جمعه 15 تير 1403 - 26 ذيحجه 1445 - 5 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
معناى اقتضاء
تدریس استاد
متن
40 معناى اقتضاء 290
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
بيان مفهوم اقتضاء در مسأله اِجزاء
بحث در باره كلمه يقتضى بود كه در عنوان بحث اِجزاء ذكر شده بود. مرحوم آخوند(ره) دركتاب كفايه فرمودند: اقتضاء را به معناى علّيّت و تأثير معنا مىكنيم و اين علّيّت و تأثير در هر دوشعبه محل بحث ما قابل تطبيق است. اما در شعبه اول كه خيلى روشن است، براى اين كه آنجا مسأله،مسأله عقلى است و عقل حاكم است. و اما در شعبه دوم، آنجا هم نكتهاى دارد كه ما اقتضاء را بهمعناى علّيّت و سببيت معنا كنيم.
بيان حضرت امام(ره) در معناى اقتضاء و توضيح استاد بر آن
اينجا سيدنا الاستاذ الاعظم الامام (ره) اشكالى به مرحوم آخوند دارند كه نتيجه به اين منتهىمىشود كه ما با كلمه يقتضى هيچ كارى نمىتوانيم كنيم، جز اين كه آن را از عنوان بحث حذفكنيم و به جاى يقتضى، به اِجزاء، تعبير كنيم، كه «الاتيان بالمأموربه مجزىٍ ام لا يكون مجزيا؟» و كلمهيقتضى چون به هيچ صورت به نظر مبارك ايشان قابل تصحيح نيست، لذا اين كلمه را بايد برداريم.در توضيح اين مطلب مىفرمايند: ما مقتضى را عبارت از اتيان به مأموربه قرار مىدهيم، اتيان بهمأموربه، كه يك واقعيت تكوينيه است، صلاتى كه در خارج تحقق پيدا مىكند چه با وضو باشد، چهبا تيمم و چه با استصحاب طهارت باشد، اين يك واقعيت خارجيه است. لذا از نظر مقتضى كهعبارت از مؤثر و عبارت از سبب است، ما اشكالى نداريم. اما بايد مقتضا را هم در نظر بگيريم،معلول را هم بايد ملاحظه كنيم و قبل از ملاحظه معلول، اين نكته را بايد به آن توجه داشته باشيم كههميشه مسأله علّيّت و معلوليت، عبارت است از يك سنخ ارتباطى كه بين دو واقعيت وجود دارد،بايد دو حقيقت و دو واقعيت داشته باشيم و اين دو واقعيت و حقيقت بينشان ارتباط باشد و نحوهارتباطشان هم از نوع علّيّت باشد، يعنى احد الواقعيتين مؤثر در واقعيت ديگر باشد. و به تعبير ديگرموجد واقعيت ديگر باشد.
وقتى كه مىگوييم: «النار سبب للاحراق» يا به جاى كلمه سبب، كلمه مقتضى را مىگذاريم،معنايش اين است كه خود نار يك واقعيت مسلّمى هست، احراق هم يك واقعيت ديگر است، بيناين دو واقعيت بنام نار و احراق ارتباط علّيّت و معلوليّت وجود دارد، يعنى نار موجد احراق است،نار مؤثر در تحقّق احراق است. معناى علّيّت و معلوليّت يك چنين معنايى هست. در «مانحن فيه»وقتى مىخواهيم اين معنا را پياده كنيم، در ناحيه علت به واقعيتى برخورد مىكنيم، «الاتيانبالمأموربه» اين يك امر تخيلى و يك امر اعتبارى نيست، بلكه يك امر محسوس و مشهود براىانسان است.
اجزاء به معنى كفايت از تكرار
لذا واقعيت در رابطه با علّت و مقتضى، قابل قبول و مسلّم است. سراغ معلول مىآييم، معلول راشما(مرحوم آخوند) عبارت از اِجزاء گرفتهايد، در مقدمه بعدى اِجزاء را براى ما معنا كرديد، كه مإے؛ََظظظهم اين بحث را بعداً در اِجزاء خواهيم داشت. شما اِجزاء را اين طور معنا كرديد، فرموديد: اِجزاء ازنظر لغت و از نظر عرف به معناى كفايت است و «ان كان يختلف ما يكفى عنه» از چه چيزى كفايتمىكند؟ «مايكفى» فرق مىكند. در باره اتيان به مأموربه به هر امرى، نسبت اِجزاء در رابطه با خود آنامر است و معناى كفايت اين است كه لازم نيست كه همين چيزى را كه آورديد، با همينخصوصيات، با همين شرائط، دو مرتبه اتيان كنيد. وقتى كه مىگوييم: نماز مع الوضوء نسبت به امربه صلاة مع الوضوء كافى است، يعنى لازم نيست كه «صلاة مع الوضوء» دو مرتبه تكرار شود.
