دوشنبه 11 تير 1403 - 22 ذيحجه 1445 - 1 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
وضع صيغه امر يا هيئت «افعل»
تدریس استاد
متن
40 وضع صيغه امر يا هيئت «افعل» 229
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
وجود شدّت و ضعف در بعث و تحريك اعتبارى
آنچه از كلام امام بزرگوار (قدّس سرّه الشريف) استفاده مىشود، اين است كه ايشان اختلاف بينوجوب و استحباب را در ناحيه اراده مىبينند و كانّ مىفرمايند: در بعث و تحريك اعتبارى تعدّد وتنوع وجود ندارد، بلكه اگر بعث و تحريك اعتبارى ناشى از اراده حتميّه و قويّه باشد، از آن تعبير بهوجوب مىكنند، و اگر ناشى از اراده غير حتميّه و غير قويّه باشد، از آن تعبير به استحباب مىكنند.پس خود بعث و تحريك فى نفسه «لا ينقسم الى قسمين، و لا يتنوّع الى نوعين»، بلكه اين تنوّعمرتبط به مَنشأ و به علّت اين بعث و تحريك است. «ان كانت العلّة هى الارادة الحتميّة يسمّى البعثبالوجوبى، و ان كانت العلّة ارادة غير حتميّة» بعث و تحريك به عنوان استحباب شناخته مىشوند. آياواقعيّت مسأله اين طور است؟ يا اينكه خود بعث و تحريك اعتبارى با قطع نظر از علّت و ملاحظهمَنشأ، در خود اين انقسام و تنوّع وجود دارد. همان طورى كه ما در بعث و تحريكهاى خارجىتكوينى اين تنوّع را مىبينيم. در بعث و تحريكهاى خارجى و تكوينى كه انسان ديگرى را وادار بهانجام يك عملى مىكند، گاهى اين بعث و تحريكهاى خارجى توأم با حدّت و شدّت و سرعت است،و گاهى خالى از اين معنا است، اين طور نيست كه تمام بعث و تحريكهاى خارجى در يك سطح و دريك مرتبه قرار گرفته باشد. و بالاتر از آن، حركتهاى خود انسان، چون بعث و تحريك راجع به غيراست، چه اعتبارى آن و چه حقيقى آن. در حركتهايى كه مربوط به خود انسان است، انسان ملاحظهمىكند كه حركتهاى مختلف دارد، گاهى به صورت آرام و ضعيف حركت مىكند، گاهى به صورتمتوسط حركت مىكند، گاهى هم حركتش توأم با شدّت و سرعت است، آيا اين اختلافى كه درحركات خود انسان و در بعث و تحريكهاى خارجى تكوينى هست، در بعث و تحريكهاى اعتبارىاين اختلاف ذاتى وجود ندارد؟ يعنى بعث و تحريكهاى اعتبارى همه در يك رتبه قرار گرفتهاند؟آنها ديگر شدّت و ضعف ندارد؟ يا اين كه در آنها هم فى نفسه با قطع نظر از مسأله اراده، در خود بعثو تحريك اعتبارى شدّت و ضعف وجود دارد.
