چهارشنبه 13 تير 1403 - 24 ذيحجه 1445 - 3 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
مسأله مرة و تكرار
تدریس استاد
متن
40 مسأله مرة و تكرار 270
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
كلام صاحب فصول(ره) و دفاع استاد از استدلال ايشان
صاحب فصول دليلى اقامه كردند بر اينكه نزاع در مرّه و تكرار، ارتباطى به ماده ندارد و آناجماعى است كه سكّاكى ادعا كرده است بر اينكه مصدرِ مجرد از «لام و تنوين» مفادش، تنها خودماهيت و نفس طبيعت است. مرحوم آخوند(ره) اشكال كردند به دليل صاحب فصول كه اگر اجماعروى مصدر منعقد شده باشد، دليل بر اين نمىشود كه ماده امر را از نزاع در مرّه و تكرار خارج كنيم،براى اينكه مصدر، غير از ماده امر است. مصدر خودش يك مجموعه مركّب از هيئت و ماده است،هم مادهاى دارد و هم هيئتى دارد. پس اگر در مصدر مسألهاى مطرح باشد، نمىتواند ربطى به مادهمشتقات پيدا كند.
عرض شد: اين اشكال مرحوم آخوند به صاحب فصول وارد نيست و استدلال صاحب فصول باتوجه به دو مطلب، استدلال متقنى است: اول اينكه ولو مصدر خودش ماده فقط نيست و «له مادة وهيئة» لكن ادباى متأخر و محققين تسالم دارند بر اينكه ماده در مصدر و مشتقات، متغاير نيستند ومشتقات و هيئتى كه در يك ماده شركت دارند، از نظر معنا با ماده، اختلافى بينشان نيست. ماده فعلماضى مغاير با ماده فعل مضارع نيست. ماده مصدر هم مغاير با ساير مواد نيست. تمام اينها از نظرماده يكسان هستند، ولو اينكه در هيئت بينشان فرق وجود دارد.
مقدمه دوم اين بود كه عروض هيئت بر ماده به چه منظور است؟ هيئتى كه بر ماده عارضمىشود، ابتداءً سه احتمال در او تصوّر مىشود: يك احتمال اينكه عروض هيئت، يك معنايى را زائدبر معناى ماده، افاده كند، «ضرب» علاوه بر اينكه اصل كتك را دلالت مىكند، اضافهاى را هم دلالتدارد و آن «تحقّق الضرب من الرجل الغائب فى الزمن الماضى» است كه اين اضافه، مفاد هيئت فعلماضى است. همين طور در افعال، اسم فاعل، اسم مفعول و جميع مشتقات، مىبينيم كه هيئت با مادهمنافات ندارد و مضاد با ماده نيست، بلكه هيئت، همان معناى ماده را با يك اضافهاى و با يك معناىبيشترى تفهيم مىكند. اين يك احتمال در باب عروض هيئات. احتمال ديگر اينكه عروض هيئت،هيچ تغييرى در معناى مادّه به وجود نمىآورد، موجب كم شدن معناى ماده يا اضافه شدن معناى مادهنباشد كه اين هم يك امر ممكنى است روى آن مبنايى كه از امام بزرگوار(قدس سره) در رابطه باهيئت و مفاد هيئت مصدر نقل كرديم كه به نظر مبارك ايشان، هيئت مصدر يك معنايى را زائد برمعناى مادّه به وجود نمىآورد، بلكه هيئت، صرفاً به منظور تمكّن از تنطّق به ماده است، به منظوراينكه شكلى به اين ماده و يك صورتى به اين ماده داده بشود، بدون اينكه يك معناى زائد بر ماده درمفاد اين هيئت نقش داشته باشد.