در رابطه با اوامر اضطراريه وقتى كه نسبت به امر واقعى اوّلى مقايسه و ملاحظه مىشود، كهبخش دوم بحث است، معناى كفايتش اين است، اگر گفتيم: نماز «مع التيمم» كافى است، معنايش ايننيست كه دو مرتبه خود اين «صلاة معالتيمم» اعاده لازم ندارد! معنايش اين است كه كافى از امرواقعى اوّلى است، كافى از «صلاة مع الوضوء» است. پس اِجزاء در هر دو بخش به معناى كفايتاست، منتهى از چه كفايت مىكند؟ اين در دو بخش با هم فرق مىكند. «مايجزى عنه» آن فرق مىكند،اما اصل الاجزاء به معنى الكفاية، اين در هر دو وجود دارد و در هر دو هم به معناى عدم لزوم تكرارگذشته است، يا به صورت ديگر مثل نماز مع الوضوء است. شما اِجزاء را اين طورى معنا كرديد.
از شما سؤال مىكنيم - اينها بيان امام بزرگوار است با توضيح من - آيا اِجزاء به اين معنا يكواقعيت و يك حقيقت تكوينيه است؟ و بين اين اِجزاء و اتيان به مأموربه ارتباط علّيّت و معلوليّتوجود دارد؟ شما نمىتوانيد چنين بگوئيد، براى اين كه كفايت يعنى عدم لزوم تكرار نماز، - حالا ياهمين نماز يا به صورت ديگر عدم لزوم مگر خود لزوم، واقعيت است؟ كه عدمش واقعيت باشد،لزوم يك امر اعتبارى است، وجوب يك امر اعتبارى است، وجوب كه يك واقعيت تكوينيه نيست.اگر وجود لزوم يك امر اعتبارى شد، عدم لزوم هم يك امر اعتبارى است، اين شىء و اين فعلواجب، معنايش اين نيست كه يك واقعيتى به عنوان صفت براى اين فعل وجود دارد! نه همان طورىكه مىگوييد: «هذا الكتاب ملكٌ» ملكيت يك امر اعتبارى است، همان طور وقتى هم كه مىگوييد:«هذا العمل واجب»، اين هم يك امر اعتبارى است. خود ثبوتش كه اعتبارى شد، عدمش هم اعتبارىاست.
نكته اين كه؛ در ناحيه عدم يك اشكال ديگرى هم وجود دارد و آن اين است كه معلول تكوينىنمىتواند امر عدمى باشد، اين كه گفتند كه علت عدم، عدم علت وجود است، همان طورى كه درفلسفه ذكر شده، يك مسامحه در آن است، «علة العدم، عدم ليس بشىء حتى يحتاج الى العلة»، آن كهاحتياج به علت دارد، وجود است كه مفتقر به علت است. و الاّ عدم حتّى در عدم مضاف، بعضى ازمحققين مىگويند كه «له شائبة من الوجود»، ولى تحقيقِ بالاتر اين است كه حتّى عدم مضاف هم«ليس له شائبة من الوجود». عدم اصلاً استشمام وجود نكرده، مىخواهد عدم مطلق باشد، يا عدممضاف. وقتى كه شما اِجزاء را به معناى عدم لزوم تكرار، مىگيريد، دو اشكال در علّيّت وجود دارد.يكى اين كه لزوم امر اعتبارى است و تبعاً عدم لزوم هم امر اعتبارى است و ديگر اين كه معلولنمىتواند يك امر عدمى باشد. پس چطور شما در اين مقدمه اقتضا را به معناى علّيّت و تأثيرمىگيريد؟ و در مقدمه بعد كه اِجزاء را معنا مىكنيد، يك معنايى مىكنيد كه «بعيد عن مسألة العلية و لايمكن ان يجرى فيه العلية و المعلولية».
اجزاء به معناى سقوط الامر
اما اگر شما گفتيد: ما اِجزاء را به نحوى كه مرحوم آخوند(ره) معنا كردند، پذيرفتيم، اشكال شمارا مىپذيريم، چه مانعى دارد كه ما اِجزاء را طور ديگر معنا كنيم؟ مثلاً اِجزاء را به معناى سقوط الامرمعنا كنيم، بگوييم: اتيان به مأموربه، اين سبب مىشود كه امر ساقط شود، امر ديگر از صحنه كنار برودو ديگر تحقق نداشته باشد. ايشان مىفرمايد: اينجا هم همان اشكال مىآيد، مگر امر كه مفادشوجوب است و به تعبير ما بعث و تحريك است، شما در مفاد هيأت افعل حتّى كلمه اعتبارى راضميمه به بعث و تحريك مىكنيد، مىگوييد: «مفاد و هيأت افعل، البعث و التحريك الاعتبارى»، درمقابل بعث و تحريك خارجى، هيأت افعل بعث و تحريك اعتبارى را دلالت مىكند؛ و بيان كرديمتعبيرى كه مرحوم آخوند و مشهور در مفاد هيأت افعل و كلمه طلب ذكر مىكنند، همان بعث وتحريك اعتبارى است. بعث و تحريك اعتبارى آيا فقط وجودش اعتبارى است يا عدمش هماعتبارى است؟ آيا ثبوتش اعتبارى است يا سقوطش هم مثل ثبوتش اعتبارى است؟ پس اگر شمااِجزاء را به معناى سقوط الامر معنا كنيد، با توجه به اين كه مفاد امر، بعث و تحريك اعتبارىاست و اين ثبوتاً و سقوطاً هر دو امر اعتبارى هست، چطور مىتواند عنوان معلوليّت پيدا كند؟معلول بايد از واقعيت برخوردار باشد. همان طورى كه علّت، واقعيت است، معلول هم بايد يكواقعيت و حقيقتى باشد.
