چهارشنبه 13 تير 1403 - 24 ذيحجه 1445 - 3 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
تحقق طبيعت در ضمن چند فرد
تدریس استاد
متن
40 تحقق طبيعت در ضمن چند فرد 278
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
اشكال استاد به تفصيل مرحوم آخوند(ره) در افراد طوليه
خلاصه تفصيلى كه مرحوم محقق خراسانى(ره) در باره افراد طوليه ذكر فرمودند اين بود كه اگروجود طبيعت در ضمن فرد اوّل آن غرض عالى و غرض اقصاى مولا را تأمين كند، ديگر زمنيهاىبراى امتثال باقى نمىماند، ديگر زمينهاى براى تبديل كردن امتثال، يا مثلاً جعل المجموع امتثالاًواحدا نيست. اما آنجايى كه فرد اوّل و وجود اوّل، غرض اقصى را تأمين نكرد «يجوز للعبد تبديلالامتثال» و اينكه فرد دوم را جايگزين فرد اوّل كند، مخصوصاً اگر مزيّتى و اضافهاى در او وجودداشته باشد.
اين تفصيل به حسب ظاهر ناتمام به نظر مىرسد براى اينكه اينجا كه شما مىفرماييد غرضاقصى تأمين نشده و مثال مىزنيد به اينكه هدف مولا از آوردن آب، عبارت از شرب و رفع العطشبوده، يا غرض مولا از امر به آب آوردن، وضو گرفتن و تحصيل طهارت مائيه بوده و با اينكه عبدظرف آب را در اختيار مولا بگذارد، تا زمانى كه مولا شرب نكرده، تا زمانى كه وضو نگرفته، اينغرض اقصى حاصل نشده. اينجا يك سؤالى پيش مىآيد و يك مطلبى بايد از مرحوم آخوند سؤالشود كه مقصود از غرض اقصى چيست؟ آن غرضى را كه ما در رابطه با امر مطرح مىكنيم شما بايدملاك را آن غرض قرار دهيد. مولا ممكن است اهداف زيادى داشته باشد، اما آنكه به عبد ارتباط پيدامىكند، آنكه مولا به وسيله امر مىخواهد به آن غرض برسد، آن غرض را بايد شما ملاك قرار دهيد.
به عبارت روشنتر: مقصود از غرض در رابطه با امر، عبارت از آن چيزى است كه فعل العبدمحصِّلِ او باشد، فعل العبد نقشى در تحقّق او داشته باشد. مقصود از غرض در ارتباط با امر اين است.مولايى كه دستور مىدهد كه عبد ظرف آب را در اختيار او قرار دهد و مىخواهد رفع عطش كند،مىخواهد وضو بگيرد، اينجا فعل العبد به تنهايى نمىتواند نقشى در وضو گرفتن مولا داشته باشد.وضو گرفتن دو كار لازم دارد، دو فعل لازم دارد: يك فعلش مربوط به عبد است و يك فعلش مربوطبه مولاست. لازم دارد كه مولا تمكّن از آب پيدا كند و بعد از تمكّن، با فعل خودش رفع عطش كند.براى اينكه مأموربه اين نبود كه مولا به عبد بگويد: «ارفع عطشى» مأموربه عبارت از اين بود كهظرف آب در اختيار مولا قرار بگيرد، مولا دسترسى به آب داشته باشد. پس مسأله غرض اقصايى كهشما مطرح مىكنيد آيا غرض اقصى مرتبط به فعل عبد است يا اينكه غرض اقصى مترتب بر فعليناست: يكى ارتباط به عبد و ديگرى ارتباط به خود مولا دارد، مخصوصاً در باب توضّا، وضو بايد بهدست خود مولا انجام بگيرد و با مباشرت خودش تحقّق پيدا كند؟ پس در اين غرض اقصى آنكه بهامر ارتباط دارد، مسأله توضّا نمىتواند باشد، مسأله شرب نمىتواند باشد. براى اينكه ما غرض را درمحدوده فعل مكلف بايد فرض كنيم. بايد غرض چيزى باشد كه فعل المكلّف علّت تامّه براى تحقّقآن غرض باشد. اينكه خود شما مكرّراً در كفايه مىفرماييد: «بمجرّد تحقّق الغرض يسقط الامر»براى اينكه غرض، علّت محدثه امر بود و تا زمانى كه غرض باقى است امر باقى است و به مجّردتحقّق غرض، امر ساقط مىشود، مراد كدام غرض است؟ غرضى كه هم فعل العبد و هم فعل المولانقش دارد؟ يا غرضى كه علّت تامّهاش عبارت از فعل العبد است؟ نماز كه تحقّق پيدا كرد، فعل العبدبه نام صلاة وقتى محقّق شد، معراجيت و قربانيت تحقّق پيدا مىكند. آن غرضى كه در رابطه با امراست، عبارت از چنين غرضى است.
