دوشنبه 11 تير 1403 - 22 ذيحجه 1445 - 1 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
كيفيت قصد تقرب در واجبات تعبديه
تدریس استاد
متن
40 كيفيت قصد تقرب در واجبات تعبديه 240
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
شباهت حكم و اراده
بحث ما در دليل اولى بود كه قائلين به استحاله ذاتيه اقامه كرده بودند. محور و اساس اين دليل،مقايسهاى بود كه بين احكام و متعلقات و عرَض و معروض، واقع شده بود. همان حكمى كه در بابعرض و معرض هست و قابل مناقشه هم نيست، آن حكم را در رابطه با حكم و متعلق، جارى كردهبودند. و ما در اين زمينه گفتيم كه مقصودتان از اين حكمى كه آن را با عَرَضْ مقايسه مىكنيد،چيست؟ آيا مقصود شما از اين حكم، آن اراده نفسانيهاى است كه قائم به نفس مولاى آمر است كهداراى يك واقعيت است، منتها «واقعية كل شىءٍ بحسبه»، واقعيت امور نفسانيه به اين است كه قيام بهنفس داشته باشد، و در ظرف خودش كه عبارت از نفس است تحقق داشته باشد، شبيه وجود ذهنى، -وجود ذهنى، واقعيت است؛ كسى نمىتواند بگويد: وجود ذهنى، يك امر اعتبارى است در مقابلواقعيت و در برابر واقعيت، بلكه وجود ذهنى، واقعيت است، منتها ظرف اين واقعيت، ذهن است نهخارج - آيا مقصود شما از حكم، همان اراده نفسانيه است يا اينكه مقصود شما از حكم، همين معناىمعروف حكم است كه عبارت از آن فرمانى است كه مولا صادر مىكند يعنى آن بعث و تحريكاعتبارى است كه تحقق پيدا مىكند، آن چيزى است كه مفاد هيئت افعل و صيغه افعل است؟
اگر مقصود شما از حكم، همان اراده باشد، ما دو مطلب را در باب اراده مسلّماً مىپذيريم و بايدهم بپذيريم: يكى همان واقعيت و نفسانيت اراده است كه جاى هيچ ترديدى نيست، و در اين جهتمثل عَرَضْ است، همان طورى كه بياضى كه عارض جسم مىشود، يك واقعيت انكار ناپذير است،اراده قائمه به نفس هم يك واقعيت غير قابل انكار است، اين جهتش مسلّم است. كما اينكه يكجهت ديگر هم مسلّم است و در اين هم شباهت به عَرَضْ دارد، و آن اين است كه همان طورى كهعرض نياز به معروض دارد و متقوّم به معروض است، اراده هم به عنوان اينكه يك امر ذات الاضافهاست، تعلق به مراد دارد، اراده بدون مراد معنا ندارد، مستحيل است ارادهاى باشد و مرادى مطرحنباشد.
واقعيت متعلَّق اراده و علم
اين دو مطلب را ما قبول داريم، لكن بحث در اين است كه آيا مراد كه اراده به آن تعلق مىگيرد واگر آن نباشد «لا يعقل تحقق الارادة»، آن متعلق اراده چيست؟ آيا متعلق اراده، عبارت از آن مرادخارجى است؟ وقتى كه شما اراده شركت در اين عين همين مسأله در باب علم هم مطرح است، علم هم يك واقعيت نفسانيه است. كسىنمىتواند هيچ ترديدى در واقعيت علم داشته باشد، كسى نمىتواند بگويد: «علم، امرٌ اعتبارىٌ»، مثلملكيت اعتباريه است و يا حتّى مثل اين زوجيت اعتباريه است، يك زن و شوهر ممكن است شصتهفتاد سال با هم زندگى كنند، لكن رابطه اينها يك امر اعتبارى است به نام زوجيت، يك واقعيتى فىما بين تحقق ندارد كه ما از آن تعبير به زوجيت كنيم، اما در باب علم، مسأله اين طور نيست. علم، يكواقعيت غير قابل انكار است. از آن طرف، علم، معلوم لازم دارد، بدون معلوم نمىشود. اگر معلومِشما يك امرى است كه تحقق ندارد، بعداً مىخواهد تحقق پيدا كند، بعداً مىخواهد واقعيت پيداكند، آيا الان كه معلوم متحقق فى الخارج نداريم، پس در نتيجه علم نداريم، چون علم بدون معلومنمىشود، معلومى هم كه الان در كار نيست، الان چيزى به نام معلوم متحقق فى الخارج نداريم.
