• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 كيفيت قصد تقرب در واجبات تعبديه 245

    مقدمه درس



    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    جواب امام «ره» از داعويت امر

    خلاصه بيان مرحوم محقق خراسانى (قدس سره) اين بود كه اگر ما قصد الامر را به صورت‏شرطيت اخذ بكنيم، خود نماز و ذات مقيّد، مأموربه نخواهد بود و مكلف قدرت ندارد كه نماز را به‏داعى امر متعلق به نماز انجام بدهد، براى اينكه نماز متعلق امر نيست. و اگر ما قصد الامر را به نحوجزئيت و شطريت اخذ بكنيم، بايد همان طورى كه امر داعويت به نماز پيدا مى‏كند، به آن جزء ديگرهم داعويت داشته باشد و فرض اين است كه جزء ديگرش خود همين داعويت امر است.
    پس داعويت امر بايد نسبت به داعويت امر هم تحقق داشته باشد، يعنى هم محرك باشد و هم‏متحرك باشد، اين خلاصه بيان ايشان بود.
    جوابهاى مختلفى از مرحوم آخوند (قدس سره) ذكر كردند يكى از آن جوابها را مرحوم آيت الله‏العظمى بروجردى (قدس سره) فرمودند، و سيدنا الاستاذ الاعظم الامام (قدس سره الشريف) هم‏همين جواب را ذكر كردند. اين جواب مبتنى بر چند مقدمه است كه اول بايد آن مقدمات را مابررسى كنيم و بعد در برابر مرحوم آخوند (قدس سره) نتيجه‏گيرى كنيم، لذا اول بايد مقدمات‏روشن بشود.

    احتمالات در متعلق امر و مختار استاد

    يكى از اين مقدمات اين است كه چون بحث ما راجع به تعلق امر و متعلق امر است، ما به طوركلى ببينيم كه آيا متعلق امر، آنچه كه وجوب به او تعلق مى‏گيرد، آنچه كه حكم مولا عارض بر اومى‏شود، عبارت از چيست؟ در بدو نظر سه احتمال جريان دارد:
    يك احتمال اين است كه متعلق امر عبارت از نفس ماهيات باشد، بدون هيچ گونه تقيّدى نه دررابطه با وجود ذهنى و نه در رابطه با وجود خارجى، نفس الماهية كه خارج از دائره وجود است، ونسبتش به وجود و عدم على السواء است. احتمال دارد كه متعلق تكاليف همين نفس ماهيت باشد، وما در اين مرحله ديگر هيچ توجهى و نظرى به وجود ذهنى و وجود خارجى نداريم.
    احتمال دوم اين است كه ماهيت مقيّده به وجود ذهنى آن هم نه وجود ذهنى مكلّف، نه وجودذهنى مأمور، بلكه وجود ذهنى خود مولا و وجود ذهنى آمر، يعنى وقتى كه مولا مى‏فرمايد: «الصلوةواجبةٌ» كه عبارتٌ اخرى از «اقيموا الصلاة» است مثلاً، بگوييم: اين «واجبةٌ» به صورت قضيه حمليه،بر ماهيت صلاة در احتمال دوم حمل نشده است. موضوع ماهيت نيست، موضوع عبارت از آن‏صلاتى است كه مولا در ذهنش تصور كرده و با وصف متصوّر بودن و موجود بودن در ذهن مولاموضوع براى واجبةٌ قرار گرفته، مثل اينكه مولا فرضاً خودش تصريح بكند، بگويد: «الصلوة التى‏تصورتها و صارت موجودةً فى ذهنى بما انها موجودةٌ فى ذهنى تكون واجبةً، تكون معروضةًللوجوب» كه البته كلمه عرض و معروض را هم ما مسامحتاً به كار مى‏بريم، براى اينكه عرض كرديم‏كه عَرض و معروض در رابطه با واقعيات است. اما در امور اعتبارى مثل احكام تكليفيه، مثل ملكيت،مثل زوجيت، نمى‏توانيم كلمه عَرض را به معناى حقيقى به كار ببريم، بگوييم: همان طورى كه جسم‏حقيقةً معروض بياض است اين كتاب هم حقيقةً معروض ملكيت است، اين زن و شوهر هم حقيقةًمعروض زوجيت هستند، امور اعتباريه استعمال كلمه عرض و معروض در آنها به نحو تسامح وتجوز استعمال مى‏شود. پس در احتمال دوم بگوييم: موضوع در «الصلوة واجبةٌ» ماهيت به تنهايى‏نيست، بلكه ماهيت متقيده به وجود ذهنى هم ظرف وجود ذهنيش عبارت از مولا است، نه وجودذهنى عبد.
    احتمال سوم اين است كه ما بگوييم: موضوع در قضيه «الصلوة واجبةٌ» عبارت از ماهيت است،منتهى «متقيدةً بوجودها فى الخارج»، «الصلوة واجبةٌ يعنى الصلوة المتصفة بالوجود الخارجى‏محكومة بالوجوب، معروضة للوجوب». و بيش از اين سه احتمال در بادى نظر ديگر چيزى به ذهن‏نمى‏رسد، در «الصلوة واجبةٌ» ديگر غير از اين سه جور، نمى‏شود الصلاتش را معنا كرد: «اِمّا ماهيةالصلوة من دون تقيدٍ بشىٍ من الوجودين، و اِمّا ماهية الصلوة مقيدةً بالوجود ذهنى، و اِمّا ماهية الصلوةمقيدةً بالوجود خارجى». حالا كدام يكى از اين سه احتمال

