جمعه 15 تير 1403 - 26 ذيحجه 1445 - 5 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
تبديل امتثال
تدریس استاد
متن
40 تبديل امتثال 297
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
حقيقت امر، كاشفيت از غرض مولا
با توجه به مقدمهاى كه در
امتثال و انضمام
دو مثال مرحوم آخوند به طور يك نواخت و با يك حكم ذكر كردند، ببينيم با توجه به اين مقدمهآيا مطلب اين طور است يا نه؟ آنجايى كه مولا دستور آوردن آب صادر مىكند به منظور اين كهتمكّن از ماء پيدا كند و از اين تمكّن در رابطه با شرب، يا در رابطه با توضُّأ استفاده كند. مولا دستدراز كرد ظرف آب را برداشت، لكن قبل از آن كه بياشامد و استفاده كند، ظرف از دست مولا افتاد وآب به زمين ريخت، در اينجا ما هم قبول داريم كه بر عبد لازم است مجدداً آب را در اختيار مولا قراردهد، ترديدى در اين معنا نيست، لكن اين از چه بابى هست؟ آيا از باب اين است كه آن امر اول مولابه قوت خودش باقى است و با آوردن ظرف آب آن امر ساقط نشده و لذا با ريختن آب روى زمين امربه قوت خودش باقى است و روى اين جهت لازم است كه مجدداً آب را در اختيار مولا قرار دهد؟ ياعلّت مسأله اين است كه امر با آوردن ماء در مرتبه اُولى ساقط شد، براى اين كه هدف تمكّن از ماءبود و تمكّن از ماء با آوردن ماء تحقق پيدا كرد؟
در بحثهاى گذشته بيان كرديم كه آن غرضهايى را مىتوانيم مرتبط به امر كنيم، كه در رابطه با فعلعبد باشد، اما آنجايى كه مولا يك غرض اقصى دارد كه آن غرض اقصى جزء اخيرش عبارت از فعلشخص مولا است، عبد آب را در اختيار مولا قرار دهد، مولا با دست خودش آب را بردارد وبياشامد. پس ما نمىتوانيم بگوييم كه غرض از اين امر عبارت از «رفع العطش» است، كه دو مقدمه ودو فعل لازم دارد، يك فعلش ارتباط و انتساب به عبد دارد؛ و يك فعلش مربوط به خود مولا است وآن جزء اخير هم تصادفاً همين فعلى است كه ارتباط به مولا دارد، پس رفع عطش به عنوان غرض ازامر نمىتواند مطرح باشد.
غرض از امر عبارت از آن چيزى است كه خود «فعل العبد علة تامه» براى تحقق آن غرضاست و فعل عبد تنها نقش در حصول آن غرض دارد؛ و در اين مثال آنچه كه مىتواند غرض از امرباشد، عبارت از «تمكّن مولا من الماء» است، منتهى مولا به اين تمكنّ نظر استقلالى ندارد، اينتمكّن را مقدمه عمل خودش قرار داده تا به ضميمه عمل خودش، رفع العطش و توضُأ تحقق پيداكند. سؤال ما اين است، اينجايى كه آب را در اختيار مولا قرار داد و بعد ظرف آب قبل از استفاده مولابه زمين افتاد و آبها ريخت، اينجا غرض از امر حاصل شده، تمكّن مولا حاصل شده، منتهى اينتمكّن براى مولا مقدمه فعل خودش بوده كه در شرب و وضو استفاده كند، حالا كه آب از بين رفت،اينجا ديگر زمينهاى براى فعل مولا وجود ندارد، با نبود آب «كيف يمكّن ان يستفاد منه فى رفعالعطش اوالتوضُأ؟» پس اينجا امر ديگر وجود ندارد، امر تحقق ندارد، لكن علم به غرض و آگاهى برغرض در اينجا محقق است. عبد مىداند كه مولا آب را براى توضُأ و براى رفع عطش مىخواهد و بهاين هدف نرسيد. پس در حقيقت مىداند كه الان هم «غرض مولا» متعلق به اين هست كه تمكّن ازماء پيدا كند مجدداً و آب در اختيار او واقع شود مجدداً. پس اين كه ما مىگوييم: براى مرتبه دوم لازماست آب را در اختيار مولا قرار دهد، «هذا لا يدل على بقاء الامر» امر تمام شد، امر متعلقش در خارجتحقق پيدا كرد و غرض از امر كه در رابطه با فعل امر بود حاصل شد، تمكّن پيدا كرد «من الماء» منتهىيك وقت روى تمكّن نظر استقلالى دارد مولا، با يك لحظه تمكّن همه چيز ديگر تمام مىشود.