آنجا محققين مىگويند: در باب علم، ما يك معلوم بالذات داريم و يك معلوم بالعرض. معلومبالعرض همين موجود فى الخارج است، معلوم بالذات آن صورت ذهنيه اين معلوم بالعرض است.آن صورت ذهنيه، معلوم بالذات شماست، يعنى شما كه الان عالم هستيد به اينكه مثلاً سه روز ديگرروز جمعه است و ترديدى در اين نداريد و جمعهاى هم الان متحقق نيست، اما علم قطعاً محققاست، پس معلوم شما چيست؟ معلوم شما آن صورت ذهنيهاى است كه ارتباط به روز جمعه دارد.آن صورت ذهنيه جمعه الان در نفس شما حاضر است، الان در نفس شما وجود دارد و همان متعلقعلم است. ارتباط اولى با علم را آن صورت ذهنيه دارد، و الا روز جمعهاى كه سه روز ديگر تحققپيدا مىكند، آن ارتباط بالعرض دارد، به اعتبار اينكه اين صورت ذهنيه، صورت ذهنيه آن است، و بهاعتبار اينكه اين قيافه، قيافه آن واقعيت بعدى است، آن واقعيت اتصاف به معلوميت پيدا مىكند،لكن اتصاف به معلوميتش به عنوان معلوميت بالعرض است. لذا محققين در باب علم مىگويند: مايك معلوم بالذات داريم كه معلوم بالذات فى حال العلم تحقق دارد، اما در نفس شما، در ذهن شما آنصورت ذهنيه، آن معلوم فى الخارج است، و آن معلوم فى الخارج عنوان معلوميت بالعرض را دارد.
در باب اراده هم مسأله همين است، همين حرفى كه در باب علم گفته مىشود، عيناً در باب ارادههم هست.
شما كه از منزل حركت مىكنيد بلا اشكال اراده داريد، اراده هم امر واقعى است، از آن طرف هممتعلق مىخواهد، نمىشود بگوييم: فعلاً متعلقى وجود ندارد. لامحاله بايد بگوييم: متعلق اين اراده،آن صورت ذهنيه مراد است. آن صورت ذهنيه فى حال الاراده وجود دارد، ولو اينكه مراد شما بعداًتحقق پيدا مىكند.
شما الان تصميم قاطع مىگيريد بر اينكه يك ماه ديگر سفر كنيد، الان اراده قطعيه جزميه هست،مراد شما هم هست، و آن صورت ذهنيهاى كه در رابطه با سفر بعد از يك ماه تحقق دارد، منتهاخارجيت اين مراد، يك ماه بعد تحقق پيدا مىكند، اما ذهنيت و صورت ذهنيهاش لا محاله در هنگامتحقق اراده بايد وجود داشته باشد، و الاّ لازم مىآيد كه اراده باشد «فى حال كونه خالياً عن المتعلق وفاقداً للمتعلق الذى تعلقت بالارادة».
فرق بين مراد بالذات و مراد بالعرض
وقتى كه مسأله اين طور شد، جواب از اين حرف روشن مىشود. شما مىگوييد: حكم نسبت بهمتعلق مثل بياض است نسبت به جسم، و حكم را هم روى اين احتمال به معناى اراده معنا مىكنيد،اگر به معناى اراده معنا كرديد ديگر لازم نيست كه مراد شما الان واقعيت خارجيه داشته باشد. متعلقاراده شما، صورت ذهنيه صلاة است، آنجايى كه مولا امر به صلاة مىكند، آنجايى كه مولا در مقامصدور امر برمىآيد و شما حكم را هم به معناى اراده معنا كرديد، مىگوييم: بله؛ اين اراده مرادمىخواهد، همان طورى كه بياض نياز به جسم دارد اين اراده هم نياز به مراد دارد، اما «ما مراده»؟مرادش چيست؟ مرادش عبارت از نماز خارجى است ولى مع قصد الامر خارجى نيست، آن مرادبالعرض است. مراد بالذات آن صورت ذهنيه صلاة و صورت ذهنيه قصد الامر است. آيا براى مولاممتنع است كه همان طورى كه در مقام اراده، صلاة را متعلق اراده قرار مىدهد، صورت ذهنيه قصدالامر را هم متعلق اراده قرار بدهد؟ صورت ذهنيهاش چه مانعى دارد؟ صورت ذهنيهاش كه توقفندارد بر اينكه امرى باشد تا قصد الامر تحقق پيدا كند، صورت ذهنيهاش عبارت از همان تصويرىاست كه مولا دارد. همان طورى كه مولا صلاة را تصوير مىكند، صلاة را متعلق اراده قرار مىدهد، درحالى كه هنوز صلاتى در خارج وجود پيدا نكرده است، همين طور تقيد اين صلاة را به صورتذهنيه قصد الامر متعلق اراده قرار مىدهد، كجاى اين اشكال دارد؟ اين كجا توقف دارد بر اينكه اولبايد يك امرى تحقق پيدا كند تا قصد الامر بيايد؟ در حالى كه بايد مسأله عكس باشد، يعنى اول قصدالامر باشد تا امر تحقق پيدا كند.