اجزاء به معناى سقوط ارادةالمولا
لذا اگر شما اِجزاء را به معناى سقوط الامر هم معنا كنيد، نمىتوانيد علّيّت و معلوليّت را تصحيحكنيد. در آخر كانّ قائلى اين طور مىگويد: شما خيلى بر واقعيت معلول تكيه مىكنيد، ما يك راهداريم، اِجزاء را به معناى «سقوط ارادة المولا» قرار مىدهيم، اگر اين طورى معنا كرديم چطور است؟سقوط ارادة المولا. اراده يك واقعيت تكوينيه است، منتهى بعضى يا اكثر واقعيات تكوينيه محسوسبه حواس خمسهاند، بعضىها قائم به نفس است. اما واقعيتش به همان قيام به نفس است، مثل مسألهوجود ذهنى. محققينى كه قائل به وجود ذهنى هستند، در واقعيت وجود ذهنى ترديد ندارند. اماظرف اين وجود، عبارت از خارج نيست، ظرف اين وجود عبارت از ذهن است. واقعيت وجودذهنى به همان تحقق در ذهن است، واقعيت اراده هم قائم به نفس است؛ چه ارادههايى كه در رابطه باافعال اختياريه صادر از خود انسان تحقق دارد و چه ارادهاى كه از مولا موجب صدور امر از ناحيهمولا مىشود، هر دو واقعيت است. انسان يك وقت اراده مىكند كه آب در اختيارش باشد. اين ارادهيك واقعيت است، اين واقعيت مبادى دارد، مبادى آن همان مبادى اراده معروفه است، تصوّر وتصديق به فايده و ميل نفس و عزم و جزم و امثال ذلك، حالا در كم و زيادى اين مبادى اراده هم يكاختلافاتى هست، اما بالاخره همه آن مبادى هم داراى واقعيت است. اولين مرحله، تصوّر مراد است،يعنى وجود ذهنى مراد، وجود ذهنى خودش يك واقعيت است.
دومين مسأله تصديق به فايده است، تصديق هم يك مطلبى مربوط به نفس انسان است كه فائدهشىء مراد را تصديق كند، بپذيرد و صحه بگذارد و همين طور ساير مبادى. وقتى كه اين مبادى تحققپيدا كرد، يك واقعيتى بنام اراده، كه حالا آيا «الشوق المؤكد محرك للعضلات» است؟ يا اين كه هرعنوان ديگرى دارد، بالاخره يك واقعيت نفسانيه است. انسان اراده مىكند كه مثلاً كتابش را كه در آنقفسه مقابل وجود دارد، در اختيار او واقع شود، بعد از اين كه اراده كرد، مىنشيند يك قدرى فكرمىكند، يا خودش بلند شود حركت كند و كتاب را بردارد، يا اين كه به بچهاش دستور بدهد كه آنكتاب را از قفسه فلان در اختيار من قرار بده؟ در هر دو صورتش اين مسبوقيت به اراده تكوينيه كهيك واقعيت قائمه به نفس است، وجود دارد. اگر اين طور شد، كَانَّ اِن قُلت اين طور مىگويد، ما اينطور تعبير مىكنيم «الاتيان بالمأموربه» كه خودش واقعيت است «يؤثر و يكون سبباً لسقوط ارادةالمولا» اراده مولاى آمر، اراده مولايى كه امر صادر كرده، بواسطه اين عمل خارجى آن اراده كنارمىرود، آن اراده منعدم و ساقط مىشود. اگر اين طورى تعبير كرديم، ديگر دو واقعيت در كار است،مىتوانيم مسأله تأثير و تأثر را مطرح كنيم. اگر كسى اين طور گفت، ايشان در جواب مىفرمايند:مسأله چنين نيست كه فكر مىكنيد، شما در ارادههايى كه نسبت به عمل خودتان تعلق مىگيرد،مسأله را يك قدرى بررسى كنيد، تا بعد برسيم به ارادهاى كه منشأ صدور امر است و از آن تعبير بهاراده تشريعيه مىشود. آنجايى كه فرضاً شما تصميم مىگيريد ساعت سه بعد از ظهر از منزل حركتكنيد و در جلسه بحث شركت بفرماييد، به استناد اين اراده حركت مىكنيد، با هر وسيلهاى مىآييد ودر مجلس پس واقعيت مسأله چيست؟ وجدان را كه نمىشود انكار كرد، كه قبل ازحضور در جلسه
تمرينات
توضيح دهيد در مسأله اجزاء، «اقتضاء» به چه معنائى است
بيان حضرت امام(ره) در تعريف اقتضاء را تشريح نماييد
سه احتمال در معناى اجزاء را تقريب كرده و قول اصح را بيان كنيد
مبادى اراده را بيان نماييد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...