شنبه 9 تير 1403 - 20 ذيحجه 1445 - 29 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
مراد از طلب در معناى امر
تدریس استاد
متن
40 مراد از طلب در معناى امر 208
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
تعريف وجود انشائى در كلام شهيد اول
مرحوم شهيد(ره) در كتاب قواعد، تعريفى براى انشاء ذكر كردهاند كه خلاصهاش اين بود: انشاءعبارت از لفظ يا چيزى شبيه به لفظ است كه به سبب آن، معنا و مدلول در نفس الامر وجود پيدامىكند، و مخصوصاً با تعبير به وجود، ظهور دارد در اينكه ما وجودى داريم به نام وجود انشايى، ومشهور هم همين معنا را قائل هستند، لكن بعض الاعلام(ره) مطلب مشهور را مورد اشكال قراردادند. البته مطلب بعض الاعلام(ره) را من در «البيانِ» ايشان كه مقدمهاى است در تفسير قرآن ديدم.يكى از مباحثى كه مطرح مىشود، مسأله حدوث و قِدم قرآن است. به مناسبت آن بحث، مسأله كلامنفسى را مطرح مىكنند، و به مناسبت كلام نفسى، مدلول و مفاد جُمَل انشائيه و جمل خبريه را مطرحمىكنند. آنجا اين مطلب را ايشان به مشهور نسبت مىدهند، و ذكرى هم از شهيد نشده است، و بههمان كيفيتى كه ديروز بيان شد، حرف مشهور را مورد مناقشه قرار مىدهند.
خلاصه مناقشه ايشان به اين برمىگردد كه آيا اينكه شما مىگوييد: معنا به لفظ، وجود پيدامىكند، و مدلول به سبب لفظ، تحقق پيدا مىكند، آيا اين در رابطه با همان ارتباط وضعى بين لفظ ومعناست؟ منشأ آن، علقه وضعيهاى است كه بين لفظ و معنا به سبب وضع واضع تحقق پيدا كردهاست؟ اگر اين باشد، در جُمَل خبريه هم همين علقه وضعيه وجود دارد، و نه تنها در جمل، بلكه درمفردات هم اين علقه وضعيه وجود دارد، پس هر كجا كه صحبت از وضع است بايد صحبت از وجودانشايى باشد، در حالى كه مشهور ملتزم به اين مطلب نيستند.
امّا اگر مسأله وضع را كنار بگذاريم، معنا را با قطع نظر از ارتباط وضعى بين لفظ و معنا ملاحظهكنيم، ايشان مىفرمايد: معنا را كه بررسى مىكنيم، اگر معنا داراى وجود حقيقى باشد مثل جسم كهيك وجود حقيقى جوهرى دارد، يا بياض كه يك وجود حقيقى عرضى دارد، در وجودات حقيقيه،لفظ منشأ تحقق وجود حقيقى نيست، جسميّت به واسطه لفظ وجود پيدا نمىكند، بياض به سببلفظ وجود پيدا نمىكند، تحقق جسم، يك علّت تكوينيه خاصه دارد، تحقق بياض هم يك علّتموجده خاصه دارد. پس در وجودات حقيقيه هيچ گونه سببيت و علّيتى قيام به نفس ندارد.
از وجود حقيقى كه گذشتيم، مىفرمايد: يك سرى وجودات اعتباريه داريم، در امور اعتبارى نهاينكه بخواهيم نفى وجود كنيم، وجود اعتبارى هست، امّا منشأ تحقق اين وجود اعتبارى، آن كسىاست كه به دست او مسأله اعتبار مطرح است، «من بيده الاعتبار سببٌ لتحقق الوجود الاعتبارى» مثلاًدر باب معاملات بمعنى الاعم، اعتبار دست شارع است. شارع است كه به وجود اعتبارى، ملكيت راتحقق مىدهد، شارع است كه به وجود اعتبارى، زوجيت را تحقق مىدهد، و هكذا در تمام اموراعتباريه مربوط به شارع.
