• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 تبديل امتثال 296

    مقدمه درس



    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    بيان مرحوم آخوند(ره) در تبديل امتثال

    مقام اول كه اتيان به مأموربهِ به هر امرى نسبت به خود آن امر مجزى باشد، اين يك مسأله عقلى وبديهى است و طبق اين معنا در افراد طوليه، نه تبديل امتثال متصور و معقول است و نه اين كه مجموع‏را امتثال واحد قرار دهد، لكن مرحوم آخوند(ره) همان طورى كه قبلاً هم ذكر فرمودند، اينجا با يك‏اضافاتى و با يك تأييدات و ادله‏اى اين معنا را ذكر مى‏كنند، مى‏فرمايند: تبديل الامتثال به معناى اين‏است كه امتثال اول را كنار بگذارد و از عنوان امتثال خارج كند و امتثال دوم را جايگزين امتثال اول‏قرار دهد، اين هيچ مانعى ندارد؛ تبديل مانعى ندارد، اما انضمام جايز نيست. هيچ دليلى اقامه‏نمى‏كنند بر اين كه چرا انضمام جايز نيست، فقط دليل اقامه مى‏كنند بر اين كه تبديل جايز است، برجانب اثباتش به نظر خودشان دليل اقامه مى‏كنند، اما بر جانب نفى آن نه.
    حالا آنچه را كه در مقام اثبات بيان مى‏كنند، مى‏فرمايند: اين امتثالى كه تحقق پيدا مى‏كند، يك‏وقت علّت تامه است بر اين كه غرض مولا كه در سابق از آن تعبير به غرض اقصى مى‏كردند، يك‏وقت علّت تامه است بر اين كه آن غرض اقصى حاصل شود و با تحقق اين فرد، ديگر هيچ گونه‏غرضى براى مولا باقى نمى‏ماند. اينجا مى‏فرمايند: جايى براى تبديل امتثال نيست، مثل اين كه مولااين طور دستور صادر كند، عبد خودش را مأمور كند به اين كه براى رفع عطش مولا، آب در دهان اوبريزد. اين مأموربه وقتى كه در خارج تحقق پيدا كرد و ظرف آب در دهان مولا ريخته شد، لا محاله‏رفع عطش تحقق پيدا مى‏كند، در اينجا ديگر زمينه‏اى براى تبديل امتثال باقى نمى‏ماند و در اينجا هم‏مى‏فرمايند: ما به عدم جواز تبديل امتثال قائليم.
    اما آنجايى كه امتثال علّت تامه براى حصول غرض اقصاىِ مولا نيست، البته كلمه اقصى را اينجاذكر نمى‏كنند، اما در بحث گذشته تعبير به غرض اقصى مى‏كردند. مثل اين كه مأموربه اين باشد كه‏عبد آب در اختيار مولا قرار دهد و ظرف آب را در محضر مولا حاضر كند، حالا يا براى خوردن، يابراى ساير استفاده‏ها، مثل وضو گرفتن و امثال ذلك. اينجا اگر عبد ظرف آبى را در اختيار مولا قرارداد، اما هنوز مولا از اين ظرف استفاده نكرده و نياشاميده، يا وضو نگرفته، اينجا چه مانعى دارد كه‏عبد در مقام تبديل امتثال برآيد، يعنى يك ظرف آب مثلاً نظيف‏تر، خنك‏تر، يا در ظرف بهترى تهيه‏كند و در محضر مولا قرار دهد، نه تنها اين معنا جايز است، بلكه شايد عبد مورد تشويق هم قرارگيرد، يعنى كشف از شدت علاقه عبد به مولا مى‏كند، كه چون آب بهترى را پيدا كرد، با اين كه برايش‏ضرورت نداشت و لزوم نداشت، مع ذلك اين آب بهتر را در اختيار مولا قرار داد.
    ايشان مى‏فرمايند: اين چه مانعى دارد؟ اين تبديل امتثال در اينجا هيچ مانعى ندارد، چرا؟ براى‏اين كه هنوز آن علّت محدثه امر به قوت خودش باقى است، آن غرض كه مولا را وادار بر امر مى‏كرد،آن غرض هنوز حاصل نشده و تحقق پيدا نكرده، لذا «الامر بحقيقته و بقوته باقٍ بحاله» و يك شاهدى‏اينجا ذكر مى‏كنند كه در آنجا قبلاً ظاهراً اين شاهد را ذكر نكرده بودند، آن شاهد اين است كه‏مى‏فرمايد: اگر عبد آب را در اختيار مولا قرار داد، لكن قبل از آن كه مولا آب را بياشامد و غرض‏حاصل شود، اگر فرض كنيم ظرف آب از دست مولا به زمين افتاد و آب زمين ريخت، در حالى كه‏هنوز شربى تحقق پيدا نكرده، توضّأى حاصل نشده است.

