• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 عدم صحت تقسيم اوامر شارع به واقعى و ظاهرى 294

    مقدمه درس



    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    عدم صحت تقسيم اوامر شارع به واقعى و ظاهرى

    بحث در اين بود كه آيا اين طورى كه مرحوم آخوند(ره) و جمع ديگرى مى‏فرمايند: ما به اعتبارحالات مختلف اوامر متعدد داريم و در حقيقت سه نوع امر وجود دارد: امر واقعى اولى و امر واقعى‏ثانوى يا اضطرارى و امر ظاهرى. آيا واقعيت مسأله اين طور است؟ يا اين كه امر در خطاب عمومى‏در آيات متوجه عامه مكلّفين است «اقيموا الصلاة» به همه توجه پيدا كرده «اقم الصلاة لدلوك‏الشمس الى غسق الليل» مربوط به همه مكلّفين است، منتهى اختلاف در رابطه با خصوصيات وحالات همين طبيعت است. همين طبيعتى كه مأمور به است، براى عموم وقتى كه سراغ بيان و كيفيت‏اين حقيقت از نظر خصوصيات و حالات در اين مقام بر مى‏آيند، به اعتبار حالات خصوصيات فرق‏مى‏كند.
    مأموربه همان نفس طبيعت صلاة است امر به همان طبيعت متعلق شده، منتهى در آيه وضوءمى‏فرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اذا قمتم الى الصلاة» يعنى همان صلاة مأموربه در«اقيموا الصلاة» همان‏صلاتى كه براى همه مأموربه است، براى همه متعلق تكليف است. وقتى خواستيد آن نماز را اتيان‏كنيد، اينجا دو حالت هست: اگر «واجدالماء» هستيد، بايد وضو بگيريد «عند ارادة الصلاة» اما اگر«فاقدالماء» هستيد «فتيمموا صعيداً طيبا»، يعنى «واجد الماء» همان صلاة مأموربه را بايد با وضوانجام دهد. فاقد الماء همان صلاة مأموربه را بايد با تيمم انجام دهد.
    و همين طور وقتى كه ما لحن روايات باب وضو و تيمم، را ملاحظه مى‏كنيم و بيانش را در نظرمى‏گيريم، آنها هم همين طور است. يك روايت مى‏گويد: «لا صلاة الاّ بطهور»، كه اگر ما بوديم و اين‏روايت، استفاده مى‏كرديم كه صلاة فقط مشروط به همان طهارت مائيه است. اما مى‏بينيم در كنار اين‏روايت، يك روايت ديگرى وجود دارد كه مى‏فرمايد: «التراب احد الطهورين»، يعنى در حقيقت‏توضيح مى‏دهد كه آن روايت «لا صلاة الاّ بطهور» شما خيال نكنيد كه شرطيت طهارت مائيه را تنهادلالت دارد، بلكه نه، تراب هم طهور ديگرى هست مانند ماء، «لا صلاة الاّ بطهور» را توسعه و تعميم‏مى‏دهد و شرطيت طهارت ترابيه را هم در مفاد «لا صلاة الاّ بطهور» قرار مى‏دهد. آيا ما از كجا استفاده‏كنيم كه آن آدم «فاقد الماء» يك تكليف ديگرى دارد؟ و اين تكليف كجاست؟ كدام دليل يك خطاب‏صلاتى مستقلاً به عنوان «صلاة مع التيمم» نسبت به «فاقد الماء» دارد؟ و تازه اين مسأله به «واجدالماء و فاقد الماء» تمام نمى‏شود.
