• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 تعريف انواع امر و حاكم در مسأله اجزاء 287

    مقدمه درس



    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    تعريف انواع امر و فرق آنها

    براى اينكه ببينيم آيا بحث اِجزاء، بحث عقلى محض است و مسأله، مسأله عقليه است يا اينكه‏مسأله مربوط به عالم لفظ است و يا اينكه مسأله، مختلط از هر دو امر است، يعنى داراى دو شعبه‏بحث است: يك شعبه‏اش بحث عقلى است و يك شعبه‏اش بحث لفظى؟ براى رسيدن به اين معناچون در عنوان بحث كلمه مأموربه ذكر شده و كلمه مأموربه معنايش اين است كه امرى وجوددارد و امر به متعلّق تعلّق گرفته است، ببينيم چند جور امر داريم؟ اين طورى كه مرحوم آخوند(ره)فرمودند، ما سه جور امر داريم: امر واقعى اوّلى و يا به عبارت ديگر: امر واقعى اختيارى. نوع دوم: امرواقعى ثانوى و به عبارت ديگر: امر واقعى اضطرارى و نوع سوم: امر ظاهرى است.
    امر واقعى اوّلى يا واقعى اختيارى، عبارت از آن امرى است كه به عناوين واقعى متعلّق شده و دوخصوصيت و دو ويژگى در اين امر وجود دارد: يكى اينكه حالت اختيار مكلّف و عدم اضطرارمكلّف در نظر گرفته شده كه براى مكلّف در رابطه با تكليف و خصوصياتى كه اخذ شده، هيچ گونه‏اضطرارى وجود ندارد. همه خصوصيات براى مكلّف آماده است. و ويژگى دوم اين است كه دررابطه با اين امر و توجّه اين تكليف، هيچ گونه ترديدى ولو به صورت مظنّه براى مكلّف وجودندارد. تكليف براى او معلوم و بدون هيچ گونه ترديد مطرح است مثل همين صلاة مع الوضوء، كه‏اگر مولا گفت: «اقيموا الصلوة مع الوضوء ان كنت واجداً للماء»، مكلّف واجد الماء است و نسبت به‏آب و داشتن آب، هيچ گونه جهت اضطرارى براى او وجود ندارد. از اين طرف هم مى‏داند كه وظيفه‏او «اقامة الصلاة مع الوضوء» است و ترديد و شبهه‏اى در توجّه اين تكليف و مكلّف بودنش به‏خصوص اين تكليف، نيست. پس اسم اين را امر واقعى اوّلى مى‏گذاريم. اوّلى بودنش به لحاظ همان‏حالت عنوان واقعى و عدم اضطرار است. و يا به جاى كلمه اولى، اختيارى مى‏گذاريم، معنا فرقى‏نمى‏كند.
    امر واقعى ثانوى، يا امر اضطرارى، آن است كه در ويژگى اوّل با امر اوّل فرق مى‏كند. آنجا حالت‏اختيار و عدم اضطرار مطرح است، اما اينجا حالت اضطرار مطرح است، يعنى حالتى كه يا دسترسى‏به آب ندارد، يا اگر هم دسترسى دارد، از آب نمى‏تواند استفاده كند، به لحاظ جهاتى كه در آن است‏مثل مضرّ بودن، يا غير مضرّ بودن. اينجا از تكليف به «صلاة مع التيمم» تعبير به امر واقعى ثانوى يا امراضطرارى مى‏شود. اما اين دو امر در آن ويژگى ديگر با هم مشترك هستند، يعنى تكليف براى مكلّف‏در امر اضطرارى مشخص و مبيّن است. او مى‏داند كه فاقد الماء است و مى‏داند كه «وظيفة فاقد الماء،الصلوة مع التيمم» هيچ گونه حالت ابهام در توجّه تكليف واقعى نسبت به خودش ندارد، كاملاًخودش را مصداق فاقد الماء مى‏بيند و مى‏داند كه وظيفه فاقد الماء صلاة مع التيمم است.