احتمال سوم اين است كه هيئت بخواهد معناى ماده را تنقيص كند كه در مقابل آن حرف اولاست. ماده يك معنايى دارد كه هيئت مىخواهد يك گوشه اين معنا را قيچى كند، يك قيدى را ازمعناى ماده بزند، يك جهتى را از معناى ماده حذف بكند. سؤال اين است كه آيا چنين چيزى امكاندارد و يا وقوع دارد كه ما مادهاى داشته باشيم كه با قطع نظر از هيئت، يك معنايى داشته باشد، اماهيئت كه بر او عارض شد، از معناى ماده كاسته شود؟ اين اگر فرضاً هم يك امر معقولى باشد، لكنيك امرى است مخالف با واقعيت. ما جايى نداريم كه هيئت يك چنين نقشى داشته باشد. هيئت يامعناى ماده را اضافه مىكند يا اينكه همان معناى ماده را دلالت مىكند. هيئت فقط براى شكل دادن بهمادّه و صورت گرفتن ماده است. پس در نتيجه ما جايى نمىتوانيم پيدا بكنيم كه عروض هيئت،نقشش تنقيص معناى ماده باشد، قيدى را از معناى ماده كنار ببرد.
وقتى كه اين دو مقدمه را عرض كرديم كه يكى اين بود كه در بين جميع مشتقات، چه فعل، چهاسم فاعل و مفعول، چه مصدر و چه اسم مصدر، مواد در همه يكسان است و مقدمه دوم اين بود كهعروض هيئت، موجب تغيير معناى ماده از نظر تنقيص و كم شدن نخواهد بود. وقتى اين دو مقدمهرا در نظر گرفتيم، سكّاكى مىگويد: اهل ادب اتفاق دارند بر اينكه اين مصدر مجرد از «لام و تنوين»مفادش نفس ماهيت است، مفادش نفس طبيعت است. شما بفرماييد: مصدر مركّب از هيئت و مادهاست، حرفى نداريم. بفرماييد: مصدر «له هيئة فى مقابل سائر الهيئات» لكن اگر مسأله مرّه و تكرار درماده دخالت داشت، در ماده مصدر هم بايد مرّه و تكرار دخالت داشته باشد؟ پس اگر سكّاكى گفت:در محدوده مصدر، مرّه و تكرار را جستجو نكنيد، قيود ديگر را جستجو نكنيد، در محدوده مصدر،آنچه يافت مىشود، نفس الماهيه است. پس ما مىفهميم كه مرّه و تكرار در ماده دخالت ندارد؛ اگر درماده دخالت داشته باشد، در مصدر هم كه همين ماده وجود دارد، مادهاى مغاير با ماده صيغه امر وجودندارد. پس نفس اجماع بر اينكه در محدوده مصدر «مع كونه عبارةً عن المادة و الهيئة»، هيچ معنايى وهيچ جهتى غير نفس ماهيت يافت نمىشود؛ دليل بر اين است كه حساب مرّه و تكرار را بايد ازحساب ماده جدا كنيد چه براى هيئت مصدر يك معناى اضافى قائل بشويد آن طورى كه ما عرضكرديم يا براى هيئت مصدر، يك معناى اضافى قائل نشويد، آن طورى كه امام بزرگوار(قدس سرهالشريف) بيان كردند. لذا بيان صاحب فصول، يك بيان متقن و محكمى است.
عدم ارتباط نزاع در صيغه با ماده امر
ما از راه اين دليل مىفهميم كه نزاع در صيغه امر در رابطه با مرّه و تكرار، به ماده صيغه امرنمىتواند ارتباط داشته باشد. يك دليل قبلاً ذكر كرديم كه از طرح اين نزاع در خصوص صيغه امر،معلوم مىشود كه مسأله در رابطه با ماده نيست و الاّ اگر در رابطه با ماده باشد، چرا در فعل ماضىمطرح نمىكنند؟ چرا در فعل مضارع مطرح نمىكنند؟ چرا در اسم فاعل و اسم مفعول مطرحنمىكنند؟ طرح مسأله مرّه و تكرار در خصوص صيغه امر، دليل بر اين است كه اين مسأله در رابطه باماده نخواهد بود و الاّ بين صيغه امر و ساير صيغ از نظر ماده اشتراك هست.
