چهارشنبه 13 تير 1403 - 24 ذيحجه 1445 - 3 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
تدریس استاد
متن
40 288
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
كفايت مأموربه ثانوى از مأموربه اولى در بحث اجزاء
بحث اجزاء داراى دو شعبه است: يك شعبه اينكه اتيان به مأموربه به هر امرى، آيا نسبت به خودآن امر مجزى است يا نه؟ در اين شعبه همه اوامر شركت دارند، هم امر واقعى اوّلى و هم امر واقعىثانوى و هم امر ظاهرى و بحثش هم يك بحث عقلى محض است.
اما شعبه دوم كه در خصوص آن، تنها دو امر اخير جريان دارد و آن اين است كه آيا مأموربه به امراضطرارى، از مأموربه به امر اوّلى كفايت مىكند؟ نماز مع التيمم با اينكه در حال نماز فاقد الماءبوده و تيمم صحيحاً واقع شده، لكن بعد از آنكه واجد الماء شد، «فى الوقت او فى خارجه» آيا آننماز مع التيمم از نماز مع الوضوء كفايت مىكند؟ ديگر لازم نيست كه نماز مع الوضوء تكرار شود؟آيا اعاده و قضاء شود يا نه؟ و همين طور در اوامر ظاهريه در مثالى كه در گفتيم كه مسأله ما در اين شعبه هيچ گونه ارتباطى به عقل نمىتواند داشته باشد، براى اينكه اينيك مسألهاى نيست كه عقل راهى براى كشف او داشته باشد. عقل از كجا مىتواند بفهمد كه «صلاةمع التيمم» مجزى از «صلاة مع الوضوء» است؟ به خلاف آن شعبه اوّل. در آن قسم اوّل مولا يكچيزى را خواسته بود، عبد هم طابق النعل بالنعل همان خواسته مولا را عملى كرده بود، آيا در رابطه باهمين خواسته، اين عمل كافى است يا نه؟ اين همان مسأله اطاعت و عصيان است، كه حاكمبالاستقلال فى باب الاطاعة و العصيان و شؤون اطاعت و عصيان، عبارت از عقل است. اما اينجامسأله، مسأله اطاعت آن امر نيست، امر به «صلاة مع التيمم» كه لا محاله اطاعت شده. لكن بحث ايناست كه اين در رابطه با صلاة مع الوضوء به درد مىخورد يا به درد نمىخورد، آن هم بعد وجدانالماء؟ اينجا ديگر عقل هيچ چيز نمىفهميد. اينجا ما هستيم و ادله اين اوامر اضطراريه و ادله اوامرظاهريه. بايد اين ادله را بررسى كنيم. گاهى كه انسان ادله را بررسى مىكند، - حالا نمىخواهيم اينجانظر بدهيم كه اجزا هست يا نه؟ از نظر تنقيح بحث اين معنا را بيان مىكنيم - گاهى انسان به ادله اوامراضطراريه كه مراجعه مىكند، مىبيند يك لحنى دارد و يك بيانى دارد كه مثلاً از بيانش استفاده اجزامىشود، مثل اينكه مىبينيم در رابطه با تيمم كه با تراب تحقّق پيدا مىكند، در روايت معتبره است كه«التراب احد الطهورين يكفيك عشر سنين» تراب يكى از دو طهور است. طهور به چه چيز ارتباطدارد؟ مىخواهد بگويد: اينكه در باب صلاة مطرح شده كه «لا صلاة الاّ بطهور» شما خيال نكنيد كهآن طهور عبارت از ماء و وضويى است كه به وسيله ماء تحقّق پيدا مىكند، بلكه تراب هم يكى از دوطهور است. اين هم «لا صلاة الاّ بطهور» شاملش مىشود و در عرض هم هستند. عرض هم نه بهمعناى تخيير، يعنى همانطورى كه ماء «فى ظرف الوجدان طهورٌ من دون نقصانٍ» تراب هم «فىظرف الفقدان طهورٌ من دون نقصانٍ» و اين جمله بعدش ديگر روشنتر است «يكفيك عشر سنين»،يعنى حتى ده سال هم اگر دسترسى به آب پيدا نكردى، تراب براى تو كافى است. اين لحن را كهانسان حساب مىكند، مىبيند اين لحنش، لحن اجزاء است و الاّ اگر نماز با تيمم در همه ده سال رالازم باشد كه قضاء كند، اين با «يكفيك عشر سنين» سازگار نيست. مىخواهد بگويد: ده سال هم اگرفاقد الماء بودى، هيچ مسألهاى به وجود نمىآيد، نه اينكه بعد از اين ده سال همه نمازهاى ده ساله رابا وضو بايد قضا كنيد.
