• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 مسأله مرة و تكرار 270

    مقدمه درس



    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    كلام صاحب فصول(ره) و دفاع استاد از استدلال ايشان

    صاحب فصول دليلى اقامه كردند بر اينكه نزاع در مرّه و تكرار، ارتباطى به ماده ندارد و آن‏اجماعى است كه سكّاكى ادعا كرده است بر اينكه مصدرِ مجرد از «لام و تنوين» مفادش، تنها خودماهيت و نفس طبيعت است. مرحوم آخوند(ره) اشكال كردند به دليل صاحب فصول كه اگر اجماع‏روى مصدر منعقد شده باشد، دليل بر اين نمى‏شود كه ماده امر را از نزاع در مرّه و تكرار خارج كنيم،براى اينكه مصدر، غير از ماده امر است. مصدر خودش يك مجموعه مركّب از هيئت و ماده است،هم ماده‏اى دارد و هم هيئتى دارد. پس اگر در مصدر مسأله‏اى مطرح باشد، نمى‏تواند ربطى به ماده‏مشتقات پيدا كند.
    عرض شد: اين اشكال مرحوم آخوند به صاحب فصول وارد نيست و استدلال صاحب فصول باتوجه به دو مطلب، استدلال متقنى است: اول اينكه ولو مصدر خودش ماده فقط نيست و «له مادة وهيئة» لكن ادباى متأخر و محققين تسالم دارند بر اينكه ماده در مصدر و مشتقات، متغاير نيستند ومشتقات و هيئتى كه در يك ماده شركت دارند، از نظر معنا با ماده، اختلافى بينشان نيست. ماده فعل‏ماضى مغاير با ماده فعل مضارع نيست. ماده مصدر هم مغاير با ساير مواد نيست. تمام اينها از نظرماده يكسان هستند، ولو اينكه در هيئت بينشان فرق وجود دارد.
    مقدمه دوم اين بود كه عروض هيئت بر ماده به چه منظور است؟ هيئتى كه بر ماده عارض‏مى‏شود، ابتداءً سه احتمال در او تصوّر مى‏شود: يك احتمال اينكه عروض هيئت، يك معنايى را زائدبر معناى ماده، افاده كند، «ضرب» علاوه بر اينكه اصل كتك را دلالت مى‏كند، اضافه‏اى را هم دلالت‏دارد و آن «تحقّق الضرب من الرجل الغائب فى الزمن الماضى» است كه اين اضافه، مفاد هيئت فعل‏ماضى است. همين طور در افعال، اسم فاعل، اسم مفعول و جميع مشتقات، مى‏بينيم كه هيئت با ماده‏منافات ندارد و مضاد با ماده نيست، بلكه هيئت، همان معناى ماده را با يك اضافه‏اى و با يك معناى‏بيشترى تفهيم مى‏كند. اين يك احتمال در باب عروض هيئات. احتمال ديگر اينكه عروض هيئت،هيچ تغييرى در معناى مادّه به وجود نمى‏آورد، موجب كم شدن معناى ماده يا اضافه شدن معناى ماده‏نباشد كه اين هم يك امر ممكنى است روى آن مبنايى كه از امام بزرگوار(قدس سره) در رابطه باهيئت و مفاد هيئت مصدر نقل كرديم كه به نظر مبارك ايشان، هيئت مصدر يك معنايى را زائد برمعناى مادّه به وجود نمى‏آورد، بلكه هيئت، صرفاً به منظور تمكّن از تنطّق به ماده است، به منظوراينكه شكلى به اين ماده و يك صورتى به اين ماده داده بشود، بدون اينكه يك معناى زائد بر ماده درمفاد اين هيئت نقش داشته باشد.
