• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 شك در تعبديت و توصليت 249

    مقدمه درس



    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    ركن اساسى و قوام عبادت در كلام مرحوم آخوند(ره)

    جوابى را مرحوم محقق حائرى(ره) از مرحوم آخوند (قدس سرهما) ذكر فرمودند، و ما هم‏دفاعى از ايشان ذكر كرديم، لكن در عين حال آيا اين جواب صحيح است يا اينكه اين جواب يك‏مبنايى دارد كه آن مبنا خارج از فرض مرحوم محقق خراسانى(ره) است؟ يعنى مرحوم محقق‏خراسانى صاحب كفايه اشكال خودشان را كه عبارت از استحاله است و ما عرض كرديم كه در كلام‏ايشان، مراد از استحاله، استحاله بالغير است نه استحاله بالذات، ايشان اشكال خودشان را مبتنى بر دومبنا قرار داده‏اند، و روى آن دو مبنا اين اشكال را ذكر فرمودند: يك مبنا اين است كه ما قوام عباديت‏شى‏ء و محور عباديت عمل را همان طورى كه مشهور هست، قصد قربت بدانيم و بگوييم: امتيازواجب تعبدى از واجب توصلى در رابطه با همان قصد قربت است كه در نتيجه قصد قربت به منزله‏يك فصل مميزى در واجبات تعبديه مى‏شود، فصل مشخصش عبارت از قصد قربت است، اولين‏مبناى كلام مرحوم محقق خراسانى همين مطلب است كه قصد قربت ملاك در عباديت است.
    دومين مبناى ايشان اين است كه ما قصد قربت را به معناى قصد الامر و داعويت الامر بگيريم، والاّ در آخر كلامشان كه لابد ملاحظه كرديد، مى‏فرمايند: اگر ما قصد قربت را به معناى امور ديگر معناكنيم، «اتيان الشى‏ء بداعى المحبوبية»، يا «اتيان الشى‏ء بداعى كون هذا مصلحة»، يا «اتيان الشى‏ءبداعى كونه حسناً»، اين احتمالات متعددى كه در باب قصد قربت هست، روى اين احتمالات ايشان‏تصريح مى‏فرمايد: هيچ مانعى ندارد قصد قربت به اين معنا داخل در متعلق باشد، چه به صورت‏جزئيت و چه به صورت شرطيت. لكن به دنبال اين مرحوم آخوند(ره) مى‏فرمايند: اين امور محتمله‏ديگر، در مأموربه معتبر نيست، براى اينكه بلا اشكال اين معنا كافى است كه انسان نماز را به داعى‏امر اتيان بكند، نه به داعى اينكه محبوبيت دارد، يا ذات مصلحت است، يا داراى حسن است.

    مراد از استحاله و مبناى مرحوم آخوند(ره)

