دوشنبه 11 تير 1403 - 22 ذيحجه 1445 - 1 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
شك در تعبديت و توصليت
تدریس استاد
متن
40 شك در تعبديت و توصليت 247
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
اشكال داعويت امر در شرايط
در مقدمه سوّم عرض كرديم كه اگر داعويت امر را به همان معناى ظاهرىاش بگيريم و بگوييم:امر تنها دعوت به متعلّق مىكند و اگر چيزى خارج از دايره متعلّق شد ديگر از پوشش داعويت امرخارج مىشود «الامر لا يكاد يدعو الاّ الى متعلّقه» اگر به اين صورت داعويت امر را معنا بكنيم، درباب شرائط، مسلّم دچار اشكال مىشويم، براى اينكه شرائط از دايره متعلّق خارج است ولو اينكهتقيّد به آنها فرضاً جزئيت داشته باشد، و ما در باب اجزاء هم مشكلى نداشته باشيم كه داريم، اما خودشرائط چون از دايره متعلّق خارج است، ديگر از دايره داعويت امر هم نفس قيود و نفس شرائط بايدخارج باشد، يعنى امر به صلاة و اقامه صلاة هيچ گاه شما را دعوت به تحصيل طهارت نمىكند، براىاينكه طهارت به عنوان شرطيت مطرح است و شرط هم داخل در متعلّق نيست بلا اشكال، كما اينكهدر خود اجزاء هم قدرى مسأله مشكل مىشود، براى اينكه بين اجزاء و بين مأموربه كه عبارت ازمركّب از جزء و كل است، بين كل و اجزاء لا محاله يك مغايرتى وجود دارد ولو مغايرت اعتباريه،لكن همين مغايرت اعتباريه موجب مىشود كه اجزاء عنوان متعلّق پيدا نكنند و ما نتوانيم بگوييم:ركوع متعلّق امر است، سجود متعلّق امر است، بلكه آنچه متعلّق امر است، مجموعه مركّب است. آنمركّب و كل است و او مغايرت با اجزاء دارد ولو مغايرت اعتباريه.
لذا در باب اجزاء بعضىها مجبور شدهاند قائل به تبعّض بشوند، بگويند: همين طورى كهمأموربه «ذات ابعاضٍ و ذات اجزاءٍ» خود امر «مع وصف كونه واحداً» با اينكه يك امر است، لكنهمين امر چند جزء پيدا مىكند، متبعّض مىشود، و تبعّض، منافات با وحدت ندارد. يك بعضشمتعلّق به ركوع مىشود، يك بعضش متعلّق به سجود مىشود، مثل يك لحافى كه زير او ده نفر جمعشده باشند كه هر بعضى و هر گوشهاى از اين لحاف «مع كونه واحداً»، سهم يكى از ده نفر است ونصيب يكى از آنها است. بعضىها مجبور شدهاند اين حرف را بزنند، چون ديدهاند نمىشودبگوييم: ركوع خارج از دايره مأموربه است، سجود خارج از دايره مأموربه است، لذا براى امر،ابعاض متعددى «حسب تعدّد الاجزاء و اجزاء المأموربه» قائل شدهاند كه البته مفصل اين بحث را انشاء الله در مقدمه واجب ذكر مىكنيم. بعضى هم اجزاء را به عنوان مقدمة الواجب محكوم به وجوبغيرى كردهاند، گفتهاند: همان طورى كه ساير مقدمات به عنوان مقدميّت، وجوب غيرى پيدا مىكند،همين طور اجزاء هم به عنوان اينكه هر كدام از اينها مقدمه تحقّق مأموربه است و تحقّق مأموربهتوقف بر آنها دارد، لذا عنوان وجوب غيرى نصيب اجزاء مىشود. يك چنين مشكلاتى هم در رابطهبا شرائط و هم در رابطه با اجزاء مطرح است.
