چهارشنبه 13 تير 1403 - 24 ذيحجه 1445 - 3 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
دلالت امر بر فور يا تراخى
تدریس استاد
متن
40 دلالت امر بر فور يا تراخى 285
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
اجراى اصل عملى در مسأله فور
در جايى كه براى ما احراز نشود كه آيا تقيّد به فوريت به نحو وحدت مطلوب است يا تعدّدمطلوب؟ كه از نظائرش يكى مسأله تقيّد به وقت است. چون در بعضى از موارد، دليل بر وجوب قضاداريم، اما در بعضى از موارد مىبينيم يك واجب مقيّد به وقت از طرف مولا الزام شده، نمىدانيم كهاين تقيّدش به نحو وحدت مطلوب است كه ديگر مجالى براى قضا در خارج وقت باقى نماند يااينكه تقيّدش به وقت به نحو تعدّد مطلوب است يعنى اصل المأموربه يك مطلوب براى مولا است و«ايقاع المأموربه فى الوقت مطلوب آخر» و اگر مطلوب آخر رعايت نشد، آن مطلوب اول به قوّتخودش باقى است و در نتيجه در خارج از وقت به عنوان قضا بايد آن مطلوب اول انجام بگيرد؟
اينجا اگر مسأله اطلاقى كه در بحث قبل گفتيم در كار نباشد و نوبت به اصل عملى برسد، يكراهى براى اجراى استصحاب هست و آن اين است كه استصحاب را به نحو كلّىِ قسم ثانى مطرحكنيم، به اين كيفيت كه بعد از آنكه تكليف از ناحيه مولا توجّه پيدا كرد و اشتغال ذمّه حاصل شد، اينجإے؛ننظظظامر دائر بين اين است كه اگر تقيّد به نحو وحدت مطلوب باشد، قطعاً با انتفاء قيد، تكليف هم ساقطمىشود و اگر تقيّد به نحو تعدّد مطلوب باشد، قطعاً تكليف باقى خواهد بود و بين اين دوتا قطع براىما شك پيدا مىشود كه چون معلوم نيست كه به نحو وحدت مطلوب است يا تعدّد مطلوب؟ درنتيجه شك داريم كه آيا تكليف مولا باقى است، يا باقى نيست؟ در همان مسأله وقت، اگر يك واجبىمقيّد به وقت خاصى باشد، مثل اينكه كسى نذر كند كه امسال حج انجام دهد، حج مقيّد به امسال راانجام دهد. حالا مخالفت كرد و حج را در اين سال انجام نداد، بحث واقع شده كه آيا قضاى اين حجمتعلق نذر واجب است يا نه؟ يك راه براى حكم به وجوب قضا، استصحاب است كه بگوييم:بواسطه صيغه نذر «و لله علىّ ان احج فى هذه السنة» يك تكليف الهى گريبان مكلّف را گرفت، اگرمسأله تقيّد به وقت به صورت وحدت مطلوب باشد، با گذشتن امسال و عدم اتيان به حج، ديگر جابراى وجوب وفا به نذر باقى نمىماند.
اما اگر به نحو تعدّد مطلوب باشد، با اخلال به امسال، اصل حج و وجوب وفا به نذر به عهده اينشخص است. و تازه ما نحن فيه روشنتر از مسأله نذر است براى اينكه در مسأله نذر، ممكن استكسى اينطور بگويد: مسأله وحدت و تعدّد ارتباط به خود ناذر و نذر كننده دارد. اما در مسأله تقيّد بهفوريت هيچ گونه ارتباطى به مكلّف ندارد، مسأله، مستقيماً مربوط به تكليف مولاست. اگر تقيّدشبه فوريت به نحو وحدت باشد، با اخلال به فوريت، تكليف كنار مىرود و اگر به نحو تعدّد باشد، بااخلال به فوريت، تكليف قطعاً باقى است. لكن چون نمىدانيد براى شما شك پيدا مىشود كه آيا بااخلال به فوريت، تكليف مولا ساقط شد يا تكليف مولا باقى است؟
چه مانعى دارد كه شما به صورت استصحاب كلى قسم ثانى، استصحاب بقاى تكليف را جارىكنيد كه نتيجه اين مىشود كه با اخلال به فوريت، تكليف از بين نرفته، اشتغال و تكليف به قوّتخودش باقى است.