ما سؤال مىكنيم: اين ظرف آبى را كه به عنوان وجود اوّل و فرد اوّل در اختيار مولا قرار داد، آنغرضى كه در رابطه با امر بوده و فعل العبد علّت تحقّق آن غرض بوده، آيا حاصل شد يا نشد؟ اگربگوييد: حاصل نشد، سؤال مىكنيم: چطور مىشود كه مكلّف مأمور، طبيعت مأمورٌبها را در خارجايجاد كند و مع ذلك غرض حاصل نشود؟ آيا در وجود طبيعت، نقصى تحقّق دارد؟ در فرديّت اينمصداق، مناقشهاى تحقّق دارد؟ اگر «هذا وجود الطبيعة، هذا فرد الطبيعة و المأموربه نفس الطبيعةفكيف يمكن» اينكه اين فرد اوّل در خارج تحقّق پيدا كند، هيچ كمبودى از نظر وجود طبيعت وفرديّت نداشته باشد، مع ذلك بگوييم: غرضِ از امر حاصل نشده؟ چطور مىشود يك چنين چيزىرا ما ادعا كنيم؟ و اگر بگوييد: غرض از امر حاصل شده، با حصول غرض خودتان مكرّر در مكرّرمىفرماييد كه امر ساقط مىشود و اگر امر ساقط شد، ديگر زمينهاى براى فرد دوم و امتثال دوم به هيچوجه باقى نمىماند. پس در حقيقت امر شما كانّ دائر بين نفى و اثبات است و خالى از مغالطه نيست.غرض اقصى را نمىتوانيد به امر مرتبط كنيد، آنكه به امر ارتباط دارد، «تمكّن المولى من الماء»دسترس بودن آب در رابطه با مولاست. اين غرض از امر است. اما حالا مولا خودش با فعل خودشيك هدف ديگرى دارد و يك كار ديگرى مىخواهد انجام دهد كه آن كار «ليس فى شأن العبد و ليسمن وظيفة العبد» مىخواهد با اين آب وضو بگيرد، وضو بايد اضافه به مولا داشته باشد، وضو بهعنوان عمل المولا مطرح است. آن غرض را به چه مناسبت شما به حساب غرض امر مىگذاريد؟
اشكال استاد بر ملاك بودن غرض مولا
ما معتقديم اگر چيزى به عنوان غرض امر مطرح باشد، همانطور كه سابقاً هم اشاره كرديم، حتّىاگر امرى هم در كار نباشد، لكن بر عبد لازم است كه انجام دهد. مثالى سابقاً گفتيم: اگر در غياب مولابچه مولا در آب افتاد و غرق شد، مولا هم حاضر نيست، اينجا «يجب على العبد لا من باب حفظالنفس، بل من باب العبودية و المولوية» اينكه اقدام به نجات بچه مولا كند، براى اينكه مىداند كه اگرمولا در اين صحنه حاضر مىبود، بلافاصله امر مىكرد به اينكه اين بچه را از غرق شدن نجات دهد.ما غرض را تا اين درجه براى او حساب باز مىكنيم، كه اگر غرض مولا مشخّص شد، ولو امر همنباشد «يجب فى عالم العبودية و المولوية رعاية غرض المولى» اما كدام غرض؟ آن غرضى كه به عبدمربوط است و فعل العبد مؤثّر در حصول آن و علّت تامّه براى آن است. در مثال ظرف آبى كه ايشانذكر كردند، مىتوانيم مثالى براى اين در نظر بگيريم. اگر اين ظرف آبى را كه در حضور مولا گذاشت،فرض كنيد بچهاى آمد عبور كند با پايش زد ظرف آب را ريخت، اينجا ديگر نياز به امر جديدى ازمولا نيست. عبد مىداند كه غرض مولا اين است كه آب در اختيارش باشد «لرفع العطش او التّوضّى»اينجا ولو اينكه امر جديدى از مولا صادر نشود «يجب على العبد» كه ظرف ديگر از آب را در اختيارمولا بگذارد، چرا؟ براى اينكه غرض مولا را مىداند. مولا مىخواهد آب در اختيارش باشد و عبدهم فعلش مؤثّر در حصول اين غرض و تحقّق اين غرض است. اينجا نه تنها جايز است بلكه برايشواجب است كه يك ظرف آب ديگرى را در اختيار مولا قرار دهد. اما در آنجايى كه ظرف آب راآورده در اختيار مولا قرار داده، هيچ مانع و رادعى هم وجود ندارد، آنجا ديگر چه حالت انتظارى دركار است؟ آنكه در رابطه با عبد است چه كمبود و نقصانى در او وجود دارد؟ لذا ما بايد بگوييم: بهمجّرد او امر ساقط مىشود لحصول آن غرضى كه مىتواند مرتبط به امر و عبد و فعل العبد باشد. اماغرضهاى ديگرى كه به عبد ارتباطى ندارد و فعل المولى در آن نقش دارد، اينها هيچ گونه ارتباطى بهعبد ندارد. لذا در اينجا كه ظرف آب در اختيار مولا هست، ديگر امر ساقط شد، امر كه ساقط شد،ديگر زمينهاى براى امتثال باقى نمىماند.
اشكال كلمه «غرض اقصى» در كلام مرحوم آخوند(ره)
خلاصه، به مرحوم آخوند(ره) عرض مىكنيم: اين غرض اقصى و كلمه اقصى كه شما ذكرمىكنيد اگر در رابطه با امر و در محدوده امر است، چطور مىشود كه با ايجاد فرد و ايجاد طبيعت،غرض حاصل نشده باشد؟ و اگر در محدوده امر و در رابطه با فعل العبد نيست، به عبد چه ارتباطىدارد؟ مىخواهد آن غرض اقصى حاصل شود يا نشود. مثلاً فرض كنيد مولا اوّل مىخواست وضوبگيرد، دستور داد كه برايش آب آوردند. آب را كه در اختيارش قرار دادند، از وضو گرفتن صرفنظركرد. صرفنظر كند يا نكند، وضو بگيرد يا نگيرد، اينها مسائلى است مربوط به خود مولا و مربوط بهعمل مولا، اما آنكه مربوط به امر و به محدوده امر و فعل مكلّف و فعل العبد ارتباط دارد، اين است كهظرف آب را در اختيار مولا قرار دهد. مفروض اين است كه قرار داد، پس چرا ديگر امر باقى بماند؟حتماً امر ساقط مىشود. اگر امر ساقط شد، ديگر جا براى امتثال مجدّد و زمينه براى امتثال دوم باقىنمىماند. در نتيجه؛ در افراد طوليه، نمىتوانيم امتثال عقيب الامتثال و تبديل الامتثال به امتثال آخر
دلالت امر بر فور يا تراخى
اما مسأله فور و تراخى را براى مطالعه عنوان مىكنيم. در باب صيغه امر يك بحثى وارد شده كهآيا امر دلالت بر فور مىكند يا دلالت بر تراخى مىكند يا دلالت بر هيچ كدام نمىكند؟ آنكه مىگويد:دلالت بر فور مىكند، هدفش اين است كه تقيّد به فوريت مطرح است. حالا بحث مىكنيم كه اينتقيّد در رابطه با هيئت است، يا ماده. بالاخره در رابطه با هر كدام باشد، قيد فوريت همراهش هست.عنوان فوريت به صورت قيديت مطرح است. آدم ابتداءً كه با قول به تراخى برخورد مىكند، خيالمىكند كه قائل به تراخى مىخواهد عدم تقيّد به فوريت را بگويد در حالى كه قائل به تراخى نقطهمقابل قول به فوريت است، يعنى قائل به فوريت، فوريت را به عنوان قيديّت مطرح مىكند، قائل بهتراخى هم تراخى را به عنوان قيديّت مطرح مىكند و اگر به عنوان قيديّت مطرح شد، معنايشوجوب تراخى است، نه اينكه معنايش جواز تراخى باشد. قائل به تراخى
تمسّك به اطلاق صيغه امر