    اما قسم سوم كه عبارت از امر ظاهرى است، عبارت از آن جايى است كه مكلّف نسبت به آن‏تكليف واقعى، ترديد دارد و حالت شك به معناى عدم العلم، ولو حالت ظنّ هم باشد فرقى نمى‏كنديعنى نسبت به آن تكليف واقعى، حالت عدم العلم دارد. روز جمعه است نمى‏داند كه آيا نماز جمعه‏بر او واجب است، يا مثل روزهاى گذشته، نماز ظهر بر او واجب است؟ براى او مشخص نيست. يامثلاً در شبهات موضوعيه نمى‏داند كه اوّل زوال، آيا آن وضوء قبلى كه قبلاً انجام داده، باقى است يانه؟ در چنين مواردى، شارع وظائف و مقراراتى به عنوان طُرق و امارات و به عنوان اصول شرعيه،راههايى براى مكلّف مشخّص كرده و بر طبق آن راهها، دستور صادر كرده، مثلاً به مقتضاى مفهوم‏آيه نباء اگر مفهومش دلالت بر حجّيت خبر عادل داشته باشد، فرموده است كه اگر عادلى مطلبى رابراى شما نقل كرد، شما بايد تصديق عملى كنيد. يعنى عمل خارجى خودتان را منطبق بر نقل عادل وخبر عادل كنيد. يعنى اگر زراره عادل روايت كرد از امام صادق(ع) كه «فى يوم الجمعه صلاة الجمعةواجبة» اگر يك چنين روايتى زراره داشت، وظيفه شما در روز جمعه خواندن نماز جمعه است. امااين چه وظيفه‏اى است، خبر عادل كه افاده علم و يقين نمى‏كند؟ از اين به امر ظاهرى تعبير مى‏كنيم،يعنى وجوب صلاة جمعه‏اى كه مدلول عليه خبر عادل است و شارع هم خبر عادل را حجّت قرارداده و معناى حجّيت، اين است كه در مقام عمل، بايد عمل تطبيق بر خبر عادل شود. پس اگر از ماسؤال كردند وجوب صلاة جمعه‏اى كه روايت صحيحه بر او دلالت مى‏كند اين چه نوع حكمى‏است؟ بايد بگوييم: حكم ظاهرى براى اينكه اين براى آدم شاك جعل شده، براى آدمى كه عالم به‏واقعيت نيست مقرّر شده و خودش هم كه افاده علم به واقعيت نمى‏كند. پس «وظيفة ظاهرى مقرّرللجاهل من دون ان تكون مزيلة لجهله» بدون اينكه جهلش را از بين ببرد و ازاله جهل كند. براى‏جاهل «بما هو جاهلٌ» اين وظيفه مقرر است. از اين وجوب صلاة جمعه‏اى كه مقتضاى خبر زراره‏عادل است، به امر ظاهرى تعبير مى‏كنيم. و همين طور اگر همين معنا را از راه استصحاب كه پشتوانه‏استصحاب «لا تنقض اليقين بالشك» است، ثابت كرديم، (حالا به اين كارى نداريم كه استصحابش‏امكان مناقشه دارد يا نه؟) فرض كنيم اين طورى استصحاب مى‏كنيم مى‏گوييم: «صلاة الجمعة فى‏عصر ظهور الامام المعصوم(ع) كانت واجباً يقيناً» و الان كه عصر ظهور تبدّل به عصر غيبت پيداكرده است، شك مى‏كنيم كه صلاة الجمعة از وجوب خودش كنار رفت يا وجوب صلاة جمعه به‏قوّت خودش باقى است؟ «لا تنقش اليقين باشك» كه دليل بر استصحاب و اعتبار استصحاب است،مى‏گويد: وجوب صلاة جمعه را استصحاب كنيد. آن وقت نتيجه مى‏گيريم كه «صلاة الجمعة فى‏عصر الغيبة واجب» حالا اين واجب، چه وجوبى است؟ اين وجوب ظاهرى است، اين امر ظاهرى‏متعلّق به صلاة جمعه است و هيچ رفع شك هم نمى‏كند «لا تنقض اليقين بالشك» نمى‏تواند موضوع‏خودش را از بين ببرد. او نمى‏گويد: به واسطه عدم نقض، آن حالت شك از بين مى‏رود. هيچ حكمى‏موضوع خودش را از بين نمى‏برد. «لا تنقض اليقين بالشك» هم از همين سنخ است يعنى يقين وشك محفوظ است. در عين اينكه محفوظ است، بايد ترتيب آثار يقين داده شود، نه اينكه شك انسان‏به طور كلى زائل مى‏شود. لذا اين هم «وظيفة شرعية مقرّرة للجاهل من دون ان تكون مزيلة لجهله»،جهلش به قوّت خودش باقى است.