    ماهيت مقيد به وجود خارجى

    اگر ما پاى وجود خارجى را مطرح بكنيم، بگوييم: صلاة مقيده به وجود خارجى «تكون واجبةً» لذا اين جمله مشهوره در علم اصول در موارد متعدد به چشم مى‏خورد كه مى‏گويند: «الخارج‏ظرف سقوط التكليف، لا ظرف ثبوت التكليف»، خارج ظرف سقوط تكليف است، نماز كه در خارج‏وجود پيدا كرد، آن «معراج المؤمن» حاصل شده، آن «قربان كل تقى» حاصل شده، پس ديگر وجوب‏چه معنا دارد؟ لذا است كه وجوب با ملكيت و زوجيت با اينكه همه‏شان امر اعتبارى هستند، لكن دراين جهت متفاوتند، در آن امور اعتباريه نياز به وجود خارجى دارد، اما در باب وجوب اگر وجودخارجى تحقق پيدا كرد وجوب ساقط مى‏شود، امر از روى مأموربه مى‏پرد، غرض مولا حاصل‏مى‏شود و با حصول غرض ديگر ثبوت امر و حتى بقاء امر معنا ندارد، وقتى كه غرض حاصل شد نه‏حدوث امر معنا دارد و نه بقاء امر مى‏تواند معنا داشته باشد. لذا اين احتمال بدون اشكال كنار مى‏رودكه ما «الصلوة واجبةٌ» را معنا كنيم به «الصلوة المتصفة بانها موجودةٌ فى الخارج» اين «تكون واجبةً»،نه اين غير از ملكيت و زوجيت و امثال ذلك است. احتمال سوم منتفى است.

    ماهيت مقيد به وجود ذهنى

    و اما احتمال دوم كه بگوييم: معناى «الصلوة واجبةٌ، يعنى الصلوة متصفة بما انها موجودةٌ فى ذهن‏المولى» اين «واجبةٌ». اگر اين واجب شد، ديگر قابليت امتثال ندارد، وقتى كه معروض وجوب وموصوف وجوب آن نماز متصور در ذهن مولا است آن هم با تقيدش، ديگر ذات مقيد مطرح نيست،مقيد با وصف تقيدش مطرح است. اين صلاة مقيده به وجود در ذهن مولا را شما چه طور امتثال‏مى‏كنيد؟ مى‏گوييد: در خارج مى‏ايستيم آن نماز را مى‏خوانيم؟ يا مى‏گوييد: در ذهن خودمان وجودذهنى به آن صلاة مى‏دهيم؟