اوّلاً وجود اراده قويّه و عدم وجود آن، دليل بر اين نيست كه در خود بعث و تحريك تنوّع وجودندارد، بعث و تحريك خارجى يك مسأله مُشاهد است كه انسان با چشم مىبيند، وقتى كه انساندست يك كسى را مىگيرد و به جانب مقصود سوق مىدهد، اينجا مسأله دو جور است: يك وقتاين تحريك توأم با حدّت و شدّت و سرعت است، يك وقت يك بعث و تحريك معمولى و عادىاست. اگر ما ديديم در مَنشأ اختلافى وجود دارد، اين دليل بر اين نيست كه در خودش وجود ندارد.وجود اختلاف در مَنشأ لايدلّ على عدم وجود اختلاف در خود اينها. ما در بعث و تحريكهاى واقعىو تكوينى مسأله اختلاف را ملاحظه مىكنيم، نه به معناى اين كه در علّتش هم اختلاف نيست. بلهآنجا هم اختلاف هست، در خودش هم اختلاف وجود دارد، آنجايى كه باعث و محرّك با يكعصبانيّتى و با يك اهتمام زياد نسبت به آن شيئى كه مىخواهد تحقّق پيدا كند، تكويناً بعث وتحريك انجام مىدهد، با آنجايى كه با مسأله به صورت عادى برخورد مىكند، بين نفس بعث وتحريك اختلاف وجود دارد، آدم مىبيند در نفس اين عمل خارجىِ مشاهدِ محسوس دو جور بعثو تحريك هست: مثلاً در حركات شخصى خود انسان، يك وقت انسان مريض مشرف به هلاكتاست، سراغ دكتر مىرود، اما چطورى راه مىرود و حركت مىكند؟ ديگر سر از پا نمىشناسد. يكوقت مثلاً به طرف
وحدت بعث و تحريك و اختلاف در منشأ
به عبارت روشنتر بعث و تحريك اعتبارى كه عربى است و ما در فارسى از آن تعبير به فرمانمىكنيم، گاهى الفاظ انسان را از واقعيّتها دور مىكند، بعث و تحريك اعتبارى همين فرمان درفارسى است، آيا در اين دو مثالى كه ما ذكر كرديم، عقلا مىگويند: دو نوع فرمان تحقّق دارد؟ يامىگويند: فرمان «لا يكون له الاّ نوعاً واحداً»، لكن منشأ آن فرق مىكند. گاهى منشأش اراده حتميّهقويّه است، گاهى منشأش اراده غير حتميّه و غير قويّه است. در اين دو مثالى كه عرض كرديم كه مولادر مثال اوّل بعد از آن كه فرمان را صادر مىكند مىگويد: اگر اين فرمان را انجام ندهى منتظر عقوبتشديد كذايى باش، و در مثال دوّم بعد از آنكه فرمان را صادر مىكند، مىگويد: اگر مخالفت هم شدمهمّ نيست، مسألهاى به وجود نمىآيد، آيا اختلاف دو فرمان را در ذيل كه به دنبال اين دو فرمانآمده، بايد در ناحيه خود فرمان جستجو كرد؟ يا اينكه بايد مسأله فرمان را كنار بگذاريم. علّت وريشه و منشأ اين فرمانها چيست؟ بلا اشكال در مَنشأ و ريشه اختلاف وجود دارد، كسى نمىتوانداين معنا را انكار كند كه در اين دو تا فرمان از نظر مَنشأ و از نظر علّت يك نوع اراده وجود دارد، اينمسلّم است. اما مىخواهيم ببينيم آيا اختلاف در همان محدوده منشأ و علّت محصور است و آنجاتمام مىشود؟ يا اينكه اختلاف در خود فرمان وجود دارد؟ عقلا در اين دو مثالى كه عرض كرديم،مىگويند: دو نوع فرمان دارد و فرمان امروزى غير از فرمان ديروزى است، از نظر خود فرمان، از نظرخود بعث و تحريك اعتبارى، يا اين كه اصلاً فرمان را فراموش مىكنند و تمام نظر خودشان رامتوجّه علّت و ريشه مسأله مىكنند؟ ظاهر اين است كه عقلا مىگويند: دو جور فرمان داريم، واختلاف را در رابطه با خود همين بعث و تحريك اعتبارى ملاحظه مىكنند، و در حقيقت كانّ اينطور مىگويند: همان طورى كه در عالم تكوين بعث و تحريكهاى تكوينى و خارجى «على ما هوالمشاهد و المحسوس» دو نوع است، بعث و تحريك اعتبارى هم دو نوع است: يك نوع آن مرتبهشديده و مرتبه بالا است كه ما از او تعبير به لزوم و وجوب مىكنيم، يك نوع آن هم عبارت از مرتبهپايين و مرتبه ضعيفه است كه ما از آن تعبير به استحباب مىكنيم. اگر