چهارشنبه 13 تير 1403 - 24 ذيحجه 1445 - 3 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
شك در تعبديت و توصليت
تدریس استاد
متن
40 شك در تعبديت و توصليت 261
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
مقتضاى اصل عملى در مورد شك در تعبّديّت و توصّليّت
نتيجه بحث در تمسّك به دليل لفظى اين شد كه از راه اطلاق و تماميّت مقدمات حكمت، مامىتوانيم در مورد شك در تعبّديّت و توصّليّت، تمسّك به اطلاق كنيم و اعتبار قصد قربت را از بينببريم مثل ساير اجزاء و شرائط. اما مرحوم آخوند و همين طور محقق نائينى معتقد بودند كهنمىشود تمسّك به اطلاق كرد و در حقيقت، اطلاق استحاله دارد و امكان ندارد. از اين مرحله كهبگذريم، مسأله اصل عملى پيش مىآيد. روى مبناى ما كه تمسّك به اطلاق را جايز مىدانستيم، اگردر موردى فرض كنيم كه مقدمات حكمت تماميت نداشته باشد چون شرط تمسّك به اطلاق،تماميت مقدمات حكمت است و در نتيجه نتوانستيم تمسّك به اطلاق كنيم، روى مبناى مرحومآخوند هم كه اصلاً تمسّك به اطلاق جايز نبود و نوبت به اصل عملى رسيد، در مورد شك درتعبّديّت و توصّليّت، مقتضاى اصل عملى چيست؟ اينجا هم در دو مقام بحث است: يك مقام اينكهآيا اصل عملى عقلى چه اقتضا مىكند؟ مقام دوم اينكه اصل عملى شرعى چه اقتضايى دارد؟
در باب اصول عمليه مىدانيد كه بعضى از اصول عمليه صرفاً عقلى هستند، مثل اصالة الاحتياطكه يك اصل عقلى محض است، اصالة التخيير در دوران بين محذورين يك اصل عقلى محض استو بعضى از اصول عمليه، شرعى محض هستند، مثل استصحاب كه عقل در رابطه با استصحاب،يعنى «ابقاء ما كان» هيچ نظرى ندارد، اين شارع است كه به مقتضاى «لا تنقض اليقين بالشك» يكاصل عملى به نام استصحاب معتبر كرده است. بعضى از اصول عمليه، هم شرعى دارد و هم عقلى،مثل اصالة البرائة، كه هم عقل در او حاكم است به مقتضاى قاعده «قبح عقاب بلا بيان» و هم شرعحاكم است، به مقتضاى حديث رفع و امثال حديث رفع. و در مواردى هم در همان جا بين اينهاانفكاك پيدا مىشود، يعنى ممكن است در يك موردى اصل عقلى، قاعده «قبح عقاب بلا بيان» جريانپيدا نكند، اما اصل نقلى مستند به حديث رفع، جريان داشته باشد.
پس در ما نحن فيه در دو مقام بحث داريم: يكى مقتضاى اصل عقلى و يكى مقتضاى اصل نقلى.
مقام اول: مقتضاى اصل عقلى
در مقام اول، همه فروض و مبانى اين مسأله و همين طور دو قولى كه در مسأله اقل و اكثرارتباطى كه يكى از بحثهاى مهم كتاب اشتغال است كه آيا در دوران امر بين اقل و اكثر، آن هم اقل واكثر ارتباطى، كه معناى ارتباطى اين است كه اگر مأمور به به حسب واقع، عبارت از اكثر باشد، «اتيانالاقل وجوده كالعدم» در مقابل اقل و اكثر استقلالى، مثل باب دَين، اگر كسى شك دارد كه آيا به زيدصد تومان يا دويست تومان بدهكار است، اينجا اگر صد تومان را پرداخت، به حسب واقع هم اگردين، دويست تومان باشد، لكن به نسبت صد تومان، برائت ذمه حاصل مىشود. اما در اقل و اكثرارتباطى، معنايش اين است كه اين مجموعه اجزائش با هم ارتباط دارند، به حيثى كه اگر اخلال بهيكى از اين اجزاء و يا يكى از اين شرائط بشود، مأمور به تحقّق پيدا نمىكند. آن وقت ما در مسألهقصد قربت بداعى الامر دو مبنا داريم. در مسأله اقل و اكثر ارتباطى از نظر اصل عملى عقلى هم دومبنا داريم. در اقل و اكثر ارتباطى وقتى كه نوبت به اصل عملى مىرسد، يعنى آنجايى كه اطلاقىوجود ندارد و مقدمات حكمت تمام نيست، آيا عقل حكم به برائت مىكند يا حكم به اشتغالمىكند؟ اگر شما شك كرديد كه آيا سوره جزئيت دارد براى نماز يا ندارد و اطلاقى نبود كه شما بهاطلاق تمسّك بكنيد و نوبت به اصل عملى رسيد، آيا عقل در اينجا حكم به برائت از وجوب سورهمىكند يا حكم به اشتغال مىكند؟ اينجا دو مبنا وجود دارد: بعضىها معتقد هستند كه مقتضاى حكمعقل، عبارت از برائت است و بعضىها معتقد هستند كه مقتضاى حكم عقل، عبارت از اشتغال است.جمع اين دو مبنا را با دو مبنايى كه در ما نحن فيه بود حساب بكنيم، اگر ما در رابطه با قصد قربت وداعى الامر، مبناى خودمان را اختيار كرديم كه مبناى ما تبعاً للامام(قدس سره) اين بود كه «اخذ قصدالقربة بمعنى داعى الامر فى متعلق الامر» هيچ گونه استحالهاى ندارد، نه استحاله بالذات دارد و نهاستحاله بالغير و للغير دارد، يك امر ممكنى است و در حقيقت «داعى الامر و قصد القربة» با سايراجزاء و شرائط بر حسب مختار ما هيچ فرقى نمىكند. همان طورى كه شارع به عنوان جزئيت،فاتحة الكتاب را مىتواند در متعلق امر اخذ كند، همان طورى كه طهارة الثوب را به عنوان شرطيتمىتواند در صلاة اخذ بكند، همانطور قصد قربت را هم مىتواند در مأمور به هم به صورت جزئيتو هم به صورت شرطيت اخذ بكند.
مختار استاد در اخذ قصد قربت
اگر كسى اين مبنا را در ما نحن فيه اختيار كرد كه ما هم اختيار كردهايم، نتيجه اين مىشود كه مانحن فيه در مسأله اقل و اكثر ارتباطى، يك ويژگى خاصى پيدا نمىكند، يك خصوصيتى براى بحثما نحن فيه وجود ندارد، همان طورى كه شما اگر در جزئيت سوره شك داشته باشيد، هر چه آنجانظرتان بود، حالا مقتضاى اصل عقلى را برائت دانستيد يا مقتضاى اصل عقلى را اشتغال دانستيد، مانحن فيه هم همان برنامه در او پياده مىشود.
به عبارت اخرى: روى مبناى مختار ما، ما نحن فيه هم يكى از صغريات مسأله دوران امر بين اقلو اكثر ارتباطى است، ديگر خصوصيت زائدهاى در ما نحن فيه تصوّر نمىشود براى اينكه فرقى بينقصد قربت و بين سوره نشد. هر دو امكان اخذ در متعلق داشتند، اقل و اكثر در هر دو ارتباطى است.آنچه كه مقتضاى حكم عقل در اقل و اكثر ارتباطى است، «طابق النعل بالنعل» در ما نحن فيه پيادهمىشود، بدون هيچ گونه خصوصيت زائده و ويژگى خاص. لذا روى مبناى ما مسأله جديدى در مانحن فيه مطرح نيست. اما روى مبناى مرحوم آخوند و محقق نائينى(قدس سرهما)، ما اگر در مسألهدوران امر بين اقل و اكثر ارتباطى، مقتضاى حكم عقل را عبارت از اشتغال و احتياط بدانيم، لازمهاشاين است كه همان احتياط و اشتغال را در ما نحن فيه به طريق اُولى جارى كنيم، چرا؟ براى اينكه اگرما در سوره مشكوكة الجزئية با اينكه امكان اخذ در متعلق دارد، اطلاقى اگر نباشد بگوييم: چونمسأله روى ارتباط بين اقل و اكثر مطرح است، عقل حساب اينجا را از باب دَين جدا مىكند. در بابدَين وقتى كه انسان مردد باشد بين اينكه صد تومان بدهكار است، يا دويست تومان؟ به شرطى كهمسأله مدعى و منكرى وجود نداشته باشد. انسان مىگويد: صد تومان متيقن، آن صد تومان اضافىكانّ يك تكليف زائدى است، چون آن تكليف زائد است و مشكوك است، طبعاً، مجراى اصالة البرائهواقع خواهد شد. اما در اقل و اكثر ارتباطى فرض اين است كه اين اجزاء و شرائط و اين مجموعه،مرتبط با هم هستند، بطورى كه اگر به حسب واقع مكلّفبه اكثر باشد، كسى كه اقل را اتيان كردهباشد، «كانّه لم يأت بشىءٍ اصلا». لذا كسى روى اين مبنا در اقل و اكثر ارتباطى در مسأله سورهمشكوك الجزئية با اينكه امكان اخذ در متعلق دارد، مع ذلك اصالة الاشتغالى بشود. اگر كسى اين مبنارا در آنجا اختيار كرد در ما نحن فيه روى مبناى مرحوم آخوند بايد به طريق اُولى اصالة الاشتغالىبشود، براى اينكه در آنجا سوره امكان اخذ در متعلق داشت و مع ذلك عقل حكم به اشتغال مىكرد،اينجا كه قصد قربت امكان اخذ در متعلق ندارد روى مبناى ايشان، ديگر به طريق اُولى عقل مسألهاحتياط و اشتغال را اينجا حاكم مىداند.
