چهارشنبه 13 تير 1403 - 24 ذيحجه 1445 - 3 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
40 دلالت امر بر فور يا تراخى
تدریس استاد
متن
40 40 دلالت امر بر فور يا تراخى 279
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
دليل عدم قيديت فور و تراخى در كلام مرحوم آخوند(ره)
قائل به فوريّت، در مسأله فور و تراخى مسأله تقيّد به فوريّت را و قائل به تراخى هم مسأله تقيّدبه تراخى را مطرح مىكنند، يعنى نمىگويد كه جايز است، بلكه قائل به وجوب تراخى است. آنهايىكه فوريّت و تراخى هر دو را نفى مىكنند، مىگويند: نه فوريّت، قيديّت دارد و نه تراخى. لذا هر دوجايز مىشود، هم به نحو فور مىتوان مأموربه را امتثال كرد و هم به نحو تراخى.
دليل اين قول سوم كه محقّقين همين قول سوم را اختيار كردهاند اين است كه آنچه از صيغه امر،چه هيئت و چه ماده و چه مجموع هيئت و ماده انسباق به ذهن پيدا مىكند و متبادر مىشود، بهاصطلاح اينها طلب الماهية و طلب الطبيعة است و به آن تعبيرى كه بيان كرديم، «البعث و التحريكالى الطبيعة و الى الماهية» است و حتّى ما گفتيم: پاى وجود طبيعت را كه در كار مىآوريم، به عبارتديگر: عنوان وجود را كه در بين مىآوريم، نه براى اين است كه ماده دلالت بر وجود دارد و نه براىاين است كه هيئت به دلالت لفظى دلالت بر وجود مىكند، بر خلاف آن چيزى كه به صاحبفصول(عليه الرحمة) نسبت داده شده بود، كه ايشان مفهوم ايجاد را در مدلول هيئت، از نظر لغت ووضع برايش مدخليت قائل بود. مىفرمود: هيئت «افعل وضعت لطلب ايجاد الطبيعة» كه تا ايجادشمربوط به هيئت است و ايجادش مربوط به ماده است. عرض كرديم: اينطور نيست، عنوان ايجاد بهعنوان يك لازمه عقلى در اينجا مطرح است، همان طور كه در بعث و تحريك حقيقى و تكوينى ازنظر عقل، مسأله وجود به عنوان يك لازم براى مبعوثاليه لازم است. در بعث و تحريك اعتبارى هماز راه عقل مسأله وجود را مطرح مىكنيم و الاّ وجود نه در معناى ماده لغتاً دخالت دارد و نه در مفادهيئت از نظر وضع مدخليتى دارد. هيئت للبعث و التحريك است، ماده هم للطبيعة. اما در عين حالپاى وجود در كار مىآيد به عنوان اينكه بعث و تحريك و لو اعتبارى باشد، نياز دارد به وجود مبعوثاليه، يعنى مبعوث اليه آن وجود و ايجاد است، مثل بعث و تحريك حقيقى.