    اِجزاى مامور به نسبت به امر خودش

    بعد از آنكه اين سه جور امر روشن شد، در بحث اجزاء در دو مقام بحث مى‏شود: يك مقام اين‏است كه آيا اتيان به مأموربه به هر امرى، نسبت به امر خودش اقتضاى اجزاء مى‏كند يا نه؟ يعنى اگرمولا گفت: «اقيموا الصلوة مع الوضوء» و شما همين را در خارج انجام داديد، بدون كم و كاست باتمام خصوصيات اين صلاة مع الوضوء در خارج انجام گرفت، بحث مى‏كنيم كه اين عمل خارجى باتمام شرائط نسبت به خود اين «اقيموا الصلوة مع الوضوء» آيا مجزى است يا نه؟ معناى مجزى هم‏اين است كه آيا اين عملى كه در خارج اتيان شده، كفايت مى‏كند؟ ديگر لازم نيست اعاده و قضاء يااينكه مثلاً مسأله اعاده و قضاء مطرح است؟ بعد كه به امر واقعى ثانوى مى‏رسيم، آن را هم نسبت به‏خودش حساب مى‏كنيم، مى‏گوييم: مولا گفته است كه اگر شما فاقد الماء بودى، وظيفه شما نماز مع‏التيمم است، اين نماز مع التيممى كه در خارج واقع شد، نسبت به خود اين امر، آيا مجزى است يا نه؟نسبت به خود «اقيموا الصلوة مع التيمم» آيا مجزى است يا نه؟ و معناى مجزى بودن، عدم وجوب‏الاعادة و القضاء است. و باز به امر ظاهرى هم كه مى‏رسيم، اين طورى بحث مى‏كنيم كه روايت زراره‏مى‏گويد: نماز جمعه واجب است. پشتوانه روايت زراره هم «صدّق العادل» است. حالا كسى كه نمازجمعه خوانده، آيا اين نماز جمعه در رابطه با خود اين امر ظاهرى مجزى است يا نه؟
    پس قسمت اول بحث اين است كه مأموربه به هر امرى را نسبت به امر خودش حساب كنيم و ازمحدوده خودش خارجش نكنيم صلاة مع الوضوء نسبت به امر به صلاة مع الوضوء، صلاة مع التيمم‏نسبت به امر به صلاة مع التيمم، صلاة الجمعة كه وجوبش از راه خبر زراره يا استصحاب ثابت شده،نسبت به وجوب خود صلاة جمعه بحث كنيم.

