دوشنبه 11 تير 1403 - 22 ذيحجه 1445 - 1 ژولاي 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
وضع صيغه امر يا هيئت «افعل»
تدریس استاد
متن
40 وضع صيغه امر يا هيئت «افعل» 221
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
وضع صيغه امر يا هيئت افعل
بحث در باره مادّه امر بود، يعنى «الف» و «ميم» و «راء» كه جهات مختلفهاى از بحث در همينرابطه ذكر شد. فصل بعدى راجع به «صيغه امر» است كه مقصود از صيغه امر همان «افعل» و وزنهاىمشابه «افعل» است، هم در مجرّد، هم «مزيدٌ فيه» و هم رباعى مجرّد. و بحث ما هم در اينجا اختصاصبه هيئت افعل دارد، يعنى گرچه ما تعبير به صيغه امر مىكنيم، و صيغه مركّب از هيئت و مادّه است،مجموع هيئت و مادّه را تعبير به صيغه مىكنند، لكن بحث ما تنها مربوط به هيئت است، و ما در رابطهبا موادّش كه ضربْ و قتل و امثال ذلك باشد، بحثى نداريم. پس در حقيقت موضوع بحث تمركزدارد در هيئت «افعل و ما يشابهه من سائر هيئات صيغة الامر»، و محور بحث هم اين است.
ما براى هر مادّهاى يك وضعى قائل هستيم، منتهى اوّلين چيزى كه وضع مىشود، آيا مصدر استبنابر اينكه مصدر اصل كلام باشد؟ يا يك مادّه عارى از هر گونه هيئت است؟ و اگر هيئت هممصدرى باشد، خود هيئتش به عنوان امكان تلفظ مطرح است؟ همان طورى كه هر مادّهاى داراىوزن مستقلّى است، بلا اشكال هر هيئتى هم داراى وضع مستقلّى است، حالا اسمش را وضع نوعىبگذاريم، يا وضع شخصى بگذاريم، آن يك بحث ديگر است. امّا بلا اشكال هيئت فعل ماضى«وضعت لمعنى خاص»، هيئت فعل مضارع داراى معناى خاصى است، اسم فاعل و مفعول هكذا،طبعاً هيئت افعل هم در اين رديف بايد داراى معناى خاصى باشد، و اين هيئت افعل كه عارض لفظمىشود، براى تفهيم يك معنا و مفهومى است، اين هيئت هم كسائر الهيئات است.
مفاد هيئت إفعل
مفاد و موضوع له هيئت افعل چيست؟ انسان كه موارد استعمال را ملاحظه مىكند، مقاماتاستعمال اين هيئت را مختلف مىبيند. اكثراً اين هيئت در مقام امر استعمال مىشود براى اينكه آمر ازراه اين هيئت به هدفش برسد و به مقصودش نايل بشود؛ مىگويد: «ادخل السوق و اشتر اللحم»،تعبير به «ادخل و اشتر» براى اين است كه هدف، تمكّن از لحم و در اختيار او قرار گرفتن براىاستفاده غذا است. ترديدى در اين معنا نيست كه كثيراً ما و شايد صدى نود موارد استعمال اين هيئتيك چنين موردى است، همين امروز ان شاء الله عرض مىكنيم كه در اين موارد حقيقتاً در چه چيزاستعمال شده و چه نقشى دارد. لكن در مقامات ديگرى اين هيئت به كار رفته كه حتّى در آيات وروايات با اين مقامات برخورد مىكنيم، مىبينيم در آيهاى كه مربوط به اعجاز قرآن است، «و ان كنتمفى ريب ممّا نزلّنا على عبدنا فأتوا بسورة من مثله»، اگر شما ترديد در وحى بودن قرآن داريد، يكسوره مانند آن بياوريد. فقط يك سوره بر اقصر سور قرآن منطبق است كه سوره كوثر است، «من مثلهيعنى من مثل هذا النبى» كه سابقهاش را مىدانيد، استادى نديده، اينها مقامات است، آيا اين مقامات با قطع نظر از عنوان موضوع له بودن، در يك مرحلهاى قبل ازاين مرحله، آيا اصلاً اينها مستعمل فيه هستند تا بعد بنشينيم ببينيم آيا استعمالشان حقيقت دارد يامجاز؟ آيا اينها به عنوان مستعمل فيه مطرح هستند، يعنى «فأتوا بسورة»، هيئت افعل در آنجا«اُستعمل فى التعجيز» است كه مستعمل فيهاش عنوان تعجيز باشد؟ يا در «كونوا قردة خاسئين»مستعمل فيه آن عبارت از تسخير باشد، و در «اعملوا ما شئتم، يا اعمل ما شئت» مستعمل فيه آنعبارت از تهديد و انذار باشد و هكذا؟ مرحوم آخوند(ره) مىفرمايند: از كلمات و حرفهاى ديگراناين طور استفاده مىشود، ولى واقعيّت مسأله چنين نيست، واقعيّت مسأله اين نيست كه هيئت افعلچند تا معنا داشته باشد، حتّى با قطع نظر از حقيقت و مجاز بودن، و چه بسا از آن كلماتى كه اينها را بهصورت مستعملٌ فيه مىدانند، و به عنوان معنا تلقّى مىكنند، استفاده مىشود كه حتى جنبه حقيقتهم دارد. يعنى هيئت افعل «لها معانٍ متعدّدة»، يك معنايش به تعبير اينها انشاء طلب است، امّا اينمعانى ديگر هم در رديف همان معناى انشاى طلب عنوان حقيقت دارد كه اينها هم مستعمل فيه بودناين معانى را ادعا مىكند، و زائد بر مستعمل فيه بودن حقيقت را مىخواهند ادعا كنند، امّا مرحومآخوند(ره) مىفرمايد: چنين نيست. معانى مختلفه در رابطه با مستعمل فيه اصلاً مطرح نيستند، در«فأتوا بسورة من مثله»، اين طور نيست كه ما هيئت «فأتوا» را مستقيماً در معناى تعجيز استعمال كردهباشيم و مثلاً «كونوا قردة خاسئين» را مستقيماً در معناى تسخير استعمال كرده باشيم، اصلاً اينهامستعمل فيه نيستند.
وحدت مستعمل فيه هيئت افعل و تعدّد دواعى
ايشان مىفرمايند: اينها مربوط به مقام داعى و دواعى هستند، اين صيغه «افعل» كه متكلّم بهعنوان يك فعل اختيارى و عمل ارادى استعمال مىكند، داعى بر استعمالش چيست؟ يك وقت داعىاين است كه از اين راه به مأموربه تمكّن پيدا كند، يك وقت داعيش عبارت از تعجيز است، و سايرمعانى هم اين طور هستند، موقعيّت و جايگاهشان عبارت از داعى بر ذكر هيئت افعل و ايراد هيئتافعل است، امّا مستعمل فيه در تمامى موارد به تعبير ظاهر مرحوم آخوند(ره) انشاء طلب است. روىمبناى مرحوم آخوند(ره) نياز به يك توجيهى دارد، توجيه اين است كه مستعمل فيه انشاء طلبنيست، بلكه به هيئت افعل انشاء طلب مىشود، همان طور كه در باب بيع، بعت در انشاى بيعاستعمال نمىشود، به سبب بعت انشاء بيع تحقق پيدا مىكند، نه اينكه مستعمل فيه لفظ بعت، انشاءبيع باشد، بعت كأنّ به منزله يك ابزار و آلت است كه شما به سبب اين آلت انشاء بيع مىكنيد، امّا نهاينكه مستعمل فيه بعت، يعنى «انشأت البيع»، مستعمل فيه «انشأت البيع» نيست، به بعت انشاء بيعتحقّق پيدا مىكند، اين طور نيست كه هيئت افعل «استعملت فى انشاء الطلب»، به طورى كه مستعملفيه ما انشاء الطلب باشد، شما به هيئت افعل مفهوم طلب را انشاء مىكنيد، و با انشاء مفهوم طلب، يكطلب انشايى در مقابل طلب حقيقى و در مقابل طلب ذهنى تحقق پيدا مىكند. پس ايشان مىفرمايد:در همه موارد مستعمل فيه يكى است، لكن دواعى مختلف است. بعد هم مىفرمايند: ما باك نداريمكسى اين حرف را هم بزند، با اينكه مستعمل فيه در تمامى موارد به قول ايشان، - با مسامحه - انشاءطلب است، لكن ممكن است بگوييم: واضع يك خصوصيّتى از نظر حقيقت اخذ كرده است، گفته:اين هيئت افعل را من براى انشاء طلب وضع مىكنم، در جايى كه داعى در اين انشاء طلب، هدف اكثرصيغههاى امر باشد، رسيدن به ماموربه، بعث و تحريك مكلَّف و عبد براى انجام واقعى مأمور به وتحقق بخشيدن حقيقت مأموربه كه در نتيجه در «فاتوا بسورة من مثله»، بگوييم: مثلاً مجاز است، در«كونوا قردة خاسئين» روى اين مبنا بگوييم: مجاز است، در «اعملوا ما شئتم» و امثال ذلك حكم بهمجازيّت بكنيم. مىفرمايد: «قصارى ما يمكن ان يقال»، اين است، التزام به اين هم اشكالى ندارد، مادر عين اينكه اين فرمايش ايشان را مىپذيريم كه موارد اختلاف استعمال در هيئت افعل ارتباطى بهمستعمل فيه ندارد، اين طور نيست كه «فأتوا بسورة من مثله» در تعجيز استعمال شده باشد، ومستعمل فيهاش عبارت از تعجيز باشد، در تمامى موارد يكسان استعمال شده و آن شبيه همانچيزى است كه مرحوم آخوند(ره) ذكر كردهاند.
