دوشنبه 11 تير 1403 - 22 ذيحجه 1445 - 1 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
كيفيت قصد تقرب در واجبات تعبديه
تدریس استاد
متن
40 كيفيت قصد تقرب در واجبات تعبديه 243
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
ابهامات كلام نائينى «ره» در حقيقيه بودن ادله احكام
مطلبى را كه مرحوم محقق نائينى «قدس سره الشريف» بيان فرمودند داراى نقاط ابهام و درحقيقت جاى سؤالات متعددى دارد، اولين نكته ابهامش اين است كه ايشان مىفرمايند: تمام يا اكثرقضاياى متضمنه احكام، به صورت قضيه حقيقيه است. آيا واقعيت مسئله اين طور است؟ آيا قضيهحقيقيه يك قضيه حمليه آن هم خبريه است؟ آيا ادلهاى كه متضمن بيان احكام است كلاً يا نوعاً بهاين منوال است؟ در «المستطيع يجب عليه الحج» با قطع نظر از خبريه نبودنش، يمكن كه قضيهحقيقيه شناخته بشود، اما در باب «اقم الصلاة» چطور اين قضيه حقيقيه است؟ در «آتوا الزكوة» كه يكجمله انشائيه است، از طريق هيأت أفعل يا در «اقم الصلاة» آيا مىتوانيم بگوييم «اقم الصلاة» يكقضية حقيقيه است؟ در «آتوا الزكوة» و امثال ذلك نيز همين طور.
در باب معاملات مهمترين دليل ما مسئله «اوفوا بالعقود» است، «اوفوا بالعقود» را چطورى بهصورت قضيه حقيقيه در بياوريم؟ هيأت افعل كه متضمن بيان حكم است، معنا ندارد كه اسم اين راقضيه حقيقيه بگذاريم؛ محور در باب معاملات هم همين مسئله «اوفوا بالعقود» است كه در تمامىمعاملات به عنوان مدرك مطرح مىشود؛ يا در باب نذر و اخذ يمين و «اوفوا بالعهد» كه در قرآنكريم هست؛ «ان العهد كان عنه مسئولا» و در روايات «اوفوا بالنذر» به عنوان مدرك نذر مطرح شده،آيا اينها قضيه حقيقيهاند؟ اين سنخ از ادله كه اكثراً متضمن بيان احكاماند، به همين صورت هستند.حتى در «المستطيع يجب عليه الحج» اين يك قضيهاى است كه از ادله و روايات در آوردهاند، و الا آيهشريفه كه به اين عنوان چيزى را مطرح نكرده، آيه مىگويد «للّه على الناس حج البيت من استطاع اليهسبيلا». مگر اين كه در «من استطاع» بتوانيم همين عنوان «المستطيع يجب عليه الحج» را به صورتيك قضيه حقيقيه در بياوريم. اجمالاً نكته اول در كلام ايشان كه ادعاى كليّت و يا حداقل ادعاىنوعيت مىكنند كه ادله متضمن احكام به صورت قضاياى حقيقيه است، چنين است.
نفى كليت رجوع قضاياى حقيقيه به قضاياى شرطيه
نكته دوم اين مسئله است، سلمنا «اقم الصلاة» هم مثل «المستطيع يجب عليه الحج» شما اسمشرا قضيه حقيقيه بگذاريد، ليكن اين مطلب دومى كه بيان فرموديد كه «القضايا الحقيقيه ترجع الىالقضايا الشرطية» ببينيم اين حرف اما اگر «اقم الصلاة» بر فرض قضيه حقيقيه شد، و از اشكال اول صرف نظر كرديم، اين «اقمالصلاة» را چه طورى به صورت قضيه شرطيه در بياوريم، چه چيز را شرط و جزا قرار دهيم؟جزايش وجوب اقامه صلاة است، اما شرطش چيست؟ ما چه داريم در اين قضيه شرطيه كه به عنوانشرط و مقدم ذكر كنيم، چيزى را نداريم. و در نتيجه پى به يك ضابطه و قاعده كليهاى مىبريم كه آنقاعده كليه، اقتضاء دارد كه قضاياى حقيقيهاى، رجوع به قضاياى شرطيه مىكند كه مكلف علاوه برمكلف بودن كه يك عنوان عامى است و شامل همه مكلفين هست، يك عنوان خاصى هم در او اخذشده باشد، يك خصوصيتى زائد بر عنوان عام مكلف بودن در ثبوت و توجه آن تكليف اخذ شدهباشد.