پس بالاخره آنچه كه موجب توهّم اين مستدل شده اين است كه خيال كرده كه اراده به مرادخارجى متعلق است و مستقيماً اضافه اراده به آن مراد خارجى است و هيچ گونه مسأله صورت ذهنيهمطرح نيست، در حالى كه صورت ذهنيه نه تنها مطرح است بلكه مراد بالذات عبارت از آن صورتذهنيه است، و مراد بالعرض عبارت از آن واقعيتى است كه بعداً براى مراد تحقق پيدا مىكند.
اعتبارى بودن حكم
اين در صورتى بود كه حكم به معناى اراده باشد كه البته بعيد است كه مقصود آنها از حكم، ارادهباشد. معناى معروف و مشهور حكم مخصوصاً بين متأخرين و محققين از اصوليين عبارت از همانبعث و زجر اعتبارى است، بعث و زجر اعتبارى در مقابل بعث و زجر حقيقى است كه معناى بعث وزجر حقيقى، همان طورى كه ديروز اشاره كردم اين است كه يك كسى را بگيرند و تكويناً مجبورشكنند بر اتيان مأموربه، يا تكويناً او را از انجام منهى عنه جلوگيرى كنند. اين بعث و زجر حقيقى استاما حكم، اين نيست. حكم عبارت از اين است كه مولا يك دستورى صادر مىكند، به واسطه هيئتافعل يك فرمانى از ناحيه مولا تحقق پيدا مىكند كه اصطلاحاً مىگوييم: مولا با اين فرمان خودش درعالم اعتبار مأمور را تحريك مىكند به انجام مأموربه، اما نه تحريك تكوينى مثل همان طورى كهمعلولى ترتب بر علت پيدا مىكند. در باب نواهى هم مولا در عالم اعتبار زجر مىكند مأمور را ازاتيان به منهى عنه و محرمات، و اين بعث و تحريك اعتبارى مثل ساير امور اعتباريه است، منتها ما تاكلمه اعتبار را مىشنويم بيشتر ذهنمان به آن مثالهاى شايع در باب امور اعتباريه توجه پيدا مىكند. تامىگوييم: امر اعتبارى، انسان مىرود سراغ ملكيت. ملكيت، امر اعتبارى است، زوجيت، امراعتبارى است به شهادت اينكه در ملكيت وقتى كه شما مالك كتاب شديد، نه در واقعيت شما تغييرىپيدا مىشود، نه در واقعيت كتاب، تحوّلى به وجود مىآيد، بلكه صرفاً يك اضافه اعتبارى به نامملكيت كه هم مورد اعتبار عقلاست و هم مورد اعتبار شارع است. در زوجيت هم همين طور است.در زن و شوهر قبل از آن كه صيغه نكاح واقع بشود با بعد از آن كه صيغه نكاح واقع شد هيچ تغيير وتحوّل تكوينى تحقق پيدا نمىكند، فقط يك امر اعتبارى «لكل قومٍ نكاح»، در هر ملت و شريعتىبلكه آنهايى كه قائل به دينى هم نيستند مسأله زوجيت بينشان اعتبار مىشود. ما تا كلمه اعتبارى رامىگوييم، ذهنمان به اينها توجه پيدا مىكند، در حالى كه يكى از مصاديق امور اعتباريه، همان بعث وتحريك اعتبارى و زجر و نهى اعتبارى در باب نواهى است، اينها هم امور اعتباريه است.
اگر امر اعتبارى شد، ديگر همين جا حسابش با عَرض و معروض جدا مىشود، براى اينكه درباب عَرض و معروض، آنجا دو واقعيت است: يك واقعيت به نام جسم كه استقلال در وجود دارد، ويك واقعيت به نام بياض كه استقلال در وجود ندارد، و نياز به معروض دارد، آنجا حرف پس همان طورى كه در رابطه با ذات مقيّد كه عبارت از خود صلاة است، تعلق بعث و تحريكاعتبارى به صلاة به معناى اين نيست كه صلاة بايد ابتداءً ولو به تقدم رتبى در خارج وجود پيدا كند،در رابطه با قيدش هم همين طور است، لازم نيست كه اول امرى باشد، قصد الامرى باشد تا امر به آنتعلق پيدا كند، بلكه واقعيت مسأله اين است كه مولا در مقام تعلق بعث و تحريك اعتبارى، «يَتَصوّر»نه يوجد، «يَتَصوّر الصلاة المقيدة بقصد الامر»، اين را متصور خودش قرار مىدهد، بعد با كلمه«اقيموا الصلوة» بعث و تحريك اعتبارى را به اين متوجه مىكند و تصور صلاة قبل از آن كه صلاة درخارج وجود پيدا كند اشكالى ندارد و همان طورى كه تصور صلاة اشكال ندارد، تصور قصد الامرهم اشكال ندارد.
