چهارشنبه 13 تير 1403 - 24 ذيحجه 1445 - 3 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
وقوع امر عقيب حظر
تدریس استاد
متن
40 وقوع امر عقيب حظر 268
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
تفصيل مرحوم آخوند(ره) در كلام مشهور
مشهور در باره وقوع امر «عقيب الحظر او فى مقام توهّم الحظر» دو ادّعا دارند: يك ادعا اينكهظهور در معناى حقيقى و اولى از دست مىرود و دوم اينكه ظهور در يك معناى مجازى معيّن به ناماباحه پيدا مىكند. از كلام مرحوم آخوند استفاده مىشود كه در رابطه با ادعاى اول مشهور، با مشهورموافق هستند، ولى در رابطه با ادعاى دوّم، موافقتى با مشهور ندارند. البته دو نكته در عبارت ايشانقابل توجه است: يك نكته كه در بيان مختار خودشان است كه عبارت فقط يك فرض مسأله را دلالتمىكند و آن وقوع عقيب الحظر است در حالى كه تقريباً اين به عنوان مثال ذكر شده، نه اينكه ايشانبخواهند اين دو مطلب را از هم جدا بكنند يعنى وقوع «عقيب الحظر» يا وقوع «فى مقام توهّم الحظر»را از هم جدا كرده باشند. با اينكه عبارت يك فرض را ذكر كرده، لكن مراد ايشان هر دو فرض است.
نكته دوم كه انسان در بادى نظر به آن توجه پيدا نمىكند و فكر مىكند كه مرحوم آخوندمىخواهند اين حرف را بزنند كه ظهور در معناى حقيقى از دست مىرود، امّا در ميان معانى مجازيه،مردّد هستيم كه كدام معناى مجازى اراده شده، كه در حقيقت، مثل اين باشد كه يك قرينه صارفهاىوجود دارد، اما قرينه معيّنه وجود ندارد. در برخورد اول با عبارت مرحوم آخوند(ره)، اين معنا بهذهن مىآيد، اما اين، مراد نيست. مراد اين است كه نه ظهور در معناى حقيقى دارد و نه اساساً ظهوردر معناى مجازى ولو به صورت مردّد ولو به صورت اينكه كسى بگويد: اجمالاً معناى مجازى ارادهشده، لكن نمىدانيم كدام يك از معانى مجازيه است. دقت براى اين است كه ايشان وقتى كهمىفرمايد: «و التحقيق انّه لا مجال للتشبث بموارد الاستعمال فانّه قَلّ مورد منها يكون خالياً عن قرينةعلى الوجوب او الاباحة او الطبيعة» يعنى در رابطه با وجوب هم كه معناى حقيقىاش است، در آنموارد استعمال حتى بر معناى حقيقى قرينه وجود دارد. «فانّه قَلّ مورد منها يكون خالياً عن قرينةعلى الوجوب او الاباحة او الطبيعة» پس در رابطه با وجوب هم كه معناى حقيقى است ايشانمىفرمايد: در مورد استعمال كه مورد استدلال قرار گرفته، قرينه بر وجوب تحقّق دارد. «و مع فرضالتجريد عنها» اگر يك جايى فرض كنيم كه هيچ قرينهاى وجود نداشته باشد، «لَمْ يظهر بعد» هنوزروشن نشده، ظهورى پيدا نشده، براى اينكه «كون عقيب الحظر» (كه عرض كردم: اين عقيبالحظرش از باب مثال است نه اينكه بخواهد «فى مقام توهّم الحظر» را كنار بزند) «موجباً لظهورهافى غير ما تكون ظاهرةً فيه» يعنى ظهور در معناى مجازى ندارد، پس چيست؟ «غاية الامر يكونموجباً لاجمالها غير ظاهرةٍ فى واحدٍ منها» كه از جمله «منها» چيست؟ وجوب كه عبارت از معناىحقيقى است. پس انسان از اين عبارت در برخورد اولى، خيال مىكند كه ايشان در محدوده معانىمجازيه مىخواهد بگويد: ظهور در يكى معيّن ندارد، ولى چون قبلاً وجوب هم ذكر شده، وقتىمىفرمايد: «يكون موجباً لاجمالها غير ظاهرةٍ فى واحدٍ منها اى حتى فى الوجوب»، نه در وجوبظهور دارد كه معناى حقيقى آن است و نه در اباحه و تبعيت و امثال ذلك كه به عنوان معانى مجازيهمطرح است. توجه به اين نكته در عبارت ايشان ضرورت داشت. پس با اين توضيح، ايشان اينطورمىفرمايند كه ما با مشهور در يك بُعد موافقت مىكنيم و در يك بُعد مخالفت مىكنيم. بُعد موافقتِ ماعدم الظهور است و بُعد مخالفتِ ما ظهور در خصوص اباحه است. ما مدعى هستيم كه در هيچچيزى ظهور ندارد، نه در معناى حقيقى و نه در معناى مجازى. حالا مبناى اين مسأله چيست؟
مبناى كلام مرحوم آخوند(ره) در تفصيل در كلام مشهور
مبناى اين مسأله مطلبى است كه مرحوم آخوند مكّرر در كتاب كفايه ذكر مىفرمايند و مطلبخوبى هم هست، منتها روى يك مبناى ديگرى كه عرض مىكنيم. آن مبنا اين است كه اصولاً اگر دركلام متكلّم يك قرينهاى وجود داشته باشد كه روى يك جهتى و روى يك علّتى براى ما شك پيدابشود كه آيا متكلّم اعتماد بر اين قرينه كرده يا اعتماد بر اين قرينه نكرده است؟ حتّى در آنجايى كهجمله واحد باشد، اگر متكلم گفت: «رأيت اسداً يرمى» اگر يك منشأيى پيدا شد كه شك كرديم آيا اين«يرمى» در كلام متكلّم، مورد اعتماد متكلم بوده و به عنوان قرينيت، كلمه «يرمى» را آورده يا اينكهروى يك هدف ديگرى كلمه «يرمى» آمده است؟ اينجا كلام، اجمال پيدا مىكند. اينجا نمىتوانيم بهاصالة الظهور تمسّك بكنيم. اصالة الظهور فرع اين است كه موضوعش محرز باشد. بايد اصل ظهوررا احراز كرده باشيم، ظهور در معناى مجازى در «رأيت اسداً يرمى» احراز شده باشد و ظهور درمعناى مجازى در حالى احراز مىشود كه احراز كنيم كه متكلم اعتماد بر اين قرينه كرده و روى اينقرينه تكيه كرده باشد. البته در «رأيت اسداً يرمى» تصوّرش مشكل است، لكن مثال روشن مثالىاست كه دو مطلب باشد مشتمل بر يك قرينه، كه ما يقين داريم كه اين قرينه با يكى از اين دو مطلبرابطه دارد، اما نسبت به مطلب ديگر، ارتباطش مشكوك است.
