چهارشنبه 13 تير 1403 - 24 ذيحجه 1445 - 3 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
دوران امر بين وجوب نفسى وغيرى و مانند آن
تدریس استاد
متن
40 دوران امر بين وجوب نفسى وغيرى و مانند آن 266
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
تمسّك به اطلاق در دوران بين نفسيّت و غيريّت
در دوران بين نفسيت و غيريت، از راه يك اطلاق ديگرى مىتوانيم مسأله نفسيت را ثابت كنيم بهلحاظ اينكه در اين دوران حتماً نياز به دو دليل داريم: يك دليل فرضاً وضو را واجب مىكند و دليلديگر، متعرّض وجوب صلاة است. اينجا اگر مسأله غيريت مطرح باشد، از هر دو طرف، بستگى وارتباط وجود دارد، يعنى هم وجوب وضو، تابع وجوب صلاة است و هم خود صلاة، مشروط بهخود وضو خواهد بود براى اينكه وجوب غيرى روى مقدمه مىرود و قدر متيقن در باب مقدمه،مسأله شرطيت است. پس اگر وضو، وجوب غيرى داشت، شرطيت پيدا مىكند و معناى صلاة، يكمعناى مقيّدى مىشود، يعنى صلاة مشروط و مقيّد به وضو مىشود. اگر همان طورى كه فرضكرديم، به اطلاق دليل وجوب وضو نتوانستيم نفسيت را ثابت كنيم آن طورى كه مرحوم آخوند(ره)ذكر مىكردند، از اطلاق «اقيموا الصلوة» نه از نظر هيأت كه دلالت بر وجوب مىكند، بلكه از نظر مادّهكه عبارت از صلاة است بدون قيد و شرط، اگر در «اقيموا الصلوة» مقدمات حكمت تمام شد، استفادهمىكنيم كه آنچه متعلق وجوب در «اقيموا الصلوة» است، صلاة مطلق است، نه مشروط و مقيّد بهوضوء و اگر در «اقيموا الصلوة» به لحاظ اطلاقش، شرطيت وضو را نفى كرديم، نتيجه مىدهد كهديگر وجوب وضو، غيرى نخواهد بود. وجوب وضو، وجوب نفسى است، هيچ گونه ارتباط وبستگى با وجوب صلاة ندارد، كما اينكه خود صلاة هم به مقتضاى اطلاق، ارتباطى با وضو ندارد. مااين معنا را در نفسيت و غيريت ذكر كرديم.
حالا ممكن است در ذهن كسى بيايد كه در تعيينى و تخييرى هم گاهى مواجه با دو دليل هستيم:يك دليل يك چيزى را واجب مىكند و دليل ديگر شىء ديگر را واجب مىكند. پس دو دليل استمنتها ما مردّد مىشويم كه اين دو شىءاى كه به مقتضاى دو دليل، واجب شد، آيا وجوبشان، وجوبتخييرى است و در نتيجه، اتيان به يكى از اين دو شىء، كفايت مىكند يا وجوبشان، وجوب تعيينىاست و در نتيجه، اتيان به هر دو لازم است؟ پس اينجا هم ما در مقابل دو دليل قرار گرفتهايم. تنها درنفسيت و غيريت، در مقابل دو دليل واقع نمىشويم، اينجا هم دو دليل است. پس اگر دو دليل بودن،اقتضاى اين معنا را مىكند، در تعيينيت و تخييريت هم همين حرف را شما جارى كنيد. دو دليلاست: يكى يك شىء را واجب مىكند، يكى شىء ديگر را واجب مىكند و همين هم سبب ترديدشده است. يعنى وجود دو دليل، سبب ترديد شده كه آيا اين دو شىء به نحو تعيين، واجب است يا بهنحو تخيير واجب است؟ آيا آن مسألهاى كه در رابطه با وجوب وضو و «اقيموا الصلوة» گفتيم، اينجاهم به لحاظ اينكه دو دليل داريم، جريان پيدا مىكند يا نه؟
