چهارشنبه 13 تير 1403 - 24 ذيحجه 1445 - 3 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
مسأله مرة و تكرار
تدریس استاد
متن
40 مسأله مرة و تكرار 272
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
لحاظ آلى و استقلالى در معناى حرفى و اشكال امام(ره) بر آن
امام بزرگوار(قدس سره) در دنبال كلام «ان قلت» ديگرى را ايراد مىكنند كه مىگويد: مامىپذيريم كه تقييد معناى حرفى در اينجا با ساير موارد فرق مىكند. در «ضربت زيداً يوم الجمعة»كه اين يوم الجمعة قيد براى معناى حرفى است، صحيح است براى اينكه دو لحاظ به معناى حرفىدر دو موقعيت متعلّق شده، يكى قبل از تقييد لحاظ آلى به آن متعلّق است و يكى در حال تقييد لحاظاستقلالى به آن تعلّق گرفته است، اما در ما نحن فيه يك چيز بيشتر نيست و آن نفس هيئت است. اگربخواهد تقييدى در كار باشد، معنايش اين است كه در آنِ واحد، لحاظ استقلالى و لحاظ تبعى و آلىبه آن متعلّق شده باشد و اين ممكن نيست. لكن از طريق ديگر، مسأله را مطرح مىكنيم. مىگوييم:معناى تكرار، عبارت از تقييد نيست؛ اگر تكرار عبارةٌ اخرى از تقييد باشد، اين اشكال شما وارداست. اما ما تكرار را اينطور معنا نمىكنيم، بگوييم: «البعث الى ايجاد الطبيعة مكرّراً» كه تكرار بهعنوان قيد مطرح باشد بلكه ما تكرار را به اين صورت معنا مىكنيم: «البعث الى ايجادات الطبيعة» بهجاى كلمه ايجاد و تقييد به تكرار، كلمه ايجادات را مىگذاريم. قائل به مرّه، ايجاد الطبيعة را مبعوثاليه مىداند، اما قائل به تكرار، ايجادات طبيعت را مبعوث اليه و متعلّق بعث مىداند. اگر اين شد، هممسأله تكرار به صورت قيديت مطرح نيست و هم تعدّد را از عنوان و مفاد ايجادات استفاده مىكنيم.اگر اينطور باشد چه اشكالى دارد؟
جواب امام(ره) از اشكال به لحاظ آلى و استقلالى در معناى حرفى
ايشان در جواب مىفرمايند: خلافاً لمرحوم آخوند، مانعى در استعمال لفظ در اكثر از معناىواحد نمىبينيم و در استعمال لفظ در اكثر از معناى واحد، فرقى بين اسم و فعل و حرف نيست. آنكسى كه مىگويد: در استعمال واحد شما مىتوانيد «رأيت عيناً» را استعمال كنيد و اراده كنيد از كلمه«عين» بيش از يك معناى عين را، دوتا، سهتا معنا را اراده كنيد كه مرحوم آخوند(ره) قائل به استحالهاين بودند، لكن در بحثى كه گذشت در همين رابطه قبل از بحث مشتق، استحاله اين معنا مورد قبولواقع نشد. لذا استعمال لفظ هر لفظى باشد ولو حرف باشد، اختصاص به اسم ندارد، يعنى ممكناست شما كلمه «مِنْ» را در دو معناى «مِنْ» استعمال كنيد، كلمه «فى» را در دو معناى «فى» يا بيشتراستعمال بكنيد. چون آن نزاع مربوط به لفظ است، هر لفظى باشد، «اسماً كان او فعلاً او حرفا». درنتيجه؛ استعمال حرف هم در اكثر از معناى واحد، مانعى ندارد و اشكالى ندارد. اما بحث اين است كهما در ما نحن فيه در مقام استعمال بحث نمىكنيم؛ آنكه مورد بحث ماست مسأله وضع است.