اين احتمال كه كنار رفت، دو احتمال ديگر باقى مىماند: يك احتمال اينكه اين نزاع مرّه و تكرارمربوط به خصوص هيئت باشد. احتمال ديگر اينكه مربوط به مجموع هيئت و ماده باشد. اين همخودش يك احتمالى است كه كسى در صيغة الامر قائل شود و مؤيد را هم اين قرار بدهد كه چرا دراينجا كلمه "صيغه" مطرح شده؟ صيغه يعنى مجموعه ماده و هيئت. پس دو احتمال باقى مىماند: يكاحتمال اينكه در رابطه با خصوص هيئت باشد، يك احتمال اينكه در رابطه با مجموعه هيئت و مادهباشد. حالا كدامش صحيح است؟ اين احتمال كه بخواهيم مسأله مرّه و تكرار را در رابطه با مجموعهيئت و ماده قرار بدهيم؟ اين احتمال صحيح نيست، براى اينكه در باب مشتقات از فعل ماضىگرفته تا امر و نهى و اسم فاعل و اسم مفعول و امثال ذلك، تمام اين مشتقات را كه ملاحظه مىكنيمجايى را نداريم غير از مسأله مصدر كه مجموع هيئت و مادّه داراى وضع باشد. حالا شما اسمش راوضع شخصى يا وضع نوعى بگذاريد، يا يكى را شخصى و يكى را نوعى بگذاريد كه اين يك بحثىبود كه سابق عرض مىكرديم، اما آن مهم نيست. مهم اين است كه در باب مشتقات دو وضع وجوددارد. فعل مضارع يك وضعى در رابطه با هيئتش هست و يك وضعى هم در رابطه با مادهاش وجوددارد. از نظر وضع، دو وضع و دو عنوان در كار است. وقتى كه دو عنوان و دو وضع شد، چطورمىشود وقتى كه به صيغه امر مىرسيم بگوييم: مجموع ماده و هيئت، دلالت بر مرّه و تكرار مىكند؟مگر مجموع، وضع دارد تا اينكه در معناى موضوع له آن مرّه يا تكرار نقش داشته باشد؟ يا بايد مرّه وتكرار را به حساب ماده بگذاريد، داخل در وضع ماده كنيد، يا بايد مرّه و تكرار را به حساب هيئتبگذاريد و بگوييد: مفاد هيئت «افعل» عبارت از مرّه و تكرار است. اما اگر بخواهيم بگوييم: نه ماده بهتنهايى، نه هيئت به تنهايى بلكه اين مجموعه دلالت بر مرّه و تكرار مىكند، اين مستلزم اين است كهبراى مجموعه، يك حسابى باز كنيم، يك وضعى قائل شويم، در حالى كه در هيچ يك از اينها چنيننيست، فقط در مصدر آن هم نه روى آن معنايى كه ما ذكر كرديم، روى معنايى كه ما ذكر كرديم مصدرهم هيئتش يك معنا دارد، مادهاش يك معنا دارد. ماده دلالت بر كتك مىكند، هيئت دلالت بر كتكزدن، يا كتك خوردن مىكند. آنجا مسأله تعدّد وضع در كار است. بالاخره در فعل امر اين معنا مسلّماست كه مسأله مرّه و تكرار را به حساب مجموعه ماده و هيئت كه هيئت به تنهايى خارج باشد، مادهبه تنهايى هم خارج باشد، لكن مجموع من حيث المجموع دلالت بر مرّه و تكرار بكند. اين يكمعناى غير صحيح و معناى غير قابل قبولى است. پس متعيّن مىشود كه مسأله مرّه و تكرار را تنها دررابطه با هيئت مطرح بكنيم، بگوييم: «هيئة الامر هل تدلّ على المرّة ام تدلّ على التكرار ام لا تدلّ علىخصوص المرّة و لا على خصوص التكرار؟» به اينجا كه برسيم مطلب تمام مىشود؟ متأسفانه نه.