در نتيجه؛ روى مبناى مرحوم آخوند در اينجا، اگر ما در مسأله اقل و اكثر ارتباطى در سورهمشكوكة الجزئية، قائل به اصالة الاشتغال شديم، به طريق اُولى در ما نحن فيه در شك در تعبّديّت وتوصّليّت بايد اصالة الاشتغالى بشويم و هيچ ترديدى در اين معنا نيست. كلام در آن صورت است كهاگر ما در مسأله اقل و اكثر ارتباطى قائل به برائت عقليه شديم، گفتيم: عقل حكم به برائت مىكند، آيااگر در سوره مشكوكة الجزئية، قائل به اصالة البرائه عقلى شديم، در مسأله شك در تعبّديّت وتوصّليّت روى مبناى مرحوم آخوند كه عبارت از عدم امكان اخذ در متعلق است، اينجا مىتوانيمبرائت عقليه را جارى بكنيم يا نه؟
بيان مرحوم آخوند(ره) در جريان اصالة الاشتغال
مرحوم آخوند مىگويد: حساب اينجا با آنجا دوتاست. آنجا ممكن است شما برائت عقليه راجارى بكنيد، ديگر لازم نيست در اينجا هم بتوانيد برائت عقليه را جارى بكنيد. اينجا حتماً بايداصالة الاشتغالى بشويد ولو اينكه آنجا برائت عقليه را جارى بكنيد، چرا؟ چه خصوصيتى دارد كه مااينجا حتماً بايد اصالة الاشتغالى بشويم ولو اينكه آنجا برائتى بشويم؟ مىفرمايند: علتش اين استكه در آن مسأله، شكّ ما در كميّت مأموربه است، نمىدانيم مأموربه ما نُه جزء است و سوره خارج ازدايره مأمور به است يا مأمور به ما ده جزء است و سوره هم جزئيت دارد براى مأمور به؟ و همين طورفرضاً در رابطه با شرطش، نمىدانيم كه فلان شرط به عنوان يك امر اضافه و يك امر زائد دخالت درمأموربه دارد مثل ساير شرائطى كه مدخليت دارند يا اينكه اين شرط دخالتى در مأمور به ندارد؟ پسدر حقيقت، در مسأله دوران امر بين اقل و اكثر ارتباطى، موضوع آن مسأله و مورد آن مسأله، شك دركميّت مأموربه است «من حيث الاجزاء و الشرائط» اما در ما نحن فيه چون معتقديم كه نمىشودقصد قربت در متعلق اخذ بشود و حساب قصد قربت جداى از ساير اجزاء و شرائط است، وقتى كهما شك مىكنيم در اينكه، آيا در فلان واجب، قصد قربت معتبر است يا نه؟ ما شك در كميّت مأمور بهنداريم، ما مىدانيم اگر قصد قربت هم معتبر باشد، از دائره مأموربه خارج است، نه به صورتجزئيت مىتواند نقش داشته باشد و نه به صورت شرطيت. پس شك ما در ما نحن فيه در چيست؟ درحقيقت بايد از شك ما اينطورى تعبير كرد: يك تكليفى مسلّم به ما توجه پيدا كرده كه اصل توجهتكليف «مسلمٌ»، لكن چون ترديد از نظر تعبّديّت و توصّليّت داريم، شك ما در اين معناست كهكيفيت خروج از عهده اين تكليفى كه مسلّم متوجه شده، چطورى است؟ آيا اگر ما بدون داعى الامرهمين ذات عمل و پيكره عمل را در خارج ايجاد كنيم، از عهده اين تكليف مسلّم التوجّه خارج شديميا اينكه كيفيت خروج از عهده اين تكليف مسلّم به اين است كه در مقام عمل داعى و محرّك ماعبارت از امر مولا و بعث مولا باشد؟
شك در كيفيت خروج از تكليف