پس در اين مرحله، بحث را بايد روى مفاد دليل امر اضطرارى متمركز كنيم. حالا ممكن استكسى بگويد: از اين، دليل اجزاء استفاده نمىشود، لكن حالا نمىخواهيم بگوييم: اجزاء حتماًاستفاده مىشود. مىخواهيم بگوييم: دعوا را بايد روى دليل مطرح كرد. بگوييم: «التراب احدالطهورين يستفاد منه الاجزاء» يك قائلى هم بگويد: «لا يستفاد» اما بحث چه بحثى است؟ بحثبحث لفظى است. يعنى در رابطه با مفاد روايت است، در رابطه با دليل امر اضطرارى است. يك بحثعقلى نيست كه بحث كنيم آيا نماز مع التيمم عقلاً كافى است از نماز مع الوضوء يا كافى نيست؟ وهمين طور در باب اوامر اضطراريه، آن دليلى كه روايت زراره را معتبر مىكند، آن دليلى كه مىگويد:خبر عادل حجّت است، حالا مفهوم آيه نبأ باشد، ادله ديگر باشد، بناى عقلاء مورد امضاى شارعباشد، بحث اين است كه آيا از اين دليل، چه مقدار استفاده مىشود؟ آيا از اين دليل همين مقداراستفاده مىشود كه آنجايى كه واقع مشخّص نيست، در همان محدوده، وظيفه خواندن نماز جمعهاست اما بعد از آنكه واقع روشن شد، ديگر همه اين حرفها كنار مىرود، بايد همان واقع پياده شود، نهاز همان زمانى كه انكشاف پيدا كرده بلكه از اوّل بايد واقع پياده شود و آنهايى هم كه بر خلاف واقعانجام شده، بايد به صورت اعاده و قضاء عمل شود، تا واقع درك شده باشد. آيا اين از دليل اعتبار قولعادل استفاده مىشود يا دليل اعتبار قول عادل يك معناى وسيعترى را دلالت مىكند؟ مىخواهدبگويد: آدم جاهل، آدمى كه واقع برايش متبيّن نيست، اصلاً تكليفش عبارت از همين است، اگر بعداًهم كشف خلاف شد، از هنگام انكشاف خلاف، وظيفه تغيير مىكند، اما تا زمانى كه خلاف، منكشفنشده، وظيفهاى جز اين براى اين شخص وجود ندارد؟ يا مثلاً در باب استصحاب «لا تنقض اليقينبالشك» وقتى كه مثلاً در باب وجوب نماز جمعه جارى مىشود، يا در همان روايت زراره كه درمسأله شبهه موضوعيه وضو جريان پيدا كرده، وضو داشته بعد نفهميده كه آيا نومى براى او پيدا شده،يا نه ولو اينكه در سؤال اولش احتمال شبهه حكميه جريان دارد اما بالاخره استصحابى كه در وضوجريان پيدا مىكند، چه مىخواهد بگوييد؟ مىخواهد بگويد: فعلاً چون تو شاكّى بنا بگذار بر وضوبعد هم منتظر واقع قصه باش، اگر كشف خلاف نشد كه هيچ چيز، اگر كشف خلاف شد، همه اينها راكنار بريز و هيچ به درد نمىخورد. آيا «لا تنقض اليقين بالشك» اين را مىخواهد بگويد يا «لا تنقضاليقين بالشك» به تعبير بعضى از بزرگان مىخواهد توسعه دهد، بگويد: آن وضويى كه شرط نمازاست، آن فقط وضوى واقعى نيست بلكه وضوى بالمعنى الاعم براى نماز شرطيت دارد. بالمعنىالاعم، يعنى اعم از وضوى واقعى و وضوى استصحابى، كه وضوى استصحابى براى شاكّ شرطبراى صحّت نماز است، همانطورى كه وضوى واقعى براى غير شاكّ شرطيت دارد. وضوىاستصحابى هم براى كسى كه حالت سابقه متيقّنه وضو داشته باشد، براى او نماز بيشتر از اينشرطيت ندارد. حالا نمىخواهيم بگوييم: حق با كداميك از اينهاست، فقط مىخواهيم بگوييم: وقتىكه به اين بخش دوم از بحث مىرسيم، بحث هيچ گونه ارتباطى به عقل و حكم عقل ندارد، بلكه يكمسألهاى است متمركز در مفاد ادله اوامر اضطراريه و ادله اوامر ظاهريه، اعم از امارات و اصولعمليه، كه آيا از مفاد اين ادله، لحن اين ادله، لسان اين ادله استفاده اجزاء مىشود يا استفاده اجزاءنمىشود؟