تحقيق محل نزاع در مفاد هيئت «افعل» و مسأله مره و تكرار
اينجا مطلبى را سيدنا الاستاذ الامام(قدس سره الشريف) بيان فرمودهاند كه اين بيان نه تنها دررابطه با تشخيص محل نزاع و تحرير محل نزاع است، بلكه در حقيقت، تحقيق در مسأله مرّه و تكرارهم هست. يعنى نتيجه اين بحث، آن قول حق را نشان مىدهد كه ما مفاد هيئت «افعل» را عبارت ازچه چيز بدانيم. ايشان مىفرمايند: «لا يعقل» - تعبير اين است: معقول نيست كه مرّه و تكرار در رابطهبا هيئت باشد، براى اينكه هيئت، مفادش عبارت از بعث وجوبى اعتبارى است، تحريك لزومىاعتبارى و به تعبير مرحوم آخوند (ولو اينكه ما در صحّت اين تعبير مناقشه كرديم، لكن در اينجافرقى نمىكند) به نظر مرحوم آخوند(ره) مفاد هيئت «افعل»، طلب وجوبى است. ما مىگوييم: بعثو تحريك لزومى، بعث و تحريك اعتبارى، ايشان تعبير فرمودند: به طلب وجوبى. حالا حسابمىكنيم اگر مرّه و تكرار بخواهد به اين طلب وجوبى ارتباط پيدا كند، معناى مرّه اين مىشود كه طلبوجوبى به اين طبيعت «مرّةً واحدةً» متعلّق شده «مرةً واحدة»، به تعلّق مربوط است، به هيئت مربوطاست، يعنى «الطلب الوجوبى مرةً واحدةً» تعلّق به اين طبيعت گرفته. قائل به تكرار مىگويد: «الطلبالوجوبى تعلّق مكرّراً بالطبيعة». چطور مىشود طلب وجوبى مكرراً به يك طبيعت متعلّق بشود بافرض اينكه مسأله تأكيد در كار نيست؟ قائل به تكرار كه مسأله تأكيد را مطرح نمىكند، قائل بهتكرار، تكرار را به عنوان تأسيس بيان مىكند «لذا كيف يعقل تعلق الطلب الوجوبى مكرّراً بطبيعةٍواحدة فى زمانٍ واحد» بدون هيچ گونه قيد و شرط مختلفى؟ اين غير معقول و مستحيل است. اينبيان ايشان يك مقدار توضيح و همين طور دنباله دارد كه نياز به اين است كه بيشتر اين بيان را باز كنيمچون نه تنها تحرير محل نزاع است، بلكه تبيين «ما هو الحق فى هذه المسألة» هم هست.
بحث اخلاقى
روايتى (در كتاب تحف العقول صفحه 203( از كلمات اميرالمؤمنين «صلوات الله و سلامهعليه» است، مىفرمايد: «و قال عليه السلام: العقل خليل المؤمن و الحلم وزيره و الرفق والده و الليناخوه و لابد للعاقل من ثلاث: ان ينظر فى شأنه و يحفظ لسانه و يعرف زمانه».
اميرالمؤمنين (ع) مىفرمايد: وقتى كه ما عقل را در رابطه با مؤمن بخواهيم عنوانى به او بدهيم،بايد عنوان خلّت به او بدهيم، بگوييم: «العقل خليل المؤمن»، يعنى آنچه را كه انسان از دوست و ازخليل انتظار دارد. مقام خلّت يك مقام خيلى بالايى است. شما در جريان حضرت ابراهيم(ع)مىبينيد، بعد از اينكه مراحلى را طى كرد، عنوان خليل الله بر او منطبق شد.
خلّت، دوست يك چيزى است كه هم راهنماى انسان است و هم مذكِّر انسان است و هم مبيِّننقائص انسان است. در رابطه با شخص مؤمن بهترين چيزى كه مىتواند اين عنوان را پيدا كند عقلاست و واقعاً هم همين است. اينكه در روايت مىگويد: «العقل ما عُبد به الرحمان و اكتسب به الجنان»اين يك واقعيت روشن است. تمام هدايتها، هدايتهاى اعتقادى، عملى، علمى، همه در رابطه با عقلاست. اگر انسان از عقل خودش استفاده نكند، نمىتواند توفيقات زيادى را به دست بياورد.