از باب مثال اگر گفت: «رأيت اسداً و ذئباً يرمى». «يرمى كلمة واحدة بلا اشكال» به لحاظ اينكهدنبال ذئب واقع شده در رابطه با ذئب قرينيت دارد. به تعبير صاحب معالم و ديگران در استثنايى كهعقيب جمل متعدده واقع مىشود، قدر متيقنش اين است كه به آن جمله اخيره كه متصل به آن استثناءاست، قاعدةً به آن ارتباط دارد بلا اشكال. «يرمى» براى ذئب كه مرئى دوم اين شخص است، قرينيتدارد كه مقصود معناى حقيقى ذئب نيست، بلكه معناى مجازى است، يعنى آن كسى كه متهوّر وبىباك است و داراى مثلاً شجاعت است. اما ارتباط اين «يرمى» به اسد را ما از كجا احراز بكنيم؟احتمال مىدهيم كه اين «يرمى» هم در رابطه با ذئب باشد، هم در رابطه با اسد باشد. احتمال هممىدهيم كه اختصاص به ذئب داشته باشد. اگر اختصاص به ذئب داشته باشد، اسد در معناى حقيقىخودش استعمال شده، ديگر دليلى بر اينكه اسد در معناى مجازى استعمال شده، وجود ندارد. اينجاچه بايد گفت؟ اگر كلام محفوف باشد «بما يصلح للقرينية لكن شككنا فى انّ المتكلّم اعتمد على هذهالقرينة ام لم يعتمد على هذه القرينة؟» اينجا متأسفانه كلام نه مىتواند ظهور در معناى حقيقى پيداكند و نه ظهور در معناى مجازى داشته باشد. ظهور در معناى حقيقى ندارد به اعتبار اينكه احتمالمىدهيم كه متكلم اعتماد بر اين قرينه كرده باشد و ظهور در معناى مجازى هم ندارد، به اعتبار اينكهاحتمال مىدهيم متكلم اعتماد بر اين قرينه نكرده باشد. پس اينجا جاى اصالة الظهور نيست. اصالةالظهور موضوع لازم دارد، ظهور بايد تحقّق داشته باشد، ولو اينكه ظهور منحصر به محدوده معناىحقيقى نيست و همانطور كه در در اصالة الحقيقة دو احتمال جريان دارد: يك احتمال آنكه قبلاً عرض كرديم كه اصالة الحقيقة،يك اصل مستقل برأسها نيست، بلكه يك شعبهاى است از اصالة الظهور، براى اينكه اصالة الظهور همدر ظهور در معناى حقيقى مطرح است و هم در ظهور در معناى مجازى مطرح است. اصالة الحقيقةتنها ظهور در معناى حقيقى را دلالت مىكند و در حقيقت، «اصالة الحقيقة ليس بشىءٍ»، آنكه اصالتدارد و استقلال دارد، اصالة الظهور است «من دون فرقٍ بين المعنى الحقيقى و المعنى المجازى».
اگر اين حرف را در رابطه با اصالة الحقيقة معتقد بشويم كه واقعش هم همين است، نتيجتاً دراينجاهايى كه كلام مشتمل «على ما يصلح للقرينية» هست، نه جايى براى اصالة الظهور هست و نهجايى براى اصالة الحقيقة.
اما احتمال دومى كه در اصالة الحقيقة مطرح است، اينكه بگوييم: اصالة الحقيقة، يك اصلعقلايى تعبّدى است كه در بين عقلا هم، ما اصل تعبّدى فرض كنيم، بگوييم: هيچ پايه و ريشهاىندارد، استناد به ظهور هم ندارد، مورد اصالة الحقيقة، آنجايى است كه اگر شما شك كرديد كه ايناستعمال، استعمالِ در معناى حقيقى است، يا استعمال در معناى مجازى است ولو اينكه در هيچ كدامهم ظهور نداشته باشد، نه ظهور در معناى حقيقى دارد و نه ظهور در معناى مجازى، اما يك اصلتعبّدى مقبول و مسلّم عند العقلا به نام اصالة الحقيقة، يعنى «حمل اللفظ و حمل الكلام على معناهالحقيقى من دون ان يكون ظاهراً فيه» ولو اينكه هيچ ظهورى هم در معناى حقيقى ندارد، كانّ همينحقيقى بودن، يك رجحانى مىشود، يك مزيّتى مىشود بر اينكه كلام حمل بر معناى حقيقى بشود،در حالى كه از نظر عدم ظهور با معناى مجازى مشترك است.