    احتمال سوم اين است كه هيئت بخواهد معناى ماده را تنقيص كند كه در مقابل آن حرف اول‏است. ماده يك معنايى دارد كه هيئت مى‏خواهد يك گوشه اين معنا را قيچى كند، يك قيدى را ازمعناى ماده بزند، يك جهتى را از معناى ماده حذف بكند. سؤال اين است كه آيا چنين چيزى امكان‏دارد و يا وقوع دارد كه ما ماده‏اى داشته باشيم كه با قطع نظر از هيئت، يك معنايى داشته باشد، اماهيئت كه بر او عارض شد، از معناى ماده كاسته شود؟ اين اگر فرضاً هم يك امر معقولى باشد، لكن‏يك امرى است مخالف با واقعيت. ما جايى نداريم كه هيئت يك چنين نقشى داشته باشد. هيئت يامعناى ماده را اضافه مى‏كند يا اينكه همان معناى ماده را دلالت مى‏كند. هيئت فقط براى شكل دادن به‏مادّه و صورت گرفتن ماده است. پس در نتيجه ما جايى نمى‏توانيم پيدا بكنيم كه عروض هيئت،نقشش تنقيص معناى ماده باشد، قيدى را از معناى ماده كنار ببرد.
    وقتى كه اين دو مقدمه را عرض كرديم كه يكى اين بود كه در بين جميع مشتقات، چه فعل، چه‏اسم فاعل و مفعول، چه مصدر و چه اسم مصدر، مواد در همه يكسان است و مقدمه دوم اين بود كه‏عروض هيئت، موجب تغيير معناى ماده از نظر تنقيص و كم شدن نخواهد بود. وقتى اين دو مقدمه‏را در نظر گرفتيم، سكّاكى مى‏گويد: اهل ادب اتفاق دارند بر اينكه اين مصدر مجرد از «لام و تنوين»مفادش نفس ماهيت است، مفادش نفس طبيعت است. شما بفرماييد: مصدر مركّب از هيئت و ماده‏است، حرفى نداريم. بفرماييد: مصدر «له هيئة فى مقابل سائر الهيئات» لكن اگر مسأله مرّه و تكرار درماده دخالت داشت، در ماده مصدر هم بايد مرّه و تكرار دخالت داشته باشد؟ پس اگر سكّاكى گفت:در محدوده مصدر، مرّه و تكرار را جستجو نكنيد، قيود ديگر را جستجو نكنيد، در محدوده مصدر،آنچه يافت مى‏شود، نفس الماهيه است. پس ما مى‏فهميم كه مرّه و تكرار در ماده دخالت ندارد؛ اگر درماده دخالت داشته باشد، در مصدر هم كه همين ماده وجود دارد، ماده‏اى مغاير با ماده صيغه امر وجودندارد. پس نفس اجماع بر اينكه در محدوده مصدر «مع كونه عبارةً عن المادة و الهيئة»، هيچ معنايى وهيچ جهتى غير نفس ماهيت يافت نمى‏شود؛ دليل بر اين است كه حساب مرّه و تكرار را بايد ازحساب ماده جدا كنيد چه براى هيئت مصدر يك معناى اضافى قائل بشويد آن طورى كه ما عرض‏كرديم يا براى هيئت مصدر، يك معناى اضافى قائل نشويد، آن طورى كه امام بزرگوار(قدس سره‏الشريف) بيان كردند. لذا بيان صاحب فصول، يك بيان متقن و محكمى است.

