• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 40 كيفيت قصد تقرب در واجبات تعبديه 241

    مقدمه درس



    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    شرط تحقق قصد الامر در خارج

    دليل ديگرى كه قائلين به استحاله ذاتيه اقامه كرده‏اند عبارت از مسأله دور است. تقريب دور به‏نظر اينها به اين كيفيت است كه مى‏گويند: هيچ ترديدى در اين معنا نيست كه قصد الامر توقف بر امردارد، تا امرى وجود نداشته باشد، نمى‏شود قصد الامر خارجى و قصد الامر حقيقى در عالم تحقق‏پيدا كند. پس از اين طرف ما ترديدى در اين توقف نداريم و در حقيقت، حساب قصد الامر از سايراجزاء و شرايط در اين جهت جدا مى‏شود. ساير اجزاء و شرائط اگر بخواهد در خارج تحقق پيدا كندنياز به امر ندارد، «تحقق ركوع لا يحتاج الى الامر، تحقق سجود لا يحتاج الى الامر». طهارت و سايرشرائط هيچ كدام نيازى در مقام تحقق و خارجيت به امر ندارد، اما قصد الامر اگر بخواهد تحقق پيداكند، واقعيت پيدا كند، حتماً بايد امر در كار باشد كه آن امر داعويت داشته باشد، محركيت داشته باشدو انسان عمل را به داعويت آن امر انجام بدهد. پس در اين جهت و در اين جانب توقف، هيچ ترديدى‏در او نيست. اما از آن طرف ما وقتى كه شرائط تكليف مخصوصاً شرائط عامه هر تكليفى را بررسى‏مى‏كنيم، مى‏گويند: يكى از شرائط عامه هر تكليف، عبارت است از قدرت بر متعلق، قدرت بر انجام‏مكلف‏به، قدرت يكى از شرائط تكليف است. معناى اينكه قدرت شرط تكليف است اين است كه‏قدرت تقدم بر تكليف دارد، يعنى اول بايد قدرت تحقق پيدا كند، بعد تكليف حاصل بشود. همان‏طورى كه شما در باب مثلاً حج نسبت به استطاعت مى‏گوييد: استطاعت شرط تكليف به حج است،يعنى استطاعت در رتبه متقدمه بر تكليف است، بايد استطاعت تحقق پيدا كند و در رتبه متأخره‏وجوب حج تحقق پيدا كند. منتهى شرط استطاعت شرعى است آن هم در رابطه با وجوب حج، امامسأله قدرت يك شرط عقلى است آن هم در رابطه با همه تكاليف، اختصاصى به تكليفى دون‏تكليفٍ ندارد.

    بيان دور در قدرت، از شرايط تكليف

    پس اگر قدرت يكى از شرايط عامه عقليه تكليف شد، معنايش اين است كه تكليف توقف برقدرت دارد، تكليف تأخراز قدرت دارد، قدرت در رتبه متقدمه بر تكليف است. پس نتيجه دور به‏اين صورت مى‏شود، امر توقف دارد بر قدرت بر متعلق، و چون در متعلق قصد الامر اخذ شده وقصد الامر توقف بر امر دارد، در نتيجه قدرت بر متعلق هم متوقف بر امر است، و در هيچ يك از اين‏دو جانب و دو جهت توقف ترديدى نمى‏شود كرد. مسأله هم كه مسأله تصور قصد الامر نيست كه‏ديروز ما صحبت مى‏كرديم و جواب مى‏داديم، مسأله مسأله واقعيت قصد الامر است. اگر كسى‏بخواهد قدرت داشته باشد كه در خارج قصد الامر بكند، آيا اين بدون امر مى‏شود يا نه؟ امكان ندارد.پس قدرت بر متعلق يتوقف على الامر، از آن طرف هم شما مى‏گوييد: قدرت يكى از شرائط تكليف‏است، معناى شرطيت تقدم رتبى است، يعنى قدرت تقدم بر تكليف دارد، تكليف متوقف بر قدرت‏است. پس «تكليف متوقفٌ على القدره، و القدره متوقفٌ على التكليف فهذا دورٌ صريح» و استحاله‏دور هم از آن استحاله‏هاى ذاتى است، مثل معلول بدون علّت نيست كه استحاله‏اش، استحاله بالغيرباشد، اين استحاله دور همان طورى كه در علم كلام و فلسفه ثابت شده، «استحالةٌ بالذات».
    ما با اين دليل چطور برخورد كنيم؟ براى جواب از اين اول ما بايد به دو مطلب برسيم كه از راه آن‏دو مطلب ديگر، جواب اين دور هم تقريباً امكان دارد.