    پس بالاخره مبناى كلام مرحوم آخوند در رابطه با استحاله روى دو مسأله است: يكى اينكه ملاك درعباديت و فصل مميز عبادت قصد قربت باشد، و دوم اينكه قصد قربت هم به معنى داعى الامر باشد،آن وقت مى‏فرمايند: اين داعى الامر نه به صورت شرطيت و نه به صورت جزئيت در مأموربه‏نمى‏شود اخذ بشود. اما اگر كسى يكى از اين دو مبنا را نپذيرفت اصلاً، مبنا را قبول نكرد، مثل مرحوم‏محقق حائرى(ره)كه ايشان مى‏فرمايد: ملاك عباديت قصد قربت نيست، ملاك عباديت آن‏خصوصيتى است كه در عبادت وجود دارد كه عبارت از تعظيم در پيشگاه خداوند، و خضوع وخشوع در پيشگاه بارى تعالى است. و گاهى هم ما اين عبادت را از ذات شى‏ء استفاده مى‏كنيم، مثل‏سجود لله البته به نظر ايشان، ديگر نياز به هيچ چيزى ندارد.
    ما مى‏دانيم كه سجود لله ذاتاً تعظيم پروردگار و خضوع و خشوع در برابر پروردگار است، لكن‏در مثل صلاة به نظرايشان هدايت شارع ما را راهنمايى كرده به اينكه تعظيم پروردگار است، ولواينكه بعضى از اجزائش مثل ركوع و سجود ذاتى است، لكن اين مجموعه را به عنوان تعظيم و تكريم‏عقولمان درك نمى‏كند، شارع است كه ما را هدايت مى‏كند. پس در حقيقت محور و فصل مميزعباديت عبادت، آن جهتى است كه در خود عبادت وجود دارد و آن مسأله تعظيم و تكريم است. لذامى‏فرمودند: همان معنا را اگر شما قصد بكنيد در تحقق عبادت كفايت مى‏كند. چطور در تعظيم‏ديگران وقتى كه شما قصد تعظيم كرديد، تعظيم تحقق پيدا مى‏كند. در صلاة هم وقتى كه شما قصدعنوان صلاة را كرديد، معنايش اين است كه قصد تعظيم پروردگار را كرديد و همين تعظيم چون‏عنوان قصدى است و شما به سبب قصد صلاة اين معنا را قصد كرديد، اين عبادت تحقق پيدا كرد.پس در حقيقت مثل اينكه ايشان مبناى اولىِ در باب عباديت عبادت را غير از آن مبناى معروف كه دركلام مرحوم محقق خراسانى(ره) مطرح است قرار داده است، ايشان گفت: اين مبناى اين است كه‏قصد قربت ملاك در عباديت است.

    فرق تعبدى و توصلى از نظر استاد و شبهه در آن

