• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 كيفيت قصد تقرب در واجبات تعبديه 244

    مقدمه درس



    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    استحاله ذاتى يا استحاله بالغير در اخذ قصد قربت در مأموربه

    اگر قصد تقرّب به معناى قصد امتثال و اتيان به داعى الامر باشد، آيا اين قصد تقرب مى‏شود درمأموربه به عنوان جزئيت يا به عنوان شرطيت اخذ بشود؟ اين محل بحث بود. بعضى‏ها مدعى بودندكه اين معنا استحاله ذاتى دارد، و در تقريب استحاله ذاتى چهار وجه و چهار تقريب ذكر شد وملاحظه فرموديد كه هيچ كدام نتوانست استحاله بالذات را به اثبات برساند. از كلام بعضى‏ها مثل‏كلام مرحوم آخوند (قدس سره) در كفايه استفاده مى‏شود كه مدعى هستند استحاله بالغير دارد، نه‏استحاله بالذات. ايشان وقتى كه مسأله را شروع مى‏كنند، مدعايشان در قيافه استحاله ذاتيه است، ولى‏دليلى كه اقامه مى‏كنند از او استحاله بالغير استفاده مى‏شود. در مدعا تعبيرشان اين است كه‏مى‏فرمايند: «لاستحالة اخذ ما لا يتأتى الا من قبل الامر فى متعلق الامر». اين يك قدرى ظهور درمسأله دور دارد، ظهور در مسأله تقدم شى‏ء و تأخر شى‏ء فى آنٍ واحد دارد كه مساوق با استحاله ذاتيه‏است، لكن وقتى كه در مقام تقريب اين مسأله بر مى‏آيند و استدلال مى‏كنند، از استدلالشان استحاله‏بالغير استفاده مى‏شود، و چون كلام مرحوم آخوند در اين بحث هم كلام دقيقى هست و هم كلام‏مفصلى هست، و لعل خود بيان ايشان نياز به توضيح داشته باشد. لذا مناسب ديدم كه بيان ايشان را دراين رابطه توضيح بدهم بعد ان شاء الله برويم سراغ اشكال و يا اشكالاتى كه بر بيان ايشان متوجه‏است. و روى هم رفته ببينيم آيا اين بيان قابل قبول هست يا نه؟
    در مقام استدلال بر اين مدعا كه عرض كردم ظاهر مدعايشان استحاله ذاتيه است، لكن منظوراين معنا نيست، مى‏فرمايند: اگر قصد الامر در مكلف به اخذ بشود و در رديف ساير اجزاء و شرائطقرار بگيرد، مكلَّف قدرت بر امتثال ندارد. بيان ايشان اين است مكلّف قدرت بر امتثال ندارد، حالاچرا ندارد؟ چرا را خود ايشان فرمودند، من هم توضيح مى‏دهم ان شاء الله. اما دليل بر استحاله راعدم قدرت مكلف بر امتثال ذكر كرده‏اند، آن جايى كه به صورت كلى اگر تكليف بخواهد به يك غيرمقدور متعلق بشود چيزى كه مقدور براى مكلف نيست، اگر تكليف بخواهد به او تعلق بگيرد، شمامى‏گوييد: اين محال است، امّا نوع استحاله‏اش چه نوع استحاله‏اى است؟ اين استحاله بالغير و به‏سبب الغير است، يعنى چون مكلّف قدرت بر امتثال ندارد به سبب عدم قدرت بر امتثال تكليف‏محال مى‏شود، مثل معلول بدون علّت كه شما مى‏گوييد: معلول ممتنع است بدون وجود علت تحقق‏پيدا كند، همان طورى كه استحاله تحقق معلول بدون علّت يك استحاله بالغير است، اينجا هم كه‏منشأ استحاله عدم قدرت بر امتثال باشد، اين هم تبعاً استحاله‏اش استحاله بالغير است. پس در اين‏بيان كه به منزله دليل بر آن مدعا است ايشان استحاله بالغير را مطرح مى‏كنند. بعد سراغ اثبات اين‏مطلب مى‏آيند كه چرا مكلف قدرت بر امتثال ندارد؟ كى مى‏گويد كه اگر قصد الامر در متعلق اخذبشود «لا يكون المكلّف قادراً على الامتثال» در حالى كه متوهم اينجور مى‏گويد: چه مانعى دارد؟نظير همان حرفهايى كه ما زديم، آمر در مقام امر بيش از اين معنا نياز ندارد كه مأموربه را تصور بكندو در ذهن خودش لباس وجود به او بپوشد، در مقام تعلق امر لازم نيست كه مأموربه وجود خارجى‏داشته باشد. مولا در مقام جعل حكم و تعلق امر، مأموربه را تصور مى‏كند و بعد امر را متعلق به اين‏مأموربه مى‏كند، آن وقت همان طورى كه (متوهم مى‏گويد) مولا در مقام امر مى‏تواند صلاة را تصوربكند، آيا نمى‏تواند قصد الامر را تصور بكند؟ تصور قصد الامر كه نياز به امر ندارد، آنى كه نياز به امردارد اين است كه در خارج قصد الامر تحقق پيدا كند، اما نفس عنوان قصد الامر مثل عنوان صلاةمى‏ماند، همان طورى كه تصور صلاة ربطى به مرحله وجود خارجى صلاة ندارد، تصور قصد الامرهم ربطى به وجود خارجى امر ندارد اصلاً. لذا مولا در مقام جعل حكم هم صلاة و هم قصد الامر راتصور مى‏كند، و امر خودش را به صلاة مع قصد الامر متعلق مى‏كند، اين از نظر مقام جعل حكم. ازنظر مقام امتثال هم اين متوهم در كلام مرحوم آخوند(ره) شبيه همان حرف ما را مى‏زند كه لذا متوهم كأنّ به مرحوم آخوند مى‏گويد: اين چه فرمايشى است كه شما كرديد كه مكلف‏قدرت بر امتثال ندارد. نه در مرحله جعل حكم و نه در مرحله امتثال، اشكالى به نظر نمى‏رسد. درمقام جعل حكم همان وجودات تصوريه كافى است، در مقام امتثال هم كه ما وجود خارجى لازم‏داريم فرض اين است كه مولا امر كرده و قصد الامر امكان دارد و مقدور براى مكلف است. پس‏چطور شما مى‏فرماييد كه اگر قصد الامر در متعلق اخذ بشود «لا يكون المكلف قادراً على الامتثال؟»