تمكن، غرض استقلالى مولا يا مقدمه فعل
اما يك وقت تمكّن را مقدمه فعل خودش قرار مىدهد براى رسيدن به آن غرض اقصى، عبد همعالم به اين معنا است و اين خصوصيات براى او روشن است. اگر اين خصوصيات از اول هم براىعبد روشن بود، ولو اين كه امرى هم از ناحيه مولا صادر نمىشود، باز هم برايش لازم بود كه اين كاررا انجام دهد. اگر واقعاً مىفهميد كه مولا در نهايت تشنگى است و خيلى علاقه دارد به اين كه آب دراختيار او واقع شود و با دست خود مولا رفع عطش شود، آيا اين نياز به امر دارد؟ يا همان علم عبد بهاين معنا در لزوم آوردن آب كفايت مىكرد؟ همان طور كه در ابتداء مطلب اگر عبد آگاه بر غرض بوداين معنا بر او لزوم داشت، حالا كه از طريق امر مولا اين آگاهى برايش پيدا شده، اين ديگر دليل بر ايننيست كه براى مرتبه دوم امر باقى است! نه، امر باقى نيست، لكن غرض مولا هم حاصل نشده، ازطريق امر هم عبد علم به غرض مولا پيدا كرده، عيناً مثل همان مسأله افتادن فرزند مولا و اشراف برغرق شدن است.
همان طورى كه در آنجا ما نمىتوانيم مسأله امر را مطرح كنيم، آيا در آنجا مىشود كسى به اينعبد بگويد: «ايها العبد» تو اوامر مولا را خوب امتثال مىكنى، عبد در جواب مىخندد، مىگويد: مولااطلاعى از اين جريان ندارد، امرى صادر نكرده، لكن نظر مولا براى من مشخّص است و با مشخصبودن نظر مولا، من مجبورم كه نظر مولا را تأمين كنم، اينجا هم مسأله عيناً همين است. خيال نشودكه حالا كه بار دوم ضرورت دارد كه عبد آب را در اختيار مولا قرار دهد، اين دليل بر بقاء امر است؛ نهاين دليل بر اين است كه غرض مولا تحقق پيدا نكرده و عبد هم آگاه به غرض مولا شده، منتهى در «مانحن فيه» از طريق امر بوده و اگر از غير طريق امر هم، اين مسأله آگاهى، تحقق پيدا مىكرد، باز اينمعنا ضرورت و لزوم داشت. پس ما نمىتوانيم اين فرض را دليل بر بقاء امر بگيريم. آن وقت از اينفرض مسأله تبديل امتثال را استفاده كنيم، بگوييم: آنجايى هم كه آب را در اختيار مولا قرار داده هنوزمولا استفاده نكرده، آب هم روى زمين نريخته، بلكه صحيح و سالم آب در اختيار مولا هست، پسهمان طورى كه در صورت ريختن آب به زمين لازم بود كه عبد مجدداً آب را در اختيار مولا قراردهد و اين دليل بر بقاء امر بوده، پس اينجايى هم كه آب در اختيارش هست، هيچ دست نخورده، بهزمين هم نريخته، اين جا هم «الامر باق» و «حيث ان الامر باق» عبد مىتواند يك ظرف ديگر آب رامجدداً تهيه كند و در اختيار مولا قرار دهد و آن را جايگزين امتثال اول و ظرف اول قرار دهد. گفتيماين معنا غير معقول است. هدف مولا اگر مىگوييد: رفع العطش است، رفع العطش به عبد ارتباطىندارد، به امر هم ارتباط ندارد، او كه نگفته «ارفع عطشى» يا آب را در گلوى من بريز، او گفته: «جئنىبالماء» يعنى مىخواهم دسترسى به آب داشته باشم، تمكّن از آب داشته باشم. با آب اول و ظرف آباول، اين تمكّن پيدا شد، به قول عوام ديگر درد مولا چيست؟ آب مىخواست گفت: «هذا ماء» پسديگر چه مسألهاى و چه حالت انتظارى اينجا وجود دارد؟
مختار استاد در مسأله امتثال امر و انضمام
لذا ما معتقديم: به مجردى كه مولا تمكّن از آب پيدا كرد، تمكّن من الماء غرض از امر بوده،غرض از امر حاصل شده و با حصول غرض امر ساقط شده و با سقوط امر ديگر عنوان امتثال ثانوىيك عنوان غير معقولى است. اصلاً عقل با اين معنا مخالفت دارد و گفتيم اين مسأله يك مسأله بديهىعقلى است و نمىشود در اين معنا انسان مخالفتى داشته باشد. مولا گفته: «جئنى بالماء»، «هذا ماء»،پس ديگر چه حالت انتظارى وجود دارد و چه كمبودى در مأموربه تحقق دارد؟ پس اين استفادهاى راكه مرحوم آخوند از آن مثال كردند، آن استفاده غير صحيح بود، در همان مثال هم امر وجودندارد و لزوم تحصيل غرض مطرح است، منتهى علم به غرض از طريق همان امر اول ساقط شدهبراى عبد پيدا شده است.