    عدم ارتباط نزاع در صيغه با ماده امر

    ما از راه اين دليل مى‏فهميم كه نزاع در صيغه امر در رابطه با مرّه و تكرار، به ماده صيغه امرنمى‏تواند ارتباط داشته باشد. يك دليل قبلاً ذكر كرديم كه از طرح اين نزاع در خصوص صيغه امر،معلوم مى‏شود كه مسأله در رابطه با ماده نيست و الاّ اگر در رابطه با ماده باشد، چرا در فعل ماضى‏مطرح نمى‏كنند؟ چرا در فعل مضارع مطرح نمى‏كنند؟ چرا در اسم فاعل و اسم مفعول مطرح‏نمى‏كنند؟ طرح مسأله مرّه و تكرار در خصوص صيغه امر، دليل بر اين است كه اين مسأله در رابطه باماده نخواهد بود و الاّ بين صيغه امر و ساير صيغ از نظر ماده اشتراك هست.
    اين احتمال كه كنار رفت، دو احتمال ديگر باقى مى‏ماند: يك احتمال اينكه اين نزاع مرّه و تكرارمربوط به خصوص هيئت باشد. احتمال ديگر اينكه مربوط به مجموع هيئت و ماده باشد. اين هم‏خودش يك احتمالى است كه كسى در صيغة الامر قائل شود و مؤيد را هم اين قرار بدهد كه چرا دراينجا كلمه "صيغه" مطرح شده؟ صيغه يعنى مجموعه ماده و هيئت. پس دو احتمال باقى مى‏ماند: يك‏احتمال اينكه در رابطه با خصوص هيئت باشد، يك احتمال اينكه در رابطه با مجموعه هيئت و ماده‏باشد. حالا كدامش صحيح است؟ اين احتمال كه بخواهيم مسأله مرّه و تكرار را در رابطه با مجموع‏هيئت و ماده قرار بدهيم؟ اين احتمال صحيح نيست، براى اينكه در باب مشتقات از فعل ماضى‏گرفته تا امر و نهى و اسم فاعل و اسم مفعول و امثال ذلك، تمام اين مشتقات را كه ملاحظه مى‏كنيم‏جايى را نداريم غير از مسأله مصدر كه مجموع هيئت و مادّه داراى وضع باشد. حالا شما اسمش راوضع شخصى يا وضع نوعى بگذاريد، يا يكى را شخصى و يكى را نوعى بگذاريد كه اين يك بحثى‏بود كه سابق عرض مى‏كرديم، اما آن مهم نيست. مهم اين است كه در باب مشتقات دو وضع وجوددارد. فعل مضارع يك وضعى در رابطه با هيئتش هست و يك وضعى هم در رابطه با ماده‏اش وجوددارد. از نظر وضع، دو وضع و دو عنوان در كار است. وقتى كه دو عنوان و دو وضع شد، چطورمى‏شود وقتى كه به صيغه امر مى‏رسيم بگوييم: مجموع ماده و هيئت، دلالت بر مرّه و تكرار مى‏كند؟مگر مجموع، وضع دارد تا اينكه در معناى موضوع له آن مرّه يا تكرار نقش داشته باشد؟ يا بايد مرّه وتكرار را به حساب ماده بگذاريد، داخل در وضع ماده كنيد، يا بايد مرّه و تكرار را به حساب هيئت‏بگذاريد و بگوييد: مفاد هيئت «افعل» عبارت از مرّه و تكرار است. اما اگر بخواهيم بگوييم: نه ماده به‏تنهايى، نه هيئت به تنهايى بلكه اين مجموعه دلالت بر مرّه و تكرار مى‏كند، اين مستلزم اين است كه‏براى مجموعه، يك حسابى باز كنيم، يك وضعى قائل شويم، در حالى كه در هيچ يك از اينها چنين‏نيست، فقط در مصدر آن هم نه روى آن معنايى كه ما ذكر كرديم، روى معنايى كه ما ذكر كرديم مصدرهم هيئتش يك معنا دارد، ماده‏اش يك معنا دارد. ماده دلالت بر كتك مى‏كند، هيئت دلالت بر كتك‏زدن، يا كتك خوردن مى‏كند. آنجا مسأله تعدّد وضع در كار است. بالاخره در فعل امر اين معنا مسلّم‏است كه مسأله مرّه و تكرار را به حساب مجموعه ماده و هيئت كه هيئت به تنهايى خارج باشد، ماده‏به تنهايى هم خارج باشد، لكن مجموع من حيث المجموع دلالت بر مرّه و تكرار بكند. اين يك‏معناى غير صحيح و معناى غير قابل قبولى است. پس متعيّن مى‏شود كه مسأله مرّه و تكرار را تنها دررابطه با هيئت مطرح بكنيم، بگوييم: «هيئة الامر هل تدلّ على المرّة ام تدلّ على التكرار ام لا تدلّ على‏خصوص المرّة و لا على خصوص التكرار؟» به اينجا كه برسيم مطلب تمام مى‏شود؟ متأسفانه نه.