فرق ميان زمان و مكان در مسأله فور و تراخى
پس ما هم مسأله وجود را مرتبط به عالم وضع و مفاد لغت نمىدانيم. هيئت و ماده همان بعث وتحريك به طبيعت است، آن وقت غير فوريّت ديگر از كجا استفاده شود؟ نه در ماده مطرح است، نهدر هيئت مطرح است و نه از مجموع ماده و هيئت اين معنا متبادر است كه با شنيدن صيغه امر، يعنىمجموع هيئت و ماده، اين قيد فوريّت هم به انضمام آن معناى اصلى، منسبق به ذهن شود، يا قيدتراخى به عنوان قيديّت وجود انسباق به ذهن پيدا كند. نه فوريّت مطرح است و نه تراخى مطرحاست. و مؤيّد اين مسأله اين است كه مسأله فوريّت و تراخى در رابطه با زمان است. همان طور كه ازنظر مفاد صيغه «افعل» در رابطه با مكان، هيچ كسى قبول ندارد كه از صيغه «افعل»، تقيّد به مكانخاصى استفاده شود، از كجاى «اضرب» انسان استفاده كند كه اين ضرب در كجا واقع شود؟ همانطور كه در رابطه با مكان مسأله به اين صورت است، هيچ كسى اين معنا را احتمال نمىدهد كه تقيّدبه مكان خاص، در مدلول صيغه «افعل» نقش داشته باشد، اينها مىگويند: زمان هم همين طور است.فوريّت و تراخى مربوط به زمانند، زمان الفور و زمان المتراخى. مىگويند: بين زمان و مكان هيچفرقى نمىكند. همان طور كه مكان متبادر نيست، هيچ نوع از زمان هم از شنيدن صيغه «افعل» انسباقبه ذهن پيدا نمىكند. منتها آنهايى كه قائل به فوريّت يا قائل به تراخى هستند، مخصوصاً قائليين بهفور، خودشان اين مسأله را قبول كردند، گفتند: از نظر تبادر و انسباق، مسأله به همين كيفيت است كهزمان خاص همانند مكان خاص، هيچ كدام در مفاد، مدخليت ندارد. منتها عمده اين جهت است كهما از راههاى ديگر استفاده كرديم كه مسأله فوريّت مطرح است، آن هم در اوامر شرعيه اين طوراست. چون بحثى را كه ما در آن وارديم، به عنوان يكى از مباحث الفاظ مطرح است و در بحثهاىلفظى، بحث عموميت دارد. اگر ما مىگوييم: صيغه «افعل» دلالت بر الزام مىكند، نه معنايش ايناست كه صيغه «افعل» صادره من الشارع چنين است، اگر مولاى عرفى هم نسبت به عبدش از طريقصيغه «افعل» مأموريتى صادر كند، آن هم ظهور در الزام دارد. آن پدرى كه «يجب اطاعته على الولد»آن هم اگر صيغه «افعل»ى از او صادر شود، آن هم ظهور در وجوب دارد.
مباحث لفظى جنبه عموميت دارد، منتها نتيجهاى كه از اين مباحث مىخواهيم ببريم، در رابطه بااحكام فقهيه و احكام شرعيه است. اما اصل البحث، عام است به دليل اينكه در كثيرى از مباحث لفظيهبه تبادر تمسّك مىكنيم، تبادر مشخِّص معناى حقيقى لغوى است، لغت را مشخّص مىكند، معناىحقيقى وضعى را مشخّص مىكند، نه اينكه تبادر ارتباط به شارع داشته باشد. پس خود اين استناد بهتبادر در اين بحثهاى لفظى، دليل بر اين است كه اين بحثها، بحثهاى عام است، منتها ما از اين بحثهاىعام در احكام فقهيه استفاده مىكنيم و حكم خداوند را به دست مىآوريم.
دليل قائلين به فور
قائلين فور مىگويند: ما از راههاى ديگرى مسأله فوريّت را استفاده مىكنيم، اما نه آن فوريّتى كهمربوط به لغت باشد، نه آن فوريّتى كه مربوط به معناى موضوع له باشد، فوريّت در محدوده اوامرشرعيه. در همين محدوده، ما ادله خارجيه داريم كه آن ادله خارجيه، حساب اوامر شرعيه را از اوامرديگر جدا مىكند. يعنى در حقيقت مىگويند: ما هم با شما موافقيم. از نظر لغت و موضوع له تقيّد بهفوريّت مطرح نيست، اما در خصوص اوامر شرعيه، روى ادلهاى كه مورد نظر ماست، ما از اين ادلهاستفاده مىكنيم، كه اوامر شرعيه دلالت بر فوريّت دارد، ولو اينكه به صورت كلى مطلق اوامر رانمىتوانيم در بارهاش چنين معنايى استفاده كنيم.
