چهارشنبه 13 تير 1403 - 24 ذيحجه 1445 - 3 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
وقوع امر عقيب حظر
تدریس استاد
متن
40 وقوع امر عقيب حظر 267
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
وقوع امر عقيب حظر يا توهّم حظر
اگر هيأت امر كه بر حسب ظهور اولى، ظهور در وجوب دارد، به دنبال يك نهى مسلّم، واقع شود،يعنى شيئى منهى عنه و متعلّق نهى بوده و بعد از آن، متعلّق امر واقع بشود؛ و در فرض دوم اگر هيأتامر در موقعيتى واقع بشود كه در آن موقعيت، توهّم منع وجود داشته باشد، ظنّاً يا احتمالاً و يا بهصورت وهم، (موقعيت، موقعيت توهّم حظر است، توهّم به معناى اعم كه شامل ظن و شك هممىشود) وقوع هيأت امر در اين دو مقام كه مقام اول بعد از تعلّق نهى و متأخّر از آن است و مقام دوّمنهيى وجود ندارد، لكن توهّم نهى به معناى اعم وجود دارد، آيا وقوع صيغه امر در يكى از اين دوموقعيت، سبب مىشود كه آن ظهور اولى خودش كه عبارت از ظهور در وجوب و بعث وجوبىاست را از دست بدهد يا اينكه از دست نمىدهد؟ در اين مسأله اقوال متعددى وجود دارد.
در بين علماى اهل تسنّن بعضى قائل به اين معنا شدهاند كه وقوع هيأت امر در يكى از اين دوموقعيت، هيچ گونه تغييرى در مفاد هيأت امر، ايجاد نمىكند. همان طورى كه هيأت امر در سايرموارد و در غير اين دو موقعيت، ظهور در بعث وجوبى و به اصطلاح مشهور، طلب وجوبى دارد،وقوعش در اين دو موقعيت هم همان حال را دارد. ظهور در وجوب به طور كلى بدون فرق بينموقعيتها.
اقوال در مسأله وقوع امر عقيب حظر يا توهّم حظر
بعضى از علماى ديگر اهل تسنّن در يكى از دو فرض مسأله تفصيل دادهاند. چون مسأله ما دوفرض داشت: يكى «وقوع الامر عقيب النهى» و يكى «وقوع الامر فى مقام توهّم النهى». راجع بهفرض اول كه «وقوع الامر عقيب النهى» باشد گفتهاند: اين امرى كه به دنبال نهى واقع مىشود اگر بهصورت قضيه شرطيه باشد، به صورت قضيه تعليقيه باشد و معلّق عليه آن كه عبارت از شرط است،عبارت باشد از زوال علت نهى، زوال علت نهى شرط براى تحقّق امر باشد، اگر اينطور باشد، اين امر،ظهور پيدا مىكند در همان حكمى كه اين واقعه قبل از تعلّق نهى داشته است. هر حكمى كه قبل ازتعلّق نهى براى اين شىء ثابت بود، حالا معناى امر آن هم امر معلّق، آن هم معلّق عليه زوال علت نهىباشد، ظهور در همان حكم قبل از تعلّق نهى پيدا مىكند. مثالى كه براى اين معنا ذكر كردند گفتهاند:در آيه شريفه راجع به قتال در اشهر حُرم نهى شده، «قل قتالٌ فيه كبيرٌ». قتال در ماه حرام متعلّق نهىاست. بعد از زوال اشهر حُرم يك امرى آمده و معلّق به زوال علت نهى شده، فرموده: «فاذا انسلخالاشهر الحرم فاقتلوا المشركين» هيأت امر، قضيه تعليقيه، معلّق عليهش، زوال اشهر حرم است.گفتهاند اينجا «فاقتلوا المشركين» به زمان قبل از اشهر حُرُم برمىگردد، قبل از اشهر حُرُم، مقاتله وكشتن مشركين چه حكمى داشت؟ آنجا در خصوص اين مورد، حكم وجوب بوده، الان هم «فاقتلواالمشركين» معنايش وجوب است. اما اگر در مورد ديگرى قبل از تعلّق نهى، حكم مثلاً اباحه بوده،اينجا صيغه امر ظهور در همان اباحه پيدا مىكند، حكم ما قبل تعلّق نهى. پس در خصوص اين فرضكه موردش قضيه تعليقيه است، معلّق عليه هم «زوال علّة النهى» است. اما در جايى كه قضيه تعليقيهنباشد، يا اگر تعليقيه است، معلّق عليه آن شىء ديگر باشد نه زوال علت نهى، و همينطور در فرضدوم مسأله كه وقوع امر در مقام توهّم نهى باشد، در اين سه مورد، ظاهر اينها اين است كه همان معناىاولى هيأت «افعل» و ظهور اولى آن، به جاى خودش محفوظ است.
