چهارشنبه 13 تير 1403 - 24 ذيحجه 1445 - 3 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
دلالت امر بر فور يا تراخى
تدریس استاد
متن
40 دلالت امر بر فور يا تراخى 280
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
استدلال قائلين به فور به آيات
قائل به فور، از راه بعضى از ادله خارجيه غير از مسأله وضع خواستند فوريت را اثبات كنند، آنهم در محدوده اوامر شرعيه، نه مطلق هر امرى. با اينكه بحث اوّلى ما به عنوان يك بحث عام و بهعنوان يك بحث لفظى مطرح است و اينها در آن جهت با ما موافقند، اما در محدوده اوامر شرعيه، ازراه بعضى از ادله خواستند فوريت را اثبات كنند. يكى آن دليلى بود كه ديروز ملاحظه فرموديد، كه بهنظر ناتمام مىرسيد.
دليل دوم بعضى از آياتى است كه خواستهاند از آنها استفاده كنند. يكى اين آيه شريفه «و سارعواالى مغفرة من ربّكم» تقريب استدلال به اين كيفيت است كه دلالت هيئت «افعل» بر وجوب كه فرضاين است كه مفروغ عنه است «سارعوا من حيث الماده» ماده «سارعوا» عبارت از مسارعت است، هرچه زودتر و سريعتر اقدام كردن است، به چه چيز؟ «الى مغفرة من ربّكم»، مغفرت كه فعل خداوندتبارك و تعالى است، «مسارعتِ مردم الى فعل الله»، اين يك معناى غير صحيحى است. لابد بايدمقصود، سبب المغفرة باشد، «سارعوا الى مغفرة اى الى سبب مغفرة من ربّكم» آن وقت سبب مغفرةيك معناى عامى است، اطاعتها و امتثالهاى اوامر شرعيه، اينها سبب مغفرت است، به لحاظ مثلاً «انّالحسنات يذهبنّ السيّئات» يا به لحاظ بعضى از آثارى كه ذكر شده كه اطاعت يك شىء واجب و فلانامر واجب، اين «يوجب المغفرة سبب للمغفرة».
به عبارت ديگر: اين سبب المغفرة، يك عنوان عامى است، ولو اينكه در درجه اول در ذهن انسانمسأله توبه مطرح است، «سارعوا الى مغفرة، اى الى التوبة» كه توبه موجب مغفرت است. توبهموجب اين است كه «التائب من الذنب كمن لا ذنب له» لكن خصوصيتى براى توبه مطرح نيست،«كلما هو سبب للمغفرة». اطلاق هر سبب مغفرتى را شامل مىشود و از جمله اسباب مغفرت، امتثالاوامر الهيه است، امتثال امر «اقيموا الصلوة» است، امتثال امر به صيام و ساير اوامرى كه در شريعتوارد است. اگر اينها سبب المغفرة شدند، آيه شريفه به مقتضاى هيئت، دلالت بر ايجاب مىكند و بهمقتضاى ماده، دلالت بر سرعت، يعنى «يجب التسريع الى اطاعة اوامر الله، يجب المسارعة الى امتثالاوامر الله» و اين عبارة اخراى از مسأله فوريت مىشود. قائل به فوريت هم همين معنا را حكممىكند و مدعاى او هم همين معناست. پس از اين آيه شريفه اين معنا استفاده مىشود.