اما ادله آنها چيست؟ يكى از آن دليلها كه اسمش را يا دليل عقلى بگذاريم يا شبه دليل عقلى،فرمايشى بود كه محقّق حائرى(قدس سره) مؤسّس حوزه علميه قم، در آن بيانى كه قبلاً به مناسبتىاز ايشان نقل كرديم، ذكر كردهاند و يكى از ثمراتى كه بر آن حرفشان مترتّب مىشود، مسأله فوريّتدر مانحن فيه است و آن اين بود كه ايشان مىفرمودند: «العلل الشرعية كالعلل التكوينية» علل شرعىو موجبات شرعى، همانند اسباب و علل تكوينيه هستند، يعنى آنچه در رابطه با علّت و معلولتكوينى جريان دارد و آن احكام و خصوصيتاتى كه بر علّت و معلول تكوينى مترتّب است، جميعآنها بلااستثنا در علل شرعيه هم جريان دارد. در علل تكوينيه مسائل زيادى مطرح است. يكى ازمسائلى كه در علل تكوينيه مطرح است، در تعبير و عبارت معروفهاش اين است «عدم انفكاكمعلول عن علته التكوينية» هر كجا علت تامه تكوينيه تحقّق پيدا كرد، ديگر حتّى يك لحظه هم حالتانتظار وجود ندارد، معلول بلا فاصله مترتّب بر علت مىشود و انفكاك بين معلول و علّت تامّه ولو بهفاصله و تأخير، غير جايز است. نار هر كجا تحقّق پيدا كرد با تمام خصوصياتش، نمىشود حرارتتحقّق پيدا نكند. نمىشود نار الان وجود پيدا كند با تمام خصوصيّات، اما حرارت يك ساعت بعدتحقّق پيدا كند. آنجا تعبير به عدم انفكاك مىشود، ولى ما مىتوانيم اين عبارت را عوض كنيم و جاىعدم انفكاك، كلمه فوريّت را بگذاريم، بگوييم: يكى از آثارى كه در علل و معلولهاى تكوينى تحقّقدارد، «فوريّت ترتّب المعلول على العلة» است كه ترتّب معلول بر علت فوريّت دارد. هيچ حالتفاصله زمانى تحقّق ندارد. اگر در علل تكوينيه، مسأله اينطور شد، در باب علل تشريعيه هم بايدمسأله فوريّت را مطرح كنيم، بگوييم: به مجّردى كه علت شرعى تحقّق پيدا كرد، بايد معلول تحقّقپيدا كند، منتها نه بايدِ تكوينى. اينكه مىگوييم: به مجرد تحقّق علت شرعى، بايد معلول تحقّق پيداكند، يعنى همان بايدِ تشريعى، همان لزوم شرعى، نه بايدى كه مربوط به تكوين باشد، كه ما دنبالعلل شرعيه بگوييم: معلولها قهراً ترتّب پيدا مىكند، بلكه اين (بايد) در هر كدام به معناى خودشاست. در علت تكوينى وقتى كه مىگوييم: معلول بايد دنبال علت تحقّق پيدا كند، اين بايد به معناىلزوم تكوينى و عدم انفكاك تكوينى است. اما در علل شرعيه وقتى كه مىگوييم: بايد معلول دنبالعلت شرعى تحقّق پيدا كند، اين بايد به معناى وجوب و لزوم شرعى است.
در نتيجه؛ ايشان مىفرمايد: در تمامى علل شرعيه، شرعاً بايد معلول بلافاصله ترتّب بر علّتپيدا كند و از جمله علل شرعيه، اوامر است كه محل بحث ماست. اوامر لا مطلقا بل الاوامرالشرعية.اوامر شرعيه جنبه عليّت دارند و بايد بلافاصله بعد از آنها معلول تحقّق پيدا كند، براى اينكه احكام وآثار علل تكوينيه، مترتب بر علل و معاليل شرعيه است.
