چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
تفصيلات بحث مشتق (اقوال آن)
تدریس استاد
متن
40 تفصيلات بحث مشتق (اقوال آن) 177
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
تنبيهات بحث مشتق
تنبيه اول: بساطت و تركيب مفهوم مشتق
در باب مشتق، توجه به امورى لازم است: يك امر اين است كه آيا معنا و مفهوم مشتق «شىءٌبسيطٌ أو مركب؟» مفهوم بسيط يا مفهوم مركب است؟ چون در اين معنا ترديدى نيست كه ابزار ولوازمى كه براى تحقق معناى اشتقاقى لازم است، اين ابزار و لوازم امورى متعددى هستند. حتماً بايدذاتى وجود داشته باشد و مبدأ و حدثى تحقق داشته باشد و بين اين ذات و مبدأ تلبس و ارتباط تحققداشته باشد، تا يك عنوان اشتقاقى صدق كند. در اين كه اين مقدمات متعدده لازم است، نمىشودترديد كرد ولو اين كه بعضىها به يك معنا ترديد كردهاند. اما بحث اين است كه آيا موضوع له مشتقو آن معنايى كه با شنيدن هيئت مشتق در ذهن مىآيد و به عنوان يك مفهوم تصورى مطرح است،همان طورى كه ما ذكر كرديم كه در باب مشتق، نزاعِ در معناى تصورىِ آن داريم، مىخواهيم ببينيماين هيئت، مفاد و موضوع له آن چيست؟ معناى مفردى آن چيست؟ حالا نزاع در اين است كه آيا آنمعناى مفردى و تصورى، معناى بسيط يا معناى مركبى است؟ مقصود از بساطت و تركيب در اينجإے؛ظظچيست؟ «ما معنى البساطة و ما معنى التركيب»؟
همان طور كه مرحوم آخوند(ره) در آخر اين تنبيه بعد از آن كه از اصل مسأله فارغ مىشوند ودليل محقق شريف(ره) را با اشكالات و مناقشات مطرح مىكنند، در آخر يك تنبيهى را ذكرمىفرمايند: مقصود ما از بساطت همين معناست كه با شنيدن مشتق يك معنا در ذهن ما بيايد، يكمعنا را ادراك و تصور كنيم، ولو اين كه همين معناى واحد، همين متصورى كه شىء واحد هست اگربا تحليل عقل و با تعمّل عقل ملاحظه كنيم و با آن رفتار كنيم همين شىء واحد چه بسا انحلال بهشيئين پيدا مىكند، با تحليل عقلى همين شىء متصور واحد «ينحل الى شيئين». اما اين انحلال بابساطت منافاتى ندارد. اين انحلال عقلى ضربهاى به بساطت نمىزند. در عين اين كه با فعاليت عقلو با تعمل عقلى، منحل به شيئين مىشود لكن در عين حال ما اين را بسيط ملاحظه مىكنيم، امر واحدملاحظه مىكنيم.