نظيرش بلكه بالاترش آن آيه شريفه ديگر كه مىفرمايد: «فاستبقوا الخيرات» آنجا ديگر به جاىمغفرت، كلمه خيرات گذاشته شده، آن هم جمع محلى به لام، جمع محلى به لام هم كه افاده عموممىكند و كل خير را شامل مىشود و مصداق ظاهر و بارز عمل خير، اطاعت اوامر خداست. امتثالاوامر خدا بالاترين مصداق براى خير و مورد شمول «فاستبقوا الخيرات» است. پس «استبقوا بهيئتهيدلّ على الوجوب و بمادته» كه عبارت از استباق است، دلالت بر همان سرعت و فوريت مىكند. درنتيجه «يجب الاستباق» به حسب ظاهر «الى كل خير» و بالاترين مصداق خير، همين اطاعت اوامرخداوند تبارك و تعالى است. آيا اين استدلال تمام است يا نه؟
جواب استدلال قائلين به فور به قرآن
در مقام استدلال بايد به يك يك آنها جواب داده شود، ولو اينكه در بعضى از جوابها، هر دواستدلال مشتركند. اما در بعضى از جوابها هم هر كدام حساب خاصى دارند كه در ديگرى جريان پيدانمىكند. در آيه «و سارعوا الى مغفرة من ربّكم» در استدلال به اين آيه چند مناقشه و چند اشكالهست: يك اشكال اين است كه اين آيه، مسأله وجوب مسارعت را منحصر به سبب المغفرة نكرده،دنبال اين آيه اين است: «و سارعوا الى مغفرة من ربّكم و جنّة عرضها السماوات و الارض» يك جنّتىكه عرضش به اندازه سماوات و ارض است، اين عرض در مقابل طول نيست. كلمه عرض آنجايى كهطول در مقابلش ذكر شود، در مقابل طول است. اما آنجايى كه در مقابلش كلمه طول ذكر نشود،عرض به معناى وسعت است، نه به معناى عرض در مقابل طول. اينكه بعضىها شايد، بعضىمفسّرين گفتهاند: اگر عرضش سماوات و ارض باشد، پس ديگر ببين طولش چقدر است! اين ظاهراًحرف تمامى نباشد. اين عرض در اين آيه در مقابل طول نيست، بلكه به معناى وسعت و همان استكه از او تعبير به پهناورى مىكنيم. اين پهناورى در فارسى به معناى وسعت و تقريباً مساحت است.اين «جنّةٍ» عطف به «مغفرة» است، «و سارعوا الى مغفرة من ربّكم و جنّة» آيا اين ظاهر در اين نيستكه بين اين دو مطلب معطوف و معطوف عليه مغايرت وجود دارد؟ يا اينكه اين عطف، عطف تفسيراست؟
اگر به ذهن كسى اين معنا بيايد كه اين «و جنةٍ» كه عطف به «مغفرة من ربّكم» است، توضيح براى«مغفرة» است، لكن اين احتمال خلاف ظاهر است. اصلاً عطف تفسيرى بر خلاف ظاهر است، درحقيقت نياز به قرينه دارد و الاّ ظاهر عطف، مغايرت معطوف و معطوف عليه است. اگر مغايرت دركار باشد كه ظاهر هم اين است، آن وقت اين سؤال پيش مىآيد آيا در تكاليف شرعيه و وظائف الهيه،يك وظيفهاى هم به عنوان مسارعت الى الجنّة داريم؟ يعنى غير از اوامرى كه متعلق به عناوينمختلف شده، من الصلوة و الصيام و سائر عناوين، آيا عنوان مسارعت الى الجنة واجب است؟ آيا اينهم يكى از تكاليف ما است؟ وظائف ما يكى نماز است يكى مسارعت الى الجنّة، يكى مسارعت بهنماز، يكى مسارعت الى الجنة؟ آيا اين است يا اينكه اين عطف، ما را راهنمايى مىكند به يك مطلبديگرى و آن اين است كه اين «سارعوا» امرش امر مولوى نيست كه دلالت بر وجوب كند، امرش امرارشادى است و در اوامر ارشاديه ما از خود امر مسأله وجوب را استفاده نمىكنيم مثل آيه «اطيعواالله».
آيه «اطيعوا الله» كه يك حكمى به حسب ظاهر روى عنوان اطاعت برده، معنايش اين نيست كهدر باب نماز دو حكم داريم: يك حكم «اقيموا الصلوة» است، يك حكم «اطيعوا الله» است، كه اگرنماز خوانديم، دو حكم را موافقت كرده باشيم و دو استحقاق مثوبت در كار باشد و اگر نماز را خداىنكرده ترك كرديم، دو حكم مخالفت شده باشد يكى «اقيموا الصلوة» يكى هم «اطيعوا الله». مسألهاينطور نيست. وجوب اطاعت، يك حكم عقلى است. اصلاً در باب اطاعت، حاكم عبارت از عقلاست. عقل حكم مىكند به اينكه اطاعة الله واجب است و اين «اطيعوا» ارشاد به حكم عقل است، نهاينكه خودش دلالت بر يك تكليف مستقل و تكليف جدايى داشته باشد.
بيان استاد در آيه اطيعوا الله
نكتهاى كه در همين آيه «اطيعوا الله» است اين است كه دنبالش مىفرمايد: «و اطيعوا الرسول» آن«اطيعوا» مولوى است، امرش امر ارشادى نيست براى اينكه اين خداست كه اطاعت رسول را واجبمىكند و علت اينكه در اين آيه «اطيعوا» تكرار شده همين است، كه امر «اطيعوا»ىِ اوّل، امر ارشادىاست، اما «اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم» امرش امر مولوى است. خداوند اطاعت الرسول راايجاب كرده است. اما خداوند ايجاب نكرده اطاعت خودش را، آن عقل است كه حكم مىكند بهاينكه اطاعة الله واجب است و در «اطيعوا الله» خداوند ما را ارشاد به حكم عقل مىكند و در جايى كهاوامر، اوامر ارشاديه باشد، تابع مرشداليه است. اگر مرشداليه به دليل خارجى وجوب داشته باشد،شما را ارشاد به آن واجب مىكند و اگر مرشد اليه به دليل خارجى استحباب داشته باشد، شما راارشاد به آن مستحب مىكند. لذا خود امر ارشادى «فى نفسه لا يدلّ على الوجوب و لا يدلّ علىالاستحباب، بل يرشدنا» و مرشداليه از دليل خارج بايد حكمش استفاده شود.