    بيان مرحوم آخوند(ره) در عدم قدرت بر امتثال

    مرحوم آخوند(ره) در جواب مى‏فرمايند: ما در عدم قدرت بر امتثال از اين راهى كه شما به مااشكال كرديد وارد نمى‏شويم، نكته ديگرى دارد كه قدرت بر امتثال ندارد، و نكته‏اش اين است كه‏ايشان مى‏فرمايد: مكلف چه كار مى‏خواهد بكند؟ مى‏خواهد نماز را به داعى امر انجام بدهد. كدام‏امر؟ امر متعلق به صلاة، نماز را به داعى امر متعلق به صلاة انجام بدهد، روى مبناى شما صلاة امرندارد، آنى كه امر دارد، مقيد امر دارد، مقيد مأموربه است، شما مى‏گوييد: «صلاة مع قصد الامر يكون‏مأموراً به» پس صلاة به تنهايى «لا يكون متعلقاً بالامر، لا يكون ماموراًبه»، آن وقت اگر يك چيزى‏امر به او تعلق نگرفته باشد، شما قدرت داريد كه او را به داعى امر متعلق به او انجام بدهيد؟ امرى به‏او متعلق نشده تا شما او را به داعى امر متعلق به او انجام بدهيد. به عبارتٍ اُخرى آنى كه در عبادت‏مطرح است، اين است كه انسان نماز را به داعى امر متعلق به صلاة انجام بدهد، پس بايد صلاةمأموربه باشد كه نماز را به داعى امر متعلق به صلاة انجام بدهد، در حالى كه شما مى‏گوييد: صلاةمأموربه نيست، صلاة مقيد به قصد الامر مأموربه است. پس صلاة «بمجردها» و به تنهايى «لا تكون‏مأموراً بها». چيزى كه مأموربه نيست، شما قدرت نداريد او را به داعى امر متعلق به او انجام بدهيد«لعدم تعلق الامر به». بعد مرحوم آخوند ان قلت و اشكال مى‏كند، مى‏گويد: چطور شما مى‏فرماييد:صلاة امر ندارد؟