به نظر من اين يك راهى است كه در ما نحن فيه و مواردى كه مشابه ما نحن فيه است، از راهاستصحاب مىتوانيم در واجبات موقته مسأله وجوب قضاى خارج وقت را ثابت كنيم. در ما نحنفيه هم با اخلال به فوريت، بقاى تكليف را ثابت كنيم و بگوييم: اين طور نيست كه با اخلال بهفوريت، تكليف به كلى منتفى مىشود. پس در نتيجه؛ مفاد اصل عملى، مغاير با مفاد اطلاق خواهدبود. مفاد اطلاق، عدم وجوب اتيان در زمان ثانى بود، اما اگر نوبت به اصول عمليه برسد، مفاداستصحاب، مفاد اصل عملى، وجوب اتيان در زمان ثانى و بقاى اشتغال ذمه مكلّف به اصل تكليفاست. اين خلاصهاى در باب استصحاب بود كه در اينجا به اين صورت قابل تمسّك است.
بحث اجزاء و اقوال در آن
بحث ديگر مسأله اجزاء است. در مسأله اجزاء از نظر عنوان، دو جور بحث عنوان شده: يك نوعمرحوم محقق خراسانى(ره) در كفايه بحث اجزاء را عنوان كردهاند، يك نوع مرحوم صاحبفصول(ره) در كتاب فصول عنوان كردهاند. حالا دو نوعش را بايد ملاحظه كنيم ببينيم كه دليل ومؤيّد، كدام يك از اينها را تأييد مىكند.
مرحوم محقق خراسانى(ره) مبتدا و موضوع را چنين قرار داده مىفرمايد: «الاتيان بالمأمور به»،آوردن مأموربه در خارج، «على وجهه» كه حالا روى اين «على وجهه» هم بعد ان شاء الله بحثمىكنيم لكن حالا معناى اجمالىاش اين است، يعنى با تمام خصوصياتش، «الاتيان بالمأمور به علىوجهه» يعنى با تمام خصوصياتش آيا اقتضاى اجزاء مىكند؟ كه معناى اجزاء كفايت است و معناىكفايت، عدم وجوب اعاده و قضاء است. يعنى اگر كسى مأموربه را در خارج با تمام خصوصيات وشرايط انجام داد، آيا انجام مأموربه به اين كيفيت، سبب مىشود كه ديگر تكليف به كلى زائل شود وبر مكلّف ديگر نه اعادهاى لازم باشد و نه قضايى لازم باشد؟ آيا اقتضاى اين معنا را دارد يا ندارد؟ پسايشان مقتضى را عبارت از اتيان به مأموربه و تحقّق بخشيدن به مأموربه در خارج قرار داده است.
در كتاب فصول مرحوم صاحب فصول(ره) اين طورى تعبير مىكند كه «الامر بالشىء» موضوعرا امر قرار مىدهد «الامر بالشىء هل يقتضى الاجزاء» در آنجايى كه اتيان به شىء شود؟ كه «يقتضى»را در رابطه با امر قرار مىدهد، با هيئت «افعل» قرار مىدهد «الامر بالشىء هل يقتضى الاجزاء» كهفاعل «يقتضى» ضميرى است كه به خود امر برمىگردد. اگر آن مأموربه در خارج واقع شود آيااقتضاى اجزاء مىكند يا امر اقتضاى اجزا نمىكند اگر هم مأموربه در خارج واقع شود؟
پس جملهاى كه به عنوان محل نزاع در كتاب فصول مطرح است، موضوعش عبارت از امر استمثل مسائلى كه تا حالا خوانديم «الامر بالشىء هل يدلّ على الفور، هل يدلّ على التراخى، هل يدلّعلى المرّه، هل يدلّ على التكرار، هل يدلّ على الوجوب»؟ تمام اين مسائلى را كه گذرانديم،موضوعش عبارت از امر بود. ايشان در بحث اجزاء هم موضوع را مثل مسائل گذشته عبارت از امرقرار داده، اما مرحوم آخوند(ره) عنوان را عوض كردند، با اينكه تا حالا در تمامى مسائل گذشته روىموضوع امر بحث مىكردند، در رابطه با جهات مختلف، اما اينجا كه مىرسند، موضوع تغيير مىكند،به جاى امر، «الاتيان بالمأموربه على وجهه هل يقتضى الاجزاء ام لا يقتضى؟» موضوع آوردنمأموربه در خارج است.