در نتيجه ما نه امتثال عقيب الامتثال را تصور مىكنيم و نه تبديل الامتثال بالامتثال الآخر. نه اين كهامتثال دوم را جايگزين امتثال اول كنيم و نه اين كه مجموع را با نظر مجدد امتثال واحد قرار دهيم،اينها هيچ كدامش امر معقول و مورد پذيرش عقل نيست اصلاً. فقط باقى مىماند دو مورد ما درشريعت داريم، كه مرحوم آخوند يك موردش را ذكر كردند. اما مورد دوم هم در فقه وجود دارد، كهظاهر اين دو مورد را كه انسان برخورد مىكند، همين چيزى است كه مرحوم آخوند مىخواهندعقلى كنند، يعنى بفرمايند مطلبى است كه عقل مىگويد و شرع هم تأييد مىكند اين مطلب عقلى را.
يك مسأله اين است كه اگر كسى نماز يوميهاش را فرادى خوانده، بعد در رابطه با همان نماز، يكجماعتى تشكيل شد، اينجا هم فتاوا نوعاً و هم روايات دلالت بر استصحاب اعاده نماز فرادىجماعتاً مىكند، آن نماز ظهرى را كه فرادى خوانده، حالا جماعتاً اعاده كند، اين مستحب است. آنوقت از نظر اكثر فتاوا گفتهاند فرقى نمىكند كه اين نماز ظهرش را خوانده باشد و بعد جماعتى درهمان رابطه تشكيل شود، يا اين كه نه در وسط نماز ظهر فرادى بود، ديد كه يك جماعتى به عنوانظهر تشكيل شد، اكثريت فتاوى مىگويند: مانعى ندارد همين نماز ظهر فرادى را تمام كند، بعدملحق به جماعت شود و جماعتاً اعاده كند. مرحوم آخوند(ره) مىفرمايند: اين ديگر يك مصداقروشن تبديل امتثال به امتثال است، مخصوصاً با تعبيراتى كه در بعضى از روايات شده، كه «ان اللهتعالى يختار احبهما اليه» كه حالا اين خصوصيات را هم بعد بيان مىكنيم.
يك مورد ديگرى هم كه ذكر شده، مسأله نماز آيات است. گفته شده كه اگر موجب نماز آياتيك چيزهايى باشد كه زود از بين مىرود، مثل زلزله و امثال زلزله، اينجا محل بحث ما نيست. اما اگرموجب صلاة آيات يك چيزهايى مثل خسوف ماه و كسوف شمس باشد، كه اينها معمولاً يك ساعتو دو ساعت، كمتر يا بيشتر دوام دارد، در اين قبيل از موارد اين طور فتوى داده شده، كه انسان خوباست كه اكتفاى به يك نماز آيات نكند، بلكه اولين نماز آيات را كه به عنوان وجوب انجام داد، تازمانى كه اين موجب از بين نرفته، «يستحب تكرار صلاة الآيات» ولو ده بار تكرار كند، بيست بارتكرار كند، تا زمانى كه اين موجب مسأله خسوف و كسوف باقى هست، تكرار نماز آيات هماستحباب دارد، در حالى كه با اولين نماز آيات، آن وظيفه وجوبى تحقق پيدا مىكند، اما به صورتاستحباب اعاده و تكرارش باقى هست. ما حالا اين دو مورد را بايد بررسى كنيم.