تشبيهى كردهاند كه البته اين تشبيه به نظر ما تمام نيست، مىفرمايند: وقتى كه شما كلمه حجر رامىشنويد، از حجر يك معنا بيشتر در ذهن شما نمىآيد. با شنيدن كلمه شجر يك معناى واحد درذهن شما مىآيد، اما همين معناى واحد وقتى كه با تحليل عقلى روبرو مىشود، شما حجر را «بشىءٍله الحجرية» تحليل مىكنيد، شجر را «بشىءٍ له الشجرية» تحليل مىكنيد. پس در مقام تحليل، شجر وحجرى كه يك معناى واحد و يك مفهوم بسيط بيشتر ندارد، انحلال «بشىءٍ له الحجرية و شىءٍ لهالشجرية» پيدا مىكند. ايشان اين تشبيه را در اين رابطه بيان كردهاند، در حالى كه به نظر مىرسد كهاين تشبيه ايشان، يك تشبيه صحيحى نيست، براى اين كه آن تحليلى را كه در باب مشتق داريم غير ازتحليلى است كه در باب حجر و شجر داريم. در باب حجر ولو اينكه شما حجر را «بشىءٍ لهالحجرية» تحليل مىكنيد و شجر را «بشىءٍ له الشجرية» لكن اين شىءٍ كه شما لذا اين تشبيهى را كه مرحوم آخوند (ره) ذكر مىكنند به نظر ما تشبيه صحيحى نيست، اما اصلمسأله همين است كه ايشان مىفرمايد، معناى بساطت مفهوم مشتق اين است كه عند استماع مشتق،يعنى وقتى كه انسان لفظ ضارب يا قاتل را مىشنود يك معنا در ذهنش مىآيد، يك معنا را دركمىكند، يك معنا را لحاظ و تصور مىكند ولو اين كه اين معنا با تعمّل و عمل عقلى انحلال پذير استو منحل به شيئين و يا «ربما ثلاثة اشياء» بشود، اما اين انحلال ربطى به اصل معنا ندارد، معنايش شىءٌواحد است، همان است كه شما فرضاً با شنيدن كلمه ضارب به حسب لغت فارسى مىگوييد: زننده.از شما بپرسند اين زننده چه مفهومى است؟ مفهوم بسيط است يا مركب؟ شما مىگوييد: زننده يكمفهوم بسيطى است، اما اگر تحليلش كرديم البته با تحليل انحلال پيدا مىكند، اما در عالم مفهوميّت ودر عالم مدلوليّت شىء واحد است و متصور واحد شناخته مىشود. پس بساطت معنايش اين است.
مراد از تركيب در مقابل بساطت
چيزى كه در مقابل اين بساطت واقع مىشود، تركيب است، تركيب به معناى همان تركيبتصورى، به معناى همان تركيب ادراكى و لحاظى. يعنى همان طورى كه شما از شنيدن دو كلمه ولواينكه دو كلمه ارتباطشان هم ارتباط ناقص باشد كه حتماً هم بايد ارتباط ناقص را ما مورد مثال قراردهيم، مثل يك مضاف و مضاف اليه است، اگر يك مضاف و مضاف اليهى را شما شنيديد، با شنيدنمضاف و مضاف اليه، چند معنا در ذهن شما ادراك و تصور مىشود؟ وقتى كه مىشنويد پسر زيد،پسر زيد ولو اين كه اين نسبت ناقصه است، يعنى جملهاى تحقق پيدا نكرده، از نظر ادبى چيزىنيست كه به اصطلاح «يصح السكوت عليها» باشد، اما بحث در آن جهت نيست، بحث در اين استكه با شنيدن «ابنُ زيدٍ» چند معنا در ذهن شما مىآيد؟ بلا اشكال دو معنا در ذهن شما مىآيد، يك معنامفاد مضاف و يك معنا مفاد مضافٌ اليه شما است و ارتباطى كه بين مضاف و مضاف اليه وجود داردكه اگر به جاى كلمه ابن، كلمه غلام بگذارند، آن معنا در ذهن شما نمىآيد و اگر به جاى مضاف اليهزيد، عمرو را مضاف اليه قرار دهند، آن معناى تركيبى در ذهن شما نخواهد آمد. پس در مقابلبساطتى كه ما الآن رويش بحث داريم عبارت از تركيب به اين معنا است كه با شنيدن مشتق مثل اينكه انسان دو لفظ و دو كلمه شنيده، همان طور كه با شنيدن دو كلمه، يك معناى مركب ناقصى به ذهنانسان مىآيد. آيا با شنيدن ضاربٌ هم يك معناى تركيب ناقصى به ذهن انسان خطور مىكند؟ مثلاين كه ضارب كانّ معنايش اين باشد، يعنى شىءٌ أو «ذاتٌ ثبت له الضرب» اگر شما به جاى كلمهضاربٌ اين عبارت را مىشنيديد مثل اينكه تعبير كنيم و بگوييم: «ذاتٌ ثبت له الضرب»، شما ازشنيدن اين كلمه، يك معناى تركيبى ناقص در ذهنتان مىآيد، از كلمه ذاتش يك معنا، از كلمه ضربشيك معناى ديگر، از كلمه (له) كه ارتباط بين ذات و ضرب را دلالت مىكند يك معناى سومى به نامنسبت در ذهن شما مىآيد؟ آنهايى كه مسأله تركيب را در باب مشتق قائل هستند، بايد چنين حرفىبزنند و بگويند: ما از شنيدن كلمه «ضاربٌ بما انّ له مادةٌ و هيئة» يك معناى تركيبى به ذهنمان مىآيد،حالا آن معناى تركيبى سه جزء دارد كه (ذات) يك جزء است (حدث) يك جزء است، (نسبت) جزءديگر؛ يا اين كه آن معناى تركيبى دو جزء بيشتر ندارد، يكى عبارت از (حدث) است و يكى «نسبةالحدث الى الذات»، «و اما نفس الذات، فهو خارجٌ عن معنى المشتق و عن موضوع له هيئة المشتق».