واقعيّت طلب و اراده
امّا مرحوم آخوند(ره) در بحث طلب و اراده قائل به اتحاد طلب و اراده در جميع مراحل بودند،اتحاد در عالم مفهوم، اتحاد در مصداق حقيقى، اتحاد در وجود ذهنى، اتحاد در وجود انشايى،فرمودند: اراده و طلب در تمامى اين موارد متحد است، فقط همان طورى كه مكرّر عرض كرديم،ايشان مىفرمايند: بين اينها اختلافى در مرحله انصراف وجود دارد، اراده انصراف به اراده حقيقيّه وطلب انصراف به اراده انشائيّه دارد. روى فرمايش مرحوم آخوند، اگر شما بفرماييد: انشاء اراده هيچمانعى ندارد، انشاء اراده مثل انشاء طلب مىماند، همان طورى كه مىتوانيد كلمه انشاء را به طلباضافه كنيد، كلمه انشاء را به اراده هم مىتوانيد اضافه كنيد. يعنى مفهوم اراده مثلاً در هيئت افعلانشاء مىشود، چه فرقى مىكند، شما بگوييد: مفاد هيئت افعل انشاء الطلب است، يا مفاد هيئت افعلانشاء الاراده است، امّا روى آن راه كه ما پيموديم و عرض كرديم، اولاً گفتيم: اراده و طلب دو معنادارند، مغاير با هم هستند، و هيچ گونه اتحادى بين اينها وجود ندارد، و ثانياً هر دو واقعيّت هستند، نهاينكه يكى امر اعتبارى باشد و ديگرى واقعى، منتهى واقعيّت اراده به قيام اراده به نفس مُريد است، آنصفت قائمه به نفس، و يا به عبارت معروف آن شوق مؤكّدى كه مرحله تأكّدش به اينجا مىرسد كه«المحرّك للعضلات نحو المراد» است، جاى آن شوق كجاست؟ محلّ آن شوق نفس انسان است.
پس واقعيّت اراده به قيامش به نفس است، امّا واقعيّت طلب چيست؟ آن راهى كه آن روز طىكرديم، گفتيم: طلب عبارت از همين سعى و تلاش است، طلب يعنى سعى و تلاش مشاهد ومحسوس، طالب آخرت يعنى آن كه همهاش دنبال كارهاى آخرتى است، نه فقط علاقه به آخرتدارد، «طالب الدنيا» آن است كه از يك ساعت به اذان صبح دكانش را باز مىكند تا ساعت دوازده شب،«طالب العلم» آن است كه دنبال تحصيل علم است، نه فقط اشتياق به تحصيل علم دارد، و اين سعى وتلاش خارجى هم يك واقعيّتى است و واقعيّاتش از واقعيّت اراده محسوستر است، و در اين آيهشريفه جمع كرده بين اين دو تا «و من اراد الآخرة و سعى لها سعيها»، اين «سعى لها سعيها» طلبالآخرة است، «اراد الآخرة و سعى لها سعيها» دو مطلب و دو حقيقيت است. آن وقت آن اثر خاص دراو ترتّب پيدا مىكند. پس ما هم براى اراده و هم براى طلب واقعيّت قائل شديم. در نتيجه ما در بابهيئت افعل نمىتوانيم مفاد هيئت افعل را مرتبط به انشاء اراده كنيم. براى اينكه اراده يك واقعيّت غيرقابل انشاء است، و نمىتوانيم مفادش را مرتبط به انشاء طلب بكنيم، نه كلمه انشاء الاراده در اينجامىتواند نقشى داشته باشد، و نه كلمه انشاء الطلب، طبق همين راهى كه با استعمالات عرفيّه و بالغت، مخصوصاً در باب طلب تطبيق مىكرد.