جواب از اشكال داعويت امر در شرايط
اما اگر ما داعويت را به همان كيفيتى كه ديروز مطرح كرديم با مراتب مختلف آن معنا كنيم، همهاين مشكلات حل است. اگر داعى را خوف از عقاب قرار بدهيم، خوف از عقاب انسان را به چه چيزدعوت مىكند؟ عامل و محرّك براى چيست؟ مكلّف مىبيند كه يك جا خداوند فرموده: «اقيمواالصلوة» يك جا هم نبى اكرم(ص) ظاهراً فرمودهاند: «لا صلاة الاّ بطهورٍ» حالا مسأله داعويت خوفاز عقاب، انسان را به چه چيز تحريك مىكند؟ تحريك مىكند كه هم نماز بخواند و هم نمازش «معالطهارة» باشد. همان جهتى كه اقتضاء مىكند كه انسان اصل صلاة را اتيان بكند، همان جهت «مندون فرقٍ» اقتضاء مىكند كه انسان تحصيل طهارت بكند، طهارت ثوب و طهارت بدن و طهارت ازاحداث را تحصيل بكند. پس خوف از عقاب از نظر داعويتش بين شرائط و مأموربه فرقى نمىكند.نمىخواهيم بگوييم: شرائط داخل در دايره امر است، آن حرف سر جاى خودش محفوظ كه شرائطدر ذات مأموربه دخالت ندارد، اما معناى داعويت امر اين نيست كه ذكر شده و شهرت پيدا كرده، امرداعويت ندارد، آن خوف از عقاب است كه داعويت دارد و خوف از عقاب در داعويتش هيچ فرقىبين نماز و شرائط نماز نمىكند، براى اينكه همان طورى كه «ترك اصل الصلاة موجباً لترتّب العقاب،ترك تحصيل الطهارة و الصلوة مع عدم الطهارة» آن هم «موجبٌ لترتّب العقاب». چه فرقى مىكند بينكسى كه نماز نخواند يا با توجه و التفات نماز را بدون طهارت ثوب و بدن انجام بدهد؟ لذا در اينداعويت، هيچ فرقى ملاحظه نمىشود. اگر شما اين كلام را در باب شرائط پذيرفتيد، ديگر اجزائشبه طريق اولى. شما بگوييد: اجزاء با ذات مأموربه تغاير اعتبارى دارد! داشته باشد، بگوييد: «اجزاء بماهى اجزاء» متعلّق امر نيستند، بلكه كلْ متعلّق امر است! باشد، در مسأله داعويت خوف از عقاب، هيچفرقى بين اينها نيست. اجزاء داخل در دايره متعلّق نباشند، بالاخره آن نمازى كه انسان را از عقابنجات مىدهد، نماز مشتمل بر اجزاء است، نماز «مع الركوع و السجود و سائر الاجزاء» است، وداعى هم عبارت از خوف از عقاب است. و مراتب بعدىاش هم همين طور است. مسأله شكر منعمكه ديروز ما اشاره كرديم. شكر منعم به چه چيز تحقّق پيدا مىكند؟ آيا به نماز بى طهارت، شكرتحقّق پيدا مىكند؟ آيا نماز بدون اجزاء يا بعض اجزاء مىتواند عنوان شكر منعم داشته باشد؟ لذا اگرداعى را شكر منعم هم قرار بدهيم، ما را دعوت مىكند به اينكه ذات مأموربه، اجزاء مأموربه، شرائطمأموربه، همه را انجام بدهيم.
(سؤال ... و جواب استاد): وقتى كه انسان معتقد شد به مولويت مولا، معتقد به بهشت و جهنّمشد و معتقد شد به اينكه امر مولا موجب استحقاق عقوبت است، اين اعتقادات كه رسوخ در نفسانسان پيدا كرد، انسان را تحريك مىكند به اينكه مأموربه را انجام بدهد. آنها اعتقاد است، مبادىاعتقاديه است كه در جاى خودش بما انه مسلمان، اين مبادى اعتقاديه در او وجود دارد.