    در اجزاء نماز، حالات مختلفى كه مطرح است، گاهى انسان ايستاده بايد نماز بخواند، گاهى‏قدرت بر قيام ندارد نشسته نماز مى‏خواند، گاهى به حالت نشسته و به پهلو نماز مى‏خواند؛ حالات‏مختلفى در اين رابطه وجود دارد. از نظر جهات ديگر ركوع گاهى به همين كيفيت معمول است،گاهى ركوع به صورت ايماء و اشاره است، در سجود هم همين طور مثل آن كسى كه عرياناً نمازمى‏خواند و ناظر محترمى هم وجود دارد، اين نمى‏تواند ركوع و سجود را به صورت معمول انجام‏دهد، ركوع و سجود اين شخص با ايماء و اشاره تحقق پيدا مى‏كند، تا كشف عورت با وجود ناظرمحترم تحقق پيدا نكند. آن وقت و همين طور حالات ديگر، آيا مى‏توانيم ملتزم شويم به اين كه فى‏كل حالت امر مستقل و چه دليلى بر اين امر دلالت كرده است؟ در حالى كه در ارتكاز خود متشرعه‏هم همين معنا هست. آن كسى كه واجد الماء است، اگر از او سؤال كنند كه شما چه تكليفى را امتثال‏مى‏كنيد؟ مى‏گويد: «اقيموا الصلاة»، آن كسى كه «فاقد الماء» هم هست اگر از او سوال كنند چه تكليفى‏را امتثال مى‏كنيد؟ مى‏گويد: «اقيموا الصلاة» را و همين طور در تمام حالات مختلف نسبت به شرائطنماز و نسبت به اجزاء نماز، تمام حالات مختلف، ولى همه‏شان خودشان را ممتثل و اطاعت كننده‏امر «اقيموا الصلاة» مى‏دانند.
    پس معلوم مى‏شود «اقيموا الصلاة» يك امر عام متوجه به تمام مكلفين است، منتهى خصوصيات‏و شرائطش به حسب حالات فرق مى‏كند. و اگر بخواهيم يك مثال عرفى شبيه اين معنا ذكر كنيم،مى‏گوييم مثلاً مولايى به عبيد خودش دستور مى‏دهد، مى‏گويد: وظيفه همه شما اين است كه ازمهمان من پذيرايى كنيد، وظيفه همه، پذيرايى از مهمان است، منتهى براى هر كدام كيفيت پذيرايى رامشخّص مى‏كند. پذيرايى زيد اين است كه مثلاً درب منزل را باز كند، پذيرايى عمرو اين است كه‏چايى و ميوه بياورد، پذيرايى بكر نحوه سوم است. تمام اينها به يك عنوان مأمور هستند و آن‏پذيرايى از مهمان مولا است، منتهى كيفيت پذيرايى و نحوه پذيرايى، اين به حسب اختلاف عبيد و باتعيينى كه مولا در اين رابطه كرده با هم فرق مى‏كند و الاّ امر، امر واحد بوده، متعلق امر هم عنوان‏پذيرايى مشترك بين تمام اعمال عبيد، اما به اختلاف خصوصياتشان و به اختلاف شرائطشان نحوه‏پذيرايى مختلف است، كيفيتش با هم فرق مى‏كند و الاّ اين معنايش اين نيست كه مأموربه هر كدام ازاينها يك شى‏ء خاصى غير از ديگرى است. نه، مولا يك امر بيشتر صادر نكرده، آن هم به صورت‏عموم، آن هم متعلق به پذيرايى مهمان. منتهى كيفيت پذيرايى به اعتبار افراد و خصوصيات افراد رافرق بينش قائل شده است.

