه ازنظر سند هم صحيح باشد، آيا اين معناى «ان الله تعالى يختار احبّهما اليه» آن است كه در بادى نظر به‏ذهن ما مى‏آيد؟ چون در بادى نظر مخصوصاً در مقايسه با مسائل عرفى، اين طور مى‏گوييم: عبدليوان آب دوم را در محضر مولا مى‏گذارد، - تازه اين هم با تبديل الامتثال خيلى سازگار نيست - ازاين دو ليوان آب هر كدام به درد مولا بيشتر مى‏خورد و جاذبه بيشترى دارد، آن را انتخاب مى‏كند. آيااين طورى ما مسأله را در باره دو نماز پياده كنيم؟ بگوييم اين دو تا نمازى كه خوانده، يكى فرادى ويكى جماعت، با اين كه ثواب نماز جماعت اصلاً قابل مقايسه با نماز فرادى نيست، اما خدا كسر وانكسار مى‏كند، مثلاً مى‏بيند كه آن نماز اول خلوصش بيشتر بوده، حضور قلبش بيشتر بوده،توجهش بيشتر بوده، ولو اين كه اين دومى «مع الجماعة» بوده، اما آن چون حضور قلبش بيشتر بوده،خدا مثلاً اوّلى را ممكن است انتخاب كند. آيا اين طورى معنا كنيم؟ يا اين كه نه در خود اين روايات،اين معنا مفروض است، كه اين دو نماز فقط فرقشان مسأله جماعت و فرادى است، هيچ فرق ديگرى‏ندارند. اگر حضور قلب بوده در هر دو است، نبوده در هر دو نيست. در خلوص و غيره هر دو يكسان‏هستند. فرض اين معنا نشده كه يمكن «احد الصلاتين» از نظر حضور قلب ترجيح بر ديگرى داشته‏باشد، نه فرض آنجايى است كه اين دو نماز با هم مساوى هستند، فقط فرقشان در جماعت و فرادى‏است. وقتى اين طور شد، معناى «ان الله تعالى يختار احبّهما اليه»، يعنى خدا آن جماعتش را انتخاب‏مى‏كند، براى اين كه فرق بين نماز جماعت و نماز فرادى كاملاً زياد است. اگر اين طور شد، معناى‏اين كه اين دومى را انتخاب مى‏كند چيست؟ آيا بيش از اين است كه ثواب جماعت را هم به اين‏مى‏دهد؟ آيا غير از اين، معناى ديگرى دارد؟
    يعنى اين آدمى كه نماز ظهرش را فرادى خواند، ثم صلّى جماعتاً، خدا احبّهما را اختيار مى‏كند.يعنى ثواب نماز جماعت را به او مى‏دهد. حالا كه ثواب نماز جماعت را مى‏دهد، معنايش اين نيست‏كه امتثال «اقيموا الصلاة» به نماز دوم شده، نه امتثال «اقيموا الصلاة» به نماز اول شده، اما جماعت راخداوند اختيار مى‏كند و فضيلت جماعت را هم به او عنايت مى‏كند.
    اگر فرضاً اين را به صورت يك توجيه هم بپذيريد و به ذهنتان بيايد كه اين بر خلاف ظاهر هم‏هست، ما خيلى حرفى نداريم، ما نمى‏خواهيم تحميل كنيم به اين كه حتماً روايت ظهور در اين‏معنايى كه مى‏گوييم، دارد. ولى همين قابليبت توجيه را براى توجيه دارد، آن اصل عقلى مسلّم‏خودمان را در جاى خودش حفظ كنيم و بگوييم: روايات به لحاظ قابليت توجيه منافات با آن اصل‏مسلّم ندارد.
    در نتيجه روى هم رفته از اين روايات نمى‏شود در رابطه با تبديل امتثال به امتثال آخر، استفاده‏كرد. حالا رواياتى هم در باب صلاة آيات بود كه آن را بعد بيان مى‏كنيم.

    تمرينات

    جواب از استدلال آخوند به روايات دال بر استحباب اعاده چيست
    توضيح دهيد چرا دلالت روايت «اعاده صلاة» بر جواز تبديل امتثال نا تمام است
    شيخ طوسى(ره) روايت اعاده صلاة را چگونه تفسير مى كند
    توضيح دهيد چرا روايت «يجعلها فريضة» و روايت «ان شاء» مدعاى مرحوم‏آخوند(ره) را ثابت نمى‏كند