همين طور اگر برسيم به همان مرحلهاى كه امير المؤمنين (ع) در پيشگاه خداوند عرض كردند،آنجا هم همين طور است، وقتى كه امير المؤمنين (ع) مىگويد: «وجدتك اهلاً للعبادة فعبدتك»،«عبدتك» يعنى چه؟ يعنى نماز با اجزاء و شرائط را انجام دادم، «وجدان الاهلية»، اينكه خداوند را بهعين اليقين اهل براى معبوديت و پرستش يافته به دنبالش «عبدتك» است، نه به دنبالش اينكه منذات مأموربه را انجام دادم، اما كارى به شرائطش ندارم، كارى به اجزائش هم ندارم. همان ذاتمأموربه آنكه متعلّق امر مىتواند واقع بشود. آيا مىشود كسى اين عبارت را اين طور معنا بكند يا در«عبدتك» چه فرق مىكند؟ يعنى نماز جامع الاجزاء و جامع الشرائط انجام مىدهم. پس اينداعويت، داعويت به يك عبادت كامله دارد كه هم واجد همه اجزاء است، و هم واجد همه شرائط.
پس اين راهى را كه ما در رابطه با داعويت طى كرديم، مشكل را در تمام مراحل حل مىكند، مانبايد ببينيم چه چيز داخل در دايره متعلّق و چه چيز خارج از دايره متعلّق است. از نظر اين دواعى،هيچ فرقى بين ذات اجزاء و شرائط به نظر نمىرسد. اينها مقدمه بود. عرض كرديم اينها توضيحجوابى است كه هم مرحوم آقاى بروجردى (رضوان الله تعالى عليه) و هم امام بزرگوار(قدس سره)در جواب از مرحوم آخوند(ره) دادهاند كه قبلاً مفصّل بيان ايشان را عرض كرديم.
استحاله اخذ قصد الامر
مرحوم آخوند(ره) روى هر دو فرض مسأله ادعاى استحاله كرده بودند. چه قصد الامر و داعىالامر را به صورت شرطيت در متعلّق و مأموربه اخذ بكنيم و چه داعى الامر را به صورت شطريت وجزئيت در مأموربه اخذ بكنيم، فرمودند: هر دو محال است. اما در رابطه با شرطيت، محاليتش را بهاين تقريب بيان كردند كه شما نماز را به داعى امر متعلّق به نماز انجام مىدهيد، آنكه هست و واقعيتدارد، نماز به داعى امر متعلّق به نماز در خارج تحقّق پيدا مىكند. بعد مىگفتند: مكلّف قدرت نداردكه نماز را به داعى امر متعلّق به نماز انجام بدهد، براى اينكه ذات نماز مأموربه نيست، ذات نماز «لميتعلّق بها الامر» براى اينكه امر به «مقيّد بما هو مقيّد» متعلّق شده، و اگر «مقيّد بما هو مقيّد» متعلّق امرباشد، «ذات المقيّد لا يكون مأموراً بها»، نماز مأموربه، نماز مقيّد به قصد القربه و داعىالامر است. اماشما در مقام عمل، نماز را به داعى امر متعلّق به نماز انجام مىدهيد. اول ثابت بكنيد كه نماز مأموربهاست، بعد بگوييد: ما نماز را به داعى امر متعلّق به نماز انجام مىدهيم. اگر فرض كرديد كه مقيّد،مأموربه است، و قصد الامر به عنوان شرطيت در متعلّق امر اخذ شده، پس در نتيجه، متعلّق امر، صلاةمقيّد به داعى الامر است، و اگر صلاة مقيّد به داعى الامر مأموربه شد، «ذات الصلوة لا يكون مأموراًبها» و اگر ذات صلاة امر نداشت شما قدرت نداريد كه نماز را به داعى امر متعلّق به نماز انجام بدهيد،«لان الصلوة لا تكون مأموراً بها فكيف يعقل» كه انسان غير مأموربه را به داعى امر متعلّق به او انجامبدهد؟ در باب شرطيت يك چنين اشكالى مىكردند.