البته ايشان مىفرمايد كه منظور ما اين نيست كه ما اين را قبول نداشته باشيم كه تا «بعت واشتريت» نباشد، شارع اعتبار ملكيت نمىكند، تا «انكحت و قبلت» در باب عقد نكاح نباشد، يا «مايقوم مقامه»، شارع اعتبار زوجيت نمىكند، اين را ما قبول داريم كه عقد البيع، موضوع براى اعتبارملكيت شارع است، عقد النكاح موضوع براى اعتبار زوجيت عند الشارع است، اينها را ما قبولداريم امّا بحث اين است كه شماى مشهور مىگوييد كه در همين موضوع عقد، در عقد البيعى كهموضوع براى ملكيت است، به عبارت ديگر: در رتبه متقدمه «انشاء البيع» تحقق پيدا كرده است، دررتبه متقدمه، وجود اعتبارى ملكيت تحقق پيدا كرده است. به عبارت ديگر: بايد بيعى باشد تا شارعتنفيذ كند. بايد بيعى باشد تا «احل الله» وضعى روى آن بيع جريان پيدا كند. بيع در رتبه متقدمه بر«احل الله» و در رتبه متقدمه بر اعتبار شارع نسبت به ملكيت است. بحث ما در خود بيع است، يعنىهنوز به اعتبار شارع نرسيده است. شما در مقام موضوع براى اعتبار شارع وجود انشايى را تصويرمىكنيد و معتقديد، ما مىپرسيم كه وجود انشايى در اين مرحله چه معنايى دارد؟ وجود اعتبارى كهمتأخر از اين مرحله است، وجود حقيقى هم كه در باب بيع و امثال بيع، اصلاً مفهومى نمىتواندداشته باشد. لذا ايشان مىفرمايد: وجود حقيقى «لا يعقل» در اينجا. وجود اعتبارى كه مربوط بهاعتبار شارع است. آن هم متأخر از تحقق بيع و انشاء بيع است، در مقابل وجود حقيقى و در مقابل امراعتبارى مربوط به شارع چه هست كه ما اسمش را وجود انشايى بگذاريم؟ اين اشكال را ايشان ذكرمىكنند.
بررسى كلام بعض الاعاظم در وجود انشايى
قبل از بررسى اشكال ايشان، اوّل راه حل ايشان را ذكر مىكنيم، بعد در مقام مقايسه اين راه حل باكلام مشهور و شهيد، شايد بعضى از مسائل روشن شود. ايشان مىفرمايند: به نظر من مطلب اينطور نيست، بلكه وجود انشايى و انشاء به اين معناست كه انسان به سبب لفظى يا به سبب شبه لفظى،آنچه را كه در نفس دارد، ابراز و اظهار كند. مىفرمايند: آنچه كه در نفس است، گاهى يك امر حقيقىو واقعى است، مثل مواردى كه طلب حقيقى در كار است، اگر مولى به دنبال طلب حقيقى، جملهانشائى «ادخل السوق و اشتر اللحم» را صادر كرد، اين تعبير و اين جمله انشائيه، حكايت مىكند وابراز مىكند آنچه را كه در نفس مولى است كه عبارت از آن حالت نفسانيه و طلب حقيقى باشد. وگاهى از اوقات آن حالت نفسانيه امر اعتبارى است. تصريح مىكند كه يك امر اعتبارى در نفس خوداين شخص وجود دارد كه او اعتبار زوجيت مىكند، او در نفس خودش اعتبار ملكيت مىكند،آنجايى كه اعتبار ملكيت مىكند در نفس، «بعت» مُبرِز آن اعتبار نفسانى و آن چيزى است كه در نفسبه عنوان امر اعتبارى مطرح است، آنجايى كه مىگويد: «انكحت»، زوجه با گفتن «انكحت» ابرازمىكند از آنچه كه در نفس او وجود دارد كه عبارت از اعتبار زوجيت و اعتبار همسر بودن است.
بعد مىفرمايند: بلكه اصلاً اين مسأله ابراز اختصاص به جمل انشائيه ندارد، در جمل خبريه همهمين طور است. آن مخبرى كه مىگويد: «زيدٌ قائمٌ» اين هيئت جمله خبريه «وضع لابراز ما فى نفسالمخبر»، در نفس مخبر چه بود؟ قصد حكايت از يك واقعيت. هيئت جمله خبريه به عنوان «مبرز» ازاين جهت نفسانيه كه عبارت از قصد حكايت از يك واقعيت باشد مطرح است. در نتيجه «تمام جملانشائيه و غير انشائيه وضعت لابراز» آنچه كه در نفس وجود دارد، و در حقيقت فرق بين جملهخبريه و انشائيه، ارتباط «بما فى النفس» پيدا مىكند، «ان كان ما فى النفس» قصد حكايت از يكواقعيتى بود، اينجا جاى جمله خبريه است امّا اگر «ما فى النفس، قصد الحكاية» نباشد، بلكه يكواقعيتى در خود نفس، يا يك امر اعتبارى در خود نفس وجود داشته باشد، از اين تعبير به جملهانشائيه مىشود، و واضع جمله انشائيه را براى يك چنين معنايى وضع كرده است.