قول مشهور در مسأله وقوع امر عقيب حظر يا توهّم حظر
اما آنچه كه مشهور بين اصوليين در هر دو فرض اين مسأله است، اين است كه امر در اين دوموقعيت، نه تنها ظهور در معناى حقيقى ندارد، بلكه يك ظهور ثانوى براى او پيدا مىشود و آنظهور در اباحه است. امر در اين دو موقعيت، ظهور در اباحه دارد و در غير اين دو موقعيت، ظهور درهمان بعث وجوبى و طلب وجوبى. اينجا توضيحى در رابطه با كلام مشهور بايد ذكر بكنيم بعدببينيم كه آيا كلام مشهور، قابل قبول است يا نه؟ و لعلّ كلام مشهور دو مرحله داشته باشد و يكمرحلهاش، قابل قبول باشد و مرحله ديگرش نه.
ما مكرر گفتهايم كه مسأله ظهور به طور كلى، اعم از حقيقت است. اصالة الظهور كه يك اصلمعتبر عقلايى است و عقلا بر اصالة الظهور در رابطه با كلمات و تعبيرات و استعمالات تكيه مىكنند،اين اصالة الظهور اعم از اصالة الحقيقة است. اين اصالة الظهور هم در استعمالات حقيقيه وجود داردو هم در استعمالات مجازيهاى كه محفوف به قرينه است. در استعمالات حقيقيه، ظهور به جاىخودش محفوظ و روشن است. استعمال حقيقى اگر گفتيد: «رأيت رجلاً شجاعاً» و همان معناىحقيقى اوليش را اراده كرديد، طبيعى است كه «رأيت رجلاً شجاعاً» ظاهر در معناى حقيقى خودشاست. اما اگر استعمال به صورت استعاره و مجاز شد، شما گفتيد: «رأيت اسداً يرمى» اينجا هم بازاصالة الظهور، محفوظ است، براى اينكه كلمه اسد ولو اينكه به تنهايى ظهور در معناى حقيقىخودش دارد، اما وقتى كه محفوف به قرينه «يرمى» شد و «يرمى» اظهر از ظهور اسد در معناى حقيقىخودش است، مجموع «اسداً يرمى» ديگر ظهور در معناى استعارى و مجازى پيدا مىكند. پس اگرمتكلم گفت: «رأيت اسداً يرمى» و حمل بر معناى مجازى و استعارهاى كرديم، مستند ما، همان اصالةالظهور است. اينجا نيامدهايم بر خلاف ظهور، كارى انجام بدهيم، نيامدهايم اصالة الظهور را در«رأيت اسداً يرمى» زير پا بگذاريم، بلكه «رأيت اسداً يرمى» اين مجموعه اسد و يرمى، ظهور دررجل شجاع دارد ولو اينكه رجل شجاع، معناى مجازى و معناى استعارهاى اسد است. پس مسألهاصالة الظهور اعم از اصالة الحقيقة است، به اصطلاح: در جايى كه لفظ را بگويند و قرينه مجاز همراهنباشد، آنجا اصالة الحقيقة به عنوان يك شعبهاى از اصالة الظهور مطرح است. و به تعبير ديگر: اصالةالحقيقة، يك اصل مستقل برأسه نيست، آنكه استقلال دارد و براى عقلاء محور است، مسأله اصالةالظهور است كه هم در استعمالات حقيقيه وجود دارد و هم در استعمالات مجازيه محفوفه به قرينهوجود دارد. با توجه به اين مطلب، يك توضيحى راجع به كلام مشهور بايد عرض بكنيم.