جواب استاد از مرحوم آخوند(ره) در اخذ داعى
ما مىگوييم: اگر داعى را به اين صورتى كه ذكر كرديم، مطرح كنيم، بگوييم: معناى داعى ايننيست كه شما نماز را به داعى امر متعلّق به نماز انجام بدهيد بلكه نماز را «خوفاً من العقاب علىالترك» انجام بدهيد، اين چه اشكالى دارد؟ و اين خوف از عقاب هم به صورت شرطيت مطرح است،نماز مأموربه، عبارت از نماز مقيّد است به اينكه داعى بر اتيانش خوف از عقاب باشد. اگر اينمأموربه شد و شما نماز را به داعى خوف از ترتّب عقاب انجام داديد، كجا غير مقدور براى مكلّفاست؟ كجا استحاله دارد كه شما اين طور مىفرماييد؟ اگر داعى الامر آن باشد كه شما مىفرماييد، بالاخره اگر داعى الامر يعنى قصد قربت را به معناى همين داعى الهى كه واقعيت مسأله همهمين است، معنا كرديم، «ما المانع» از اينكه اين داعى الهى به صورت قيديت و شرطيت در مأموربهاخذ شده باشد؟ يعنى وقتى «يجب» را ذكر مىكند بگويد: «يجب الاتيان بالصلوة مع داعٍ الهى»، بهصورت قيد و مقيّد، شما در مقام اتيان نمىتوانيد صلاة را به داعى الهى اتيان كنيد. آيا اين غير مقدوربراى شماست؟ اين از قدرت مكلّف خارج است؟ بلا اشكال خارج نيست. ما حتى در باب شرائطهم مىگفتيم: «مع داعٍ الهى» يعنى داعى الهى انسان را تحريك به تحصيل شرائط مىكند، ذات صلاةكه ديگر به طريق اولى و در درجه اول. لذا اگر به صورت شرطيت اخذ بشود هيچ مانعى ندارد.
اشكال اخذ به صورت جزئيت
ايشان مىفرمودند: اگر به صورت جزئيت اخذ بشود دو اشكال دارد كه من توضيحش را عرضكردم: يك اشكال اينكه بگوييم: واجب عبارت است از صلاة و قصد الامر كه قصد الامر به عنوانجزئيت اخذ شده باشد نه به عنوان معيّت و شرطيت. ايشان مىگفت: اولين اشكالش اين است كهقصد الامر قصد به معناى اراده است، و اراده اگر بخواهد جزء مأموربه باشد، امكان ندارد، براى اينكهاراده، امر غير اختيارى است، و اگر بخواهيم اراده را اختيارى بدانيم بايد مسبوقيت به اراده ديگرداشته باشد و اين مستلزم تسلسل است، لذا براى اينكه تسلسل لازم نيايد، ما اراده را غير اختيارىمىدانيم و مىگوييم: «فعل اختيارىٌ لانّه مسبوقٌ بالارادة، اما الارادة لا تكون مسبوقاً بارادةٍ اخرى بلهى امرٌ غير اختيارى» و اگر امر غير اختيارى شد، نمىشود داخل در دايره مأموربه و متعلّق باشد.
جواب اين حرف را شايد قبلاً هم ذكر كرده باشيم، لكن به يك مناسبتى در بحثهاى آينده شايداين مسأله را مطرح كنيم كه آيا اراده امر اختيارى است يا غير اختيارى؟ آنجا ان شاء الله روشنمىكنيم كه اراده يك امر اختيارى است و نفس انسانى به واسطه عنايت ربّانى، قدرت خالقيت درمسأله اراده دارد. يعنى نفس انسان، اراده خلق مىكند و اين خالقيت را خداوند به نفس انسانى عنايتكرده، و در حقيقت نفس در اين جهت مظهر خلاّقيت خداوند تبارك و تعالى است، و الاّ اگر مابخواهيم اراده را غير اختيارى بدانيم، چيزى كه ريشهاش غير اختيارى است چطور مىشود خودشاختيارى باشد؟ ما بگوييم: فعل اختيارى است، بگوييم: چرا اختيارى است؟ براى اينكه مسبوق بهاراده است. اراده چه كاره است؟ اراده غير اختيارى است. چيزى كه ريشهاش غير اختيارى است معناندارد خودش اختيارى باشد. اگر شما در اختياريت اراده ترديد بكنيد بايد در اختياريت خود فعلاختيارى هم ترديد داشته باشيد، براى اينكه ريشه او عبارت از يك امر غير اختيارى است. لكن اينتفصيلى دارد كه در سابق كه بحث جبر و تفويض را در خلال بحثهاى اصولىمان ذكر مىكرديم،حتى در بعضى از دورههايى كه من سطح كفايه را مىگفتم، مفصّل مسأله جبر و تفويض را مطرحكرديم، و يك بحث مهم در همان بحث، مسأله اختياريت اراده است كه اگر مناسبتى پيش بيايد بعداًذكر مىكنيم. بالاخره ما قبول نداريم كه اراده امر غير اختيارى باشد، و الاّ لازمهاش اين است كه فعلهم غير اختيارى باشد، اين اشكال اول ايشان كنار مىرود.