اين طور شد، به نظر مىآيد كهبعث و تحريك اعتبارى يك امر عقلايى است، مسأله فرمان و صدور فرمان يك مسأله عرفى وعقلايى است. ظاهر اين است كه عقلا دو نوع بعث و تحريك اعتبارى قائل هستند. اگر مسأله اينطور شد، تقريباً راه ما به مسأله اثبات تبادر، يعنى تبادر در مرحله اثبات نزديك مىشود. براى اينكهامام بزرگوار(قدّس سرّه) همان طورى كه ملاحظه فرموديد، روى دو تصوير مقام ثبوت را در بابتبادر منكر شدند و استحاله در مقام ثبوت را قائل شدند. روى تصوير سوّم مسأله ثبوت را از استحالهبيرون آوردند، فرمودند: روى اين تصوير «و ان كان يدفع الاستحالة»، اما ما اثبات آن را قبول نداريم،مقام ثبوتش امكان پيدا مىكند، اما در مقام اثبات نمىپذيريم. چرا؟ مىفرمودند: براى خاطر اين كهشما در وجوب كانّ مىخواهيد اين حرف را بزنيد، بگوييد: متبادر از هيئت افعل آن بعث و تحريكىاست كه ناشى از اراده حتميّه باشد، يعنى مىخواهيد اين قيد را به او اضافه كنيد، در حالى كه آن چه ازهيئت افعل به ذهن ما منسبق و متبادر مىشود، عبارت از نفس بعث و تحريك است، البعث والتحريك به تنهايى «ينسبق الى اذهاننا»، ديگر اين قيد «الناشى عن ارادة الحتميّة»، در تبادر راه ندارد.پس ايشان روى اين تصوير سوّم مقام اثبات تبادر را مورد انكار قرار دادند.
مسلك صحيح مبنى بر وجود اختلاف در بعث و تحريك اعتبارى
راهى كه ما طى كرديم، مسأله را براى تبادر تا حدّى هموار مىكند. براى اين كه ما روى اين بيانىكه ذكر كرديم، بايد مسأله وجوب و مسأله استحباب را در رابطه با خود بعث و تحريك پيگيرى وجستجو كنيم. روى بيان ايشان مسأله وجوب و استحباب به بعث و تحريك ارتباطى نداشت، بلكهبه ريشه بعث و تحريك مرتبط بود، لذا مرتب اين تعبير «الناشى عن الارادة الحتميّة» در كلام ايشان بهچشم مىخورد. اما روى راهى كه ما ذكر كرديم، مىگوييم: خود اين بعث و تحريك «له نوعان وينقسم الى قسمين»، ما بايد وجوب و استحباب را در رابطه با خود اين بعث و تحريك بررسى وملاحظه كنيم. اگر اين طور شد، ما مىتوانيم ادّعا كنيم كما اينكه ادعايش هم بعيد نيست، همانطورى كه مرحوم آخوند(ره) هم در مسأله تبادر تعبير به «لا يبعد» كردند، ما هم مىتوانيم ادعا كنيم:چون بعث و تحريك اعتبارى ينقسم الى نوعين و الى قسمين، آن كه از هيئت افعل متبادر است، يكنوعش است، يك نوع بعث و تحريك متبادر است كه آن فصل مميّز در ماهيّت خود وجوب دخالتدارد، در ماهيت خود بعث و تحريك دخالت دارد. نه اينكه يك امر خارج از بعث و تحريك و دررابطه با علّت باشد.
بالأخره روى اين راهى كه ما طى كرديم كه عقلا وجوب و استحباب را مربوط به خود محدودهبعث و تحريك اعتبارى مىبينند، و بدون اين كه انسان توجّه به علّت داشته باشد و توجّه به ارادهاىكه منشأ اين بعث و تحريك است داشته باشد، وقتى انسان با اين عنوان سر و كار پيدا مىكند،مىتواند در محدوده خودش سؤال كند كدام بعث و تحريك اعتبارى؟ آيا بعث و تحريك اعتبارىوجوبى؟ يا بعث و تحريك اعتبارى استحبابى؟ اصلاً لازم هم نيست انسان توجّه به اراده داشتهباشد، و مسأله را در باب اراده جستجو كند، بلكه در محدوده خودش جستجو كند و هنگامى كه بعثو تحريك در محدوده خودش منقسم به قسمين شد، بعيد نيست كه انسان ادعا كند كه متبادر ازهيئت افعل عبارت از آن نوعى است كه مرتبه كامله و قويّه بعث و تحريك اعتبارى شناخته مىشود.البته ما هم برهان بر مسأله تبادر نداريم، امّا وقتى اين هيئت افعلهاى متداول بين عقلا را مىبينيم،متبادر از اين هيئت افعل عبارت از يك چنين بعث و تحريك اعتبارى است.