كلمه قصد الامر را كه من ذكر مىكنم و شما مىشنويد، شما قصد الامر را تصور مىكنيد، الان كهقصد الامر را تصور كرديد آيا به معناى اين است كه يك امرى بايد تحقق داشته باشد؟ نه، مولا«يَتَصوّر الصلوة المقيد بقصد الامر ثم يجعل (اين مقيد را) متعلقاً للبعث و التحريك الاعتبارى»كجاى اين اشكال دارد؟ اين مثل مسأله بياض و جسم نيست، آنجا دو واقعيت است، در واقعيتعَرَضْ، تقوم به معروض دخالت دارد، نه تقوّم به صورت ذهنيه معروض، تقوّم به واقعيت معروض،تقوّم به خارجيت معروض، اما در اينجا وقتى بعث و تحريك يك امر اعتبارى شد، آنچه به عنوانمقدمه اين بعث و تحريك اعتبارى مطرح است، عبارت از تصور المقيد مع قيده است، كما اينكهنفس تصور مقيد با اينكه در خارج هيچ اثرى از آن نيست، مانعى ندارد، تصور قيدش هم كه عبارتاز قصد الامر است چنين است.
فرق بين اَعراض و احكام
يك مؤيّدى هم عرض مىكنم كه اين مؤيّد در آينده هم خيلى به درد مىخورد. يك دليل روشنبر اينكه احكام با اعراض قابل مقايسه نيست، اين است: در باب اعراض اگر جسمى معروض بياضشد، «فى حال كونه معروضاً للبياض، لا يعقل» اينكه معروض سواد باشد، معروض سواد از ناحيه هركسى. «لا يعقل» كه «جسم فى آنٍ واحد» معروض باشد «للسواد و البياض معاً ولو من قبل شخصين»اين معقول نيست، براى اينكه اين واقعيت است و امكان ندارد تضاد در واقعيت تحقق پيدا كند، اما درباب احكام و متعلقات، مسأله اين طور نيست. اگر فرض كرديم كه پدر گفت كه بايد سفر بروى ومادر گفت: نبايد سفر بروى، شما چگونه بين اين دو جمع مىكنيد؟ مىگوييد: محال لازم آيد؟چطور يك سفر هم مورد امر واقع شد، هم مورد نهى واقع شد؟ اگر بگوييد: مورد امر و نهى واقعنشده كه پدر مىگويد: برو سفر، مادر هم مىگويد: نرو سفر. سفر رفتن «صار مورداً لامر الوالد و نهىالوالدة فى آنٍ واحد، كيف اجتمع الحكمان» نسبت به يك متعلق، «ولو من قبل شخصين؟» چطورجسم واحد در آن واحد نمىشد كه از ناحيه دو نفر هم معروض عرضين واقع بشود اما اينجا شد كهشىء واحد من ناحية شخصين محكوم به حكمين مختلفين شود، در آنِ واحد، شىء واحد با قيودواحده؟ پدر مىگويد: راضى نيستم نرو، مادر مىگويد: حتماً بايد بروى يا بالعكس. «كيف اجتمع»؟همين دليل بر اين است كه مسأله احكام با مسأله اعراض دوتاست. نمىشود اين امور اعتباريه را با آنواقعيات به نام عرض و معروض مقايسه كنيد. در باب عرض و معروض «اجتماع عرضين متضادينعلى معروضٍ واحد فى آنٍ واحد مستحيل ولو من ناحية شخصين»، اما در باب احكام «اجتماعحكمين مختلفين على متعلقٍ واحد لا يكون مستحيلاً»، آنجايى كه «من ناحية شخصين» باشد هيچاشكالى ندارد. اين دليل بر اين است كه اين مقايسه احكام با اعراض باطل است، و اين مؤيّدى را كهعرض كردم در ذهنتان باشد براى مسائل آينده در خيلى جاها اين مؤيّد به درد ما مىخورد كه يكى ازجاهاى مهمّش مسأله اجتماع امر و نهى است كه آنجا هم يك چنين مباحثى مطرح است.
تمرينات
اراده در چند جهت شبيه عرض است توضيح دهيد
واقعيت متعلَّق اراده چيست
مراد بالذات و مراد بالعرض را شرح دهيد
جواب قائلين استحاله روى فرض اعتبارى بودن حكم چيست
فرق بين اَعراض و احكام را بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...