در آخر مىفرمايند: انكار نمىكنيم كه گاهى از اوقات، جمل انشائيه تحقق دارد، در حالى كه درنفس، طلب حقيقى وجود ندارد، مثل مواردى كه طلب حقيقى در كار نيست. منتها حالا در اين مواردحقيقيت است يا مجاز است؟ مىفرمايند: آن را در جاى ديگرى بايد بحث كنيم. اين مطلب ايشان بودكه انشاء عبارت از «ابراز ما فى النفس» است.
فرق وجود انشايى و وجود اعتبارى
اولاً ببينيم اشكالى كه ايشان به مشهور كردهاند، آيا اين اشكال به صورت يك برهان مطرح است؟يعنى ايشان مسأله را دائر مدار بين نفى و اثبات كردهاند، و هر دو طرفش را به صورت برهان جوابىاز مشهور دادهاند يا اينكه وقتى كه اين مناقشه به صورت يك استدلال منطقى مطرح مىشود،نمىتواند جواب از حرف مشهور قرار بگيرد، براى اينكه ايشان در مقابل مشهور اين طورفرمودهاند: شما كه مىگوييد: معنا به لفظ تحقق پيدا مىكند، اگر منشأ علقه وضعيه است، آن تالىفاسدى كه ذكر كردهاند دارد، و ما هم قبول داريم، امّا اگر منشأ آن علقه وضعيه نيست، ما دو نوع وجودبيشتر نداريم: يكى وجود حقيقى كه تحققش دائر مدار علل تكوينيه خاصه است مثلا اگر جسمبخواهد وجود پيدا كند، علّت تكوينى خاص مىخواهد، بياض هم بخواهد وجود پيدا كند علّتتكوينى خاص مىخواهد. اگر وجود حقيقى است كه آن مناقشه مخصوص دارد، و وجود اعتبارىهم «بيد المعتبر» است.
«لقائلٍ ان يقول:» شما چه دليلى بر اين انحصار اقامه كردهايد؟ اينكه مىفرماييد: ما دو وجودبيشتر نداريم: يكى عبارت از وجود حقيقى و يكى عبارت از وجود اعتبارى، شما چه دليلى بر اينمعنا داريد؟ «لنا ان نقول بانّ هنا وجوداً ثالثا يسمّى بالوجود الانشائى»، شما كه مىخواهيد حرفمشهور را جواب بدهيد، در جواب، نمىتوانيد متكى به ادعا باشيد. در جواب بايد برهان اقامه كنيد.چه برهانى قائم شد بر اينكه وجود از وجود حقيقى و اعتبارى بيرون نيست؟ نه، يك وجود سوّمى بهعنوان وجود انشايى مطرح است كه نه ارتباط به وجود حقيقى جسمى و بياضى دارد، و نه ارتباطى بهوجود اعتبارى شارع دارد كه گفتيم وجود اعتبارى شارع موارد متعدد دارد، دنبال ارث اين وجوداعتبارى است، دنبال حيازت المباحات، اين وجود اعتبارى هست، دنبال معاملات اين وجوداعتبارى تحقق دارد. ما ادعا مىكنيم كه يك وجود سومى اينجاست «يسمّى بالوجود الانشائى»، شمابرهانى بر نفى وجود انشايى به عنوان يك وجود سوم در برابر مشهور اقامه نكرديد، فقط فرموديد:غير از اين دو وجود، وجودى نيست. اين طرز استدلال در مقابل مشهور خارج از طرز يك استدلالمنطقى است. اين را به اين جهت گفتيم، و الاّ شما ممكن است بپرسيد: دليل شما بر وجود انشائىچيست؟ ما حرفى نداريم، حالا ذكر مىكنيم، امّا شما كه نفى كرديد، دليل شما بر اين نفى چيست؟پس اين حرف از استدلال منطقى بيرون است.
موطن اعتباريات
ثانياً: در بحث ايشان يك خلطى واقع شده است. آيا در باب بيع همان طورى كه ايشانمىفرمايند، بايد يك بيعى باشد، تا شارع ملكيت را اعتبار كند، يك عقد نكاحى باشد تا شارعزوجيت را اعتبار كند و بحث ما در خود همين عقد است، يعنى در رتبه موضوع، قبل از رسيدن بهحكم شارع، مثل اينكه مثلاً يك جا بنشينيم صحبت كنيم كه خمر چيست؟ بحث اينكه خمر عبارتاز چيست، اين در رتبه متأخره بر حكم به حرمت و نجاست خمر است. اينجا هم بايد در رتبه متقدمهبنشينيم حساب بيع را برسيم. آيا آن كسى كه مىگويد: بايع در «بعت»، ملكيت را كه امر اعتبارى استبه سبب لفظ بيع ايجاد مىكند، مقصودش اين است كه ملكيت شرعيه را ايجاد مىكند؟ چه كسىچنين حرفى را زده است؟ چه كسى در باب انشاء تفوّه به اين معنا كرده است؟ ملكيت شرعيه متأثر ازبيع است، ملكيت شرعيه مترتب بر بيع است. پس اعتبار شارع را كنار بگذاريد.