    مراد از تبديل امتثال، بقاء امر اول

    مرحوم آخوند مى‏فرمايند: آيا در اينجا عبد وظيفه دارد؟ يا بايد به انتظار امر مجدد مولا بنشيند؟پيداست كه از نظر عقل و از نظر عقلا ديگر لزوم ندارد كه به انتظار امر مجدد مولا باشد، بلكه همان‏امر اول چون به قوت خودش باقى است و هنوز غرض حاصل نشده، لذا همان امر اول اقتضا مى‏كندكه بايد مجدداً ظرف آب را در حضور مولا و در اختيار مولا قرار دهد. پس اين شاهد بر اين مطلب‏است كه به صرف آوردن آب و در اختيار مولا قرار دادن، امر ساقط نمى‏شود. و الاّ اگر امر ساقطمى‏شود، پس چرا در صورت ريختن آب، مجدداً بر عبد لازم است كه ظرف آب را در اختيار مولاقرار دهد؟ همين لزوم مجدد دليل بر بقاء امر اولى بحقيقته و به غرضه است. اگر امر اول باقى است،پس چرا تبديل امتثال جايز نباشد؟ ديگر چه مانعى دارد كه ظرف آب اول را بردارد و ظرف آب ثانى‏را جايگزين ظرف آب اول كند؟ اين برهان را مرحوم آخوند(ره) اينجا اقامه مى‏كنند.
    بعد يك شاهدى هم در باب شرعيات و از فقه ذكر مى‏كنند، آن شاهد اين است كه اگر كسى نمازيوميه‏اش را فُرادى خواند بر حسب روايات مستحب است كه اگر جماعتى در رابطه با همان نمازتشكيل شد، اين شخص نماز فرادى را با جماعت اعاده كند، كَانّ مرحوم آخوند مى‏فرمايند: اين‏همان تبديل امتثال است و الاّ در نماز فُرادا، نقصى نداشت، مع ذلك روايات مى‏گويد: «يستحب‏الاعادة جماعتاً»، پس عيناً مثل اين مى‏ماند كه عبد برود يك ظرف آب بهترى را در اختيار مولا قراربدهد. لذا ايشان مى‏فرمايد: تبديل الامتثال هيچ مانعى ندارد.