    تحقيق محل نزاع در مفاد هيئت «افعل» و مسأله مره و تكرار

    اينجا مطلبى را سيدنا الاستاذ الامام(قدس سره الشريف) بيان فرموده‏اند كه اين بيان نه تنها دررابطه با تشخيص محل نزاع و تحرير محل نزاع است، بلكه در حقيقت، تحقيق در مسأله مرّه و تكرارهم هست. يعنى نتيجه اين بحث، آن قول حق را نشان مى‏دهد كه ما مفاد هيئت «افعل» را عبارت ازچه چيز بدانيم. ايشان مى‏فرمايند: «لا يعقل» - تعبير اين است: معقول نيست كه مرّه و تكرار در رابطه‏با هيئت باشد، براى اينكه هيئت، مفادش عبارت از بعث وجوبى اعتبارى است، تحريك لزومى‏اعتبارى و به تعبير مرحوم آخوند (ولو اينكه ما در صحّت اين تعبير مناقشه كرديم، لكن در اينجافرقى نمى‏كند) به نظر مرحوم آخوند(ره) مفاد هيئت «افعل»، طلب وجوبى است. ما مى‏گوييم: بعث‏و تحريك لزومى، بعث و تحريك اعتبارى، ايشان تعبير فرمودند: به طلب وجوبى. حالا حساب‏مى‏كنيم اگر مرّه و تكرار بخواهد به اين طلب وجوبى ارتباط پيدا كند، معناى مرّه اين مى‏شود كه طلب‏وجوبى به اين طبيعت «مرّةً واحدةً» متعلّق شده «مرةً واحدة»، به تعلّق مربوط است، به هيئت مربوطاست، يعنى «الطلب الوجوبى مرةً واحدةً» تعلّق به اين طبيعت گرفته. قائل به تكرار مى‏گويد: «الطلب‏الوجوبى تعلّق مكرّراً بالطبيعة». چطور مى‏شود طلب وجوبى مكرراً به يك طبيعت متعلّق بشود بافرض اينكه مسأله تأكيد در كار نيست؟ قائل به تكرار كه مسأله تأكيد را مطرح نمى‏كند، قائل به‏تكرار، تكرار را به عنوان تأسيس بيان مى‏كند «لذا كيف يعقل تعلق الطلب الوجوبى مكرّراً بطبيعةٍواحدة فى زمانٍ واحد» بدون هيچ گونه قيد و شرط مختلفى؟ اين غير معقول و مستحيل است. اين‏بيان ايشان يك مقدار توضيح و همين طور دنباله دارد كه نياز به اين است كه بيشتر اين بيان را باز كنيم‏چون نه تنها تحرير محل نزاع است، بلكه تبيين «ما هو الحق فى هذه المسألة» هم هست.