جواب اين است كه اينجا جريان پيدا نمىكند. براى اينكه در باب «اقيموا الصلوة» و وجوبوضو، علاوه بر اينكه دو دليل در كار بود، ما به اطلاق متعلق «اقيموا الصلوة» تمسّك مىكرديم. دربرابر مرحوم آخوند(ره) كه مىفرمودند: به اطلاق خود هيأت دليل وجوب وضو تمسّك مىكنيم،گفتيم: ما به اطلاق متعلق «اقيموا الصلوة» تمسّك مىكنيم و مسأله نفسيّت را استفاده مىكنيم. اما درباب تعيينى و تخييرى، هر دو اطلاق در دو دليل، يكسان است، براى اينكه اگر شما به اطلاق دليل اولتمسّك كرديد، لابد به اطلاق هيأتش تمسّك مىكنيد، دليل دوم هم كه با دليل اول فرقى ندارد، مسألهغيرى و نفسى نيست كه يكى مشروط باشد و يكى شرط باشد، هر دو دليل شبيه هم است. شما اگر ازاطلاق دليل اول، صرف نظر كرديد و سراغ اطلاق دليل دوم آمديد، دليل دوم هم عين دليل اول است.دليل اول مىگويد: اين فعل، واجب است، دليل دوم هم يك فعل دوم را واجب مىكند. اگر بنا بشود كهاطلاق بتواند تعيينيت را ثابت كند، در هر دو يكسان است و اگر نتواند هم گفتيم: نمىتواند، آن هم درهر دو يكسان است، اما به خلاف نفسى و غيرى در «اقيموا الصلوة». آنجا به اطلاق متعلق تمسّكمىكرديم، از راه اطلاق متعلق، مسأله غيريت و شرطيت را نفى مىكرديم، اما اينجا هر دو دليل مثلهم است. فرقى بين دليلين وجود ندارد. اگر اطلاقِ دليل اول نتواند تعيينيت را ثابت بكند، اطلاق دليلدوم هم همين طور است. فرقى بين دليل دوم و دليل اول وجود ندارد. پس در حقيقت، مجرّد وجوددو دليل و عدم وجود دو دليل، مطرح نيست، آنكه مطرح است اين است كه دليل دوم، اطلاقى مغاير بااطلاق دليل اول داشته باشد. دليل اول مىخواهد هيأتش از نظر اطلاق مورد تمسّك واقع بشود، دليلدوم از نظر متعلق مىخواهد اطلاقش مورد تمسّك واقع بشود و اين تنها در نفسيت و غيريت است.در واجب تعيينى و تخييرى كه چه يك دليل باشد چه دو دليل باشد، اين معنا جريان ندارد، در عينى وكفايى هم اين معنا جريان ندارد.
در نتيجه؛ آنچه ما تا به حال به آن رسيديم اين است كه در دوران بين نفسيت و غيريت، تنها دراين فرض، يك راه به نام اطلاق، آن هم در متعلق، آن هم در متعلق آن ذى المقدمه، نه در مسألهوجوب وضو، مىتوانيم از راه اطلاق، مسأله نفسيت را ثابت بكنيم. آيا در آن دو قسم ديگر دست ماكوتاه است؟ اينجا يك راههاى ديگرى غير از مسأله اطلاق كه در كلام مرحوم محقق خراسانى مطرحاست، ذكر شده براى اينكه نفسيت را استفاده كنيم، تعيينيت را استفاده كنيم، عينيت را استفاده كنيم.