جواب استاد به مرحوم حائرى(ره) در ترتب فورى معلول بر علت
ما اين حرف را آنجا جواب داديم و عمده جوابش اين است كه اولاً اين تشبيه، آن هم تشبيه فىجميع الاثار كه مىگوييد: «العلل التشرعية كالعلل التكوينية» از كجا آمده است؟ ثانياً «تشبيه فى جميعالاثار التى منها الفورية و عدم الانفكاك» از كجا آمده است؟ اگر ما يك آيه و روايتى مىداشتيم و اينآيه و روايت علاوه بر اينكه اصل اين مطلب را دلالت مىكرد، يك اطلاقى هم بر آن ثابت بود كه از راهاطلاق، تشبيه جميع آثار را استفاده كنيم، اين بيان شما تمام بود. اما ما هيچ دليلى در اين رابطه نداريم.كدام روايتى متعرّض چنين مسألهاى شده است؟ از كدام آيه اين معنا استفاده مىشود؟ آيا عقل چنينحكمى مىكند؟ آيا اجماع قائم بر چنين معنايى شده است كه «العلل التشرعية كالعلل التكوينية»؟ وبر فرض اگر دليل هم قائم شود، بايد اطلاق داشته باشد كه ما وجه شبه را عبارت از جميع الاثاربگيريم، عبارت از جميع االاحكام بگيريم و الاّ اگر اطلاق نداشته باشد، بايد اكتفا كنيم بر همان آثارمتيقّنه و معلوم نيست كه فوريّت يكى از آثار متيقّنه و قدر متيقّن باشد.
پس اولاً دليل بر اين حرف نداريم و ثانياً همان طورى كه آنجا هم گويا اشاره كرديم، اينجا همنظيرش را ذكر مىكنيم. مىگوييم: ما يك موردى را براى شما مثال مىزنيم كه بالعيان ببينيد كه علّتشرعى با معلول شرعى چطور بينش انفكاك تحقّق دارد، در حالى كه بين علّت و معلول تكوينى هيچقدرتى غير از قدرت بارى تعالى نيست چون كه اصل عليّت را هم خداوند عنايت كرده و هر كجابخواهد عليّت را سلب مىكند. در مسأله نار و ابراهيم «برداً و سلاما» به امر خداوند تبارك و تعالىتحقّق پيدا مىكند، از قدرت خداوند كه بگذريم، كسى نمىتواند چنين كارى انجام دهد، مگر آنهايىكه خداوند ولايت تكوينى به آنها داده است. آنها هم ديگر از شئون خداوند و در پرتو قدرت خدانداين مسائل براى آنها ثابت است. از آن محدوده كه بيرون آمد، ديگر كسى نمىتواند در علت ومعلولهاى تكوينى دخل و تصرّفى داشته باشد. پس اين معنا در آنجا هست.
حالا آن ماده نقضى كه به ايشان عرض مىكنيم عبارت از اين است كه اگر خداوند يا مثلاً درمثالهاى عرفى ولو اينكه ايشان مسأله را روى علل شرعيه برده، اگر خداوند امر كرد به اينكه يكساعت ديگر اين مأموربه را انجام بده، آنجا كه مأموربه مقيّد به زمان خاص است و قبل از آن زمان،تكليف تحقّق دارد، مثل واجبات معلّقه كه چنين است. در باب مستطيع در باب حج، به مجّردى كهاستطاعت حاصل شد، وجوب مىآيد. اما چه وقت واجب است؟ حج شش ماه ديگر، الان واجباست، الان تكليف دارد و دليل بر ثبوت تكليف، اين است كه الان بايد مقدماتش را فراهم كنيد و اگرحج وجوب نمىداشت، وجوب مقدماتش محل مناقشه و اشكال بود. شما در واجبات معلّقه چهمىگوييد؟ لابد بايد واجب معلّق را انكار كنيد؟
(سؤال ... و پاسخ استاد): اين دليل بر بطلان اين ضابطه است. اين يك مسأله تعبّدى نيست «اكرمالعلماء» بيايد «لا تكرم زيداً العالم» را خارج كند. ماده نقض كه پيدا شد، اساس اين را منهدم مىكندكه اين يك مسألهاى است كه ايشان يا از راه عقل مىخواهد بگويد يا يك دليل شبه عقلى است. ادلهعقليه و شبيه عقليه اگر يك مورد نقض برايش پيدا شد، دليل بر بطلان آن دليل است، به خلاف مسائلتعبّديه كه صدها مخصّص و مقيّد مىتواند داشته باشد.