بحث در اعتبار شارع نيست حتّى بحث در اعتبار عقلا هم نيست. كارى نداريم به اينكه عقلااعتبار مىكنند يا نه؟ شارع در رتبه متقدمه اعتبار مىكند يا نه؟ آيا در رتبه متقدمه خود اين شخصبايع مىتواند اعتبار ملكيت كند يا نمىتواند؟ كدام يك از اينهاست؟ آيا شخص بايع «يجوز له اعتبارالملكية؟ شخص الزوجة فى باب النّكاح يجوز لها اعتبار الزوجية ام لا يجوز لها»؟ اگر شما بفرماييد:«لا يجوز لها» پس چرا شما مىگوييد: «بعت» آنچه را كه در نفس بايع است ابراز مىكند كه آنچه درنفس بايع است، عبارت از امر اعتبارى است؟ معناى اين حرف چيست؟ معناى اين حرف اين استكه بايع مىتواند اعتبار ملكيت كند، نه اينكه خودش اعتبار ملكيت شرعيه و اعتبار ملكيت عقلاييهكند. البته اين اعتبار ملكيت «بضميمة العقد» موضوع براى اعتبار ملكيت عقلا و اعتبار ملكيت شارعمىشود. امّا در رتبه موضوع، خود بايع «يجوز له اعتبار الملكية»، و خود ايشان هم قبول دارند، بهدليل اينكه مىفرمايند: «بعت يبرز و يظهر ما فى نفس البايع» كه «ما فى نفس البايع» عبارت از يك امراعتبارى است. آن امر اعتبارى كه در نفس بايع است و «بعت» مبرز و مظهر اوست، عبارت ازچيست؟ عبارت از همان اعتبار ملكيت بايع، اعتبار زوجيتى است كه در نفس زوجه وجود دارد. پسقبول كرديد كه مسأله ربطى به شارع و عقلا ندارد، با قطع نظر از عقلا و شارع، يك اعتبارى به قولايشان در نفس معتبِر كه بايع و زوجه است تحقق دارد.
اگر شما دايره اعتبار را اين مقدار توسعه داديد كه چارهاى نداشتيد جز اينكه توسعه بدهيد، ماهمينجا وجود انشايى را پياده مىكنيم. وجود انشايى عبارت از اين است كه اين امر اعتبارى به نامبيع، به اعتقاد بايع - به عقلا و شارع كارى نداريم - به «بعت» تحقق پيدا مىكند. اگر اين طورىبگوييم، واقع مسأله هم همين است، غير از اين ما در مسأله «بعت و انكحت» چيزى نمىگوييم، مامىگوييم: «البيع الذى هو امرٌ اعتبارى يتحقق بلفظ بعت، يوجد بلفظ بعت»، امّا نزد چه كسى؟ پيشخود بايع، پيش خود زوجه كه اين «ربما يصير منشأً لاعتبار العقلا و الشارع»، گاهى از اوقات هممنشاء براى اعتبار آنها نيست، مثل اينكه يك معاملهاى واقع شود كه هم عقلا باطل مىدانند و همشارع. يك زوجيتى واقع شود فرضاً كه هم عقلا باطل مىدانند و هم شارع. امّا همان جايى هم كهمعامله فاسده تحقق پيدا كرده است، معناى فساد معامله اين نيست كه انشاء واقع نشده است، وجودانشايى تحقق پيدا نكرده است بلكه معنايش اين است كه بر اين وجود انشايى، شارع اثر بار نكردهاست لذا در معاملات فاسده نمىتوانيم بگوييم: انشاء نيست بلكه انشاء هست، امّا «لا يترتب عليهالاثر المقصود عند العقلاء و الشارع»، امّا اصل وجود انشايى در جاى خودش است. لذا تا اين مرحلهما پيش مىرويم كه مسأله اعتبارى كه در رابطه با وجود انشايى مطرح است عبارت از اعتبار عندالبايع است، به شارع چه كار داريم؟ به عقلا چه كار داريم؟ اعتبار «عند البايع و عند الزوجه» مطرحاست. بحث ما اينجا فقط روى يك مسأله است كه براى تشخيص واقعيتش هم بايد به عقلا مراجعهكنيم، و آن اين است كه آيا اين «بعت» كه گفته مىشود، به عنوان «مبرز ما فى النفس» مطرح است كهاين عبارتٌ اخراى از اين است كه بيع در همان حالت نفسانى تحقق پيدا كرده است، و به تعبير وتصريح خود ايشان: اين لفظ، اِمّاريت و كاشفيت دارد از آنچه كه در نفس است.