    اشكالات در امتثال امر با وجود ذهنى

    اگر بخواهيد مسأله وجود ذهنى خودتان را امتثال آن «الصلوة واجبة» قرار بدهيد اين دو تا اشكال‏روشن دارد: يك اشكالش اين است كه وجود ذهنى شما غير از وجود ذهنى مولا است، اگر چيزى درذهن مولا متلبس به لباس وجود ذهنى شد، آن مغاير با آن چيزى است كه در ذهن شما متلبس به‏لباس وجود ذهنى مى‏شود، در حقيقت وجود ذهنى شما با وجود ذهنى مولا مثل زيد و عمرومى‏ماند، مولا بگويد: «اكرم زيداً» شما برويد عمرو را اكرام بكنى، بگويى: عمرو و زيد مگر هر دوفرد انسان نيستند؟ مولا گفته: اكرم زيداً، ما مى‏رويم عمرو را اكرام مى‏كنيم، چطور اين معنا قابل‏تعقل نيست، وجود ذهنى مولا هم با وجود ذهنى شما اين حكم را دارد، بلكه اگر يك مطلب را شمادو بار تصور كرديد، دو بار در ذهنتان آورديد، در همان ذهن شما هم بين اين دو تا مغايرت هست.براى اينكه دو تا وجود ذهنى است، دو تصور، يعنى دو وجود ذهنى، دو تا وجود كه امكان ندارد يكى‏باشد مثل دو وجود خارجى است، همان طور كه دو تا وجود خارجى با وصف تخصص به‏خصوصياتشان بينشان مغايرت تحقق دارد، دو تا موجود در ذهن ولو در ذهن يك نفر، اين هم‏بينشان مغايرت تحقق دارد، براى اينكه هر وجود ذهنى همراه با يك خصوصيت فرديه است، و معنإے؛ےےظظندارد دو تا فرد را ما يكى حساب بكنيم.
    پس اولين اشكالش اين است: آنى كه در ذهن مولا موجود است غير از آنى است كه در ذهن شماوجود پيدا مى‏كند، نه ماهيتشان متغاير باشد، نه، چون مسأله تقيد در كار است، يعنى ماهيت مقيده به‏وجود ذهنى مولا غير از ماهيت مقيده به وجود ذهنى مكلف و مأمور است اينها بينشان تغاير و عدم‏امكان اجتماع تحقق دارد.
    اشكال دومش اين است كه حالا فرض كنيم آنى كه در ذهن شما است همانى است كه در ذهن‏مولا است، و با وصف تقيد هم هيچ گونه مغايرتى بينشان نيست، لكن واقعاً مى‏دانيم مطلب اين طورنيست، آيا امتثال «الصلوة واجبة»، به اين است كه انسان اول ظهر در مسجد رو به قبله بنشيند و نمازرا تصور بكند؟ يا اينكه امتثال «الصلوة واجبة» به اين است كه انسان در خارج نماز را اتيان بكند، درخارج نماز را انجام بدهد، و اگر مسأله خارج شد، ديگر بين خارج و بين وجود ذهنى مولا مباينت‏كامل وجود دارد، اصلاً وجود ذهنى با وجود خارجى دو نوع از وجود هستند، قسيم يكديگرند، مثل‏انسان و بقر مى‏ماند، با اينكه اينها دو نوع از حيوانند، اما يمكن اينكه يك فردى از افراد انسان فرديت‏براى نوع ديگر از انواع حيوان پيدا كند؟ اين يك امر غير ممكن است، با اينكه هر دوشان در جنس‏مشتركند، آن هم در جنس قريب با هم اشتراك دارند، اما لازمه تنوع و لازمه تعدد نوع، اين است كه‏بين اينها مغايرت كلى باشد به اين معنا كه هيچ فردى از افراد اين نوع نتواند مصداق نوع ديگر واقع‏بشود، و هيچ فردى هم از افراد نوع دوم نتواند مصداق نوع اول واقع بشود. مسأله وجود ذهنى ووجود خارجى چنين حالتى را دارد، حالت دو نوع از وجود و قسيم هم، و اگر قسيم بودند ديگرمعقول نيست كه اتحادى بينشان به وجود بيايد، به اين معنا كه موجود در ذهن بما انه موجودٌ فى‏الذهن لا يعقل اينكه در خارج تحقق پيدا كند، بله ماهيت در خارج تحقق پيدا مى‏كند، اما ماهيت غيرمقيده به وجود ذهنى، اما اگر ماهيت تقيد به وجود ذهنى پيدا كرد اين ديگر معقول نيست كه در خارج‏تحقق پيدا كند. عكسش هم همين طور است، اگر ماهيت مقيد به وجود خارجى شد اين ديگر معقول‏نيست كه در ذهن بيايد و وجود ذهنى پيدا كند. اينجا ممكن است اين اشكال در ذهن شما بيايد كه مااين موجودات خارجيه را چه طورى تصورشان را مى‏كنيم؟ آيا زيدى كه در صحن مسجد در حركت‏است ما تصور نمى‏كنيم؟ مگر تصور وجود ذهنى نيست؟ پس اين موجود خارجى وجود ذهنى پيداكرد، يعنى در حقيقت جمع شد بين وجود خارجى و بين وجود ذهنى.

    تصور موجودات خارجى در ذهن با وصف خارجيت!