    اخذ قصد الامر در مأموربه، به عنوان قيد يا شرط

    بعد باز مرحوم آخوند به خودش اشكال مى‏كند، ان قلت:

    جواب مرحوم آخوند(ره) از مركب بودن مأمور به

    مرحوم آخوند مى‏فرمايند: اگر شما اين اشكال را كرديد ما دو جواب مى‏دهيم: يك جواب اين‏است كه شما مى‏گوييد: مأموربه ما كأنّ مركب از دو جزء است، يك جزء صلاة، يك جزء هم قصدالامر، همان طورى كه صلاة مأموربه است، قصد الامر هم تبعاً مأموربه مى‏شود، براى اينكه قصدالامر «صار كالركوع و السجود، همان طورى كه آنها مأموربه هستند، پس بايد قصد الامر هم مأموربه‏باشد. اگر مأموربه شد چه اشكال دارد؟ مى‏فرمايد: دو تا اشكال هست يك اشكال اين است كه قصدبه معناى اراده است و ما در جاى خودش ثابت كرديم كه (البته ما هم ان شاء الله در جاى خودش اين‏بحث دقيق را با ايشان خواهيم داشت.) افعال اختياريه انسان، براى خاطر مسبوقيت به اراده عنوان‏اراديت و اختياريت پيدا مى‏كند، قيام اختيارى براى خاطر مسبوقيت به اراده اسمش قيام اختيارى‏است، و همين طور ساير اعمال و افعال اختياريه. اما خود اراده چطور؟ ايشان مى‏فرمايد: اگر اراده هم‏بخواهد امر اختيارى باشد، بايد مسبوق به يك اراده ديگر باشد، و ما در اراده دوم نقل كلام مى‏كنيم،اگر اراده دوم بخواهد اختيارى باشد بايد مسبوق به اراده سوم باشد، و هكذا تسلسل لازم مى‏آيد،براى اينكه ما سد باب تسلسل را بكنيم و گرفتار اين محالِ به نام تسلسل نشويم، از اول مى‏گوييم:اين فعل، اختيارى است، لانه مسبوقٌ بالاراده، اما خود اراده غير اختيارى است، چرا؟ «لعدم كونهامسبوقة بالاراده»، براى اينكه اگر بخواهد مسبوق به اراده باشد تسلسل لازم مى‏آيد. پس اراده غيراختيارى است.
    بيان ايشان اين است و چون اراده غير اختيارى است و متعلق امر بايد يك مسأله اختيارى باشد،لذا قصد الامر به معناى ارادة الامر نمى‏شود جزء مأموربه باشد. براى اينكه اگر جزء مأموربه شد، بايدامر به او تعلق بگيرد، و حيث اينكه غير اختيارى است معقول نيست كه امر به او تعلق بگيرد. لذإے؛ووظظمى‏فرمايد: اولين اشكال اين است كه قصد الامر به معناى ارادة الامر، نمى‏تواند جزء مأموربه باشدبراى خاطر اينكه يك امر غير اختيارى «صار متعلقاً للامر». اشكال دوم كأنّ از اشكال اول صرف نظرمى‏كنند، مى‏فرمايند: ما از حرف اول مى‏گذريم، ما قصد الامر را هم مثل خود صلاة امر اختيارى‏فرض مى‏كنيم، كما اينكه خود صلاة «فعلٌ اختيارىٌ ارادى»، قصد الامر هم «امرٌ اختيارىٌ ارادى»، و هردو مى‏تواند متعلق امر واقع بشود. مى‏فرمايند: اينجا اشكال اين است، اگر امر به اين مجموع متعلق‏شد، معنايش اين است كه شما اين مجموع را بتوانيد به داعى امر متعلق به مجموع اتيان بكنيد، صلاةرا به داعى امر بخواهيد اتيان بكنيد مانعى ندارد، اما وقتى نوبت به جزء دوم مى‏رسد، شما مى‏خواهيدداعى الامر را به داعى الامر اتيان بكنيد اين چه طورى تعقل مى‏شود كه انسان داعى الامر را به داعى‏الامر اتيان بكند؟ صلاة را به داعى امر اتيان كردن «امرٌ معقولٌ ممكن». اما داعى الامر را به داعى الامراتيان مى‏كنند، يعنى محرّك و متحرك هر دو شى‏ء واحد است داعى الامر يعنى محركية الامر، و همين‏داعى الامر كه مأموربه واقع مى‏شود به معناى متحركيت مى‏شود، معنايش اين است كه داعى الامربايد هم محرك باشد و هم خودش متحرك باشد، و اين امر غير معقول است.