فرق عنوان مرحوم آخوند(ره) و مرحوم صاحب فصول(ره) براى اجزاء
اينجا خوب است دقّت شود كه آيا بهتر اين است كه محل نزاع را به صورتى كه مرحوم محققخراسانى مطرح كردهاند، مطرح كنيم يا به صورتى كه مرحوم صاحب فصول مطرح كردهاند؟ ايننحوى كه مرحوم محقّق خراسانى مطرح كردند، خود عنوان محل نزاع، يك چيز معقول به تمام معنااست. بحث اين است كه اگر كسى مأموربه را در خارج كاملاً واجداً لجميع الخصوصيات انجام داد،آيا ديگر تكليف دست از گريبان او برمىدارد، مسأله اعاده و قضا كنار مىرود يا اينكه تكليف هنوزدست بردار نيست؟ پس آنكه نقش دارد در مسأله اجزا و يا عدم اجزاء، اتيان مأموربه است در خارج.منتها اشكالى كه به مرحوم آخوند وارد است، تنها اين اشكال است كه اگر مسأله را به اين صورتمطرح كنيم، اين ديگر جزو مباحث الفاظ شناخته نمىشود، چون در اين جلد اول كفايه به عنوانمباحث الفاظ داريم مباحثى را مطرح مىكنيم. به اين صورتى كه ايشان مطرح كردند، اين ديگر به لفظارتباطى ندارد! اين در رابطه با خواندن نماز در خارج است، كه اين نماز خارجى صحيح واجدشرايط، آيا مؤثّر و مقتضى نسبت به اجزاء و عدم وجوب اعاده و قضا هست يا مؤثّر نيست؟
پس اين شأن عمل خارجى است، اين نزاع در اقتضا و عدم اقتضا در رابطه با عمل خارجى است،اين را ديگر جزو مباحث الفاظ نمىتوانيم به حساب بياوريم.
پس اشكالى كه به مرحوم آخوند متوجه است، تنها همين است كه با اين تعبير، ديگر شمانمىتوانيد اين بحث را به عنوان بحث لفظى مطرح كنيد. اما روى عنوانى كه صاحب فصول كرده، اگراشكالات ديگرش را صرف نظر كنيم، ظاهر تعبير يك تعبيرى است كه با بحث لفظى متناسب استبراى اينكه ايشان موضوع را «الامر بالشى» قرار داده و فاعل «يقتضى» هم ضميرى است كه به خوداين امر برمىگردد. مسأله اقتضا و تأثير را به حساب امر گذاشته.
بعد بايد ببينيم كه چطور مىشود؟ آيا امكان دارد يا امكان ندارد؟ كه به آن كار نداريم. اما به حسبظاهر عنوان محل بحث، همان طورى كه در باب مرّه و تكرار شما بحث كرديد، در باب فور و تراخىبحث كرديد، در باب وجوب و عدم وجوب بحث كرديد، ايشان طرح بحثشان هم در اينجا به همانسبك است، «الامر بالشىء هل يقتضى الاجزاء، اذا اتى بذلك الشىء، ام لا يقتضى؟».
اگر بيان ايشان اشكالات ديگرى كه در مسأله است را نداشته باشد، بهتر از بيان مرحوم آخونداست. اما حالا بايد ملاحظه كنيم، اشكالاتى كه به كلام صاحب فصول متوجه است، اما به كلاممرحوم محقق خراسانى ديگر آن اشكالات وارد نيست، براى اينكه موضوع را انجام مأموربه درخارج قرار داده كه اين را بعد ان شاء الله مطرح مىكنيم.
حديث اخلاقى؛ اهميت حفظ زبان
در رابطه با همان حديث، مثل اينكه يك سال هم بگذرد اين حديث تمام نمىشود، يكى ازچيزهايى كه در آن حديث فرمود: «لابد للعاقل» يكى اين است، «ان يحفظ لسانه». نكتهاى در مسأله«حفظ اللسان» وجود دارد كه چرا روى مسأله حفظ لسان اين قدر تكيه شده با اينكه انسان روىنيازهايى كه دارد و روى غرائزى كه در او وجود دارد، مسائل مهمترى در انسان وجود دارد، به نظرمىرسد كه مهمتر از حفظ لسان، اين است كه انسان خودش را در رابطه با مواد محرّمه و غذاى حرامحفظ كند. در رابطه با مسائل جنسى از موارد محرّمه اجتناب كند. به جاى حفظ لسان، خوب بودبگويند: حفظ البطن، از اينكه مملو از حرام شود، حفظ الفرج از اينكه از راه حرام اين غرائز جنسىاشباع شود، اينها بيشتر با انسان سر و كار دارد.