بررسى كلام مشهور در مسأله وقوع امر عقيب حظر يا توهّم حظر
آيا مشهور كه مىگويند: هيأت «افعل» در غير اين دو موقعيت، ظهور در بعث وجوبى دارد، اما دراين دو موقعيت كه يكى «عقيب النهى» است و يكى «فى مقام توهّم النهى» است، ظهور در اباحه دارد.اين ظهور در اباحه، از چه مقولهاى است و به چه كيفيتى، مىخواهند ظهور در اباحه را ذكر بكنند؟ آيااين ظهور در اباحه، با همان ظهور در وجوب در غير اين دو موقعيت، از يك سنخ است؟ يعنى هر دواز مقوله ظهور در معناى حقيقى است، به اين كيفيت كه واضع، «فى مقام الوضع» فرضاً دو حالتبراى صيغه امر پيش بينى كرده، يك حالت، صيغه امر در غير اين دو موقعيت، يك حالت هم صيغهامر در اين دو موقعيت. گفته: اگر صيغه امر در غير اين دو موقعيت باشد، «وضعتها للبعث الوجوبى وللطلب الوجوبى» و اگر در اين دو موقعيت باشد «وضعتها للاباحة» كه اصلاً مسأله ظهور در اباحه هماستناد به وضع و استناد به واضع داشته باشد و نحوه و سنخه هر دو ظهور يكسان باشد. آيا معناىحرف مشهور اين است يا اينكه مشهور نمىخواهند اين دو ظهور را از سنخ واحد بدانند؟ مشهورمىخواهند اين حرف را بزنند كه هيأت «افعل» به حسب معناى حقيقى و به حسب وضع واضع«وضعت للبعث الوجوبى»، معناى موضوع لهش، همان معناى وجوب و بعث وجوبى است، منتهاوقتى كه هيأت «افعل» در يكى از اين دو موقعيت قرار مىگيرد، وقوع هيأت «افعل» در يكى از اين دوموقعيت به منزله «يرمى» در «رأيت اسداً يرمى» است كه يك ظهور ثانوى در معناى مجازى آن هم بهاستناد قرينه و با اتكاء بر قرينه، تحقّق پيدا مىكند، منتها در باب قرائن ما دو نوع قرينه داريم: گاهىقرائن شخصيه و قرائن جزئيه است، مثل همين «يرمى» در «رأيت اسداً يرمى» كه اين يك قرينهشخصيهاى است كه سبب مىشود جمله، ظهور در رجل شجاع پيدا كند و مقصود از اسد، آن معناىاستعارهاى و مجازى باشد. اما گاهى از اوقات، قرائن به صورت قرائن عامه است، به صورت قرائنكليه است نه به صورت قرينه شخصيه و قرينه جزئيه مثل ما نحن فيه، «وقوع الامر عقيب النهى».حالا ما كارى به صحت و سقم اين مطلب نداريم، حرف و نظر مشهور را توضيح مىدهيم.مىخواهند بفرمايند كه «وقوع الامر عقيب النهى او فى مقام توهّم النهى» اينها «قرينتان، عامتان» براينكه مقصود از امر، معناى حقيقى اوليش نيست، بلكه مقصود از امر، آن معناى مجازى است كه بهنظر اينها آن معناى مجازى هم عبارت از خصوص اباحه است كه حتى استحباب هم در كار نيست.اين دو قرينه عامه بر استعمال در معناى مجازى است، آن هم مخصوصاً با آن نظريهاى كه خودمشهور در باب مجاز دارند، كه ما مكرر گفتهايم. در بحثهاى گذشته هم مفصّل اين مسأله مطرح شدكه مشهور مجاز را استعمال مستقيم لفظ در «غير ما وضع له» و در معناى مجازى مىدانند، لكن آنطورى كه بعضى از محققين بزرگ فرمودهاند و امام بزرگوار(ره) هم تبعيت كردهاند، مجاز، استعمالدر «غير ما وضع له» نيست، به شهادت مسائلى كه قبلاً مطرح شد. روى مبناى مشهور، اين نظريهشانخيلى روشن تر است كه مىگويند: وقوع امر در يكى از اين دو موقعيت، سبب مىشود كه اينجا يكىاز دو قرينه عامه و دو قرينه كليه وجود داشته باشد و اين دو قرينه به تعبير اينها صارفه است، يعنى مارا از معناى حقيقى منصرف مىكند، ما را متوجه معناى مجازى مىكند و مستعمل فيه را عبارت ازمعناى مجازى مىداند.