(سؤال ... و جواب استاد): من آن را مؤيّد بر اين قرار دادم كه شما اختلاف را در محدودهخودشان بررسى كنيد، نه اينكه خواستم بگويم: وجوب و استحباب قرينه مىخواهد، شما به هممخلوط نكنيد، آن مؤيّدى را كه من ذكر كردم، با قطع نظر از همين ادّعاى تبادرى است كه به دنبال آنمطرح شد. آن مؤيّد صرفاً براى اين معنا بود كه اين اختلاف را ما از محدوده فرمان بيرون ببريم و بهقول امروزيها در علّت ريشهيابى كنيم، يا اين كه در خود اين محدوده اختلاف وجود دارد، ما دو نوعفرمان داريم: فرمان لزومى، و فرمان غير لزومى.
پس راه ما در مسأله تبادر در مقام ثبوتش همان راهى است كه امام بزرگوار تصوير فرمودند، و ازاستحاله بيرون آوردند. ايشان خلافاً لمرحوم آخوند(ره) در مقام اثبات تبادر را تأييد نفرمودند، امابه ذهن ما مىآيد با اين راهى كه ما در فرق بين وجوب و استحباب پيموديم، نظريّه مرحوم آخوند درباب تبادر به نظر قاصر ما صحيح مىآيد.
دلالت هيئت افعل بر بعث و تحريك وجوبى به دليل انصراف
راه دوّم مسأله انصراف بود. مرحوم آخوند(ره) مسأله انصراف را در مبحث اوّل ذكر نكرده است،در مبحث ثالث يا رابع اين راهها را ذكر كردهاند. منشأ انصراف همان طورى كه بزرگان و محقّقينتصريح مىكنند، كثرت استعمال است، نه كثرت وجود، مَنشأ تحقق انصراف و ريشهاش عبارت ازكثرت استعمال است. اگر يك لفظى در يك معنا كثيراًما استعمال شد، سبب مىشود كه بين اين لفظ واين معنا يك انسى تحقق پيدا مىكند، يك استيناس و ارتباطى تحقق پيدا مىكند، كار به جايىمىرسد كه با شنيدن اين لفظ، بدون قرينه همان معناى مأنوس، همان معنايى كه كثرت استعمال درآن معنا تحقق پيدا كرده، به ذهن بيايد. پس اين انس و ارتباط ريشهاش عبارت از كثرت استعمالاست. اما كثرت وجود و كثرت مصاديق با قطع نظر از مقام استعمال و كثرت استعمال هيچ انس وارتباط خاصى بين اين لفظ و بين اين معناى كثير الوجود پيدا نمىشود. لذا همه اين معنا را قبولدارند كه منشأ انصراف كثرت استعمال است. در باب هيئت افعل اين معنا را بررسى كنيم، آن كسى كهادّعا مىكند هيئت افعل انصراف به بعث و تحريك وجوبى دارد، او بايد طبعاً اين معنا را ادّعا كند كههيئت افعل به واسطه كثرت استعمال در بعث و تحريك وجوبى، اين كثرت استعمال براى هيئتافعل انصراف به وجود آورده است، به طورى كه اگر ما هيئت افعل را بشنويم، روى همان انسى كه ازناحيه كثرت استعمال تحقق پيدا كرده، ذهن ما متوجّه بعث و تحريك وجوبى و لزومى مىشود. پسمدّعى انصراف بايد مدّعى اين معنا باشد كه هيئت افعل كثير الاستعمال فى الوجوب است، نه اينكهواجبات بيش از مستحبّات است، ما به وجود كارى نداريم، ما به كثرت استعمال كار داريم. اگر اينكثرت استعمال
كلام صاحب معالم مبنى بر كثرت استعمال هيئت افعل در استحباب