اما چرا روى حفظ لسان اين مقدار تأكيد شده است؟
دو علت در مسأله وجود دارد:
يكى اينكه استفاده از زبان نياز به مقدمه و تهيه مقدمات و چيزهاى ديگر ندارد. انسان بخواهدمثلاً خداى نكرده يك مال حرامى را بخورد، مال حرام نياز به تهيه دارد، نياز به مقدمه دارد، خداىنكرده بايد غصبى، سرقتى، امثال ذلك تحقّق پيدا كند. يا در مسائل شهوانى، نياز به تهيه مقدماتدارد، همين طور بدون مقدمه كه نمىشود انسان از مواد محرّمه يا موارد محرّمه استفاده كند. اما درباب زبان، مسأله اينطور نيست. هيچ گونه مقدمه ندارد و چون مقدمه ندارد، انسان از اين زبان، خيلىسوء استفاده مىكند، چون هيچ مقدمه ندارد. نياز به هيچ چيز ندارد. گاهى هم انسان از سكوت، حتىخسته مىشود. گاهى دلش مىخواهد كه يك كسى را پيدا كند، بنشيند با او حرف بزند، كه نفس اينحرف زدن، خودش مطلوب براى انسان است.
پس اوّلاً استفاده از زبان، يك استفاده غير متوقّفه بر هيچ مقدمهاى است و ثانياً عمده، آن آثارسوئى است كه بر زبان مترتّب مىشود، در حالى كه بر هيچ عضوى از اعضاى انسان، آن اثر سوء بارنمىشود. در تمام مباحث اينطور است.
انسان با يك كلمه، ارتداد برايش پيدا مىشود، اين مربوط به زبان است. با يك جمله كه حتّىبعضى از بزرگان در مورد مسائل اعتقادى اگر حتّى به صورت مزاح هم كسى بگويد: مثلاً اينهاچيست؟ به صورت شوخى و مزاح، عقيدهشان اين است كه همين موجب كفر است، با اينكه بهصورت مزاح مسأله مطرح شده، مع ذلك همين را بعضى از علماء موجب كفر مىدانند. در مسألهكفر و ارتداد، با يك جمله، انسان از دايره اسلام خارج مىشود و وارد دايره كفر و ارتداد مىشود. باچه وسيلهاى اين جمله تحقّق پيدا كرد؟ زبان. از آن طرفش هم با همين زبان با اداى شهادتين، كافرىمسلمان مىشود، آثار اسلام از طهارت و غير طهارت برايش ترتّب پيدا مىكند.
اين زبان در بين اعضاى انسان به قدرى نقش دارد كه به نظر من كسى قادر نيست كه آثار سوء وآثار حُسن اين زبان را بشمارد و احصا كند، در طرفينش اينطور است.
شما ببينيد به واسطه اين زبان، چه جنگهايى در عالم به وجود آمده، چه قتلهايى تحقّق پيدا كرده،چه نفوسى از بين رفته، چه اعراضى هتك شده! چه بسا همه به واسطه يك جمله بوده، يك كلام بوده.گاهى انسان اگر مطلبى را در باره زيد مىشنود، واقعاً احساس مىكند اگر برود به او بگويد، اصلاًممكن است حالت سكته برايش پيش بيايد.
زبان، چيز عجيبى است و متأسفانه به علت اينكه هميشه، همه جا بدون مقدمه، بدون هيچ چيزىدر اختيار انسان است، از آن استفاده مىكند، لذاست كه در اين روايت امير المؤمنين (ع) مىفرمايند:عاقل آن است كه زبانش را حفظ كند، اين خصوصيت دارد و مشكل هم هست، اما كارى است كهضرورت دارد. شما ببينيد كه كثيرى از محرمات اصلاً در رابطه با زبان است. غيبت، در رابطه با زباناست، تهمت، در رابطه با زبان است. كذب، دروغ، اين دروغى كه بر حسب روايات كه مىگويد: همهشُرور را در يك جا مجتمع كردند و كليد او عبارت از دروغ است، اين دروغ از شأن لسان است كه اينمسأله كذب را به وجود مىآورد و اثرش را هم عرض كردم. آن شاعر مىگويد: گاهى انسان بعضىچيزها مىشنود كه واقعاً ميل دارد كه زير زمين رفته باشد و چنين جملهاى را از كسى نشنود. صدهاسلاح و نيزه به اندازه زبان نمىتواند اثر داشته باشد، كه چطور انسان را مشتعل مىكند و چه طورگاهى افرادى را از مقام خودشان منحط مىكند و چطور افرادى را در جامعه از موقعيت ساقطمىكند. اينها آثار سوء زبان است.