مىخواهيم ببينيم كه هيئت «افعل» براى چه وضع شده است؟ در رابطه با وضع صحبت مىكنيم و دررابطه با وضع هم ايشان مىفرمايند: اشكالى در امكان اين معنا نيست. ممكن است واضع لفظواحدى را براى چند معنا وضع بكند. اما در ما نحن فيه به اين صورت كه بخواهد ايجادات يكطبيعت، با تكثّرى كه در آنها وجود دارد و با اينكه از يك مقوله هستند و از يك سنخ هستند و مسألهقدر جامع هم مطرح نيست، مىفرمايند: چنين وضعى معهود نيست و خلاف آن چيزى است كه دررابطه با وضع معهود و مرتكز است. لذا اشكال ثبوتى ندارد، اما از نظر اثبات، چيزى شبيه اين نديده ونشنيدهايم، پس بالاخره چه كنيم؟
ايشان نتيجه مىگيرند كه چارهاى نداريم كه در رابطه با نزاع در مرّه و تكرار يكى از دو راه راانتخاب كنيم، يا بر خلاف آنچه كه مسلّم بين المتأخرين است، بگوييم: ماده امر يك خصوصيتىدارد. ماده امر غير از ماده مضارع، فعل ماضى و ساير مشتقات است، چون نزاع مرّه و تكرار در بابنواهى هم وارد است. براى اين دو بالخصوص از نظر ماده يك حسابى باز كنيم و بگوييم: چارهاىنيست كه اين خصوصيت در ماده «اضرب» باشد كه مقيّد به مرّه باشد، «بناءً على القول بالمرّة» مقيّد بهتكرار باشد «بناءً على القول بالتكرار» يا مقيّد به هيچ كدام نباشد بنا بر قول سومى كه مىگويد: نهحساب مرّه در كار است و نه حساب تكرار، يا اين حرف را بزنيد كه تقييد ماده، مانعى ندارد غير ازمسأله هيئت است. و يا اينكه اين حرف را بزنيم كه مجموع ماده و هيئت، (آن هم در خصوص اوامر ونواهى، نه در باب ساير مشتقات)، يك وضعى دارد و در او تقييد به مرّه و تكرار بنا بر قول به مرّه وتكرار واقع شده و اين تقييد در رابطه با مجموعه ماده و هيئت است، اما به لحاظ ماده است، آنكهوضع شده، مجموع ماده و هيئت است، اما مرّه و تكرار را در رابطه با ماده مرتبط به اين مجموعبدانيم، بگوييم: اين مجموع به لحاظ اينكه مادهاش مىتواند مقيّد به مرّه و تكرار باشد، به لحاظ ماده،مجموع، مقيّد به مرّه است، يا مقيّد به تكرار است، يا بنا بر قول سوم خالى از تقييد است، نه عنوان مرّهمطرح است و نه عنوان هيئت. در نتيجه واقعش اين مىشود، على كلا التقريبين بالاخره حساب بهماده برمىگردد و تقييد در رابطه با ماده مىشود و مىفرمايند: چارهاى جز اين مسأله نداريم و راه حلمنحصراً عبارت از همين است.
اشكال استاد بر جواب امام(ره) از اشكال در معناى حرفى
ادله ايشان بر اين معنا محكم است، گاهى انسان ادله را كه ملاحظه مىكند، نمىشود در ادلهمناقشه كرد، اما نتيجهاى كه از اين ادله گرفته مىشود، گويا قانع كننده نيست، اينجا همين طور است.بالاخره ما بخواهيم براى ماده امر يك خصوصيتى قائل بشويم، آن هم با تسلّمى كه بين متأخرينوجود دارد كه ماده در تمام مشتقات داراى يك معناست، اينطور نيست كه وقتى كه معروض هيئتامر واقع مىشود، عنوان تقييد به مرّه و تكرار در آن باشد. اما وقتى كه در فعل ماضى و مضارع مىآيدكلمه مرّه و تكرار كنار برود.