    لذا اولين مقدمه‏اى كه در اين بحث عنوان كردم و در آن مقدمه بين واجب تعبدى و واجب‏توصلى فرق گذاشتم، فرق را در همين جهت قائل شدم كه واجب تعبدى فصل مميزش قصد قربت‏است، اما واجب توصلى نياز به قصد قربت ندارد، غرض مولا بدون قصد قربت هم حاصل مى‏شود.اگر كسى مبنايش با مبناى مرحوم آخوند فرق كرد و ملاك در عباديت را غير آن ملاكى كه ايشان درباب عباديت قائل است قرار داد، اين ديگر كلامش جواب از مرحوم آخوند نيست، فقط مبنا را قبول‏نكرده، و اگر كسى مبنا را نپذيرفت ديگر نوبت به اين حرفها نمى‏رسد. اينجا ممكن است يك‏شبهه‏اى در ذهن اكثر شما بيايد، و آن شبهه اين است كه اگر مرحوم محقق حائرى(ره) ملاك درعباديت را يك چيز ديگرى قرار داد، و روى آن ملاك جواب از محقق خراسانى را داد و شما هم‏گفتيد: اين جواب نشد، اين مثل اين مى‏ماند كه يك عملى را يك كسى قبول كند كه «انه عبادةٌ» ديگرى‏عباديتش را قبول نداشته باشد، چون يك واجباتى هست كه مشكوك بين تعبديت و توصليت است.حالا اگر يك كسى گفت: به نظر من اداء دين واجب تعبدى نيست، يك كسى گفت: نه خير اداء دين‏هم واجب تعبدى است، آيا اختلاف در اينكه اداء دين «تعبدىٌ ام توصلىٌ» جواب مثلاً از مرحوم‏آخوند مى‏شود؟ مرحوم آخوند(ره) روى تعبديت دارد اشكال مى‏كند شما مى‏گوييد: ما از اول قبول‏نداريم كه «هذا تعبدىٌ بل هذا توصلىٌ»، اگر توصلى شد كه ديگر مسأله‏اى به وجود نمى‏آيد. حالا درذهن شما ممكن است اين اشكال بيايد كه آن جوابى كه مرحوم آقاى بروجردى و امام بزرگوار(قدس سرهما) دادند و ما هم آن جواب را پذيرفتيم، آيا آن هم از همين سنخ است؟ براى اينكه درتقرير اشكال اينجورى مى‏گوييم: مرحوم محقق حائرى(ره) مبناى اول مرحوم آخوند را قبول‏نداشت، ملاك در عباديت را يك امر ديگرى مى‏پنداشت غير از آن چيزى كه مرحوم محقق خراسانى‏قائل بود، شما دو بزرگوار هم مبناى دوم را نپذيرفتيد، براى اينكه آخوند روى داعويت امراستحاله‏اش استوار بود، شما داعويت امر را به طور كلى به هم زديد، گفتيد: نه، امر داعويت ندارد،آنى كه داعويت دارد، خوف از عقاب است، آنى كه داعويت دارد، طمع در ثواب است، آنى كه‏داعويت دارد شكر منعم است، آنى كه داعويت دارد «وجدان المعبود اهلاً للعبادة» است، «كما فى‏كلام علىّ امير المؤمنين (ع)». اين اشكال ابتداءً به ذهن مى‏رسد. چطور شد كه جواب مرحوم محقق‏حائرى(ره)را كنار گذاشتيد به عنوان اينكه اين خارج از مبناى آخوند(ره) بحث مى‏كند، اما جواب‏اين دو استاد بزرگوار مرحوم آقاى بروجردى و امام (رضوان الله تعالى عليهما) را قبول كرديد؟ آنهإے؛