تمسّك به تبادر در دوران بين نفسيت و غيريت
يكى از راهها، مسأله تبادر است كه ادعا شده، گفتهاند: متبادر از هيأت «افعل» همان طورى كه يكمعناى وجوب و الزام است، اين قيود هم همراهش است، يعنى وجوب نفسى، متبادر از هيأت «افعل»است، وجوب تعيينى متبادر از هيأت «افعل» است، وجوب عينى متبادر از هيأت «افعل» است، نه بهمعناى تعدد، بلكه به معناى اينكه وجوب نفسى، تعيينى، عينى، اين مقيّد، متبادر از صيغه «افعل»است. تبادر هم كه علامت حقيقت است، پس روى اين حساب، نفسيت و تعيينيت و عينيت رااستفاده مىكنيم.
جواب اين حرف تقريباً روشن است و آن اين است كه آيا مىتوانيم ملتزم بشويم كه اين هيأتهاىافعلى كه در غير اين موارد به كار رفته است، «على سبيل المجاز» است؟ در آيه شريفه وضو كهمىفرمايد: «يا ايّها الذين آمنوا اذا قمتم الى الصلوه فاغسلوا» هيأت «افعل» به كار برده شده، «فاغسلواوجوهكم و ايديكم الى المرافق» آيا اينجا مىشود ملتزم شد به اينكه هيأت «افعل» در «فاغسلوا»،«على خلاف الحقيقة» است براى اينكه مسأله وضو را مطرح مىكند و تصريح هم مىكند كه «اذا قمتمالى الصلوة فاغسلوا» يعنى اين وضو، شرط نماز است، نماز مقيّد به اين وضو است؟ آيا اين هيأت«افعل» در اينجا «على سبيل المجاز» است؟ يا آنجايى كه خود مولا تصريح به تخيير مىكند، در كفارهماه رمضان مىگويد: يا «اطعام ستين مسكين»، يا «صيام ستين يوم»، يا «عتق رقبة»، بگوييم: اينجا هماستعمال هيأت «افعل» مجاز است، براى اينكه موضوعله هيأت «افعل»، واجب تعيينى است و چوناين در واجب تخييرى استعمال شده، «يكون مجازاً» مىشود كسى ملتزم به اين معنا شود؟ و يا درواجبات كفائيهاى كه خود مولا تصريح مىكند به وجوب كفايى و هيأت «افعل» به كار مىبرد، آيامىشود كسى ملتزم بشود به اينكه موضوع له هيأت «افعل» واجب عينى است و چون در واجبكفايى استعمال شد «يكون هذا استعمالاً مجازيا؟» حالا به هر كيفيتى شما در باب مجاز مشى بكنيد،چه به آن طريق مشهور و چه به آن طريقى كه ما ذكر كرديم. اما اصل التزام به اينكه اين نوعاستعمالات مجازى است، از چيزهايى است كه نمىشود به آن ملتزم شد. لذا مسأله تبادر همنمىتواند دليل قرار بگيرد.
از مسأله تبادر كه گذشتيم، مسأله انصراف پيش مىآيد كه انصراف به كثرت استعمال تحقّق پيدامىكند، آن هم كثرت استعمال به حدى برسد كه تا انسان لفظ را مىشنود، ذهنش انتقال به همانمعناى كثير الاستعمال پيدا كند. اگر انصراف كه به معناى كثرت استعمال است به اين حد رسيد، اينانصراف مىتواند مستند و دليل واقع شود. اما بحث در صغراى اين انصراف در ما نحن فيه است. مادر همين موالى عرفيه، مولايى كه مىخواهد يك دستورى صادر كند، مىبينيم هم مقدمات و هم ذىالمقدمه را ذكر مىكند. در مثال معروف مىگويد: «ادخل السوق و اشتر اللحم». «ادخل السوق» جنبهمقدمى دارد، «ادخل السوق» وجوبش، وجوب غيرى است اما مىبينيم در كلام مولا ذكر شده. ياوقتى كه مولا عبد را يك سفرى مىفرستد كه كارى در آن سفر دارد مىبينيد تمام مقدماتش را يكىيكى متعلق امر قرار مىدهد، فردا صبح حركت كن، تهران برو، خيابان فلان برو، فلان كس را ملاقاتكن. تمام اينها متعلق هيأت «افعل» قرار مىگيرد و تمام اينها هم جنبه مقدمى و غيرى دارد. لذامىتوانيم ادعا كنيم كه كثرت استعمال هيأت «افعل» در وجوب نفسى به اندازهاى است كه تا اينهيأت به گوش انسان مىخورد، در ذهن انسان، وجوب نفسى منقدح و منعكس مىشود. آيا لعلّ يك قائلى عكس اين را بگويد: اينقدر هيأت «افعل» در واجبات غيريه استعمال مىشود كهچه بسا تعدادش از استعمال در واجبات نفسيه بيشتر باشد. لذا در عين حال مىتوانيم ادعا كنيم كهانصرافى كه از راه كثرت استعمال مىخواهد تحقّق پيدا كند، نمىتواند اين عناوين نفسيت، تعيينيتو عينيت را ثابت كند. انصراف هم نمىتواند دليل باشد.