در نتيجه؛ اين دو ظهورى كه در كلام مشهور ذكر شده: ظهور امر در وجوب در غير اين دوموقعيت و ظهور امر در اباحه در يكى از اين دو موقعيت، اين دو ظهور با هم فرق مىكند. ظهور اول،ظهور در معناى حقيقى است، اما ظهور دوم، ظهور در معناى مجازى است به استناد قرينه عامه،همان نحو ظهورى كه در ساير استعمالات مجازيه به استناد قرائن شخصيه تحقّق پيدا مىكند.مشهور اين نظريه را دارند.
در حقيقيت، دو ادعا در اين نظريه مشهور وجود دارد و منحل به دو ادعا مىشود: يك ادعا، ادعاىسلبى و يك ادعا، ادعاى اثباتى است.
اما ادعاى سلبى اين است كه وقوع امر در يكى از اين دو موقعيت، آن ظهور اولى را از دستمىدهد، يعنى «ليس بظاهر فى المعنى الحقيقى، ليس بظاهر فى البعث الوجوبى» ادعاى ايجابى آنهااين است كه علاوه بر اينكه در معناى حقيقى، ظهور ندارد، در بين معانى متعدده مجازيه، تنها درخصوص اباحه ظهور دارد كه اين يك مدعاى ديگرى است كه ما اثبات بكنيم. حالا كه ظهور اوليشرا از دست داد، يك ظهور ثانوى ولو به صورت ظهور در معناى مجازى، ظهور در اباحه پيدا مىكند.
به عبارت روشنتر: بعد از آنكه معانى مجازيه متعدد شد، تعيّن يكى از معانى مجازيه و امتيازيكى از معانى مجازيه، نياز به مؤنه زائده دارد و نياز به دليل مستقل دارد. پس در حقيقت، يك جهتسلبى و بُعد سلبى در كلام مشهور وجود دارد و يك جهت اثباتى و بُعد ايجابى نيز در آن وجود دارد.حالا ببينيم آيا ما در هر دو بُعد مىتوانيم با مشهور موافقت بكنيم؟ يا به استناد يك جهت خاصهاى كهدر اينجا و اشباه اينجا وجود دارد تنها در رابطه با بُعد اول مىتوانيم با حرف مشهور موافقت كنيم؟يعنى بگوييم: ظهور اوليش از بين مىرود، پس معنايش چه مىشود؟ ديگر هيچ چيز ظهورى ندارد.ظهور كه نداشت چه مىشود؟ اجمال پيدا مىكند. ظهور اولى از بين مىرود ولى ظهور ديگرىجانشين آن ظهور اول نخواهد شد، بلكه كلام داراى اجمال و ابهام خواهد بود.