    لزوم قدرت بر متعلق در حين تحقق مأموربه

    مطلب اولى كه بررسى مى‏كنيم اين است: آيا عقل كه حكم مى‏كند به اينكه قدرت بر متعلق «شرطٌللتكليف»، اين قدرت بر متعلق آيا در حين تكليف بايد تحقق داشته باشد يا در حين تحقق مأموربه ومكلف‏به؟ مطلب دومى كه باز بايد بررسى بكنيم اين هم معيار و ميزانش عقل است و به دليل تعبدى‏ارتباطى ندارد. و آن اين است كه آيا قدرت بر متعلق در ظرف همان انجام مأموربه حتماً بايد يك‏قدرتى باشد كه با قطع نظر از امر تحقق داشته باشد؟ يا اگر يك جايى فرض كرديم كه خود امر هم‏مؤثر در تحقق چنين قدرتى هست و تاثير دارد در اينكه اين قدرت حاصل بشود اين قدرت هم‏كفايت مى‏كند، كدام يك از اينها است؟ آيا اين قدرتى كه شرطيت دارد حتماً بايد خود امر در تحقق‏اين قدرت هيچ نقشى نداشته باشد، و منشأ اين قدرت مسأله ديگرى غير امر باشد؟ يا اينكه نه اگرفرض كنيم كه خود امر هم در اين قدرت نقش دارد، اين هم كفايت مى‏كند در اينكه شرط تكليف‏حاصل شده باشد. در مثالهاى عرفى يك مثالى بزنيم فرض كنيد كسى پيشكار يك مرجع تقليدى‏هست، مى‏خواهد يك سفر طولانى برود، خودش وسيله‏اى ندارد كسى هم حاضر نيست دراختيارش بگذارد، اما اگر از ناحيه آن مرجع تقليد يك دستورى در رابطه با سفر اين صادر بشود و يك‏امرى در را بطه با اين سفر صادر بشود، اينجا متدينين حاضرند وسيله در اختيارش بگذارند، با قطع‏نظر از ارتباط به امر مولا و مرجع هم هيچ قدرتى براى اين سفر ندارد، اما به مجردى كه او امر صادركرد كه اين سفر را انجام بدهد خود اين امر در تحقق قدرت نقش دارد، خود اين امر قدرت آور است.اين امر سبب مى‏شود كه متدينين وسيله دراختيارش مى‏گذارند و اين سفر را مى‏تواند انجام بدهد.شما اين امر را چطور مى‏بينيد؟ آيا مى‏گوييد: اين امر

    شرط تحقق قصد الامر در خارج

    در ما نحن فيه مى‏گوييم: يك طرف توقف را ما بلا اشكال قبول داريم و آن طرف اول است. قصدالامر اگر بخواهد از عبد تحقق پيدا كند در خارج، بدون امر نمى‏شود، يعنى مسأله تقدم و تأخر در كاراست. اول بايد امرى از ناحيه مولا تحقق داشته باشد و به دنبال اين امر قصد الامر حاصل بشود، و لايعقل اينكه بدون امر در خارج قصد الامر تحقق پيدا كند. لذا اين طرفِ توقف يك مسأله روشن وبديهى است، اما آن طرف مسأله كه مربوط به حكم عقل است، شما مى‏گوييد: امرتوقف بر قدرت برمتعلّق دارد، مى‏گوييم: توقف را چه طورى معنا مى‏كنيد؟ امر توقف دارد بر قدرت بر متعلق آيامعناى توقف اين است كه اول بايد (ولو اول رتبى)، قدرت بر متعلق باشد و «ثم» امر بيايد؟ ما اين‏معنا را قبول نداريم، هيچ لازم نيست كه اول قدرت بر متعلق باشد «ثم» امر بيايد، چرا؟ به دليل اينكه‏ما ثابت كرديم كه گاهى قدرت از ناحيه خود امر مى‏آيد، و اگر قدرت از ناحيه خود امر بيايد كه ديگرمعنا ندارد اين قدرت تقدم بر امر داشته باشد، معنا ندارد كه اين قدرت در رتبه متقدمه بر امر باشد.پس توقف ثانى كه شما بخواهيد مسأله را به اين نحو تعبير بكنيد كه الامر يتوقف على القدرة، درباب استطاعت مسأله يك وجه ديگرى هم هست كه اين يك قدرى مختصر است عرض مى‏كنيم، بعد يك وجه‏چهارمى هست كه مرحوم محقق نائينى(ره) ذكر كردند، و بعض الاعلام(ره) هم آن را به عنوان‏احسن الادله و احسن الوجوه توصيف كردند، أن شاء الله بعد عرض مى‏كنيم.