    امر واقعى ثانوى و امر ظاهرى

    اما بحث مهم، شعبه دوم بحث است. در اين شعبه دوم، ديگر هر سه امر شركت ندارند، فقط امرواقعى ثانوى و امر ظاهرى شركت دارند. در اين شعبه دوم كه اساس بحث اجزاء را اين شعبه تشكيل‏مى‏دهد، اين است كه اگر اين آدم، صلاة مع التيمم را با فقدان ماء انجام داد، در حال «صلاة مع التيمم‏كان واجداً للشرط»، يعنى شرطش، فقدان الماء بوده، لكن بعد از آنكه نماز خواند او تمام شد، دروقت يا خارج وقت «صار واجداً للماء». حالا بحث مى‏كنيم كه آيا اين نماز مع التيمم در حال فقدان‏ماء، كفايت مى‏كند از «صلاة مع الوضوء بعد وجدان الماء؟» اگر يك ساعت به غروب واجد الماء شد،آيا بايد نماز را اعاده كند و اعاده‏اش مع الوضو باشد يا اگر در وقت آب پيدا نشد، لكن خارج وقت‏واجد الماء شد، آن نماز مع التيممى كه در وقت خوانده شده، اقتضا دارد كه در خارج وقت «لا يجب‏عليه الاعادة» يا اينكه بايد در خارج وقت حالا كه واجد الماء شده، نماز مع الوضوء را به عنوان قضاءانجام بدهد؟ يا در امر ظاهرى اينطورى بحث كنيم، بگوييم: خبر زراره گفت: روز جمعه، نماز جمعه‏واجب است. ما هم به اتكاء خبر زراره، با پشتوانه «صدّق العادل» نماز جمعه خوانديم، بعد علم پيداكرديم به اينكه نماز جمعه در روز جمعه واجب نبوده، آنكه در روز جمعه واجب بوده، نماز ظهربوده. آن وقت بحث كنيم آيا اين نماز جمعه‏اى كه به استناد روايت صحيحه انجام داديم، مجزى‏است، به اين معنا كه اگر كشف خلاف شد ديگر بر ما لازم نيست كه نماز ظهر را اعاده كنيم در وقت يانماز ظهر را قضاء كنيم در خارج وقت يا اينكه مجزى نيست و تا زمانى به درد مى‏خورده كه كشف‏خلاف نشده، بعد از آنكه كشف خلاف شد، ديگر هيچ به درد نمى‏خورد. اعمال گذشته هم به دردنمى‏خورد. بايد به جاى نماز جمعه اگر صد بار هم نماز جمعه فرضاً خوانده، صد نماز ظهر بايدقضاء كند و آن نماز جمعه‏ها «بعد كشف الخلاف، لا يجدى شيئا».
    پس موضوع در اين بحث دوم فقط امر واقعى ثانوى و امر ظاهرى است. اما در امر واقعى اوّلى ازچه چيز بحث كنيم؟ امر واقعى اوّلى در چه چيز مجزى باشد؟ در امر واقعى اوّلى همان بحث در مقام‏اوّل مطرح است. در امر واقعى اوّلى دو نوع بحث نداريم. اما در امر واقعى ثانوى دو جور بحث‏داريم. در امر ظاهرى است كه دو جور بحث داريم. يكى اينكه نسبت به امر خودش مجزى است يانه؟ يكى اينكه نسبت به امر واقعى اوّلى مجزى است يا نه؟ يا در امر ظاهرى نسبت به امر واقعى‏مجزى است يا نه؟ پس اين دو نوع بحث تنها در دو قسم از اين اوامر مطرح است. اما در خود امرواقعى اولى، ديگر دو نوع بحث نمى‏توانيم داشته باشيم و جا براى دو نوع بحث وجود ندارد.