تعلّق انشاء به امر اعتبارى
اصلاً طلب با اراده دو تا است، و اشتراك آنها در اين جهت است كه هر دو واقعيّت هستند و هيچكدامشان قابل تعلّق انشاء نيستند. انشاء الاراده و انشاء الطلب مثل انشاء الانسان و انشاء فرد الانساناست، آيا انسان و افراد انسان قابليّت اين معنا را دارد كه انشاء به او تعلق بگيرد؟ يا همان طورى كهاستاد بزرگ مرحوم آقاى بروجردى (اعلى الله مقامه الشريف) فرمودند، و ما روى ضابطه ايشان، بهكلامشان اشكال كرديم، انشاء به يك امر اعتبارى متعلّق است، هميشه بايد اين طور باشد، مُنشأ مايك امر اعتبارى است، جميع مواردى كه انشاء به كار مىرود، شما يك جايى نمىتوانيد پيدا بكنيد كهانشاء به يك واقعيّتى متعلّق شده باشد، به هيچ كيفيّت و به هيچ نحو، عرض كرديم حتّى ايشان خيلىبالاتر رفتهاند فرمودند: امور اعتباريّهاى كه منشأ انتزاعشان يك واقعيّت خارجيّه است، مثل فوقيّتىكه از اين سقف خارجى انتزاع مىشود، آن هم به لحاظ اينكه قوم و خويشى با واقعيّت پيدا كرده، آنهم قابل انشاء نيست. لذا اگر شما بگوييد: من مىخواهم انشاء فوقيّت بكنم، به شما مىخندند، انشاءتحتيّت براى زمين اين مسجد، نسبت به سقف بكنيم، اين يك امر غير قابل قبولى است.
اينجا اين مشكله پيش مىآيد كه بحث خيلى مهمى است، اساس فقه ما با هيئت افعل سر و كاردارد.
يكى از مباحث اصوليّهاى كه بالاترين ثمره را در باب فقه دارد، مسائل مربوط به هيئت افعل وهيئت لا تفعل است، اثر عملى اين از همه مسائل در باب فقه بيشتر است. آن وقت چه كنيم؟ ما اينجايك راهى را طى كرديم كه نتيجه اين راه، اين شد كه انشاء اراده و انشاء طلب به آن معنايى كه لغت وعرف طلب را معنا مىكرد، امكان ندارد.
از طرفى عرض كرديم هيئت افعل معانى متعدّد ندارد، اين طور نيست كه مستعمل فيههاىمتعدّد ولو به صورت حقيقت و مجاز داشته باشد، مستعملفيهاش در تمامى موارد يكسان است، ولودواعى مختلف باشد. نتيجه اين مىشود كه ببينيم آيا در هيئت افعل كه بلا اشكال جمله انشائى است،و ما نمىتوانيم با هيئت افعل معامله غير انشاء داشته باشيم، در رأس جمل انشائيّه هيئت افعل است،ديگر احتمال حكايت از يك واقعيّت و دلالت بر يك واقعيّت در جمل انشائيّه مطرح نيست. در اينجااين بحث مىآيد كه «ما الذى ينشأ به صيغة افعل بعد ما لا يكون الطلب قابلاً للانشاء»؟ و حتماً همصيغه افعل مثل همان بعت و انكحت و طلّقت بلا اشكال در مقام انشاء است، و هيچ ترديدى در اينرابطه وجود ندارد.
مرحوم آخوند(ره) فرمود: طلب انشاء است. خودش را راحت كرد، امّا ما كه به اينجا رسيديم وبه اين كيفيّت با اراده و طلب برخورد كرديم، و هر دويش را از مسير انشاء خارج كرديم، در بابهيئت افعل بايد ببينيم كه انشاء به چه چيز تعلّق مىگيرد؟ قبل از اينكه ما به نتيجه برسيم، بايد اينجايك واقعيّتى را در رابطه با انشاء به هيئت افعل كه يك مطلبى است كه مورد ابتلا خودمان هم هست،خودمان هر روز صدها بار امر و نهى در رابطه با فرزندان خودمان داريم، از نظر واقعيّت انشاء كهديگر فرقى بين اوامر ما نسبت به فرزندان خودمان و اوامر مولا به عبد، و اوامر خداوند بزرگ نسبتبه بندگان و مكلّفين، ديگر از نظر واقعيت هيئت افعل فرقى نمىكند.
ما بايد تحليلى داشته باشيم ببينيم در اين مواردى كه خودمان امر صادر مىكنيم و به وسيله هيئتافعل انشاء مىكنيم، خودمان چه كار مىكنيم؟ نقش امر ما چيست؟ تا از اين راه بتوانيم برسيم به اينكهانشاء در باب هيئت افعل به چه چيز تعلّق مىگيرد؟ با حفظ آن مطلبى كه ذكر شد حتماً بايد انشاء بهيك امر اعتبارى تعلق بگيرد، ولى امورى كه داراى واقعيت هستند، از مرحله تعلّق انشاء به مراحلزيادى بعيد هستند.
تمرينات
وضع هيئت افعل چيست توضيح دهيد
مفاد هيئت إفعل را بيان كنيد
آيا مستعمل فيه هيئت افعل متعدّد است توضيح دهيد
حقيقت طلب و اراده را شرح دهيد
آيا انشاء به امر واقعى تعلّق مىگيرد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...