    استحاله اجتماع دو لحاظ آلى و استقلالى

    اما دليل سوّم مسأله اين است مى‏گويند: اگر قصد الامر در متعلق اخذ بشود، يك تالى فاسدمحالى دارد، و آن اين است كه لازم مى‏آيد كه به امر، (نه قصد الامر)، هم لحاظ آلى و هم لحاظاستقلالى تعلق گرفته باشد و شى‏ء واحد نمى‏شود هم لحاظ آلى و هم لحاظ استقلالى به او تعلق‏بگيرد، حالا چطور اين لازم مى‏آيد؟ گفته‏اند: مولا به طور كلى وقتى كه امر مى‏كند به يك مأموربه وبه يك متعلقى، اينجا لحاظ مولا در رابطه با خود اين امر لحاظ آلى است، براى اينكه هدف مولا كه‏امر نيست، امر وسيله است براى تحقق مأموربه، وقتى مولا به عبدش مى‏گويد: «اشتر اللحم»، آنى كه‏ملحوظ اصلى وهدف اصلى مولا است، «شراء اللحم» است. اما نفس امر كه عبارت از مفاد هيئت‏افعل اشتر باشد، او از نظر مولا ملحوظ آلتاً هست، يعنى نظر استقلالى به امر ندارد مثل آينه‏اى است‏كه وسيله اين است كه انسان خودش را در آينه ببيند و هدف آينه نيست، هدف آن صورتى است كه‏در آينه ملاحظه مى‏شود و مرئى واقع مى‏شود.