    حاكم در مسأله اجزاء

    در نتيجه، بحث دو شعبه دارد و شعبه مهمش هم شعبه دوم است كه اساس بحث اجزاء را بيشترهمين شعبه تشكيل مى‏دهد. فرق بين اين دو شعبه، يكى در همين بود كه ملاحظه كرديد، كه در شعبه‏اوّل هر سه قسم امر دخالت دارد. اما در شعبه دوم، فقط امر واقعى ثانوى و امر ظاهرى شركت دارد،ديگر امر واقعى اولى در بحث دوم، هيچ گونه نقشى نمى‏تواند داشته باشد. يك فرق مهم‏تر اين است‏كه در شعبه اول، بحث، يك بحث عقلى محض است، اصلاً به عالم لفظ و مفاد ادله هيچ ارتباطى‏ندارد. مولا گفته: «اقيموا الصلوة مع الوضوء» من هم نماز را با وضو و همه شرائط خواندم. چه كسى‏در اينجا مى‏تواند داورى و حاكميت داشته باشد؟ غير از عقل، چيزى در اينجا مطرح نيست، اين عقل‏است كه بايد حكم كند، مولا كه به من گفت: نماز مع الوضوء، من هم نماز مع الوضوء را انجام دادم،آيا مثلاً مجزى است يا نيست؟ اختصاص به شرعيات هم ندارد در باب موالى عرفيه و اوامر عرفيه‏هم همين است. اگر مولا به عبدش گفت: يك ليوان آب بياور، او هم رفت يك ليوان آب طبق دستورمولا طابق النعل بالنعل در محضر مولا قرار داد. مجزى بودن و اينكه تكرار لازم نيست، يك مسأله‏عقلى است. عقل بايد اينجا حكم كند كه اين عمل تو با اينكه مأموربه كاملاً منطبق بر عمل توست،اين مثلاً مجزى هست يا مجزى نيست؟ اينجا ديگر لفظ و دليل لفظى و دلالت الفاظ، اينها ديگر نقشى‏در اين مسأله ندارد. و در ما نحن فيه نسبت به امر واقعى ثانوى و امر ظاهر هم همين طور است. مولاگفته: «اذا كنت فاقداً للماء صل مع التيمم» من هم فاقد الماء بودم، نماز مع التيمم به همان كيفيتى كه‏مورد نظر مولا بود انجام دادم، اين مجزى بودن يا نبودنش ديگر به لفظ ارتباط ندارد. تنها حاكم وداور در اين مسأله، عبارت از عقل است و همين طور در امر ظاهرى. لذا شعبه اول بحث يك مسأله‏عقليه محضه است، بدون اينكه ارتباطى به عالم لفظ داشته باشد و بعداً هم باز در بعضى از مقدمات‏اين حرف را مى‏زنيم، چون طرح اين مسأله روى شعبه اوّل يك قدرى مشابه با مسأله مرّه و تكراراست كه سابقاً بحث كرديم، يعنى اين طور بحث مى‏كنيم، مولا گفته: «صل مع الوضوء»، من هم صلاةمع الوضوء خواندم، آيا مجزى بودن يا نبودن به اعتبار مدخليت مرّه و تكرار است يا نه؟ اين بحث‏ارتباطى به مسأله مرّه و تكرار ندارد و علتش را هم ان شاء الله بعداً ذكر مى‏كنيم. پس به ذهن كسى‏نرود كه اين شعبه اول، در حقيقت همان مسأله مرّه و تكرارى است كه سابقاً در باب مفاد هيئت«افعل» رويش بحث كرديم. اين شعبه اول شعبه عقلى محض است.
    اما در شعبه دوم چطور؟ نماز مع التيمم كافى از نماز مع الوضوء باشد، شعبه دوم در حقيقت به‏اين برمى‏گردد كه اين نماز مع التيمم كافى است از نماز مع الوضوء ولو اينكه بعد واجد الماء شدى،ولو اينكه وجدان الماء هم مثلاً فى الوقت بوده، مع ذلك همان نماز مع التيمم كافى است؟ چه كسى‏مى‏تواند حكم به اين كفايت كند؟ عقل از كجا مى‏تواند مسأله كفايت و عدم كفايت را به دست‏بياورد؟
    عقل از كجا احاطه به اين معنا دارد كه «صلاة مع التيمم» جاى «صلاة مع الوضوء» را طورى پرمى‏كند كه «بعد وجدان الماء فى الوقت او فى خارجه» لازم نيست نماز «مع الوضوء» خوانده شود؟عقل راهى براى اين معنا ندارد. همين طور در مسأله امر ظاهرى هم همين طور است. زراره آمدگفت: نماز جمعه واجب است، ما هم نماز جمعه خوانديم، به اتكا و پشتوانه خبر زراره كه «صدّق‏العادل» است. حالا انكشاف پيدا كرد روشن شد كه نماز جمعه واجب نبوده، آن كه واجب بوده، نمازظهر است. اين نماز جمعه‏هايى كه خوانده شده، كافى بودن و مجزى بودنش از نماز ظهرى كه حالابرايت معلوم شده كه به حسب واقع نماز ظهر واجب بوده، آيا اين مسأله‏اى است كه به عقل مى‏تواندارتباط داشته باشد؟ عقل از كجا مى‏تواند اين معنا را به دست بياورد كه اين نماز جمعه‏ها، حالا كه‏كشف خلاف شده، كفايت از نماز ظهرى كه مأموربه به امر واقعى است، مى‏كند؟

    تمرينات

    تعريف انواع امر و فرق آنها را بيان كنيد
    اِجزاى مامور به نسبت به امر خودش را توضيح دهيد
    حاكم در مسأله اِجزاء را با مثالى شرح دهيد
    در بحث اجزاء در چند مقام بحث مى‏شود و حاكم به اجزاء در كداميك عقل استتوضيح دهيد