    رد استدلال صاحب كفايه بر جواز تبديل امتثال

    ما اينجا اولين حرفى كه با ايشان داريم اين است كه اين بيان شما با قطع نظر از آن استشهاد فقهى،در رابطه با امر عقلى چه فرق مى‏كند؟ اگر اما مطلب اساسى اين است كه فرمايش شما رأساً تمام نيست و توضيح اين مطلب همان طورى‏كه قبلاً هم ذكر كرديم، با يك مقدار اضافات و تحقيقات بيشتر بيان كرديم كه در رابطه با مسأله‏اطاعت مولا كه يك مسأله‏اى است كه حاكم در اين وادى و در اين رابطه، عقل است. گفتيم: در رابطه بامقام عبوديت و مولويت، آيا لزوم اطاعت مولا تنها محدود است به مواردى كه مولا امرى صادر كرده‏باشد كه هر كجا امر مولا تحقق داشت، «لزوم الاطاعة على العبد» هم آنجا تحقق دارد. و اگر در جايى‏امر مولا تحقق نداشت، آنجا ديگر اطاعت مولا لازم نيست. در آن مثالى كه قبلاً زديم، گفتيم: اگر درغياب مولا فرزند مولا در آب افتاد و مشرف به هلاكت و تلف بود، آيا بر «عبد بما انّه عبد» لازم‏نيست كه فرزند مولا را از غرق شدن نجات دهد؟ يا اين كه عبد بگويد: مولا كه امرى صادرنكرده و علّت عدم صدورش هم، عدم اطلاع مولا بوده، مولا چون بر اين جريان اطلاعى نداشته،امرى صادر نكرده، ما هم تابع امر هستيم و حيث اين كه امرى صادر نشده، ضرورتى ندارد كه من‏فرزند مولا را از مرگ نجات دهم؛ آيا عقلاء و عقل چنين مسأله‏اى را مى‏پذيرند؟ يا اين كه در اين باب‏حكم مى‏كنند به اين كه چون غرض مولا و حبّ مولا نسبت به فرزند روشن است و اگر مطلع بودقطعاً يك امر مؤكّدى در اين رابطه صادر مى‏كرد، لكن به علت غيبت و عدم اطلاع، امرى وجودندارد، اما غرض مولا مشخص است، غرض مولا براى عبد روشن است، به استناد اين كه اين غرض‏روشن است، «يجب على العبد عقلاً و عند العقلاء» اين كه در مقام نجات فرزند مولا بر آيد و او رانجات دهد، نه به عنوان اين كه حفظ نفس محترمه واجب است؛ نه، مسأله به اين وادى و به اين جهت‏مربوط نيست، بلكه مسأله به مقام عبوديت و مولويت مربوط است.
    در رابطه با اين دو عنوان، عقل و عقلا حكم به لزوم مى‏كنند. حكم موارد و اشباه آن، (مثالهاى‏ديگرى هم هست كه مسأله حفظ نفس در آن مطرح نمى‏باشد تا موجب مناقشه شود) چنين است.فرض كنيم كه در همين موالى و عبيد عرفى كه حتى مسأله ملكيت نيست، اگر كسى نوكرى به منزل‏آورده، حالا انسان از منزل بيرون رفت، لكن يك مهمانى كه نوكر مى‏داند اين مهمان خيلى موردعلاقه صاحب خانه است و خيلى براى او احترام قائل است و اگر خود صاحب خانه حضور داشت‏ضمن اين كه مهمان را راه مى‏داد، پذيرايى كامل از او مى‏كرد. حالا صاحب خانه نيست، مهمان دم درايستاده آيا نوكر مى‏تواند با همه اين مسائل، اين مهمان را كنار بزند و به داخل خانه راه ندهد، از اوپذيرايى نكند و به استناد اين كه صاحب خانه دستورى صادر نكرده از او پذيرايى نكند، يا اين كه نه،عقلا مى‏گويند: اينجا نياز به دستور ندارد، تو كه ارتباط بين صاحب خانه و اين مهمان را مى‏دانى،احترامى كه او براى مهمان قائل است براى تو روشن است و اگر خود صاحب خانه حضور داشت‏كاملاً از او احترام مى‏كرد و هزار امر در رابطه با احترامش صادر مى‏كرد، آيا با توجه به اين مسائل،مى‏تواند اين نوكر معتذر شود، به اين كه شما دستورى در اين ناحيه صادر نكرده بوديد و ما هم چون‏دستورى نبود، ديگر براى خودمان وظيفه‏اى نمى‏ديديم؟ يا نه، اين يك مسأله واضح و بديهى است.پس وقتى كه در اين موارد اين طور است، در مولا و عبد فقهى كه مسأله مالكيت و مملوكيت در آن‏مطرح است، مسأله وجوب اطاعت مطرح است، اين يك معنايى غير قابل انكار است، كه آنجايى كه‏غرض لازم الاجراء مولا، غرضى كه حتماً بايد تحقق پيدا كند، اگر براى عبد مشخص باشد، اينجانياز به امر ندارد، بلكه لزوم اطاعت در جاى خودش محفوظ است.