    ظظهم مبناى دوم را كنار گذاشتند، جواب اگر مى‏دادند روى فرض پذيرش داعويت امر بود. ممكن‏است اين معنا در ذهن شما بيايد و جا هم دارد كه در ذهن شما يك همچين مسأله‏اى بيايد.

    دفع اشكال مرحوم حائرى(ره) از مرحوم آقاى بروجردى و امام(قده)

    جواب اين است كه مرحوم آخوند(ره) همان طورى كه از ذيل كلامشان استفاده مى‏شود، آنجايى‏كه احتمالات را در باب قصد قربت مطرح مى‏كنند، ايشان روى داعويت امر تكيه دارد، و ما به طوركلى اين داعويت امر را غير معقول مى‏دانيم. به عبارت روشن تر در جواب مرحوم محقق‏حائرى(ره) اختلاف مبنا وجود دارد، اما اين طور نيست كه احد المبنيين مبناى ديگرى را مستحيل‏بداند، مرحوم آخوند(ره) مى‏فرمايند: ملاك در عباديت قصد تقرب است، مرحوم محقق حائرى‏نمى‏فرمايند: اين معنا ممكن نيست، استظهار مى‏كنند كه ملاك در عباديت همان عنوان تعظيم وخضوع و خشوعى است كه در ذات عبادت وجود دارد، گاهى خودمان مى‏فهميم، گاهى با تعليم‏شارع استفاده مى‏كنيم. اما در جواب اين دو بزرگوار اينها مدعى هستند كه اصلاً داعويت امر يك‏معناى غير معقولى است، خودش غير معقول است، براى اينكه اگر امر بخواهد داعويت داشته باشد،ديگر تخلف مأموربه از امر امكان ندارد، مثل معلول و علت مى‏ماند، همان طورى كه تخلف معلول‏از علت ممكن نيست، تخلف مأموربه از امر هم نبايد امكان داشته باشد. لذا اين دو بزرگوار نزاعشان‏با مرحوم آخوند نمى‏شود گفت: صرفاً اختلاف مبنا است، بلكه به اين بر مى‏گردد كه مرحوم آخونديك چيزى را ذكر كردند، كانّ ديگر عميقاً به باطنش نرسيدند، در حالى كه اين باطناً غير معقول است،آنى كه داعى بر اتيان مأموربه هست، يا ترس از آتش جهنم است يا طمع در نعمتهاى بهشت است، يامراتب بالاترى كه در رابطه با اختلاف مراتب عبوديت تحقق پيدا مى‏كند.
    (سؤال ... و جواب استاد): مأموربه امر اعتبارى است، يعنى چه؟ مجموعه امر اعتبارى را شمابايد در خارج ايجاد كنيد يا نه؟ موافقت به وجود خارجى حاصل مى‏شود، و الاّ لازمه بيان شما اين‏است كه تا مولا گفت: «اقيموا الصلوة» ديگر خود به خود موافقت حاصل شد ولى كه شما كه‏مى‏گوييد: لازم نيست آدم در خارج نماز بخواند، پس «بما ذا يحصل الموافقة». چيزى كه در ذهن‏ايشان هست توضيح بيشتر در بحث آينده ذكر مى‏شود كه آيا اوامر و نواهى به طبايع متعلق است يا به‏افراد متعلق است؟ آنجا ذكر مى‏كنيم كه ما در عين اينكه متعلق احكام را فقط ماهيات و مفاهيم وطبايع مى‏دانيم، اما موافقت به وجود خارجى حاصل مى‏شود. حتى وجود ذهنى هم كفايت درموافقت امر متعلق به طبيعت نمى‏كند، با اينكه وجود ذهنى هم يك مرحله‏اى از وجود طبيعت است‏اما حتماً موافقت به ايجاد در خارج تحقق پيدا مى‏كند. توضيح بيشتر را ان شاء الله بعد در آنجا عرض‏مى‏كنيم.
    پس آن چيزى كه الان مد نظر بود اين بود كه در ذهن كسى اين اشكال كه ما به محقق حائرى(قدس سره) عرض كرديم، مشترك الورود است، يعنى همان طورى كه به ايشان وارد است، به‏سيدين سندين و دو بزرگوار مرحوم آقاى بروجردى و امام (قدس سرهما) هم وارد باشد نه به اينكه‏اين اشكال وارد نيست.
    (سؤال ... و جواب استاد): قهرى و اجبارى نيست، لكن عملى كه در خارج تحقق پيدا مى‏كند ولواينكه مجموعه صلاة امر اعتبارى است، اما اعتبارى بودنش در رابطه با تركيبش است، يعنى اين‏مركب مركب اعتبارى است معناى مركب اعتبارى، اين است كه يك وجودات و اجزاء متخالفةالحقائق را به ديده وحدت به او نگاه كردند، ركوع خودش يك حقيقت دارد، فرض كنيد از مقوله‏فعل يا مقوله وضع است مثلاً. قرائت از مقوله ديگر است و كارهاى ديگر اينها مقولات متبائنه‏هستند. مقولات متباينه كه امكان اجتماع ندارد، اصلاًاين معقول نيست كه چند تا مقوله وحدت پيداكند، معناى اينكه صلاة مركب اعتبارى است، اين است كه اين مقولات متباينه با ديد اعتبارى يك‏وحدت اعتباريه بين اينها حاكم است، (خيلى در اصطلاحات نرويم كه اين اصطلاحات انسان رابيشتر از واقعيات مسائل دور مى‏كند) يعنى اين مجموعه را شارع يك عمل ديده، معناى وحدت‏اعتبارى اين است. اما اين عمل، عمل خارجى است، در عمل خارجى بايد علت خارجيه و علت‏واقعيه نقش داشته باشد. شما كه اراده مى‏كنيد آمدن به اينجا را، مى‏شود بگوييم: حركت شما به سوى‏اينجا خالى از يك علت واقعيه تكوينيه است، نماز هم كه مى‏خوانيد همين است،