وقتى اين مسأله را در ما نحن فيه مىخواهيم پياده كنيم، در ما نحن فيه اگر كلمه «سارعوا» مكرّرشده بود، مثل كلمه «اطيعوا» در «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول» اينجا مىفرمود: «و سارعوا الى مغفرةمن ربّكم و سارعوا الى جنّة عرضها السماوات و الارض» ما مىگفتيم: چه مانعى دارد، اين«سارعوا»ى اوّل به نحو امر مولوى دلالت بر وجوب مسارعت و وجوب فوريت مىكند، اما آن«سارعوا»ى دوم از باب اينكه يك تكليف مستقلى به عنوان مسارعت الى الجنة نداريم، به عنوان يكامر ارشادى مطرح است و آن امر ارشادى تابع مرشداليه است، نماز ظهر واجب است، نماز شبمستحب است، هر دو هم در رابطه با جنّت مطرح هستند و كلمه «سارعوا» نسبت به هر دو صحيحاست. اما وقتى كه در آيه شريفه يك كلمه «سارعوا» داريم، آيا اين «سارعوا» را مىتوانيم در استعمالواحد نسبت به جمله اول به عنوان مولويت با او برخورد كنيم اما نسبت به جمله دوم عنوانارشاديت داشته باشد؟ پيداست كه در يك استعمال، نمىشود امر هم عنوان مولويت و هم عنوانارشاديت داشته باشد و چون نسبت به آن جمله دوم لا محاله مسأله ارشاديت مطرح است، مجبوريمبگوييم: نسبت به جمله اول هم مسأله ارشاديت مطرح است. اگر اينطور شد، ديگر از كجاى اين آيهوجوب مسارعت را استفاده مىكنيم؟ اگر عنوان، عنوان ارشادى شد، امر ارشادى خودش هيچ نقشىندارد، هيچ دلالتى بر وجوب نمىكند، وجوب و استحباب براى مرشداليه، بايد از خارج استفادهشود.
اين يك جوابى است كه اختصاصاً در آيه «و سارعوا الى مغفرة من ربّكم» جريان دارد، اما در آيهدوم «فاستبقوا الخيرات» به لحاظ اينكه آن دنباله را ندارد، اين مناقشه در باره آن آيه جريان ندارد،لكن اينجا جوابهاى ديگر هست كه بعضىهايش اختصاصى است و بعضىهايش هم مشترك بينالآيتين است، كه ان شاء الله اين جوابها را براى بعد.
حديث اخلاقى
چند جملهاى هم در دنباله آن حديثى كه مطرح كرديم عرض كنيم. آن حديث اين بود: «لابدّللعاقل من ثلاث»، يكى: «ان يعرف شأنه»، اين جمله همان طورى كه من عرض كردم، يك جملهعجيبى است. هر چه انسان روى اين جمله فكر كند و هر چه تعمّق و تأمّل در مفاد اين جمله داشتهباشد، به نظرم باز هم كم است، براى اينكه انواع و اقسام مصائبى كه گريبان انسان را مىگيرد و انواع واقسام محروميتهايى كه دچار انسان مىشود، روى اين است كه انسان موقعيت خودش را در نيافته، ياخودش را كمتر از واقعيت خودش ديده، يا خودش را بيش از واقعيت خودش ديده. يا گرفتاركمبينى و يا گرفتار زيادبينى نسبت به خودش است.
اينجا مسأله حسّاس است كه انسان بخواهد آن مرز واقعى را به دست بياورد كه نه مسأله حقارتمطرح باشد، نه مسأله خودبينى و زيادبينى مطرح باشد، اين يكى از مشكلات انسان است، ولىچارهاى هم نيست. اين يك چيزى است كه در رابطه با عقل است «لابد للعاقل» اين بايد از عقلاستمداد شود. بايد انسان كلاه خودش را قاضى قرار دهد.