آيا مسأله همين طور است كه ايشان ادعا مىكنند يا آنچه مشهور مىگويند كه قبل از اينكه «بعتو اشتريت» بيايد، هيچ چيزى تحقق پيدا نكرده است، آن امر اعتبارى به سبب «بعت» وجود پيدامىكند، آن امر اعتبارى به نام زوجيت «عند الزوجة» به نفس «انكحت» وجود پيدا مىكند؟ پس تمامبحث به اينجا رسيد كه در يك امر اعتبارى با قطع نظر از شارع و عقلا، آيا آن امر اعتبارى نفسانى بهعنوان «قبل العقد» حقيقةً بيع است و اين لفظ، كاشف آن است يا اينكه آن امر اعتبارى به خود اين لفظوجود پيدا مىكند؟
تحقق امور اعتبارى به لفظ
ما اينجا شاهد داريم كه امر اعتبارى به خود لفظ تحقق پيدا مىكند، و بيع در رتبه قبل العقد تحققندارد. يك شاهدش، مراجعه به عقلا است. آيا عقلا و از جمله خود ما، چه طور انشاء مىكنيم؟ درمعاملات چون خيلى فراوان است، انسان اصلاً به انشائش هم چه بسا توجه ندارد. آنجايى كه شما رابه عنوان وكالت يك عقد نكاحى مىبرند، آيا واقعاً قبل از اينكه عقد نكاح و «انكحت و قبلت» رإے؛ننظظبگوييد، مطلب را تمام شده مىبينيد و به لفظ آن مطلب تمام شده را اظهار مىكنيد كه در نتيجه، اينعقد شما مثل قباله نكاح باشد؟ اين قباله نكاح شأنش چيست و چه مىگويد؟ اين قباله «يحكى عنالنكاح الواقع». آيا «انكحت و قبلت» هم «يحكى عن النكاح الواقع؟» يعنى حكم قباله را دارد؟ «كما انالقبالة تحكى عن النكاح الواقع فى ما سبق»، لفظ «انكحت و قبلت» هم «تحكى عن النكاح الواقع» ولودو دقيقه قبل؟ آيا جنبه حكايت در اين الفاظ وجود دارد؟ جنبه دلالت و اِمّاريت در اين الفاظ وجوددارد؟
ما وقتى كه به خودمان «بما اننا متشرعة، بما اننا» مثلاً دو كلمه
موضوعيت داشتن الفاظ معاملات
علاوه بر اين، يك اشكال ديگرى به ذهن من آمد. اگر شما اين الفاظ را به عنوان اِمّاره و كاشفمطرح مىكنيد، اِمّاره و كاشف براى صورت شك است. اگر شما يقين داريد كه اين اعتبار نفسانىتحقق دارد، ديگر مبرز مىخواهد چه كند؟ مظهر مىخواهد چه كند؟ آيا اين مبرز و مظهر،موضوعيت دارد يا طريقيت؟ شما كه تعبير مىكنيد «انه امّارة و كاشفة» معنايش اين است كه اين مبرزو مظهر، طريقيت دارد. من مىخواهم يك طريقه بالاترى پس در حقيقت؛ نه اشكال ايشان به مشهور، يك اشكال كاملى بود، و نه راه حلى كه خودشان ارائهدادند، يك راه حل قابل قبولى است، بلكه همان طورى كه شهيد(ره) و مشهور ذكر فرمودند، وجودانشايى به همان كيفيت است و مراجعه به عقلا هم همان كيفيت را تاييد مىكند.
تمرينات
راه حل بعض الاعلام(ره) در تعريف صحيح انشاء را بيان كنيد
جواب حضرت استاد به بعض الاعلام(ره) در دفاع از مشهور را بيان كنيد
آيا امر اعتبارى قبل از لفظ تحقق دارد چرا
آيا مبرز و مظهر در امر اعتبارى نفسانى موضوعيت دارند يا طريقيت
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...