    بحث اخلاقى

    روايتى (در كتاب تحف العقول صفحه 203( از كلمات اميرالمؤمنين «صلوات الله و سلامه‏عليه» است، مى‏فرمايد: «و قال عليه السلام: العقل خليل المؤمن و الحلم وزيره و الرفق والده و اللين‏اخوه و لابد للعاقل من ثلاث: ان ينظر فى شأنه و يحفظ لسانه و يعرف زمانه».
    اميرالمؤمنين (ع) مى‏فرمايد: وقتى كه ما عقل را در رابطه با مؤمن بخواهيم عنوانى به او بدهيم،بايد عنوان خلّت به او بدهيم، بگوييم: «العقل خليل المؤمن»، يعنى آنچه را كه انسان از دوست و ازخليل انتظار دارد. مقام خلّت يك مقام خيلى بالايى است. شما در جريان حضرت ابراهيم(ع)مى‏بينيد، بعد از اينكه مراحلى را طى كرد، عنوان خليل الله بر او منطبق شد.
    خلّت، دوست يك چيزى است كه هم راهنماى انسان است و هم مذكِّر انسان است و هم مبيِّن‏نقائص انسان است. در رابطه با شخص مؤمن بهترين چيزى كه مى‏تواند اين عنوان را پيدا كند عقل‏است و واقعاً هم همين است. اينكه در روايت مى‏گويد: «العقل ما عُبد به الرحمان و اكتسب به الجنان»اين يك واقعيت روشن است. تمام هدايتها، هدايتهاى اعتقادى، عملى، علمى، همه در رابطه با عقل‏است. اگر انسان از عقل خودش استفاده نكند، نمى‏تواند توفيقات زيادى را به دست بياورد.
    پس بهترين دوستى كه هيچ گونه غل و غش ندارد، هيچ گونه فريبكارى در او تصوّر نمى‏شود،هيچ گونه مؤونه‏اى هم براى انسان ندارد، حالت انتظارى نسبت به هيچ مسأله‏اى در او وجودندارد و علاوه در خلوت و جلوت هم با انسان هست، در هيچ حالتى نيست كه انسان بتواند جداى ازاو باشد، عبارت از عقل انسان است. ديگر بهتر از اين تصوّر نمى‏شود لذاست كه امير المؤمنين (ع)مى‏فرمايد: «العقل خليل المؤمن».
    قبل از آنكه آن دو سه جمله بعد كه راجع به حلم و امثال ذلك است را بحث كنيم، چون در جمله‏بعدى باز مطلب را امير المؤمنين (ع) در رابطه با عقل و عاقل مطرح مى‏كنند، يك اشاره‏اى هم به اين‏جمله مى‏كنيم. «و لابد للعاقل من ثلاثٍ» يعنى عقل اين سه چيز را حكم مى‏كند، اين از راهنمايى‏هاى‏عقل است: اول «ان ينظر فى شأنه» انسان هميشه مراقب موقعيت خودش باشد، مراقب جهات وشرائط خودش باشد، كه رمز موفقيت انسان، همين توجه به شرائط است چون كه هر كسى داراى‏شرائط خاصى است. اگر توجه به آن شرائط داشته باشد و مراقب موقعيت خودش باشد، يك عامل‏مهمى براى پيروزى او است.
    اگر ما بدانيم و شما برادران بدانيد كه در اين موقعيتى كه الان در آن هستيد، اين موقعيتى كه بحمدالله از جهات مختلف اطمينان خاطر براى شما وجود دارد، در همين ميدان آستانه در زمان طاغوت مكرر در مكرر زنهاى مكشفه كه هيچ‏گونه حجابى‏نداشتند ديده مى‏شدند و كسى جرأت نمى‏كرد كه يك كلمه در مقابل اينها عكس العملى نشان بدهد.مى‏بايست انسان ببيند و سرش را زير بيندازد و متأثّر بشود، ناراحت بشود كه چرا در پايگاه ايمان،مركز روحانيت اينجور مسائل مذهبى علناً زير پا گذاشته مى‏شود. من يك وقت يك جريانى را كه‏اين جريان چون خيلى براى من عجيب است هيچ گاه از خاطر من محو نمى‏شود كه چطور اينهااعتقاداً در مقابل مسائل اسلامى ايستاده بودند. من يادم مى‏آيد كه ظاهراً هنوز طلبه هم نشده بودم،ولى چون پدرم اهل علم بود، به م نكته مهم اين است كه بعد خطاب كرد به اين زن گفت: تو از حضرت معصومه خجالت نمى‏كشى‏كه بدون مكشّفه بودن دارى به زيارت مى‏روى! روسرى سرت كرده‏اى و حرم مى‏روى؟! ببينيد كه‏طرز تفكّر را به كجا رسانده بودند. مشكلات آن زمان مشكلات روحى و مشكلات مذهبى بود،بدون اينكه انسان هيچ عكس العملى بتواند در مقابل آنها نشان بدهد، كارى نمى‏شد بكنيد.
    اما شرائط اين زمان، ولى در عين حال، بحمد الله شرائط ما از نظر معنوى و روحى، شرائط خوبى است و مسؤوليت‏هم مسؤوليت سنگينى است! اينكه مى‏فرمايد: اولين چيزى كه بر عاقل لازم است «ان ينظر فى شأنه»،شرائطش را ببينيد چه شرائطى است، الان دنيا نسبت به روحانيت چه مقدار نياز دارد؟ من و شما بايدپاسخگوى چه مسائلى باشيم؟ كه اين اقتضا مى‏كند كه فعلاً حداكثر استفاده را از اين موقعيت فعلى‏داشته باشيم و خودمان را به عنوان يك سرمايه‏هايى براى فعلاً و آينده اسلام ان شاء الله آماده كنيم.

    تمرينات

    دفاع استاد را از استدلال صاحب فصول(ره) بيان كنيد
    به چه دليل نزاع در صيغه امر به ماده امر ارتباطى ندارد
    چرا معقول نيست كه نزاع مرّه و تكرار در رابطه با هيئت، مطرح شود
    تحقيق محل نزاع در مفاد هيئت «افعل» و مسأله مره و تكرار را بيان كنيد