امكان تصوّر جامع براى هر دو جهت بحث
حالا كه بحث دو شعبه پيدا كرد: يك شعبه عقلى محض بود و يك شعبه لفظى محض بود. آيا ايندو را مىتوانيم تحت عنوان واحد بياوريم؟ عنوان واحد مىتواند جامع بين اين دو شعبه باشد ومنافات هم نداشته باشد كه عنوان بحث واحد است، لكن همين عنوان واحد دو شعبه دارد: يك شعبهعقلى محض است و يك شعبه هم غير عقلى. ظاهراً مانعى نداشته باشد. روى فرمايش مرحومآخوند(ره) عنوان بحث اين است: «الاتيان بالمأموربه هل يقتضى الاجزاء؟» بگوييم: همين عنوان،بدون كم و زياد دو شعبه در آن هست، منتها وقتى كه شعبه اول مطرح مىشود، اجزاء را به لحاظ امرخودش مىبينيم. او كه ديگر در عنوان اخذ نشده، مسأله هم مسأله عقلى است. وقتى كه شعبه دوممطرح مىشود، معنا اين طورى مىشود «الاتيان بالمأموربه بالامر الواقعى الثانوى، هل يقتضىالاجزاء بالنسبة الى المأموربه بالامر اولى؟» مانعى ندارد چون در عنوان بحث كه اوّلى و دومى رانياورديم كه بگوييم: اين دو بايد با هم تطبيق كند بلكه يك عنوان جامع را عنوان قرار داديم «الاتيانبالمأمور به» در رابطه با شعبه اول بايد بگوييم: «هل يقتضى الاجزاء بالاضافة الى امره» هر كدام رانسبت به امر خودش مقايسه كنيم. گفتيم: در اين شعبه، هر سه امر داخل در محل نزاع هستند. اماوقتى كه شعبه دوم مطرح مىشود، كه تنها در خصوص امر اضطرارى و امر ظاهرى است، بايد اينجورى تعبير كنيم «الاتيان بالمأمور به بالامر اضطرارى، هل يقتضى الاجزاء بالنسبة الى الامراختيارى؟» يا وقتى كه روى ظاهرى پياده مىكنيم، بايد بگوييم: «الاتيان بالمأمور به بالامر الظاهرى،هل يقتضى الاجزاء بالاضافة الى الامر واقعى؟» وقتى نماز با وضوى استصحابى خوانديد و كشفخلاف شد، آيا اقتضاى اجزاء نسبت به امر واقعى مىكند يا اينكه بايد اعاده شود، بايد با وضوىواقعى قضا شود؟
پس اين بيانى را كه مرحوم آخوند به عنوان محل نزاع مطرح كردند، با اينكه محل نزاع دو شعبهمتضاد به تمام معنا دارد، يكى بحثش عقلى محض است ليس الاّ و يكى غير عقلى است ليس الاّ، معذلك در تحت عنوان واحد و جامع واحد، قابل جمع هستند. در شعبه اول كه مىگوييم: «يقتضى»،پايه اقتضا روى حكم عقل است. در شعبه دوم كه مىگوييم: «يقتضى»، پايه اقتضا روى دلالت لفظاست. در عبارت هم كه مسأله عقل و لفظ هيچ كدام مطرح نيست، فقط با يك تعبير «يقتضى» ذكرشده و «يقتضى» منافات ندارد كه منشأ الاقتضا حكم العقل باشد يا منشأ الاقتضا دلالت اوامر ظاهريهو اوامر اضطراريه باشد. اين يك نكتهاى بود كه لازم بود در محل بحث مورد دقّت واقع شود.