    جواب اين حرف را در يكى از بحثهاى گذشته ما ذكر كرديم آنجايى كه در باب اراده صحبت‏مى‏كرديم، اراده را به باب علم تشبيه كرديم، چون تصور و تصديق هر دو علم هستند، در حاشيه‏خوانديم «العلم ان كان اذعاناً للنسبه فتصديقٌ و الاّ فتصورٌ»، تصور يك نوع از علم است. در باب علم‏عرض كرديم كه يك معلوم بالذات و يك معلوم بالعرض داريم. اينجايى كه شما علمتان به امورآينده متعلق مى‏شود در حاليكه هنوز آينده‏اى وجود ندارد، آينده‏اى الان تحقق ندارد، اما شما علم‏پيدا كرديد به اينكه فردا روز پنج شنبه است و تعطيل است و خوشحال هم مى‏شويد براى خاطر اين‏تعطيل. هنوز كه پنج شنبه نيامده شما به چى علم پيدا كرديد؟ آنجا ما عرض كرديم كه يك معلوم‏بالذات داريم و يك معلوم بالعرض داريم، آنى كه معلوم بالذات است، صورت ذهنيه‏اى است كه دررابطه با پنج شنبه در ذهن شما مرتسم شده، اما پنج شنبه بعد يعنى واقعيت پنج شنبه و خارجيت پنج‏شنبه اين معلوم بالعرض شما است، و الاّ اگر معلوم بالذات است شما نمى‏توانيد بگوييد: من علم‏ندارم، از آن طرف علم هم معلوم مى‏خواهد، معلومى وجود ندارد، پنج‏شنبه‏اى هنوز تحقق پيدانكرده، پس چطور مى‏شود كه هم علم باشد هم نياز علم به معلوم محرز باشد و معلومى هم وجودنداشته باشد؟
    اين ما را راهنمايى مى‏كند به اينكه آن معلومى كه طرف اضافه علم است، و بدون آن ممكن‏نيست كه علم تحقق پيدا كند آن معلوم بالذات است كه عبارت از آن صورت نفسانيه حاصله در نفس‏انسان است، و الاّ پنج شنبه‏اى كه بعد مى‏آيد اين معلوم بالعرض است. در باب وجود ذهنى نسبت به‏زيد خارجى هم مسأله اين طور است، زيد خارجى به وصف خارجيتش معقول نيست در ذهن شمابيايد، آنى كه در ذهن شما مى‏آيد، صورت حاصله از اين زيد خارجى است، نقشه اين زيد خارجى‏است كه در ذهن شما منتقش است و ارتسام پيدا كرده است. پس اين كه شما مى‏گوييد: من زيد راتصور كردم، تصور هم يكى از شعب علم است، يعنى وجود ذهنى به زيد دادم، اين معنا ندارد كه‏همين زيد موجود در خارج، موجود در ذهن شد، لايعقل كه چنين معنايى تحقق پيدا كند، بلكه آنى‏كه در ذهن شما هست و از او تعبير به تصور و علم تصورى مى‏كنيد، آن صورت حاصله از اين‏موجود خارجى است. پس در نتيجه اگر «الصلوة واجبةٌ»، معنايش اين باشد كه «الصلوة متقيدةبالوجود الذهنى للمولى»، اين قابليت امتثال در خارج را ندارد، اين صلاة خارجى مصداق آن الصلاةواجبةٌ نخواهد بود، او تقيد به وجود ذهنى دارد، اين موجود در خارج است، موجود در خارج‏نمى‏تواند مصداق متقيد به امر ذهنى واقع بشود. لذا اين احتمال دوم هم باطل است، در نتيجه آن‏احتمال اول تعين پيدا مى‏كند كه ما بگوييم: «الصلوة واجبة، يعنى ماهية الصلوة»، «ماهية الصلوة مع‏قطع النظر عن التقيد بشى‏ءٍ من الوجودين الذهنى و الخارجى»، براى اينكه اگر آن تقيدها مطرح‏باشد، آن تالى فاسدهاى خيلى روشن لازم مى‏آيد، ناچاريم كه بگوييم: «معناى الصلوة واجبةٌ» به‏تعبيرى كه در اصل بحث شروع كرديم، بگوييم: «متعلق الوجوب و معروض الوجوب، و موصوف‏الوجوب، عبارةٌ عن نفس الماهية». البته ما يك توضيح بيشترى در اين رابطه در يكى از بحثهاى آينده‏كه آيا اوامر و نواهى به طبايع متعلق است يا به افراد متعلق است مى‏آوريم كه محققين نظرشان اين‏است كه به طبايع و ماهيات متعلق است نه به افراد، يك توضيح بيشترى ان شاء الله در آن بحث‏خواهيم داد، لكن اجمالاً اين مقدمه در اينجا بايد روشن بشود تا بعد ما بياييم حسابمان را با مرحوم‏آخوند(ره) بررسى بكنيم، اول ببينيم متعلق وجود چيست؟ اين اولين مرحله است كه به عنوان‏مقدميت بايد بررسى بشود، تا مقدمات ديگر.

    تمرينات

    جواب مرحوم آقاى بروجردى و حضرت امام(قده) به مرحوم آخوند از داعويت امر راتشريح كنيد
    احتمالات در متعلق امر و مختار استاد را بيان نمائيد
    اشكالات در امتثال امر متعلق به وجود ذهنى كدام است
    نامعقول بودن جمع بين وجود خارجى و وجود ذهنى را توضيح دهيد