طريقه امام(قدس سره) در دلالت هيأت «افعل» بر وجوب
يك دليل در اينجا هست كه سيدنا الاستاذ الاعظم الامام(قدس سره الشريف) در رابطه با اصلدلالت هيأت «افعل» بر وجوب، به آن دليل تكيه مىكردند. عين آن دليل، در اينجا هم مىشود جريانپيدا كند. اين دليل در آن جاى اصلى خودش كه اصل دلالت هيأت «افعل» بر وجوب باشد، را كهخيلىها آنجا مسأله تبادر را نمىپذيرند، مىگويند: متبادر از هيأت «افعل»، وجوب نيست، مسألهانصراف را هم نپذيرفتهاند، راههاى ديگر استدلال بر دلالت هيأت بر اصل وجوب در مقابلاستحباب را نيز نپذيرفتهاند، اما يك راهى را انتخاب كردهاند كه اين راه اين است كه اگر از ناحيه مولايك دستورى صادر شد، يك هيأت افعلى از ناحيه مولا صادر شد و در حقيقت با اين دستور و با اينهيأت «افعل»، حجّت از ناحيه مولا تمام شد، مولا دستورى داد و رفت، هيأت «افعل» هم كه وضعاًدلالت بر وجوب نمىكند، انصرافاً دلالت بر وجوب ندارد، حالا عبد در مقابل اين دستور، متحيّرايستاده، چه كنم؟ آيا هدف مولا از اين بعث و اين هيأت افعلى كه در مقام دستور به كار برد، ايجاببود يا اينكه ممكن است مولا مىخواسته حكم استحبابى را بيان كند؟ مولا مىخواست يك رجحانىرا كه به سر حد وجوب نمىرسد بيان كند؟ نظر اينها اين است كه عقل در اين رابطه مىگويد: حجّتمولا بلا جواب نمىتواند باشد. اگر مولا ترخيصى در رابطه با ترك مىداد، مسألهاى نبود. مولامىگفت: اين كار را انجام بده، حالا انجام هم ندادى مسألهاى نيست. اگر ترخيص و اذنى از مولا دررابطه با ترك، مطرح مىشد، هيچ مانعى نداشت. اما مولا كه ترخيص نداده فقط گفته: اين كار را انجامبده و رفت. اينجا عقل مىگويد: اين حجّت مولا نبايد بلا جواب بماند. اگر عبد در اين شرائطمخالفت كند و بعد علت مخالفت را از او سؤال بكنند، بگويد: علت مخالفت من اين بود كه احرازنكردم، برايم روشن نبود كه هدف مولا يك بعث وجوبى است، چون هيأت «افعل» كه از نظر وضع وانصراف، خصوص وجوب را دلالت نداشت، من احتمال دادم كه مولا يك حكم استحبابى را بيانكرده و با اتكاء به اين احتمال، دستور مولا را مخالفت كردم. عقل اين عذر را نمىپذيرد. عقلمىگويد: حجّت از ناحيه مولا تمام بوده و نمىشود بلا جواب بماند. لازمه جواب هم اين است كهموافقت دستور مولا حاصل بشود.