پس در حقيقت، در ما نحن فيه در كميّت متعلق و مأمور به ترديد نداريم، در كيفيت خروج ازعهده تكليف ترديد داريم. و اگر شك در كيفيت خروج باشد، شك در كيفيت خروج، مثل شك دراصل خروج از تكليف است. اگر يك تكليفى به شما توجه پيدا كرد و بعد شما شك كرديد كه آيا اينمأمور به را انجام داديد يا نه؟ اصالة الاشتغال عقلى گريبان شما را مىگيرد، مگر بعضى مواردى كهشارع تسهيلاً آمده دخالت كرده، مثل شك بعد از وقت. اگر بعد از وقت انسان شك بكند كه نمازشرا در وقت خوانده يا نه؟ با اينكه مقتضاى اصالة الاشتغال عقلى اين است كه تو يقين ندارى كهمأموربه را در خارج انجام دادى، بايد بخوانى و انجام بدهى، اما شارع تسهيلاً يك قاعدهاى را به نامقاعده شك بعد از وقت براى مردم مقرّر كرده كه اگر بعد الوقت شك كرديد به اين شكتان ترتيب اثرندهيد. اما اگر در وقت شك كردند، باز همان اصالة الاشتغال عقلى محكّم است. پس در اصل خروجاز يك تكليف مسلّم التوجه و از عهده يك تكليف يقينى اگر شك در اصل خروج داشته باشيد، اصالةالاشتغال حاكم است، براى اينكه مىگويند: اشتغال يقينى، برائت يقينى لازم دارد و «احتمال البرائةفى مورد الاشتغال اليقينى» اثرى ندارد. همين طور اگر شما شك در نحوه خروج و كيفيت خروج ازعهده تكليف مقطوعى داشته باشيد، اينجا هم عقل حكم به اصالة الاشتغال مىكند و ما نحن فيهعبارت از همين است كه تكليف وجوبى به شما متعلق شد، شما هم شك در تعبّديّت و توصّليّتداريد، مبنايتان هم روى اين فرض اين است كه «قصد القربة بمعنى داعى الامر لا يمكن ان يأخذ فىالمتعلق» اينجا ديگر ظرف شك شما، متعلق تكليف نيست، نمىتوانيد بگوييد: من در متعلق، شكدارم، در مأموربه شك دارم. در باب سوره مىگفتيد: ما در مأمور به ترديد داريم كه آيا مأمور به نُهجزء است يا ده جزء؟ اما اينجا شما شك در مأمور به نداريد بلكه شك شما متمحّض در كيفيتخروج از عهده و مسئوليت يك تكليفى است كه توجه آن تكليف به شما قطعى و يقينى است. اگراين تكليف وجوبى را بدون قصد قربت عمل كنيد «هل خرجت عن عهدة هذا التكليف» يا اينكهخروج از عهده اين تكليف با رعايت قصد قربت و داعى الامر است؟
لذا چون شك شما در اينجا به اين كيفيت است، مرحوم آخوند مىفرمايد: ما ولو اينكه در آنمسأله، قائل به برائت عقليه بشويم، اما اينجا حسابش جداى از آنجاست. اينجا بايد اصالة الاشتغالىبشويم و در مورد شك در تعبّديّت و توصّليّت حتماً قصد قربت را رعايت كنيم. اين بيان ايشاناست. ما مىخواهيم بررسى كنيم و ببينيم آيا اين فرمايش ايشان و اين تفكيكى كه بين ما نحن فيه وآنجا كردند، روى مبناى خودشان، آيا اين تفكيك صحيح است يا نه؟ اگر ما در آنجا برائت عقليه راقائل شديم، با توجه به يك نكتهاى كه در مسأله وجود دارد، اينجا هم مىتوانيم برائت عقليه قائلبشويم و جلوى اعتبار قصد قربت را در مورد شك در تعبّديّت و توصّليّت بگيريم؟
تمرينات
مقتضاى اصل عقلى در ما نحن فيه را طبق نظر استاد توضيح دهيد
آيا ما نحن فيه مىتواند يكى از صغريات مسأله اقل و اكثر ارتباطى باشد توضيح دهيد
چرا طبق مبناى مرحوم آخوند(ره) در ما نحن فيه بايد قائل به اصالة الاشتغال شد
چگونه در ما نحن فيه شك در كيفيت خروج از تكليف است توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...