    بيان اصول عمليه در اوامر ظاهريه

    در «مانحن فيه» هم مسأله اين طور است و اگر غير از اين باشد، ما سؤال مى‏كنيم آيا شما متيمم رااز «اقيموا الصلاة» خارج مى‏دانيد يا داخل در آن است؟ اگر متيمم خارج از «اقيموا الصلاة» است، پس‏آن امرى كه متوجه به متيمم شده، كجاست؟ و اگر او داخل در «اقيموا الصلاة» است، اگر امر ديگرى‏داشته باشد، معنايش اين است كه دو امر به متيمم متعلق شده، يك امر به طبيعت صلاة يك امر هم به«صلاة مع التيمم»؛ آيا كسى مى‏تواند به اين معنا ملتزم شود؟ ولو اين كه بگوييم در مقام عمل يك‏عمل كفايت مى‏كند؟ اما نفس توجّه دو امر به متيمم اين يك مطلبى است كه با فقه و مزاق فقه و آنچه‏كه پيش متشرعه مرتكز است هيچ گونه سازگار نيست.
    همين طور در اوامر ظاهريه، اين اوامر ظاهريه از كجا آمده است؟ كدام آيه و روايتى اين اوامرظاهريه را پس با توجه به لحن ادله اصول و همين طور ادله امارات كه به عنوان اوامر ظاهريه مطرح هستند،اينها نمى‏خواهند تكليفى غير از آن تكليف واقعى را جعل كنند، اينها نمى‏خواهند يك امرى درمقابل امر واقعى ايجاد كنند؛ همان طور كه ما در باب اِجزاء كه اصل بحث ما است، بيان مى‏كنيم، اينهاتوسعه در ادله اوامر واقعيه مى‏دهند، دايره شرطيت را توسعه مى‏دهند، دايره خصوصيات معتبره درمأموربه را توسعه مى‏دهند و الاّ كجا دليل استصحاب مى‏گويد: «صلّ مع الطهارة ظاهرية،» كه حساب‏را جدا كند، بگويد: به «اقيموا الصلاة» كارى نداشته باشد به آيه وضو كارى نداشته باشد، تو در حال‏شك يك عنوان خاص ديگرى پيدا كردى و در رابطه با اين عنوان يك امر مستقلى پيدا كردى. ديگر«صل مع الوضوء و صل مع التيمم» به كار تو نمى‏خورد. تو مخاطب به صلاة با طهارت استصحابيه‏هستى، يك امر مستقلى در باره شما به وجود آمده و مطرح شده. كجاى صحيحه زراره يك چنين‏مسأله‏اى را بيان مى‏كند؟ گفتم اگر مى‏خواست اين حرف را بزند، به آن صورت نبايد مطرح كند،«لانك كنت على يقين من طهارتك فشككت و ليس ينبغى لك ان تنقض اليقين بالشك» نه، بايدبگويد تو شاك در طهارت هستى، نسبت به طهارت قبلى هم متيقّن، تو يك وظيفه خاصى دارى، تونگاه به آيه وضو و آيه تيمم نكن، آنها به تو ارتباطى ندارند، يك دم و دستگاه ديگرى براى تو تهيه وتدارك ديده شد. لذا وقتى كه انسان اينها را ملاحظه مى‏كند، نمى‏تواند مسأله تعدد اوامر و تنوع اوامررا اين طورى كه مرحوم آخوند(ره) و جماعتى ذكر كردند، بپذيرد. حالا اين حرف از كجا آمده؟ چه‏چيزى سبب شده كه مرحوم آخوند قائل به تنوع و تعدد اوامر باشد؟ من اجمالش را بيان مى‏كنم،تفسيرش را ان شاء الله بعد بيان مى‏كنيم.

    تقسيم صاحب كفايه از احكام وضعيه

    مرحوم آخوند(ره) در بحث استصحاب در رابطه با احكام وضعيه ذكر كرده، ايشان آنجا احكام‏وضعيه را به سه قسم تقسيم مى‏كند: يك قسم احكام وضعيه‏اى هستند كه مى‏فرمايد: نه جعل‏استقلالى و نه جعل تبعى در محيط تشريع نمى‏تواند به آنها تعلق بگيرد، بلكه آنها در حقيقت دررابطه با تكوين هستند و در جوّ تشريع بما انّه شارعٌ، شارع نمى‏تواند نسبت به آنها هيچ گونه جعلى‏داشته باشد نه استقلالاً و نه تبعاً. اين قسم سوم است، لكن به نظر ما قسم دوم است، در مقابل قسم اول‏يك سرى احكام وضعيه‏اى هست كه شارع مى‏تواند آنها را جعل كند و مجعول قرار دهد و جعلش‏هم جعل استقلالى است، اين بيان ايشان است، كارى به صحت و سقمش نداريم، هم يك قدرى نياز به توضيح دارد نفس‏اين بيان ايشان و هم اين كه لازمه اين بيانى كه ايشان در رابطه با شرطيت و جزئيت للمأموربه ذكركردند لازمه‏اش اين است كه در ما نحن فيه قائل به تعدد اوامر شوند، يعنى آن مبنا يك چنين لازم‏قهرى دارد. اگر كسى آن مبنا را بپذيرد در اين قسم از احكام وضعيه، چاره‏اى ندارد جز اين كه درمانحن فيه همين تعدد و تنوع اوامر را قائل شود كه اين هم نياز به توضيح دارد كه «ان شاء الله» بعدتوضيحش را بيان مى‏كنيم.