موضوع و متعلق تكليف از نظر مرحوم محقق نائينى«ره»
ايشان اصطلاح خاصى دارند كه خيلى جاها به درد مىخورد، مىگويند: در تكليف علاوه براصل تكليف يك موضوع و يك متعلق داريم. موضوع را جداى از متعلق مىگيرند و مىفرمايند:متعلق همان است كه تكليف به آن تعلق گرفته كه ما از آن تعبير به مأمور به و مكلف به مىكنيم. اماموضوع تكليف عبارت از آن عنوان خاصى است كه روى آن عنوان تكليف گذاشته شده مثل «مناستطاع اليه سبيلا» در آيه حج، «اللّه» تكليفش را بيان مىكنند، «حج البيت» هم مكلف به را مشخصمىكند، تكليف تعلق به حج گرفته حالا موضوع چيست؟ يعنى «من وضع» يا «ما وضع عليهالتكليف» آن عنوان خاصى است كه زائد بر عنوان مكلف بودن است، «من استطاع اليه سبيلا» يكعنوان اضافهاى است. اينجا عنوان «من استطاع اليه سبيلا» موضوعيت دارد، عنوان «حج البيت»متعلق، لام و عَلى هم، دلالت بر تكليف مىكند؛ ارجاع چنين قضاياى حقيقيه به قضاياى شرطيه،مانعى ندارد. وقتى مىخواهيد به عنوان يك مفسر آيه شريفه حج را تفسير كنيد، مىتوانيد بگوييد،اين آيه مىگويد «ايها المكلفون، ايها الناس اذا استطعتم يجب عليكم الحج»؛ اگر به صورت قضيهشرطيه، آيه را تفسير كرديد، نمىگويند: كجاى آيه قضيه شرطيه مطرح است؟
اما در «اقم الصلاة» تكليفى داريم كه مفاد هيأت افعل است كه همان وجوب است؛ و از آن تعبير بهبعث و تحريك اعتبارى مىكنيم، مكلف به و مأمور به، عبارت از «اقامة الصلاة» است. اما اينجا ديگرموضوع ندارد، موضوع عبارت از آن عنوان خاص است؛ ما در «اقم الصلاة» عنوان خاص نداريم كهآن را بياوريم به صورت قضيه شرطيه معنا كنيم، همان طورى كه آيه حج را اگر كسى به صورت يكقضيه شرطيه معنا مىكرد، شما هيچ گونه انكار نمىكرديد. «اقم الصلاة» را چه طورى به صورتقضيه شرطيه در مىآوريد تا بگوييد اين هم تفسير آيه است. چه طورى قضيه شرطيه
أخذ قيود غير أختيارى به عنوان شرط
گاهى از اوقات يك قيود غير اختياريه در مسئله اخذ مىشود، ما هم مىتوانيم و چاره هم نداريمبگوييم كه اين قيود غير اختياريه به صورت شرط بايد در قضيه شرطيه مطرح شود، مثلاً بگوييم «ايهاالناس اذا بلغتم يجب عليكم اقامة الصلاة» يا «اذا عَقَلتم و صرتم بالغاً يجب عليكم اقامة الصلاة» چونمسئله عقل، مسئله بلوغ و امثال ذلك داخل در دايره اختيار مكلف نيست، به فرمايش ايشان بايدفرض وجود بشود، يعنى قضيه شرطيه، مثل «ان جائك زيدٌ فَاكرِمهُ» همان طورى كه در وجوب اكرامزيد فرض مجىء زيد شده، در امور غير اختيارى، بايد فرض وجودش بشود و به صورت تعليقى كهمفاد قضيه شرطيه است، يك چنين مسئلهاى تحقق پيدا كند، بگويد «ايها الناس اذا بلغتم يجب عليكماقامة الصلاة» يابگويد «ايها الناس اذا زالت الشمس يجب عليكم» نماز ظهر و عصر، «اذا تَحَققغروب شمس»، «فيجب عليكم صلاة مغرب و عشاء» در اين قيود غير اختياريه، لا محاله، رجوعقضيه حقيقيه به قضيه شرطيه مطرح است.