    تحصيل غرض مولا از راه اوامر و لزوم اطاعت

    اين يك مورد كه ما ترديدى نداريم. مورد دوم كه ترديدى در آن نيست كه هميشه مثال مى‏زنيم،جايى است كه امر الزامى و وجوبى از ناحيه مولا در كار باشد، بلا اشكال آنجا هم اطاعت بر عبد لازم‏است. جهتى در اينجا مطرح مى‏شود و آن اين است كه در آنجايى كه امر وجود دارد، كه شما لزوم‏اطاعت را مطرح مى‏كنيد و آنجايى كه امرى وجود ندارد و براى عبد مشخص است، آنجا هم لزوم‏اطاعت مطرح است. آيا اينها اين دو لزوم اطاعت با يك ملاك و مناط است؟ يا اين كه دو ملاك و مناطدارد؟ لزوم اطاعت در رابطه با امر اول روى يك ملاك خاص است و لزوم اطاعت در رابطه با مقام‏دوم «له ملاك آخر» آيا اين طور است مسأله؟ يا اين كه بعد از آن كه انسان دقت مى‏كند، مى‏بيند كه هردو يك ملاك دارند. ملاك لزوم و تحصيل غرض مولا، منتهى آشنا شدن با غرض مولا، اكثراً از راه‏اوامر تحقق پيدا مى‏كند. عبد چه مى‏داند غرض مولا چيست؟ عبد از كجا اطلاع به اغراض مولا پيداكند؟ بعضى جاها روشن است، مثل نجات فرزند كه غرض مولا براى عبد روشن است. اما حالا مولاباطناً تشنه است و نياز به رفع عطش دارد، اين را از كجا عبد مى‏تواند به آن اطلاع پيدا كند؟ در مسأله‏اوامر نوعاً عنوان طريقيت الى غرض مولا مطرح است، يعنى امر يك وسيله‏اى است كه مولا به سبب‏اين امر، غرضش را در معرض اطلاع و آگاهى عبد مى‏گذارد. وقتى مى‏گويد: آب بياور، يعنى بدان كه‏من تشنه هستم، بدان كه غرض من به رفع عطش متعلق شده، غرض من به وضو گرفتن متعلق شده.پس آنجايى هم كه مسأله امر مطرح است و در دنبال امر لزوم اطاعت مطرح است، آنجا هم امرموضوعيت ندارد، امر كاشف از غرض مولا است، اكثر هم نياز به اين كاشف وجود دارد. براى اين كه‏عبد نمى‏تواند اطلاع بر غرض مولا پيدا كند، ما هم در رابطه با مولى الموالى كه ديگر صدى نود و نه،احاطه بر اغراض او نداريم. پس در نتيجه در دو مورد لزوم اطاعت تحقق دارد، لكن ملاك در هر دومورد يك ملاك است، نه اين كه ملاك در لزوم تحصيل غرض، ملاكى باشد و ملاك در لزوم اطاعت‏اوامر، يك ملاك ديگرى باشد. اين مقدمه وقتى براى شما روشن شد، آن وقت ما از اين مقدمه درمقام جواب مرحوم آخوند(ره) بر مى‏آييم و بعد هم در استشهادى كه ايشان به آن مسأله فقهى واستحباب الاعاده جماعتاً كردند، آن هم يك بحث جالبى هست آن را هم بايد ذكر كنيم، تا ببينيم به‏كجا منتهى خواهيم شد؟

    تمرينات

    بيان مرحوم آخوند(ره) در تبديل امتثال را تقريب كنيد
    مراد از تبديل امتثال، بقاء امر اول است را در كلام مرحوم آخوند(ره) و شاهد ايشان راتوضيح دهيد
    بيان استاد بر رد قول صاحب كفايه(ره) را توضيح دهيد
    كيفيت تحصيل غرض مولا از راه اوامر و لزوم اطاعت او را بيان كنيد