خيلى بايد انسان مراقب باشد. مسأله «حفظ اللسان» از تمام مسائل بالاتر است به خاطر همين دونكتهاى كه در مسأله لسان وجود دارد.
پس اين عبارت كه امير المؤمنين (ع) مىفرمايند: «لابدّ للعاقل من ثلاث» اولى اين بود كه «انينظر فى شأنه» و دومى اين بود كه «و يحفظ لسانه» اين مهم است. اين از حفظ البطن و حفظ الفرجبالاتر است. اين يك مسأله مبتلا به دائمى است. علاوه با ديگران سر و كار دارد. مسأله حفظ البطن وحفظ الفرج خداى نكرده كسى انحراف بطنى و فرجى هم داشته باشد، انحراف موردى است، يعنىدر رابطه با يك مالى است كه از غير خورده بدون اذنش، در رابطه با يك ارتباط نامشروع است. امازبان اينگونه نيست، زبان يك ابزارى است كه هميشه در اختيار انسان است و آثارش هم نفياً و اثباتاًمنحصر به خودش نمىشود بايد با ساير اعضا مقايسه و محاسبه كرد.
لذا اين نكته را هم از امير المؤمنين(ع) استفاده كنيد و مخصوصاً من اين را عرض مىكنم دررابطه با حيثيات افراد و شؤون افراد، خيلى بايد انسان مواظب باشد. يك وقت مىبينيد با يك جمله،يك كسى به طور كلى از حيثيت اجتماعى ساقط مىشود و چه بسا آن جمله هم هيچ واقعيتى نداشتهباشد، تازه اگر واقعيت هم مىداشت، به عنوان غيبت نمىبايست مطرح شود. اگر واقعيت نداشتهباشد كه ديگر معلوم نيست كه چه عقوبتى در انتظار همين كسى است كه با يك جمله خودش، فردىرا، افرادى را از حيثيت اجتماعى ساقط كرده، مخصوصاً اگر در رابطه با مسائل اصلى اسلام و انقلابو نظام اسلام باشد.
يك وقت انسان با يك فرد طرف است، خداى نكرده با يك جملهاى، فردى را از حيثيتاجتماعى ساقط مىكند، اما اگر يك فردى بستگى به نظام داشت، بستگى به اسلام داشت، بستگىثبوتى را هم كارى نداريم، ممكن است بينه و بين الله هيچ بستگى نداشته باشد، اما بستگى اثباتىدارد، يعنى جامعه او را بسته به اسلام و نظام اسلامى مىبيند، حالا لياقتش را دارد يا ندارد، در باطنمعتقد است يا نيست، آنها به ما ارتباطى ندارد، ولى جامعه اگر يك نفر، ده نفر، پنجاه نفر را بسته بهيك نظام، آن هم نظام اسلامى ديد، اينجا جملهاى در باره يكى از اينها گفته شود كه اين جمله روىاسلام اثر بگذارد، معنايش اين شود كه نظام اسلامى، لياقت اداره را ندارد، معنايش اين شود كه اسلامدر ادعاهاى خودش صادق نيست، معنايش اين شود كه اسلام در مديريّت، ضعف دارد، معنايش اينباشد كه اسلام در عصر حاضر در مقابل ساير مكتبها نمىتواند جامعه را اداره كند، آن وقت اين يكجمله با اين اثرى كه بر آن مترتّب مىشود، من ديگر نمىتوانم بگويم چه جنايتى و جرمى با ديداسلام در اين رابطه مطرح است. آن ديگر حسابش با خود شما.
پس مواظب باشيد كه خيلى مسائل حسّاس است. انسان اينطور آزاد نيست كه هر كجا هر چهبخواهد، بگويد و هر چه بخواهد، بشنود! آزادى ما در محدوده اسلام است. از محدوده اسلام نبايدگذشت، آزادى خارج از محدوده اسلام، آزادى نيست.
تمرينات
اجراى استصحاب به نحو كلّىِ قسم ثانى را در مقام توضيح دهيد
بحث اجزاء از نظر عنوان به چند شكل بيان شده است
مزيّت عنوان مرحوم آخوند و مرحوم صاحب فصول چيست
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...