اگر در باب اصالة الحقيقة، يك چنين مبنايى را اختيار كرديم يعنى اصل تعبّدى عقلائى، آن وقتبايد در همان «رأيت اسداً و ذئباً يرمى» بگوييم: در «رأيت اسداً» بايد حمل بر معناى حقيقى بشود «لالظهوره فيه بل لاجل اصالة الحقيقة و لكونها معتبرةً عند العقلاء تعبّداً». اما اين مبنا را نمىشودپذيرفت؛ مخصوصاً در بين عقلاء، يك اصلى بخواهد بدون جهت و به عنوان تعبّد و بناگذارىمطرح باشد، پذيرش آن بسيار مشكل و سنگين است و حق همين است كه اصالة الحقيقة از بابهمان اصالة الظهور و به عنوان شعبهاى از آن مطرح است و منحصر به آنجايى است كه لفظ، ظهور درمعناى حقيقى داشته باشد؛ و آن جايى است كه بدانيم متكلم، اعتماد بر قرينه نكرده باشد.
پس مبناى فرمايش مرحوم آخوند(ره) در ما نحن فيه كه مىفرمايد: امر در مقام توهّم حظر، ياواقع عقيب الحظر هم ظهور در معناى حقيقىاش را از دست مىدهد و هم ظهور در معناى مجازىپيدا نمىكند، مستند به همين مبناست. منتها فرق ما نحن فيه با آن مثال تقريباً در دو جهت هست:يكى اينكه آن مثال به عنوان قرينه لفظيه مطرح بود، اما ما نحن فيه به عنوان قرينه حاليه مطرح است.حتى در وقوعش عقيب الحظر هم اين طور نيست كه آنجايى كه امر عقيب الحظر واقع مىشود،داخل خود جمله قرينهاى وجود دارد، سابقهاش، سابقه خارجيه است، يعنى از خارج مىدانيم كه اينشىء قبلاً منهى عنه بوده لذا قرينيت وقوع عقيب الحظر، يا «فى مقام توهّم الحظر» به عنوان قرينهحاليه و يا به تعبير ديگر: قرينهاى است مربوط به موقعيت امر، نه اينكه يك قرينه لفظيهاى باشد كه درمقام امر آورده شده باشد. پس يك فرق بين ما نحن فيه و بين آن مثالى كه عرض كرديم، اين شد كه درآن مثال، يا در استثناى واقع عقيب جمل متعدده؛ قرينه، قرينه لفظيه است «و الكلام محفوفٌ باللفظالذى يصلح للقرينية» اما در ما نحن فيه، قرينه، قرينه حاليه و موقعيت و شأن نزول امر و ورود امراست. دوم هم اينكه در «رأيت اسداً و ذئباً يرمى» قرينه علاوه بر اينكه لفظيه است، قرينه شخصيهاست، قرينه خاصه و در مورد جزئى خودش است. اما در بحثى كه ما عنوان مىكنيم قرينه، قرينه عامهاست، يعنى هر كجا «فى مقام توهّم الحظر» باشد به عنوان ضابطه، هر كجا عقيب الحظر قرار بگيرد.لذا يك قرينه عامه كليه است و ديگر فرقى نمىكند. حالا قرينه شخصيه باشد يا كليه باشد، حاليهباشد يا لفظيه باشد، بعد از آنكه همه اينها در اصل صلاحيت للقرينيه اشتراك دارند، ديگر بين اينخصوصياتى كه در رابطه با قرينه وجود دارد فرقى در مسأله ايجاد نمىكند.
در نتيجه؛ حق همين است كه مرحوم آخوند(ره) فرموده، مدعاى مشهور در يك بُعدش پذيرفتهاست، اما در بُعد ديگرش پذيرفته نيست. اين كلام اجمال دارد معناى حقيقى هم در رديف معانىمجازيه واقع مىشود و لفظ نسبت به هيچ كدام ظهورى ندارد «لذا يعامل معها معاملة المجمل».