اشكال دومشان اين بود كه اگر مسأله داعويت امر را به صورت جزئيت در متعلّق اخذ بكنيد،بگوييد: نماز و داعويت امر، هر دو جزء مأموربه هستند، لازم مىآيد كه اين امرى كه متعلّق به اينمجموع مىشود، همان طورى كه امر داعويت به صلاة پيدا مىكند كه احد الجزئين است، بايدداعويت به جزء ديگر هم پيدا كند كه جزء ديگرش همين داعويت امر است. يعنى امر بايد داعويتداشته باشد به داعويت خودش، «داعويتة الامر الى داعوية الامر و هذا امرٌ غير معقول و ممتنع».
جواب اين حرف هم از حرفهاى ما روشن شد كه ما داعويت امر را به اين صورت نمىپذيريم.اگر مسأله جزئيت مطرح باشد اين طور مىگوييم: امر متعلّق شده به دو جزء، يك جزء عبارت ازصلاة است، يك جزء هم عبارت از داعويتهاى الهيه است حالا خوف از عقاب باشد، ترتّب ثوابباشد، يا مراتب ديگر داعويت باشد. مأموربه «عبارةٌ عن الجزئين: احدهما الصلوة و الاخر ان يكونالداعى الى اتيانها داعياً الهياً من خوف العذاب او الطمع فى الجنة او شكر المنعم» يا مراتب بالاتر. اگراين طورى شد و ما مسأله داعويت امر را از معناى ظاهر غير قابل قبولش كنار گذاشتيم، ديگر «كيفيلزم ان يكون الامر داعياً الى داعوية نفسه؟ الامر لا يكون داعياً اصلا» ما اين داعىٍ الهى را به معناىقصد قربت، جزء مأموربه قرار مىدهيم و مىگوييم: «الامر تعلّق بالصلوة و داعى الهى بصورةالجزئية»، آيا مانعى دارد كه امر متعلّق به صلاة و داعٍ الهى بشود يا اينكه هيچ اشكالى در اين زمينهملاحظه نمىشود؟ لذا روى آن بيانى كه ذكر شد هر دو شق مسأله قابل قبول است و استحاله ندارد، نهمسأله شرطيت و نه مسأله شطريت. بعضى جوابهاى ديگرى بعضى از بزرگان از مرحوم آخوند(ره)ذكر كردهاند كه بعضى از آنها ملاحظه مىشود، از جمله جوابى است كه مرحوم محقق يزدى مؤسسحوزه علميه قم(رضوان الله تعالى عليه) در كتاب دُرر الفوائد آنجا ذكر كردهاند ببينيم جواب ايشانصحيح است يا فرضاً قابل مناقشه است؟
تمرينات
اشكال داعويت امر در شرايط را بيان كنيد
جواب از اشكال فوق را طبق مبناى استاد بيان كنيد
استحاله اخذ قصد الامر را از نظر مرحوم آخوند(ره) توضيح دهيد
چرا دو اشكال مرحوم آخوند(ره) در اخذ قصد الامر، طبق نظر استاد وارد نيست
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...