دليل ايشان دليل خوبى است و قابل مناقشه نيست، اما خضوع در مقابل نتيجه دليل، يك كارمشكلى است كه انسان بخواهد بالاخره نزاع را روى ماده پياده كند. حالا به آن صورت شايد اهونباشد ولو اينكه آن هم خيلى بعيد است كه ما به فعل ماضى و مضارع كه مىرسيم، بگوييم: اينطورنيست كه مجموع ماده و هيئت وضعى داشته باشد، بلكه ماده وضعش مستقل است، هيئت فعلمضارع هم وضع ديگرى دارد. دو وضع در افعال و مشتقات وجود دارد. اما وقتى كه به فعل امرمىرسيم براى مجموع ماده و هيئت، يك وضع قائل بشويم و در اين وضع هم به لحاظ ماده يكمسألهاى را به نام تقييد به مرّه و تكرار مطرح كنيم. اين هم خيلى بعيد است ولى در عين حال بهتر ازآن است كه ما تمام نزاع را در محدوده ماده قرار بدهيم و براى ماده امر يك خصوصيتى قائل بشويم.ظاهر اين است كه اين اهون از آن جهت است.
مطلب ديگرى كه تفصيلش را مرحوم آخوند مطرح مىكنند اين است كه مرّه و تكرار، آيا بهمعناى يك فرد و چند فرد است يا به معناى يك دفعه و چند دفعه است. يك دفعه با چند فرد سازگاراست؟ اينجا هر كدامش يك مقرّبى دارد. مقرّب اينكه نزاع در مرّه و تكرار به معناى دفعه و دفعاتباشد، اين است كه خود اين دو لفظ، لفظ المرّة، ظاهر در دفع است و لفظ التكرار ظاهر در دفعاتاست، يعنى نفس عنوان مرّه و تكرار كه در كلمات بزرگان مطرح شده، ظهور در دفعه و دفعات دارد.اما يك مقرّبى هم آن طرف دارد كه ما مسأله را به عنوان فرد و افراد مطرح كنيم و آن مقرّبش اين استكه چرا اصولاً اين نزاع در علم اصول مطرح شده است؟ اينكه مسأله مرّه و تكرار در اصول مطرحشده در رابطه با هيئت «افعل»، در رابطه با مفاد صيغه امر، انگيزهاش اين است كه وقتى واجبات راملاحظه مىكنيم، مىبينيم بعضى از واجبات، حتّى در طول عمر يك بار بيشتر واجب نيست، يعنىايجاد يك فردش در تمامى عمر كفايت مىكند. مثل مسأله حَجّة الاسلام، كه مفاد آيه شريفه «لله علىالناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا» است. تقريباً اين مسلّم است ولو اينكه از بعضى از كلماتقدماى فقها اشعارى به مخالفت اين معنا استفاده مىشود، لكن مشهور بلكه بالاتر از مشهور ايناست كه «المستطيع لا يجب عليه الحج طول العمر الا» يك بار، يعنى يك فرد از اين طبيعت كفايتمىكند. اما در بعضى از واجبات ديگر مثل نماز و روزه و امثال ذلك كه انسان ملاحظه مىكند، مىبيندافراد متعدده لزوم دارد، منتها تعدّدش به تناسب خودش است. صلاة «بالاضافة الى كل يوم و كل وقتٍمن الاوقات الخمسة»، روزه «بالاضافة الى كل سنةٍ» ملاحظه مىشود و همين طور مسأله زكات،مسأله خمس، مسأله جهاد، مسأله امر به معروف و نهى از منكر. اينها اينطور نيست كه اگر كسى يكفرد از افراد امر به معروف را اتيان كند، بگوييم: ديگر تا آخر عمر مسأله وجوب امر به معروف كنارمىرود.