پس تركيبى كه در اينجا تصور مىشود مثل تركيبى است كه در رابطه با دو لفظ است، منتها دولفظى كه تركيب ناقص داشته باشد، نه يك تركيب كامل «يصح السكوت عليها» و بساطت هم درمقابل اين قرار خواهد گرفت. آن چه در اين باب به نظر مىرسد، اين است.
(سؤال ... و جواب استاد): واقعيت يعنى همان موضوع له است. واقعيتى كه شما مىگوييد، يعنىواقعيت خارجيه، يا موضوع له مشتق را مىخواهيم ببينيم چيست؟ ما كه در باره بساطت و تركيبمعناى مشتق بحث مىكنيم، مىخواهيم ببينيم موضوع له چيست؟ چه كار به واقعيت خارجيه داريم.مىخواهيم ببينيم معنايى را كه واضع مشتق را برايش وضع كرده عبارت از چه معنايى است؟
نظر بعض الاعلام(ره) در معناى بسيط و مركب
بعض الاعلام على ما فى كتاب المحاضرات، شديداً انكار كردهاند كه بساطت و تركيب به اينمعنايى باشد كه ما ذكر كرديم، اين معنايى را كه تا به حال براى بساطت و تركيب ذكر كرديم و حرفمرحوم آخوند(ره) را هم تأييد براى اين معنا قرار داديم گرچه در مثال ايشان يك مناقشهاى را ذكركرديم لكن اصل حرف، حرف صحيحى به نظر مىرسيد كه مرحوم محقق خراسانى(ره) بيان كردهبودند و بالاخره خلاصه حرف ما اين شد كه معناى بساطت همان بساطت در عالم ادراك و در عالملحاظ و در عالم تصور است و اين بساطت منافات ندارد با اينكه با تحليل عقلى يك تركيبى در بطنشوجود داشته باشد و انحلال به شيئين يا ثلاثة اشياء پيدا كند. در مقابل اين بساطت طبعاً تركيبى كهقائل به تركيب مىتواند مدعى شود همان تركيب در مقام تصور و تركيب در مقام ادراك است كهمعناى تركيب در مقام تصور و ادراك يعنى با شنيدن مشتق دو معنا در ذهن مىآيد، سه معنا در ذهنمىآيد، همان طورى كه از شنيدنِ عبارت «ذاتٌ ثبت له الضرب» چند معنا در ذهن مىآيد، قائل بهتركيب بايد بگويد كه از شنيدن كلمه ضارب همان «ذاتٌ ثبت له الضرب» مثلاً دو معنا در ذهن انسانمىآيد، ما اين طور بساطت و تركيب را معنا مىكنيم. اما بعض الاعلام شديداً اين معنا را منكرهستند، ايشان مىفرمايد: اين معنايى را كه شما براى بساطت مىكنيد (اين را قائل به تركيبمىگويد) يعنى تركيب معنايش اين است، تركيب اين نيست كه در مقام تصور دو معنا در ذهن بيايد،تركيب اين نيست كه از شنيدن كلمه ضارب دو معنا ولو ناقصاً در ذهن انسان بيايد، تركيب هميناست كه شما مىگوييد با تعمّل عقلى و با تحليل عقلى انحلال به دو معنا يا بيشتر پيدا مىكند، ايناسمش تركيب است. حالا اگر اين اسمش تركيب شد، معناى بساطت چيست؟ «ما معنى البسيط وكون معنى المشتق بسيطاً»؟