مرحوم آخوند(ره) مىفرمايند: اگر ما يك صيغه امرى داشته باشيم و شرائط تمسّك به اطلاق دراو وجود داشته باشد، مقدمات حكمت تماميت داشته باشد، از اطلاقش، جواز تراخى را استفادهمىكنيم كه اين جواز تراخى، غير از قول به تراخى است. قول به تراخى مسألهاش وجوب تراخىاست، اما آن تراخى كه از اطلاق استفاده مىشود، معنايش اين است كه فوريت لزوم ندارد، تراخى هملزوم ندارد. اگر نه فوريت لزوم داشت، نه تراخى لزوم داشت، نتيجه اين مىشود كه شما هم مىتوانيدفوراً آن را انجام دهيد و هم مىتوانيد مع التراخى انجام دهيد. پس اين اطلاقى كه نتيجهاش عبارت ازتراخى است، مغاير با آن قول به تراخى است. قول به تراخى مسأله وجوب تراخى و قيديّت تراخىرا مطرح مىكند، اما اين اطلاق، نتيجهاش جواز تراخى است همان طورى كه نتيجهاش جواز فوريتاست، هم فوراً مىتوانيد انجام دهيد براى اينكه «نتيجة الاطلاق عبارة عن عدم التقيّد» نه تقيّد بهفوريت در آن هست، نه تقيّد به تراخى هست. پس هم مىتواند فوراً انجام دهد و هم مىتواند معالتراخى انجام دهد. پس در حقيقت قول به تراخى يك چنين معنايى را اراده مىكند.
حالا اينجا نزاع در هيئت است يا در ماده است يا در مجموع هيئت و ماده؟ تمام بحثهايى كه درباب مرّه و تكرار در اين رابطه ذكر كرديم در اينجا جريان دارد، الاّ در يك نكتهاش بين اينجا و آنجافرق وجود دارد و آن نكته اين است كه در باب مرّه و تكرار، امام بزرگوار(قدس سره) مىفرمودند:اگر ما مرّه و تكرار را در رابطه با هيئت بدانيم، از نظر مرّه در رابطه با آن اشكال اوّل (اشكال دومشانمشترك بود) از نظر مرّه مانعى ندارد كه بعث و تحريك «مرّةٌ الى ايجاد الطبيعة» شود، مرّه را قيد براىبعث و تحريك قرار دهيد. اما از نظر تكرارش نمىشود اما اشكال ديگرى كه امام(ره) كردهاند به صورت مشترك آن اشكال وارد بود و آن اين بود كههيئت داراى يك معناى حرفى است و معناى حرفى فى كلمة واحده، قابل تقيّد نيست، مستلزم دولحاظ است. يك لحاظ آلى و يك لحاظ استقلالى. بله؛ اگر دو كلمه باشد، مثل «ضربت زيداً يومالجمعة» گفتيم: مانعى ندارد. اما در نفس مفاد هيئت «مع كونه امراً واحدا» بخواهد مسأله تقييّد مطرحباشد كه مستلزم تعدّد لحاظ، «و كون احد اللحاظين آلياً و الاخر استقلاليا» اين مناقشهاى كه امام درآنجا داشتند كه مشترك بين مرّه و تكرار بود، طبعاً آن مناقشه هم در اينجا جريان دارد. يعنى تمامىحرفها و تمامى مسائل طابق النعل بالنعل در اينجا پياده مىشود، فقط آن اشكال اوّلى كه در خصوصتكرار در آنجا مطرح بود، در اينجا پياده نمىشود و بين المسألتين فرق است.
تمرينات
اشكال تفصيلى كه مرحوم آخوند(ره) در باره افراد طوليه ذكر كردهاند، چيست
در به دست آوردن غرض مولا چه چيزى ملاك است
اطلاق صيغه امر در نظر مرحوم آخوند(ره) دلالت بر فور دارد يا تراخى توضيح دهيد
تمسّك به اطلاق صيغه امر و تقسيمات در آن را ذكر كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...