اشكال بر كلام صاحب فصول(ره) در تصور جامع
ممكن است به ذهن شما اين مطلب بيايد كه شما كه گفتيد: مسأله مهم در باب اجزاء اين شعبهدوم است، كسى اصلاً در قسمت اول مخالفت نكرده، مگر بعضى از اشاعره لذا تقريباً آن قسمت اولجاى بحث نيست اما آن كه حسّاس در مسأله اجزاء و در بحث اجزاء است، همين شعبه دوم است كهدر حقيقت، يك مسأله لفظى است. شما بگوييد: همين را براى صاحب فصول مؤيّد مىگيريم.صاحب فصول كه عنوان بحث را «الامر بالشىء اذا اتى به على وجهه هل يقتضى الاجزاء ام لا؟» آيااين يك تأييدى براى عنوان صاحب فصول نمىشود؟ او نزاع را نزاع در لفظ قرار داده بود. شما كهمىگوييد: اساس بحث اجزاء و مهمش اين شعبه دوم است. شعبه دوم كه بحثش لفظى است، پس درحقيقت، اين يك تأييدى براى صاحب فصول واقع شود و عنوان بحث را آن طور كه ايشان عنوانكردهاند، قرار دهيم؟
جواب اين است كه پس در عين اينكه قسم دوم بحث ما، بحثٌ لفظىٌ، اما معنايش اين نيست كه اين بحث لفظى به امرارتباط دارد كه روى اين بيان، يك ترجيحى براى تعبير صاحب فصول(ره) قائل شويم، بگوييم:صاحب فصول كه بهتر از شما تعبير كرد. او بحث را لفظى كرد. شما هم كه مىگوييد: مهم در باباجزاء، بحث لفظىاش است، بلكه اين دو با هم فرق مىكند. بحث لفظى به آن كيفيتى كه مطرحمىكنيم، موضوعش امر اضطرارى نيست، آن دليل امر اضطرارى است، كه نحوه مطرح كردنشنسبت به امر اضطرارى، چطور امر اضطرارى را مطرح مىكند و به عبارت ديگر: چه مقدار به امراضطرارى و امر ظاهرى ارزش مىدهد و الاّ اگر دليلش را كنار بگذاريم، از كجاى «صلّ مع التيمم»استفاده اجزاء يا عدم الاجزاء مىشود؟ «صل مع التيمم» اصلاً اجنبى از مسأله اجزاء و عدم اجزاءاست. تعبير صاحب فصول اين امر به صلاة مع التيمم را موضوع قرار داده، نه دليلى كه دلالت برمطرح كردن امر به صلاة مع التيمم دارد. مرحوم آخوند(ره) اين خصوصيّات را كه در عنوان مطرحشده يك قدرى روى آن بحث كردهاند، ديگران هم تبعيّت كردهاند، خيلى هم بحثهاى جالب ومفيدى نيست، اما چون ايشان مطرح كردهاند، بايد ولو به صورت اشاره، بگوييم و اينها را مطرحكنيم.
معناى «على وجهه» در عنوان
يكى اينكه اين كلمه «على وجهه» در عنوان معنايش چيست؟ «الاتيان بالمأمور به على وجهه».اين سه احتمال دارد: يكى اينكه مقصود از «على وجهه» يعنى با تمام خصوصيات به صورت كاملمأموربه را به آن كيفيتى كه مأموربه است و با آن خصوصياتى كه در نظر گرفته شده، با تمام آنخصوصيات، كسى اتيان كند. و ظاهرش هم همين احتمال است، لكن دو احتمال ديگر مطرح است.