پس بهترين دوستى كه هيچ گونه غل و غش ندارد، هيچ گونه فريبكارى در او تصوّر نمىشود،هيچ گونه مؤونهاى هم براى انسان ندارد، حالت انتظارى نسبت به هيچ مسألهاى در او وجودندارد و علاوه در خلوت و جلوت هم با انسان هست، در هيچ حالتى نيست كه انسان بتواند جداى ازاو باشد، عبارت از عقل انسان است. ديگر بهتر از اين تصوّر نمىشود لذاست كه امير المؤمنين (ع)مىفرمايد: «العقل خليل المؤمن».
قبل از آنكه آن دو سه جمله بعد كه راجع به حلم و امثال ذلك است را بحث كنيم، چون در جملهبعدى باز مطلب را امير المؤمنين (ع) در رابطه با عقل و عاقل مطرح مىكنند، يك اشارهاى هم به اينجمله مىكنيم. «و لابد للعاقل من ثلاثٍ» يعنى عقل اين سه چيز را حكم مىكند، اين از راهنمايىهاىعقل است: اول «ان ينظر فى شأنه» انسان هميشه مراقب موقعيت خودش باشد، مراقب جهات وشرائط خودش باشد، كه رمز موفقيت انسان، همين توجه به شرائط است چون كه هر كسى داراىشرائط خاصى است. اگر توجه به آن شرائط داشته باشد و مراقب موقعيت خودش باشد، يك عاملمهمى براى پيروزى او است.
اگر ما بدانيم و شما برادران بدانيد كه در اين موقعيتى كه الان در آن هستيد، اين موقعيتى كه بحمدالله از جهات مختلف اطمينان خاطر براى شما وجود دارد، در همين ميدان آستانه در زمان طاغوت مكرر در مكرر زنهاى مكشفه كه هيچگونه حجابىنداشتند ديده مىشدند و كسى جرأت نمىكرد كه يك كلمه در مقابل اينها عكس العملى نشان بدهد.مىبايست انسان ببيند و سرش را زير بيندازد و متأثّر بشود، ناراحت بشود كه چرا در پايگاه ايمان،مركز روحانيت اينجور مسائل مذهبى علناً زير پا گذاشته مىشود. من يك وقت يك جريانى را كهاين جريان چون خيلى براى من عجيب است هيچ گاه از خاطر من محو نمىشود كه چطور اينهااعتقاداً در مقابل مسائل اسلامى ايستاده بودند. من يادم مىآيد كه ظاهراً هنوز طلبه هم نشده بودم،ولى چون پدرم اهل علم بود، به م نكته مهم اين است كه بعد خطاب كرد به اين زن گفت: تو از حضرت معصومه خجالت نمىكشىكه بدون مكشّفه بودن دارى به زيارت مىروى! روسرى سرت كردهاى و حرم مىروى؟! ببينيد كهطرز تفكّر را به كجا رسانده بودند. مشكلات آن زمان مشكلات روحى و مشكلات مذهبى بود،بدون اينكه انسان هيچ عكس العملى بتواند در مقابل آنها نشان بدهد، كارى نمىشد بكنيد.
اما شرائط اين زمان، ولى در عين حال، بحمد الله شرائط ما از نظر معنوى و روحى، شرائط خوبى است و مسؤوليتهم مسؤوليت سنگينى است! اينكه مىفرمايد: اولين چيزى كه بر عاقل لازم است «ان ينظر فى شأنه»،شرائطش را ببينيد چه شرائطى است، الان دنيا نسبت به روحانيت چه مقدار نياز دارد؟ من و شما بايدپاسخگوى چه مسائلى باشيم؟ كه اين اقتضا مىكند كه فعلاً حداكثر استفاده را از اين موقعيت فعلىداشته باشيم و خودمان را به عنوان يك سرمايههايى براى فعلاً و آينده اسلام ان شاء الله آماده كنيم.
تمرينات
دفاع استاد را از استدلال صاحب فصول(ره) بيان كنيد
به چه دليل نزاع در صيغه امر به ماده امر ارتباطى ندارد
چرا معقول نيست كه نزاع مرّه و تكرار در رابطه با هيئت، مطرح شود
تحقيق محل نزاع در مفاد هيئت «افعل» و مسأله مره و تكرار را بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...