دو اشكال بر غير اختيارى بودن قصد امر
ايشان فرمودند: قصد الامر از امور غير اختياريه است. براى اين كه امر فعل مولا است و فعل مولاكه در اختيار عبد نيست، اصولاً فعل ديگرى در اختيار انسان نيست. آنچه كه در اختيار انسان استافعال اختياريه صادره از خودش است. پس به فرمايش ايشان «قصد الامر» هم در رديف «زوالالشمس» و در رديف بلوغ و عقل و امثال ذلك از امور غير اختياريه قرار مىگيرد. پس در حقيقتحالا جاهاى ديگر هم قبول نكنيد آنچه كه محل بحث است كه عبارت از «قصد الامر» است، قبولكرديد كه اينجا رجوع به قضاياى شرطيه مىكند. مىگوييم: به دو دليل اين حرف را نمىپذيريم، يكدليل اين است كه اصلاً غير اختيارى بودن «قصد الامر» را قبول نداريم؛ چرا؟ مگر امر، فعل مولانيست؟ مگر فعل مولا در اختيار من و شماست؟ مىگوييم نه، همان طورى كه اگر نظرتان باشد، درجواب يكى از همين ادله گذشته، اين مطلب را بيان كرديم كه نياز به قصد الامر در چه زمان و در چهظرفى مطرح هست، آيا قصد الامر را در مقام جعل و در مقام امر لازم داريم يا در ظرف امتثال امرمولا، لازم داريم؟
گفتيم آن قدرتى كه در متعلق شرط است، مربوط به زمان امتثال است، در زمان تعلق حكم و جعلحكم، قدرت چه نقشى دارد؟ وجود و عدمش مساوى است، اما ظرف امتثال را بايد ملاحظه كرد،كما اين كه يك نكته ديگرى را هم اضافه كرديم و آن نكته اين بود كه آن قدرتى كه در رابطه با متعلقلازم داريم آيا حتماً بايد با قطع نظر از امر باشد يا اگر از طريق خود امر هم اين قدرت حاصل بشود،كفايت مىكند؟ عبد اگر خودش بخواهد مسافرت برود، قدرت ندارد اما اگر فهميدند به اين كهمولايش اين را مأمور كرده كه مسافرت برود امكانات در اختيارش مىگذارند، آيا اينجا مولانمىتواند امر به سفر كند براى اين كه با قطع نظر از امر قدرت ندارد؟ با توجه به امر قدرت تحقق پيدامىكند، و ما گفتيم در «قصد الامر» اگر ملاك را ظرف امتثال كه متأخر از زمان امر است، قرار دهيد ودر باب قدرت هم بخواهيد توسعه قائل شويد كه حتماً هم بايد توسعه قائل شويد، بگوييد هيچ فرقنمىكند كه اين قدرت از ناحيه خود امر باشد يا با قطع نظر از تعلق امر، اين قدرت تحقق داشته باشد،ملاك اين است كه عبد وقتى مىخواهد نماز بخواند بتواند «قصد الامر» داشته باشد، پس «قصدالامر، صار اختيارياً» بنا بر اين مبنايى كه ما ذكر كرديم ديگر نمىتوانيم با «قصد الامر» معامله غيراختيارى كنيم، و آن را در رديف زوال شمس قرار دهيم.
زوال شمس در اختيار ما نيست و زوال شمس هيچ ارتباطى به ما ندارد چه قبل از تكليف مولاچه بعد از تكليف مولا، به خلاف «قصد الامر» آنجايى كه ما با آن كار داريم، عبارت از ظرف امتثالاست، آنجا «قصدالامر» داخل در دايره اختيار است؛ اگر داخل در دايره اختيار شد، ديگر نمىتوانيمحكم امور غير اختياريه را بر آن بار كنيم، نمىتوانيم بگوييم: اينجا هم قضيه شرطيه تحقق دارد.نمىتوانيم بگوييم: مثل «اذا زالت الشمس تجب الفريضتان» است، براى اين كه اينها با آنها فرقمىكند، آنها امور غير اختياريهاند، اما «هذا امرٌ اختيارى»؛ اين اولاً، و ثانياً، مىگوييم خيلى خوب همهحرفهاى شما را تا اينجا قبول كرديم، قبول هم كرديم كه «قصد الامر» غير اختيارى است، مثل همان«زوال شمس» است؛ و هيچ بحث اختياريت در مسئله قصد الامر مطرح نيست.
اشكال دوم بر غير اختيارى بودن قصد امر
مىپرسيم در قضيه «اذا زالت الشمس تجب الفريضتان» شما كه قضيه شرطيه تشكيل مىدهيد،مفاد قضيه شرطيه چيست؟ مفاد قضيه شرطيه اين است كه زوال و شمس دخالت در ترتب جزاءدارد. جزاء چيست؟ «وجوب صلاة الظهر و العصر» يعنى زوال شمس شرط وجوب است، تا زوالشمس تحقق پيدا نكند وجوب تحقق پيدا نمى كند، تا غروب شمس تحقق پيدا نكند وجوب صلاةمغرب و عشاء تحقق پيدا نمىكند، حالا اين حرف را بر فرضى كه «قصد الامر» يك امر غير اختيارىشد، (همان طورى كه شما مىفرماييد)اگر بخواهيم روى قصد الامر پياده كنيم، چه بگوييم؟ بگوييم:«اذا قصدت الامر يجب عليك الصلاة» اين طورى قصه را بگوييم؛ يعنى «قصد الامر» در تحققوجوب نماز دخالت دارد همان طورى كه «زوال شمس» در تحقق وجوب دخالت دارد، بعبارةٍاُخرى تمامى عبادات را در رابطه با «قصد الامر» واجب مشروط بدانيم، بگوييم: زوال شمس كه شدهنوز نماز واجب مشروط به زوال است، وقتى كه حاصل شد، مىگوييم: شرط ديگر دارد كه عبارتاز «قصد الامر» است؛ شما «قصد الامر» را در رديف زوال شمس قرار داديد، پس معنايش اين استكه به همان كيفيتى كه زوال شمس به عنوان شرط و مقدم نقش در ترتب تالى و جزاء دارد، به همانكيفيت هم بايد «قصد الامر» نقش در ترتب جزاء و ترتب وجوب «اقامة الصلاة» داشته باشد.