    واجب سوم غير از واجب نفسى و واجب غيرى

    جواب دومى مرحوم محقق حائرى(ره) داده كه من فقط مقدمه‏اش را عرض مى‏كنم. جواب راموكول به فردا مى‏كنيم. مقدمه‏اش اين است كه ايشان مى‏فرمايد: آنى كه معروف است ما يك واجب‏نفسى داريم و يك واجب غيرى، واجب نفسى آنى است كه تعلق وجوب به آن واجب به عنوان‏مقدميت نباشد، به عنوان خودش باشد، واجب غيرى مثل مقدمات است، آنهايى كه در بحث مقدمه‏واجب قائل به وجوب مقدمه هستند، وجوب مقدمه را وجوب غيرى و وجوب ترشحى به تعبيرخودشان تعبير مى‏كنند، يعنى اين وجوبى است كه از ذى المقدمه آمده وجوبى است كه مترشح ازوجوب ذى المقدمه شده، ايشان مى‏فرمايند: ما يك واجب سومى هم داريم كه البته اين واجب سوم‏را مى‏شود شعبه‏اى از واجب اول قرار داد، اين همان واجب نفسى است، در حقيقت واجب نفسى دوتا شعبه دارد: يكى واجب نفسى لنفس است، و يكى واجب نفسى للغير است، نه غيرى، غيرى براى‏آن قسم دوم است. ما برخورد مى‏كنيم به يك واجباتى در شريعت كه خودشان واجب است، و ازخصوصياتشان هم اين است كه بر تركش استحقاق عقوبت در كار است، در حالى كه واجب مقدمى‏بر تركش استحقاق عقوبت نيست، واجب مقدمى غيرى «لا يترتب على تركه استحقاق العقوبه» امايك سنخ واجبات نفسيه داريم كه بر تركش استحقاق عقوبت بار مى‏شود، اما خودش هم موضوعيت‏ندارد، مثل اينكه طريقيت براى يك مطلب ديگرى دارد، مثالى ايشان مى‏آورند و يك مثالى هم من‏اضافه مى‏كنم. مثالى كه من مى‏گويم: عبارت از اين است شما در روايات ديديد كه روز قيامت جاهل‏مقصر را كه مى‏آورند به او مى‏گويند: شما چرا تكاليف مولا را عمل نكردى؟ جواب مى‏دهد كه من‏جاهل بودم، بعد مؤاخذه و عتاب را روى اين مسأله مى‏آورند، مى‏گويند: «هل لا تعلمت»، چرا نرفتى‏ياد بگيرى؟ چرا نرفتى دنبال اينكه احكام الهيه را مورد تعلم قرار بدهى؟ اين تعلّم، بعضى از فقهاء واصوليين معتقدند كه تعلّم مسائل واجب است، نه واجب غيرى، واجب نفسى است و همان طورى‏كه مرحوم آخوند(ره) در كفايه در جلد دوم در بحث برائت و اشتغال اشاره مى‏كنند، واجب نفسى‏تهيى‏ء است، يا به تعبير مرحوم محقق حائرى واجب نفسى للغير است، يعنى از طرفى اين جاهل رإے؛ظظمأمور مى‏كنند به تعلم، و اگر تعلم نكرد چوبش مى‏زنند، مى‏گويند: «هل لا تعلمت؟» تو چه حق‏داشتى كه تعلم نكنى و مسائل را ياد نگيرى؟ ولى از طرف ديگر اين مسأله تعلّم اصالت ندارد، تعلّم‏خودش موضوعيتى ندارد، تعلّم براى عمل به احكام است، براى اين است كه مأموربه مولا در خارج‏تحقق پيدا كند. پس تعلّم هم عنوان نفسيت در وجوبش هست، و هم «يكون وجوبه للغير» نه غيرياً،بين للغير با غيرياً فرق است، اين اصالت ندارد براى تحقق آن مأموربه است. مثال ايشان و جواب‏شان را بعد عرض مى‏كنيم ببينيم آيا

    تمرينات

    مراد از ركن اساسى و قوام عبادت در كلام مرحوم آخوند(ره) چيست
    مراد از استحاله و مبناى مرحوم آخوند(ره) را در آن بيان كنيد
    فرق تعبدى و توصلى از نظر استاد و شبهه در آن را شرح دهيد
    دفع اشكال وارد بر مرحوم حائرى(ره)از مرحوم آقاى بروجردى و امام(قده) به چه‏صورت ممكن است