    انجام دادن جزء به داعى الامر

    ما مى‏گوييم: به اين كارى نداريم، داعى الامر را به داعى الامر اتيان نمى‏كنيم، صلاة را به داعى امرمتعلق به صلاة اتيان مى‏كنيم، آن كه ديگر اشكالى ندارد؟ ايشان جواب مى‏دهد نمى‏توانيد اين كار رابكنيد، چرا؟ براى اينكه اين كه شما شنيديد كه انسان مى‏تواند ركوع را به داعى امر متعلق به ركوع‏انجام بدهد اين يك محدوديتى دارد، در آنجايى است كه همه نماز و مأموربه را بخواهد به داعى امرمتعلق به مجموع انجام بدهد، و الاّ آيا كسى مى‏تواند از نماز فقط اكتفاى به ركوع بكند، ركوع را هم‏به داعى امر متعلق به ركوع انجام بدهد؟ اينكه معنا ندارد. اينكه مى‏گويند: ركوع را به داعى الامرمتعلق به ركوع مى‏شود، انجام داد، «اى فى ضمن المجموع»، نه ركوع به تنهايى، نه سجود به تنهايى،آنجايى كه مجموع را مى‏خواهى انجام بدهى هر جزئى را به داعى امر متعلق به آن جزء مى‏شود انجام‏داد، اما آنجايى كه مجموع را نمى‏خواهى انجام بدهى نه، و ما نحن فيه از اين قبيل است. شمانمى‏خواهيد مجموع صلاة و قصد الامر را به داعى الامر اتيان كنيد، آنكه نمى‏شود، شما مى‏خواهيدجزئى از اين مأموربه را به داعى امر متعلق به اين جزء اتيان كنيد، و اين عيناً مثل اين است كه ركوع به‏تنهايى را به داعى امر متعلق به ركوع بخواهى انجام بدهى، همان طورى كه او مفيد نيست و به دردنمى‏خورد، صلاة به تنهايى كه جزء مأموربه است، اگر بخواهيد به داعى امر متعلق به جزء فقط انجام‏بدهيد، «هذا غير صحيحٍ». پس در نتيجه اگر بخواهيد مجموع را يعنى «صلاة مع قصد الامر» را به‏داعى الامر انجام بدهيد، معنايش اين است كه داعى الامر را هم به داعى الامر انجام داده باشيد، و اگربخواهيد خصوص صلاة را به داعى الامر انجام بدهيد، معنايش اين است كه تنها جزئى از مأموربه رابه داعى امر متعلق به او انجام داده باشيد «و هذا غير مفيدٍ».
    پس همان طورى كه قصد الامر به عنوان قيديت و شرطيت نمى‏تواند در مأموربه اخذ بشود، به‏عنوان جزئيت و شطريت هم نمى‏تواند در مأموربه اخذ بشود. حالا بعد هم يك ان قلت و قلت‏ديگرى دارند كه مطالعه بفرماييد خيلى نياز به توضيح ندارد كه از راه تعدد امرين اگر كسى بخواهدوارد بشود، ايشان راه تعدد امرين را هم مسدود مى‏كنند، در نتيجه برهان مرحوم آخوند(ره) دررابطه با استحاله اخذ داعى الامر فى المتعلق عبارت است از عدم قدرت بر امتثال و در نتيجه استحاله‏كه اين استحاله بالغير است تا ان شاء الله حرف ايشان را بررسى كنيم.

    تمرينات

    چگونه استحاله ذاتى يا استحاله بالغير در اخذ قصد قربت در مأموربه تصور مى‏شود
    بيان مرحوم آخوند(ره) در عدم قدرت بر امتثال را شرح دهيد
    اخذ قصد الامر در مأموربه، به عنوان قيد يا شرط چگونه است
    جواب مرحوم آخوند(ره) از مركب بودن مأمور به را توضيح دهيد
    چگونه انجام دادن جزء به داعى الامر ممكن است