آن موقعى كه انسان در باره خودش فكر مىكند، همان طور كه مىدانيد انسان حالات مختلفىدارد. گاهى انسان مىنشيند در باره خودش فكر مىكند كه اين كار را انجام بدهم يا نه؟ آيا زمينه منبراى آينده چطورى است؟ تشخيص اين بسيار كار مشكلى است و بسيار هم پر اهميت. مىبينيديكى بى جهت در خودش يك حالت يأسى به وجود مىآورد، با يك مقدمات غير صحيحى كه پيشخودش تنظيم مىكند، مىگويد: چه فايدهاى دارد، حالا ما زحمت هم بكشيم، معلوم نيست كه بهجايى برسيم، چه ضرورتى دارد كه ما اين قدر شبها را صرف مطالعه، روزها را وقت مباحثه و داد وقال و رفت و آمد و امثال ذلك كنيم؟ يك چنين مقدماتى انسان پيش خودش فكر مىكند و در نتيجهآن استعداد، آن لياقت، آن قابليتى كه در رابطه با خودش به حسب واقع وجود دارد، كنار مىرود ورشد نمىكند. شكوفايى براى او پيدا نمىشود.
«لابد للعاقل ان ينظر» كلمه «ينظر» به معناى يتفكّر است. مىگوييد: فلانى اهل نظر است، يعنىاهل دقّت است، اهل كنجكاوى و عمقيابى است، «ان ينظر فى شأنه» انسان بايد در رابطه با موقعيتخودش اهل نظر و دقت باشد. ما مىبينيم كسانى را كه در صراط تحصيل هستند، مخصوصاً من چونيك علاقه خاصى به طلبه و اهل علم دارم، اصولاً از همان اوّل هم اين علاقه در من وجود داشته وواقعاً هم معتقدم كه يك طلبه و يك روحانى واجد شرائط، اگر از جهات علمى و تحصيلات و ازجهات تقوايى كمبودى نداشته باشد، به نظر من بهترين موجودات عالم است، در عالم، ديگر ماموجودى بهتر از او نخواهيم داشت، براى آن راهى كه در او هست و آن وظيفهاى را كه در اين راهانجام مىدهد و آن آثارى كه بر يك روحانى اين چنينى بار مىشود. روى اين حسابى كه ما ارتباطزيادى با دوستان و برادران فضلا و اهل علم داريم ديدهام خيلى زياد افرادى با اينكه در صراط رشد وترقّى بودند و اگر چند سال ديگر در حوزه مىماندند، شايد يكى از شخصيتهاى بارز علمى حوزهمىشدند، لكن به علت اينكه موقعيت خودشان را تشخيص ندادند، فكر كرده كه مثلاً اين آدم حتماًدر سنين جوانى مثلاً بايد داراى زندگى چنين و چنان باشد، دنبال آن مسائل رفت، اتفاقاً چه بسا همنرسيد و اگر در اين رشته ادامه مىداد، شايد وضع دنيوىاش هم بهتر از وضع آن حال بود، اما چونموقعيت خودش را نفهميد و تشخيص نداد، يك وجود بى اثر و بلا فايدهاى شد. خيلى براى انساناين مسأله حسّاس است كه انسان در هر شرائطى، در هر وضعى، موقعيت خودش را تشخيص دهد.گاهى يكى از گرفتاريهاى ما امتحان قضات است، البته حالا مدتى است من حال ندارم شركت كنم،ولى در امتحان قضات كه شركت مىكرديم، گاهى بعضى از طلبهها مىآمدند امتحان مىدادند، حالادر حالى كه ما در رابطه با قضاوت داريم امتحان مىكنيم و حتماً در آن رابطه مىبايست تشويقىنسبت به اينها داشته باشيم، ولى من استعداد او را كه مىديدم و آمادگى كه در او حس مىكردم، درهمان حال به او مىگفتم: در عين اينكه مسأله قضا الان ضرورت دارد و نظام ما نياز به قضات زيادىدارد، اما تو به لحاظ اينكه يك آينده درخشانى در حوزه مىتوانى داشته باشى و جاى تو را در مسألهقضا يك كسى ديگرى مىتواند پر كند، به نظر من مصلحت تو نيست كه در اين رابطه گام بردارى.كسى هم هست كه خيلى در حوزه هم بماند، استعداداً رشدى ندارد، شايد هم بهتر از تو بتواند مسألهقضا را اداره كند. بگذار اين شغل را او تصدّى كند؛ استعدادت در اين راه حرام مىشود و از بينمىرود و حيف است و اگر مىديدم اصرارى بر اين مسأله دارد، مىگفتم: حداقل توصيه ديگر من بهتو اين است كه يك جايى را براى مأموريت قضايى انتخاب كن، كه حوزهاى داشته باشد و بتوانى دررابطه با آن حوزه، تا حدى رشد علمى داشته باشى.
تمرينات
قائلين به فور به كدام آيه و به چه كيفيت استدلال كردهاند
جواب استدلال قائلين به فور به قرآن را بيان كنيد
در آيه «و سارعوا الى مغفرة من ربّكم و جنّة» «و جنّة» چه نوع عطفى است
در آيه «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول» كدام امر مولوى و كدام ارشادى است چرا
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...