بعضىها ممكن است بگويند: مقصود از «على وجهه» يعنى آن خصوصيّاتى كه شرعاً اعتبار درمأموربه دارد، در مقابل بعضى از خصوصياتى كه عقلاً در مأموربه اعتبار دارد، مثل قصد قربت بنا برمبناى مرحوم آخوند(ره) كه مىفرمود: اگر قصد القربة معنايش داعى الامر باشد، داعى الامرنمىتواند در رديف اجزاء و شرايط مأموربه قرار بگيرد، بلكه اين يك چيزى است كه عقل به او حكممىكند. اگر كسى اين احتمال را بدهد، جوابش اين است كه اوّلاً اگر مقصود از «على وجهه» خصوصكيفيّات معتبره شرعيه باشد، به قول مرحوم آخوند(ره) قيدش توضيحى مىشود براى اينكه خود«الاتيان بالامأمور به» اصلاً اين معناى در آن هست، يعنى با تمام اجزاء و شرايط معتبره شرعيه. بعدمرحوم آخوند(ره) مىفرمايد: عقيده ما اين است كه قصد قربت عقلاً معتبر است نه شرعاً.
لكن اين حرف ايشان ربطى به محل نزاع بين قوم ندارد. اين مطلبى كه در حقيقت مبدأش مرحومشيخ انصارى(ره) بودند و مرحوم آخوند(ره) اين راه را طى كردهاند، اين يك مطلب تازهاى است،يك مطلبى نيست كه قبل از شيخ انصارى كسى اين فرمايش را كرده باشد. همه فقها معتقد بودند كهقصد قربت مثل ركوع و سجود، مأخوذ در مأموربه است، حالا يا به عنوان جزئيت، يا به عنوانشرطيت، حالا چون نظر مرحوم آخوند اينطور است، آيا اين سبب مىشود كه مثلاً عنوانى كه از هزارسال پيش مورد بحث بوده، ناظر به اين خصوصيت باشد؟ ما اصلاً چيزى كه عقلاً در مأموربه معتبرباشد نداريم. آنچه در مأموربه معتبر است، همانى است كه شارع ذكر كرده، قصد قربت هم در رديفآنهاست، ولى اصل حرف كه كسى اين احتمال را بدهد و ناظر به اين خصوصيت باشد، اين حرفباطلى است. كما اينكه اگر كسى اين احتمال را بدهد كه مقصود از كلمه «على وجهه» قصد الوجهىاست كه در فقه مطرح شده، قصد الوجه معنايش اين است كه انسان عمل واجب را به داعى وجوب،يا با وصف وجوب، چون در قصد وجه گاهى به صورت غايت است، گاهى به صورت صفت است.بگويد: «اصلّى لوجوبها» يا «اصلّى صلاة متّصفة بانّها واجبة» در باب مستحبات هم بگويد: در نافله«اصلّى لاستحبابها او اصلّى صلاة متّصفة بانّها مندوبة» آيا اين كلمه «على وجهه» مىشود ناظر بهقصد وجه باشد؟ نه، براى اينكه اولاً قصد وجه را اكثر اصحاب به هيچ يك از دو نوعش معتبرنمىدانند. ثانياً قصد وجه چه خصوصيتى دارد كه در بين ساير اجزاء و شرايط و امور معتبره برايشحساب باز كنند؟ ثالثاً قصد وجه اگر معتبر باشد، تنها در عبادات معتبر است، اما بحث اجزاء «الاتيانبالمأمور به» يك بحث كلى است، اختصاص به تعبّديات ندارد، بلكه در باب توصّليات هم جرياندارد. پس اين كلمه «على وجهه» معنايش اين است يعنى انسان مأموربه را به صورت كامل اتيان كند.
تمرينات
آيا بحث كفايت مأموربه ثانوى از مأموربه اولى، بحث عقلى است چرا
چه جامعى براى دو بخش عقلى و غير عقلى اجزاء مىتوان تصوّر كرد
چرا نمىتوان عنوان صاحب فصول(ره) را پذيرفت
معناى «على وجهه» كه در عنوان واقع شده را توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...