اگر بخواهيم اين را يك قدرى علمىتر بيان كنيم كه بر كلام ايشان منطبقتر باشد، اشكال دوم رابه اين صورت در مىآوريم، ايشان در كلامشان مىفرمودند: كه اين سنخ امور را كه به صورت شرطدر قضايا واقع مىشود، مولا در مقام جعل حكم و صدور حكم، مفروض الوجود قرار داده است. اينعبارت بايد يك قدرى تحليل بشود، معناى اين كه مفروض الوجود قرار داده چيست؟ در مقام جعلحكم اينها مفروض الوجود قرار گرفتهاند، آيا معناى مفروض الوجود يعنى همان وجود ذهنى ولحاظ ذهنيشان دخالت دارد؟ يا معناى مفروض الوجود اين است كه وجود خارجيشان فرض شده ومدخليت در ترتب جزاء دارد، كدام يك از اينها است؟ اگر مىخواهيد بگوييد كه معناى مفروضالوجود اين است كه لحاظ اينها و به عبارت ديگر وجود ذهنى اينها، مدخليت در جعل حكم دارد،مىگوييم كه چه مانعى دارد كه وجود ذهنيشان مدخليت داشته باشد، ديگر بين محال و غير محال،يعنى بين مقدور و غير مقدور فرقى نمىكند.
بين زوال شمس و بين طهارت ثوب، فرق گذاشتيد، گفتيد: «طهارة الثوب امرٌ مقدورٌ»، «زوالالشمس امرٌ غير مقدور»؛ آيا فرق بين مقدوريت و غير مقدوريت اينها، در مرحله وجود خارجىاست يا در مقام تصور بين اينها است؟ اگر بگوييد كه: «در مقام تصور زوال شمس، با طهارت ثوبفرق دارد»، جوابش اين است كه هيچ فرقى ندارد، براى اين كه خارجيت زوال شمس غير مقدوراست، نه وجود ذهنيش، خودتان مىگوييد: «فرض محال ليس بمحال» فرض محال يعنى تصورمحال، يعنى وجود ذهنى دادن به يك محال، وقتى مىگوييد: «شريك البارى ممتنعٌ» آيا مىشود اينموضوع را در اين قضيه تصور نكرده باشيد؟ مىشود به «شريك البارى ممتنع» وجود ذهنى آن رانداده باشيد؟ به چيزى كه وجود ذهنى نداديد، چطور مىتوانيد آن را موضوع قرار دهيد؟ چطورمىتوانيد قضيه «شريك البارى ممتنعٌ» را محاليت اين به حسب وجود خارجى است، اما به حسب وجود ذهنى هيچ گونه امتناعى ندارد.وقتى مىخواهم قضيه «شريك البارى ممتنعٌ» را اما اگر مقصود شما از مفروض الوجود تصور ذهنى نباشد، بلكه همان وجود خارجى باشد،مىگوييم در وجود خارجى قبول داريم بين زوال شمس و طهارت فرق است، خارجيت زوالشمس غير مقدور است، اما طهارت مقدور. ليكن جواب ما اين است كه مسئله «قصد الامر» رابيهوده در رديف زوال شمس قرار داديد، بلكه مسئله «قصد الامر» در رديف طهارت است، براى اينكه همان طورى كه طهارت مقدور است، «قصد الامر» هم مقدور است، منتهى شما مىگوييد:طهارت با قطع نظر از امر هم مقدور است، مىگوييم اين ديگر فرق نمىكند، آنچه كه ما مىخواهيم«مقدوريت فى ظرف الامتثال» است، و اين مقدوريت هم از هر ناحيهاى تحقق پيدا كند «ولو منناحية الامر» هيچ فرقى نمىكند.
در نتيجه مراد از كلمه «مفروض الوجود» اگر تصور وجود ذهنى است. زوال شمس هم مثلطهارت ثوب مىماند، و اگر مقصود خارجيت است،
تمرينات
چرا كلام مرحوم نائينى(ره) در حقيقيه بودن ادله احكام و ارجاع آنها به قضاياىشرطيه ناتمام است
دو اشكال بر غير اختيارى بودن قصد الامر را بيان نماييد
آيا أخذ قيود غير أختيارى به عنوان شرط صحيح است
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...