اينجا يك حرفى صاحب معالم(عليه الرحمه) دارد كه اين حرف پايه انصراف را متزلزل مىكند.در كتاب معالم بعد از آن كه صاحب معالم ادلّهاى بر اين معنا اقامه مىكند كه هيئت افعل حقيقت دروجوب است، مىفرمايند: ما در كتاب و در سنّت بالخصوص، وقتى كه موارد استعمال هيئت افعل راملاحظه كرديم، به اين نكته برخورد كرديم كه هيئت افعل اين قدر زياد در استحباب استعمال شده كهاستحباب به صورت يك مجاز مشهور در مقابل وجوب مطرح شده است، در مجاز مشهور -آنجايىكه لفظ در معناى مجازى شهرت پيدا كند و عنوان مجاز و مشهور تحقّق پيدا كند دو تا قول است:يك قول اين است كه مجاز مشهور رجحان بر حقيقت دارد، با اينكه يك معناى مجازى است، لكن بهاتكاى شهرت بر معناى حقيقى رجحان دارد، و ما بايد حمل بر معناى مجازى كنيم. اما قول دوّممىگويد: نه مقام مجاز مشهور به اين پايه نمىرسد، لكن به اين پايه مىرسد كه انسان در مسألهمتوقف مىشود، يعنى اگر لفظ استعمال شد، يك طرف معناى حقيقى يك طرف مجاز مشهور،انسان نمىتواند لفظ را بر معناى حقيقى حمل كند، و نمىتواند لفظ را بر معناى مجازى حمل كند.پس صاحب معالم يك چنين چيزى را ادعا كردهاند. آيا اين ادعاى صاحب معالم با اين انصرافى كهقائل به انصراف مىگويد، مقابله و معارضه نمىكند؟ مدّعى انصراف كثرت استعمال در وجوب راادعا مىكنند. صاحب معالم با اينكه خودش از راههاى ديگر مسأله حقيقت در وجوب را استظهاركرده، كثرت استعمال در ندب را ادعا مىكند، به طورى كه مسأله ندب به عنوان مجاز مشهور مطرحمىشود، و هر دو قول در مجاز مشهور اين است كه معناى حقيقى بلا اشكال تعيّن ندارد، يا بايد حملبر معناى مجازى بشود، يا لا اقلّ مسأله توقف و عدم الحمل على خصوص احدهما مطرح بشود. لذااين كلام صاحب معالم نقطه مقابل ادعاى انصرافى است كه در ما نحن فيه شده است.
اما مرحوم آخوند(ره) اين كلام صاحب معالم را به صورت اشاره در كفايه رد كردهاند، من هماشاره مىكنم و رد مىشوم. مرحوم آخوند مىفرمايد: كانّ صاحب معالم در مسأله مجاز مشهوراشتباه كرده است، يك نكتهاى در مجاز مشهور دخالت دارد كه آن نكته مغفول عنه صاحب معالمواقع شده است، و آن اين است: شما كه در مجاز مشهور مىگوييد: لفظ كثرت استعمال در معناىمجازى داشته باشد، تا حدّى كه مسأله مجاز مشهور پيش بيايد، اينجا تفصيل در مسأله است. آياكثرت استعمال در معناى مجازى ولو با قرينه متصله، يا اينكه كثرت استعمال در معناى مجازى باقرينه منفصله اين خصوصيّت را دارد كه مجاز مشهور
تمرينات
آيا در بعث و تحريك اعتبارى شدّت و ضعف وجود دارد
مسلك صحيح در مورد وجود اختلاف در بعث و تحريك اعتبارى يا اختلاف در منشأ رابنويسيد و توضيح دهيد
چگونگى نحوه استدلال به انصراف بر دلالت هيئت افعل بر بعث و تحريك وجوبى رابنويسيد
كلام صاحب معالم(ره) در مورد مجاز مشهور را نقد و بررسى كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...