تقدم حكم قطعى عقل بر ظواهر ادله
قبل از آن كه اين دو مورد را بررسى كنيم، يك مطلبى را كه هم در اينجا و هم در موارد مشابهجريان دارد، بايد بيان كنيم كه اين به صورت يك ضابطه كليّه در تمامى موارد هست و آن اين است كهاگر ما يك مسأله عقليه، آن هم عقليه بديهيهاى داشته باشيم، كه عقل ما بالبداهة آن معنا را قبول كردهآن معنا را حكم كرده، اگر ما در برابر اين مسأله عقليه بديهيه، يك دليل تعبّدى شرعى، داشته باشيم،اينجا چه بايد كرد؟ عقل ما يك مطلبى را بالبداهة به آن حكم كرده، لكن فرض كنيد ظاهر يك آيهاىدر قرآن مخالف اين حكم عقلى قطعى بديهى است، يا رواياتى ولو در كمال صحت و اعتبار دلالتبر خلاف اين حكم عقلى قطعى بديهى مىكند، آيا به طور كلى در اين موارد تكليف چيست؟ آيا ماظهور آيه كتاب را بگيريم و از اين حكم عقلى قطعى رفع يد كنيم؟ يا اين كه نه، اگر ما ظاهر رانتوانستيم توجيه كنيم، بالاخره چه بايد بگوييم؟ بايد عقل را رها كرد يا ظاهر را كنار گذاشت؟بگوييم: اين از متشابهات است، ما نمىفهميم. اين «يرد علمه الى الله و الى الرسول و الى اهل بيتهالطاهرين (ع)» بايد اين كار را كرد؟ يا اين كه ما ظاهر آيه را بگيريم، چند تا روايت صحيحه معتبره رإے؛ظظظبگيريم و با كمك اين روايات، دست از آن حكم عقلى قطعى برداريم، اين موارد مشابه زياد دارد.
در همين موارد چه بسا افرادى نتوانستهاند ما يك برهان عقلى قطعى داريم بر اين كه خداوند منزه از تجسّم است و تجسّم ملازم با نياز وافتقار و احتياج است و هيچ گونه سازشى با مسأله واجب الوجود ندارد. اين مطلب براى ما به عنوانيك مسأله عقلى ثابت و روشن شده، حالا بياييم به واسطه ظاهر آيه «و جاء ربّك» آن مطلب عقلىروشن را كنار بگذاريم؟ يا اين كه يكى از دو كار را بايد كرد؟ يا بايد توجيه كنيم اين آيه را، همانطورى كه نحويين توجيه كردند. گفتند: اينجا مضافى در تقدير «جاء ربّك» يعنى «جاء امر ربّك» اينمسأله را هم نحويين روى ضرورت مرتكب شدند و الاّ در خود عبارت بما هو عبارت كه ما شاهدىبر تقدير مضاف نداريم.
اگر بتوانيم آيه را به اين نحو، يا بنحوهاى ديگر توجيه كنيم، فَبِها. اما اگر نتوانستيم توجيه كنيم ونتوانستيم يك راه حلى از نظر آيه و دلالت لفظى پيدا كنيم، ما الوظيفه؟ وظيفه اين است كه آن برهانعقلى قطعى را زير پا بگذاريم؟ بياييم مثل مجسّمه خداى نكرده قائل به تجسّم حق تعالى بشويم؟بگوييم: آيه بر خلاف آن برهان عقلى قطعى دلالت مىكند، مثلاً يك مقدار علمىتر صحبت كنيم،بگوييم: اين آيه كشف مىكند از اين كه شما در برهانتان اشتباه كرديد و الاّ اين برهان در باطنش به آنصورت نبوده، اين طورى بايد با مسأله برخورد كرد؟ يا برخورد صحيح اين است كه انسان برهانعقلى قطعى را بگيرد، آيه را اگر توانست توجيه كند، اگر نتوانست آيات متشابه در قرآن فراوان است،كه «لا يعلمه الا اللّه» و آنهايى هم كه بنا است بفهمند، از طريق وحى و نبوت بايد استفاده كنند. لذا اينيك مسأله كلى است، ما هم در «مانحن فيه» اگر فرضاً اين دو موردى را كه در شريعت وارد شدهنتوانستيم يك راه حل صحيحى براى اين دو مورد فكر كنيم، اين موجب اين نمىشود كه دست ازحكم عقلى بديهى برداريم، او به قوت خودش باقى است، خود أئمه (ع) فرمودند در روايات ما اگربه يك مطالبى برخورد كرديد و نفهميديد «فَرُدُوه الينا»، اين را علم و جهتش را به خود ما واگذار كنيد.پس اولين جوابى كه ما مىدهيم اين است كه البته بعد ما جوابهاى ديگرى هم داريم كه بيان مىكنيم.اما لو فرض كه ما نتوانستيم جواب بدهيم، وجود چند تا روايت صحيحه و فتواى بر طبق اينها، ما رااز يك حكم عقلى بديهى نمىتواند جدا كند. اين يك جواب، تا جوابهاى ديگرى كه در اين رابطهاست بعداً متعرض شويم.
تمرينات
مراد از اينكه حقيقت امر، كاشفيت از غرض مولا دارد، چيست
توضيح دهيد، چرا بيان مرحوم صاحب كفايه(ره) بر جواز تبديل امتثال و انضمامناتمام است
آيا تمكن، غرض استقلالى مولا يا مقدمه فعل او است
مختار استاد در مسأله امتثال امر و انضمام را بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...