ملاحظه واجبات به صورتهاى مختلف در شريعت، انگيزه اين شده كه در اصول، اين مسأله رامطرح كنند كه اگر هيئت افعلى در يك جا وارد شد، آيا در مقام امتثال، يك فرد از طبيعت و اتيان بهيك فرد، كفايت مىكند يا اينكه اتيان به يك فرد كفايت نمىكند؟ اين مسأله با دفعه و دفعات تناسبندارد، اين مسأله با يك فرد و چند فرد متناسب است. آيا يك فرد از افراد طبيعت در مقام امتثال كافىاست يا اينكه يك فرد كافى نيست؟ يا اينكه در مفاد صيغه امر، نه پاى وحدت در كار است و نه پاىتعدّد مطرح است لكن صاحب كفايه مىفرمايد: حق اين است كه ما اين نزاع را به هر دو صورتمىتوانيم مطرح كنيم و به عبارت ديگر مرّه و تكرار به هر دو معنا محل بحث واقع شده و مىتواندواقع بشود، هر دو جهت، هم فرد و افراد و هم دفعه و دفعات.
مقصود از مرّه و تكرار در نظر صاحب فصول(ره)
اما صاحب فصول ايشان در كتاب فصول كه كتاب اصولى بسيار دقيقى است، دليل اقامه كرده براينكه مقصود از مرّه و تكرار در ما نحن فيه، دفعه و دفعات است، نه فرد و افراد. دليل ايشان اين استكه مىفرمايد: در علم اصول در اين رابطه ما دو مسأله ملاحظه مىكنيم: يك بحث در باب اوامر بههمين كيفيتى كه ملاحظه كردهايد كه آيا دلالت بر مرّه و تكرار مىكند يا نه؟ يك بحث هم در آيندهداريم و آن اين است كه آيا اوامر و نواهى به طبايع تعلّق مىگيرد به ماهيات و مفاهيم متعلّق است يااينكه به افراد متعلّق است؟ ظاهر اين است كه اين دو مسأله استقلال دارند، يعنى اينطور نيست كهاحدى المسألتين مبتنى بر مسأله ديگر باشد و متفرّع بر مسأله ديگر باشد. اين دو مسأله، هر كدامشاناستقلال دارد. بحث مرّه و تكرار بحثٌ مستقل، بحث تعلّق اوامر به طبايع، يا به افراد هم يك بحثمستقل است. اگر اين دو بحث بخواهد استقلال داشته باشد، ضابطهاش اين است كه هر يك از قائلينبه اقوال مختلفه در اين مسأله، در مسأله ديگر آزاد باشد، بتواند آن قول را اختيار بكند، قول دوم رااختيار بكند، اگر ذات اقوال ثلاثه باشد، قول سوم را اختيار كند. معناى استقلال دو مسأله اين است كهابتنائى وجود نداشته باشد، ترتّبى وجود نداشته باشد، تفرّعى در كار نباشد، در اين مسأله آزادانه هرقولى را كه بخواهد بتواند اختيار كند. وقتى هم كه وارد آن مسأله مىشود آنجا هم آزادانه هر قولىبخواهد بتواند اختيار كند، بدون اينكه بين القولين تهافتى وجود داشته باشد و يا ضرورت داشتهباشد «احد القولين او احد الاقوال» را انتخاب كند.
بعد مىفرمايد: ظاهر اين است كه اين دو مسأله مستقل است. مرّه و تكرار يك بحث مستقلىاست، مسأله تعلّق اوامر به طبايع يا به افراد هم يك بحث مستقل است. اگر اين دو بحث بخواهداستقلالش حفظ بشود، همان طورى كه ظاهر كلمات اصوليين استقلال است، لازمهاش اين است كهما مرّه و تكرار را به معناى دفعه و دفعات بگيريم.
اگر مرّه و تكرار به معناى دفعه و دفعات باشد، هيچ ارتباطى به مسأله تعلّق اوامر به طبايع، يا بهافراد پيدا نمىكند. دفعه و دفعات چه ارتباطى به طبايع و افراد دارد؟ اين يك مسألة مستقل و آن هميك مسأله مستقل است. هيچگونه تفرّعى و ترتّبى در كار نيست.