(سؤال ... و پاسخ استاد): امر، علت تامه است. آن كه به نظر ايشان علّت شرعى است، نفس الامر ونفس توجه التكليف است. در واجبات معلّقه، تكليف هيچ اشكالى ندارد. الان تكليف به وجوب حجبه عهده شما آمد، لذا بايد بلند شويد مقدمات را فراهم كنيد و خودتان را آماده كنيد. مگر اينكه ايشاناين قدر روى اين مسأله عنايت داشته باشد و اين قدر اين مسأله را قوى بداند كه ملتزم به اين معنا همبشوند، بگويند: ما اصلاً واجب معلّق را قبول نداريم، واجب معلّق را نمىپذيريم كه وجوب الانباشد، واجب شش ماه ديگر تحقّق پيدا كند. اين تفكيك بين علت و معلول شرعى است. ايشان بههمين لحاظ بخواهند واجب معلّق را هم انكار كنند. لكن نمىشود واجب معلّق را انكار كرد، يكمسأله روشنى است، هم در باب بعث و تحريك و هم در باب اراده، همان طورى كه آن روز عرضكرديم الان انسان اراده مىكند كه مثلاً چند روز ديگر كه تعطيل است، سفرى به تبليغ برود. رفيقانسان هم از آدم مىپرسد: شما مصمّم هستيد؟ مىگوييد: بله، تصميم قطعى غير قابل تغيير دارم.چطور الان اراده حاصل شده، در حالى كه مراد شما يك امر استقبالى و امرى است كه نيازى بهگذشتن روزها و زمانها دارد؟ لذا اين اشكال به ايشان وارد است. مگر ايشان بفرمايد: من اين قدرروى اين مسأله قرص هستم، كه حتّى براى خاطر «العلل التشرعية كالعلل التكوينية» من واجب معلّقرا هم منكر مىشوم. در مسأله حج قبول ندارم كه به مجرد استطاعت، حج واجب شود. آن وقتايشان مجبور مىشود براى وجوب مقدمات يك راه ديگرى تصوّر كند. بالاخره آن كسى كه واجبمعلّق را بپذيرد، معنايش تفكيك علّت شرعى از معلول است، مگر اينكه واجب معلّق را منكر باشد.
عمده اشكال متوجه ايشان، همان «عدم قيام الدليل و عدم اثبات المدعى بالدليل» است. ايشانمىگويد: حالا ما از ماده نقض هم مىگذريم، علل شرعيه كالعلل التكوينية است، «ما الدليل عليه؟»چه كسى گفته كه علل شرعيه مثل علل تكوينيه است؟ اين نياز به اقامه دليل دارد، والاّ يك ادعاىمحضى است و خالى از دليل. پس اگر كسى از اين راه بخواهد فوريّت را در محدوده اوامر شرعيهاثبات كند، در اوامر شرعيه هم اثبات نمىشود، تا چه برسد به مطلق الاوامر.
تمرينات
دليل عدم تقيّد صيغه امر به فور و يا تراخى چيست
فرق ميان زمان و مكان در مسأله فور و تراخى را بيان كنيد
دليل قائلين به فور چيست
جواب استاد را به مرحوم حائرى(ره) بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...