تمسّك مشهور به موارد استعمال
اول، اجمالاً يك توجّهى تقريباً به ادله همه اين اقوال كه همهشان يكسان است، يعنى از اينجهت كه ما بيان مىكنيم. همان طورى كه مرحوم آخوند مىفرمايند: اين اقوال مختلفه و حتىمشهور موارد استعمال را ملاحظه كردهاند، ديگر توجّه نكردهاند به اينكه در موارد استعمال،خصوصيات و قرائن خاصهاى وجود دارد كه مسأله را روشن كرده است. از باب مثال: استدلالكردهاند به اينكه اگر يك مريضى به دكتر مراجعه كرد، دكتر تشخيص داد كه كسالت مهمى دارد، بعدنسخهاى به او داد گفت: مثلاً نمك نخور، چربى نخور، شيرينى نخور، امثال ذلك. بعد از مدتىمعالجه كرد و معالجهاش مؤثّر و مفيد واقع شد، بعد مراجعه كرد به دكتر، دكتر ديد كه آن كسالت بهكلى از بين رفته گفت: حالا ديگر شيرينى بخور، نمك بخور، چربى بخور. اين اوامرى كه از دكتر دراين موقعيت صادر مىشود، پيداست كه مقصود اين نيست كه دكتر الزام مىكند به خوردن شيرينى ونمك و چربى. پيداست كه دكتر مىخواهد بگويد: آن ممنوعيت قبلى برداشته شد، آن نهى قبلى كناررفت، ديگر نمك و چربى و شيرينى، خوردنش، ممنوعيت ندارد. فرض كنيد مشهور به يك چنينچيزى تمسّك كردهاند، آيا تمسّك به يك چنين چيزى مىتواند به عنوان دليل مطرح باشد؟ يا اينكهاين مورد استعمال، خصوصياتى همراهش است و آن خصوصيات اين است كه آدم يقين دارد كهمسأله چربى و شيرينى و مانند اينها در رابطه با آن كسالت بوده، حالا كه كسالت مرتفع شده، پيداستكه منظور دكتر، الزام به خوردن اين اشياء ممنوعه نيست، بلكه مقصود دكتر اين است كه حالا كهكسالت بر طرف شد، آن منع هم كنار مىرود، آن ممنوعيت هم برطرف مىشود و طبعاً، اباحهجايگزين نهى مىشود. اما آيا اين معنا به درد يك مسأله اصولى كلى كه اكثراً خصوصيات مواردش رااصلا نمىدانيم و هيچ آشنايى با جهاتش نداريم، ما هستيم و مولا، يك نهى داشته، به دنبال اين نهىامرى آمده. يا ما هستيم و يك امرى از ناحيه مولا در مقام توهّم ممنوعيت، آيا آن مثال طبيب را مامىتوانيم يك ضابطه قرار بدهيم؟ بگوييم: همانطورى كه در مثال طبيب، ظهور در اباحه دارد، شمااين را به صورت يك قاعده كلى بپذيريد و بگوييد: هر كجا كه امر «عقيب الحظر او فى مقام توهّمالحظر» آمد، معنايش اباحه است؟ آيا اين دليل با مدعا تطبيق مىكند؟ اين خصوصياتى كه در مورداستعمال در مسأله طبيب براى ما روشن است، اقتضا مىكند كه در اكثر موارد كه براى ما جهات وخصوصيات روشن نيست، ادعا بكنيم كه «الامر ظاهر فى الاباحة»؟ مىشود چنين استدلالى بر اينحرف قرار داد؟
ظاهر اين است كه اينها صلاحيت استدلال ندارند. حالا كه صلاحيت استدلال نداشتند، بايدمسأله را روى نفس همان عنوان كليش مطرح كنيم، با قطع نظر از موارد استعمال و با توجه به همانعنوان كلى، ببينيم آيا حرف مشهور در هر دو مرحله قابل قبول است يا اينكه در يك مرحله مىتوانيمبا حرف مشهور در آن جهت سلبى موافقت بكنيم، اما در جهت اثباتى، دليلى بر موافقت مشهوروجود ندارد؟
تمرينات
در مسأله وقوع امر عقيب حظر يا توهّم حظر چند قول بين عامه وجود دارد توضيحدهيد
قول مشهور را با دليل آن در مسأله فوق بيان كنيد
چرا دليلى كه مشهور آوردهاند تمام نيست
آيا تمسّك مشهور به موارد استعمال درست است يا نه
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...