اما اگر بخواهيم مرّه و تكرار را در ما نحن فيه به معناى فرد و افراد بگيريم، لازمهاش اين است كهاين مسأله، تتمه آن مسأله باشد و على احد القولين آن مسأله جارى بشود براى اينكه وقتى كه ما نزاعمىكنيم كه آيا امر دلالت بر مرّه به معناى فرد مىكند يا دلالت بر تكرار به معناى چند فرد مىكند يادلالت بر هيچ كدام ندارد، معناى اينكه دلالت بر هيچكدام ندارد، يعنى وحدت فرد و تعدّد فرد مطرحنيست، چون قائل به مرّه، فرد واحد را مىگويد نه اصل الفرد را، قائل به تكرار الفرد، المتعدد را مطرحمىكند و آن هم كه مىگويد: «لا مرّه و لا تكرار» معنايش اين نيست كه مىگويد: الفرد. مىگويد:وحدت و تعدّد مطرح نيست.
پس در حقيقت نزاع مرّه و تكرار روى قول به تعلّق طبيعت امر، متمحض مىشود يعنى اگر كسىقائل شد به اينكه امر به خود طبيعت متعلّق است و اصلاً پاى فرد مطرح نيست، اين ديگر در نزاع مرّهو تكرار نقشى ندارد. آنوقت كلتا المسألتين بايد به اين صورت دربيايد، كه اولاً ما آن مسأله را بحثكنيم، با اينكه از نظر ترتيب، تصادفاً آن مسأله بعداً بحث مىشود، در ترتيب ابواب مباحث و فصول،آن را بعد قرار دادهاند. روى قاعده مىبايست اول آن را ذكر كنند، ببينيم «الامر هل يتعلّق بالطبيعة اويتعلّق بالفرد». آنوقت بعد روى يكى از دو قول كه عبارت از تعلّق به فرد باشد، بياييم يك مسألهاى رابه عنوان تتمه و دنباله اين مسأله طرح بكنيم، بگوييم: «و على تقدير تعلّقه بالفرد هل المراد بالفرد،الفرد الواحد كما يقول به القائل بالمرّة او الفرد المتعدّد كما يقول به القائل بالتكرار او متعلّق بالفرد مندون تقييد بالوحدة او التعدّد كما يقول به القائل» كه هم مرّه و هم تكرار را انكار مىكند.
پس اگر مقصود از مرّه و تكرار در ما نحن فيه، فرد و افراد باشد، استقلال اين مسأله از بينمىرود و بايد به عنوان تتمه مسأله بعدى آن هم در دنباله مسأله بعدى ذكر بشود، براى اينكه يكنزاعى است كه روى يك قول از آن دو قول در مسأله بعدى جريان دارد و آن روى قول به تعلّق اوامرو افراد است. اما روى قولى كه اوامر به طبايع متعلّق است، اصلاً ديگر حق دخالت در اين نزاع رانداشته باشد. لذا صاحب فصول مىفرمايد: چون اين دو مسأله مستقل هستند و مخصوصاً ما نحنفيه هم قبل از آن مسأله ذكر شده، استكشاف مىكنيم كه مقصود از مرّه و تكرار در ما نحن فيه، دفعه ودفعات است و اصولاً كلمه فرد و افراد كه در آن مسأله مطرح است، به طور كلى در اينجا نبايد راه پيداكند.
مرحوم آخوند(ره) يك جوابى از صاحب فصول(ره) دادند كه در عين اينكه اصل جواب اما اصل جوابى كه از صاحب فصول ذكر كردهاند، ظاهراً
تمرينات
«ان قلت»ى كه امام(ره) ذكر كرهاند را با جوابش بيان كنيد
اشكال استاد را بر امام(ره) توضيح دهيد
دليل صاحب فصول(ره) بر اينكه مقصود از مرّه و تكرار، دفعه و دفعات است چيست
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...