مسأله مرّة و تكرار
مسأله ديگرى كه مرحوم آخوند (ره) عنوان مىكنند، مسأله مرّة و تكرار است. در اين مباحثگذشته ما عنوان را روى هيأت قرار مىداديم. در تمام اين بحثهايى كه تا به حال راجع به امر داشتيمروى هيأت «افعل و ما يشابهها» بحث مىكرديم. آيا هيأت دلالت بر وجوب دارد يا نه؟ هيأت دلالتبر مسائل مختلف تعيينيت، تخييريت، امثال ذلك دارد يا نه؟ اما اينجا وقتى كه مسأله عنوان مىشود،مىگويند: «صيغة الامر»، صيغه، عبارت از مجموع ماده و هيأت است، كه البته بعد بحث مىكنيم كهمجموع ماده و هيأت كه كلمه صيغه بر او اطلاق مىشود، آيا قرائنى وجود دارد كه مسأله را در رابطه باهيأت بدانيم يا قرينهاى وجود دارد كه مسأله را در رابطه با ماده بدانيم يا قرينهاى وجود دارد كه دررابطه با مجموع بدانيم؟ بالاخره عنوان اين طورى شده كه آيا «صيغة الامر» دلالت بر مرة مىكند يادلالت بر تكرار مىكند يا اينكه «لا يدلّ لا على المرّة و لا على التكرار»؟
قبل از اينكه به اساس بحث و استدلال برسيم، بايد اين دو جهت را مشخّص بكنيم؛ يك جهتاينكه آيا مقصود از مرّة و تكرار چيست؟ آيا مرّة و تكرار به معناى فرد و افراد است؟ مرة يعنى «فردٌواحدٌ»؟ تكرار يعنى «افرادٌ متعددة» ولو اينكه اين افراد متعدده در عرض هم واقع بشود، از نظر زمانمقارن هم واقع بشود؟ آيا مقصود از مرّة و تكرار اين است يا مقصود از مرّة و تكرار، دفعه و دفعاتاست كه دفعه هم مىسازد در ضمن فرد واحد باشد و هم مىسازد با اينكه در ضمن افراد متعددى كهاز نظر زمان مقارن هستند باشد. همهاش كلمه دفعه بر او اطلاق مىشود. دفعات هم به معناى ايناست كه افراد متعدد در زمانهاى مختلف. در دفعات، دو قيد دخالت دارد، يكى زمانهاى مختلف ويكى افراد متعدد. آيا مقصود از مرّة و تكرار، فرد و افراد است يا دفعه و دفعات است؟
«لقائلٍ أن يقول» كه هر دو مقصود باشد، براى اينكه مانعة الجمع نيست كه اگر مقصود را دفعه ودفعات قرار داديم، ديگر با مسأله فرد و افراد، جمع نشود. احتمال دارد كه هر دو احتمال مقصودباشد، هم فرد و افراد مقصود باشد و هم دفعه و دفعات مقصود باشد. و آن كسى كه عنوان مرّة و تكراررا نفى مىكند آن هم ناظر به هر دو باشد، بگويد: نه مسأله فرد واحد و افراد متعدده مطرح است و نهمسأله زمان واحد و دفعه و دفعات مطرح است. پس ممكن است قول مثبت به هر دو متعلّق بشود،قول نافى هم هر دو را نفى بكند، هم مرّة و تكرار را به اين معنا و هم مرّة و تكرار را به آن معنا. ظاهراين است كه چون اينها مانعة الجمع نيستند به هر دو عنوان مىشود مورد بحث واقع شود و به هر دومعنا، قابل نزاع و بحث خواهد بود. مطلب دوم همان است كه اشاره كرديم آيا اين نزاع مربوط بههيأت است يا مربوط به ماده است يا فرضاً مجموع ماده و هيأت است؟ و آيا دليلى داريم بر اينكهيكى از اين احتمالات را تعيين كند يا اينكه دليل بر اين معنا وجود ندارد؟
تمرينات
آيا كلام مرحوم آخوند(ره) در ما نحن فيه با كلام مشهور يكى است توضيح دهيد
مبناى كلام مرحوم آخوند(ره) را در مقام بيان كنيد
چند معنا در مرّة و تكرار ممكن است مقصود باشد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...