التزام به طريقه امام(ره) در ارتباط وجوب غيرى با وجوب نفسى
ما حالا نمىخواهيم بگوييم: اصل اين حرف آنهايى كه آن راه را طى كردهاند و امام بزرگوار(قدس سره) كه از آن طريق وارد شدهاند، اينجا همهمين بيان را مىفرمايند و لازم است بفرمايند، بگويند: در دوران بين نفسيت و غيريت نمىشود بهعذر غيريت، مخالفت يك تكليف مسلّم متوجه از ناحيه مولا انجام بگيرد و اين اختصاص به نفسىو غيرى ندارد، در تعيينى و تخييرى هم اين معنا جريان دارد. اين مولا يك چيزى را واجب كرده،احتمال مىدهيم كه اين واجب تعيينى باشد و احتمال مىدهيم كه واجب تخييرى باشد، كه معناىتخيير اين است كه اتيان به آن طرف آخر كه محتمل العِدليه با اين طرف است، اگر تخييرى باشد،اتيان به او كافى است. حالا اين محتمل العِدليه و محتمل الطرفية را اتيان كرد. از او پرسيدند چرا ايندستور مولا را رعايت نكردى؟ گفت: براى اينكه ما احتمال مىداديم تخييرى باشد و اگر تخييرىباشد، من محتمل ديگرش را اتيان كردم. علت ترك من اين طرفى را كه متعلق امر مولا بود، اين استكه آن طرف را اتيان كردم. آيا اين عذر مىشود براى مخالفت تكليف مولا؟ بگوييم: چون شمااحتمال مىدادى، اشكالى ندارد؟ يا اينكه عقل در اينجا مىگويد: در برابر تكليف مولا كه متوجه بهعمل خاص است، صرف احتمال اينكه اين عمل به صورت تعيين مطرح نيست، بلكه به صورتتخيير مطرح است، اين راه فرار براى انسان در عينى و كفايى هم باز همين مسأله «طابق النعل بالنعل» جريان دارد. مولا به يكى از عبيدشدستورى صادر كرد و عبد مخالفت كرد. گفتند: چرا مخالفت كردى؟ گفت: براى اينكه احتمال دادم كهاين واجب، واجب كفايى باشد و چون رفيق من اين دستور مولا را انجام داد، ديگر ضرورتى ندارد كهمن انجام بدهم. مقتضاى واجب كفايى يك چنين مسألهاى است. آيا چنين عذرى در رابطه بامخالفت دستور مولا از نظر عقل، قابل قبول است يا نه؟ آنهايى كه آن راه را طى كردهاند، لازمهاشاين است كه بفرمايند: نه. پس مسأله نفسيت و تعيينيت و عينيت روى اين مبنا مثل اصل خود وجوبمىشود در مقابل استحباب. همان طور كه اصل وجوب را از راه اينكه دستور مولا نمىتواند بلاجواب بماند استفاده مىشود، اين خصوصيات نفسيت و تعيينيت و غيريت هم از همين راه استفادهمىشود. پس اين ديگر تابع اين است كه اين مبنا پذيرفته بشود يا نه؟ ما سابقاً در رابطه با اين مبنابحث كرديم.
تمرينات
در دوران بين نفسيت و غيريت، به كدام اطلاق مىتوان تمسّك كرد
آيا براى اثبات نفسيت و تعيينيت و عينيت مىتوان تمسّك به تبادر كرد چرا
طريقه امام (قدس سره) در دلالت هيأت افعل بر وجوب چيست
چگونه مىتوان از طريقه امام (قدس سره) در مانحن فيه استفاده كرد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...