    حديث اخلاقى

    در دنبال آن روايت گذشته جملات ديگرى هم دارد، لكن اين قسمت براى اين كه هم براى انسان‏عاقل بما انه عاقل نقش دارد و هم مهم‏تر براى روحانيين است و به نظر من اين بزرگترين وحساسترين مسأله است.
    لذا در يك روايت ديگرى هم اين طورى تعبير شده كه «العالم بزمانه» يا «العارف بزمانه لا يهجم‏عليه اللوابس» كسى كه خصوصيات زمانى خودش را درك كند و آشناى به خصوصيات زمانى‏خودش باشد، لوابس، يعنى چيزهايى كه انسان را به اشتباه مى‏اندازد، چيزهايى كه نمى‏گذارد انسان‏مسير حقيقت را طى كند، چيزهايى كه انسان را منحرف مى‏كند، اين ديگر به انسان هجوم نمى‏كند.البته اين مفهوم دارد، مفهومش اين است كه اگر كسى در رابطه با موقعيت زمانى خودش آگاهى واطلاع نداشته باشد، اين لوابس بر او هجوم مى‏كند، يعنى هميشه اشتباهات گريبان او را مى‏گيرد،اشتباهات او را احاطه مى‏كند.
    يك وقت يك انسان معمولى اشتباهى مى‏كند، مثلا از يك بازارى يك وقت در رابطه با مسائل‏اجتماعى يك اشتباهى تحقق پيدا مى‏كند. نمى‏تواند اين اشتباه ضربه مهمى به اجتماع بزند. اما اگرروحانى گرفتار اشتباه شد چطور؟ اگر لوابس و اشتباهات و اشتباه اندازها يك روحانى را احاطه كرد،اين ديگر چه اثر اجتماعى سوئى بر او ترتب پيدا مى‏كند؟ مخصوصاً بعد از مسأله پيروزى انقلاب‏اسلامى ايران، اين قدر وضع ما حساس شده كه كوچكترين عمل ما هم مورد تحليل و دقّت ديگران‏است و كوچكترين عمل ما مورد انتقاد ديگران واقع مى‏شود. حال اگر ما روى عدم آگاهى در احاطه‏اشتباهات و خطاها قرار بگيريم، چه اثر سويى در جامعه بر اشتباهات ما مترتب مى‏شود، آن را ديگرخدا مى‏داند.
    براى روحانى اين معنا از هر چيزى شايد لازمتر و ضرورى‏تر باشد. تشخيص موقعيت زمانى،تشخيص اين كه مردم با چه ديدى به روحانيت مى‏نگرند و از روحانيت چه انتظارى دارند،انتظارات مردم، آن هم غير واقعى نيست، ولو اين كه يك انتظارات غير صحيحى هم از روحانيين‏دارند، اما انتظارات واقعى زياد تحقق دارد و ما بايد به اين خصوصيات و وظايف آگاه باشيم.
    ما اگر موقعيت زمانى خودمان را خوب تشخيص دهيم، احساس خواهيم كرد كه براى آينده‏اسلام يك روحانى چقدر مورد نياز است، چقدر بايد سرمايه علمى داشته باشد و چقدر بايد مجهزبه سلاح علم و تقوا باشد؟
    اگر ما موقعيت زمانى خودمان را تشخيص دهيم، به نظر من يك لحظه هم ديگر بيكار نخواهيم‏نشست، چون مى‏دانيم و مى‏بينيم كه چه آينده‏اى در انتظار ما است و چه نيازهايى را بايد برطرف‏كنيم و چه مسائلى از طريق ما بايد به جامعه برسد و روى همين جهت بود كه اخيراً ما تصميم گرفتيم‏كه رشته‏هاى تخصصى در حوزه ايجاد كنيم، آن هم با كمى امكانات و با ضعف امكانات. اين براى‏اين است كه در آينده بتوانيم جوابگوى جامعه باشيم.
    بالاخره اين مسأله آشنايى به زمان، نيازهاى جامعه، انتظارات مردم، اينها يك مسائلى است كه‏براى روحانى خيلى نقش دارد. روايت، مسأله عاقل را مطرح كرده، اما در رأس عقلاء روحانيين‏هستند كه بايد اين نكته را كاملاً رعايت كنند.

    تمرينات

    چرا تقسيم اوامر به واقعى و ظاهرى و اضطرارى صحيح نيست
    تقسيم مرحوم آخوند(ره) از احكام وضعيه را بيان كنيد
    چه ارتباطى بين احكام وضعيه و تقسيم سه گانه اوامر وجود دارد