    لحاظ امر آلى يا استقلالى

    پس مولا به طور كلى در مقام امر خود امر را يا آلةً لحاظ مى‏كند يا استقلالاً، مأموربه را چه طورى‏لحاظ مى‏كند؟ مأموربه را با تمام قيودش با تمام اوصاف و خصوصياتش مستقلاً ملاحظه مى‏كند،صلاة را مستقلاً ملاحظه مى‏كند، قيود صلاة و خصوصيات را مستقلاً ملاحظه مى‏كند، براى اينكه‏هدف اصلى آن است، هدف اصلى مأموربه است، هدف اصلى متعلق تكليف است. وقتى كه سراغ‏متعلق مى‏آييم، اجزاء را مستقلاً ملاحظه مى‏كند مانعى ندارد، شرايط ديگر را غير مسأله قصد الامرمستقلاً ملاحظه مى‏كند مانعى ندارد، (اين مستقلاً در مقابل آلتاً است كسى خيال نكند حالا ما وقتى‏كلمه استقلال را در شرائط به كار مى‏بريم منافات با شرطيت دارد) مستقلاً يعنى به عنوان دخالت درغَرض اصلى، به عنوان مدخليت در هدف اصلى شرايط ملاحظه مى‏شود، آن وقت اگر قصد الامر،اين مضاف و مضاف اليه، اين هم داخل در متعلق شد، يك مضاف و مضاف اليه وقتى كه داخل درمتعلق مى‏شود، هم مضافش استقلالاً ملحوظ است، هم مضاف اليهش استقلالاً ملحوظ است، يعنى‏هم نيت را استقلالاً ملاحظه مى‏كند، و هم مضاف اليه نيت كه عبارت از امر است او را هم مستقلاً بايدملاحظه بكند. در نتيجه وقتى كه ما سراغ متعلق مى‏آييم مى‏بينيم يكى از خصوصيات مأخوذه درمتعلق اين مضاف و مضاف اليه است كه حتماً بايد هم مضافش و هم مضاف اليهش مستقلاً ملاحظه‏بشود، مضاف اليهش چيست؟ امر است، در نتيجه امر از يك جهت آلتاً ملاحظه شده به عنوان اينكه‏ابزار و وسيله تحقق مأموربه در خارج است، و از يك سو استقلالاً ملاحظه شده به عنوان اينكه قيدى‏است كه مأخوذ در متعلق است و مدخليت در متعلق دارد. «فالامر تعلق به لحاظان لحاظٌ آلى و لحاظٌاستقلالى» چطور مى‏شود كه امر هم ملحوظ باشد به لحاظ آلى و هم ملحوظ باشد به لحاظاستقلالى؟ جمع بين لحاظين در آن واحد حتّى اگر دو لحاظ استقلالى هم باشد نمى‏شود، تا چه برسدبه اينكه يكى از دو لحاظ، استقلالى باشد و لحاظ ديگر آلى باشد، چون آليت و استقلاليت در دو نقطه‏متقابل و متخالف قرار گرفته‏اند. لذا از اين راه بعضى‏ها خواسته‏اند قائل به استحاله بشوند.
    جواب اين عبارت از يك مطلب است و آن اين است ما قبول داريم كه امر بما انه امرٌ و وسيلةٌلتحقق مأموربه اين لحاظ متعلق به او «لحاظٌ آلى» قبول داريم، و بما اينكه اين امر مضاف اليه قصدواقع شده و قصد الامر در متعلق اخذ شده و خصوصيات متعلق همه‏شان بايد استقلالاً ملحوظ بشوداين را هم قبول داريم، پس چه چيز را قبول نداريم؟ آنى را كه قبول نداريم اين است كه اين دو تالحاظ «فى آنٍ واحد» نيست. اول مسأله لحاظِ متعلق مطرح است، مولا كه مى‏خواهد امر بكند اول‏متعلق را لحاظ مى‏كند در لحاظ متعلق، خود متعلق و خصوصياتش لحاظ استقلالى به تمامشان تعلق‏مى‏گيرد. اين لحاظ كه تمام شد بعد نوبت به امر مى‏رسد كه لحاظ آلى به او تعلق مى‏گيرد، پس دولحاظ در كار هست بلا اشكال، يكى آلى و ديگرى استقلالى، اين هم يك مطلب روشنى است، اما اين«فى آنٍ واحد» را شما از كجا آورديد؟ در اينجا «فى آنٍ واحد و فى زمانٍ واحد» چه وقت است؟ بلكه‏همان طورى كه در ساير موارد آنجاهايى را هم كه قصد الامر در كار نيست، مولا فقط مى‏خواهدفرمان «اشتر اللحم» را صادر بكند، اول متعلق را لحاظ مى‏كند بعد امر را لحاظ مى‏كند. البته هر دوشان‏لحاظ مى‏خواهند، اما تقدم و تاخر بين لحاظين تحقق دارد. در لحاظ متعلق امر استقلالاً ملاحظه‏مى‏شود، و در لحاظ ثانى كه مربوط به امر است آلةً لحاظ بشود، اين جمع بين لحاظين «فى آنٍ واحد»نشد، بلكه جمع بين لحاظين «فى آنين و زمانين» شد و اين هيچ مانعى ندارد و موجب استحاله‏نيست.
    پس اين دليل سوم هم كنار، عمده عرض كردم آن دليل چهارم است كه مرحوم محقق نائينى(قدس سره الشريف) اقامه فرمودند، دليل ايشان را ملاحظه بفرماييد ببينيم آيا قابل قبول هست يانه؟ شنبه ان شاء الله.

    تمرينات

    شرط تحقق قصد الامر در خارج چيست و كيفيت دور در قدرت را بيان كنيد
    لزوم قدرت بر متعلق در حين تحقق مأموربه براى چيست
    شرط تحقق قصد الامر در خارج را توضيح دهيد
    لحاظ امر آلى يا استقلالى به چه صورت است