ايشان مىفرمايد: معناى بساطت همان طورى كه محققين قائل شدهاند عبارت از اين است كهمشتق يك معنايى دارد كه اگر شما صدتا تحليل عقلى هم كنارش بگذاريد قابل اين نباشد كه انحلالبه دو معنا يا بيشتر پيدا كند، با تحليل عقلى هم انحلال پذير نيست و با تحليل عقلى هم نمىشود هيچكارش كرد. مشتق را چطور معنا كنيم كه با تحليل عقلى هم قابل انحلال نباشد؟ اگر معناى «ضارب»زننده باشد، زننده را شما هر چه هم نخواهيد تحليل كنيد، بالاخره با تحليل عقلى زننده به زيد وضرب و ارتباط زيد به ضرب انحلال پيدا مىكند. پس مشتق را چگونه معنا كنيم كه حتى با انحلالعقلى هم قابل انحلال به دو معنا يا بيشتر نباشد؟ ايشان مىفرمايند: اين طورى بگوييم كه محققينگفتهاند، بگوييم كه ضارب معنايش همان معناى ضرب است. ما در رابطه با ماده مشتقات بحثكرديم و گفتيم كه ماده مشتقات يك معنايى است كه در تمامى مشتقات اين معنا سريان و جريان داردو در هر مشتقى مثلاً يك اضافهاى در فعل ماضى يا در فعل مضارع، يك اضافهاى در امر و نهى پيدامىكند، اما همان ماده عنوانش لفظاً و معنى در تمامى مشتقات از اين ماده محفوظ است. در ماده«ضرب يضرب»، گفتيم كه معناى ماده عبارت از كتك است. كتك نه اضافه به فاعل دارد فى نفسه، نهاضافه به مفعول دارد فى نفسه، نه اضافه به زمان دارد به هيچ وجه، بگوييم: كتك و ما تعبير كرديم«ضاد» و «راء» و «باء» اين لفظ ماده است، معنايش هم عبارت از كتك است. قائل اين طور مىگويد:ضارب همان ضرب است، ضرب هم در معنا يك سرِ سوزن اضافه بر ماده كتك ندارد و اگر اضافهمعنا كرديد ضرب را به معناى كتك زدن، بدانيد ضرب هم مشتق است. اگر بخواهيد از حالتاشتقاقى بيرونش بياوريد و همان معناى ماده را «ليس الا» كلمه ضرب بر او دلالت داشته باشد و حتىتعبير كرديم كه ممكن است بگوييم: اين هيئت مصدرى غير از هيئت اسم فعل ماضى و مضارع ومانند اينهاست، اين هيئت مصدرى براى افاده معنايى زائد بر ماده وضع نشده، بلكه هيئت مصدربراى امكان تنطّق به ماده وضع شده و الاّ هيئت مصدرى سر سوزنى زائد بر معناى ماده چيزى را افادهنمىكند.
حتى اين كه مىگويند: مصدر در آخرش (دال و نون) يا (تا و نون) است، اين حرف را هم كنارمىگذاريم مىگوييم: ضرب يعنى كتك «ضاد» و «راء» و «باء» معنايش اين بود اين هيئت مصدر براىچيست؟ مىگوييم: اين هيئت مصدر براى امكان تنطّق به ماده است. بالاخره اگر انسان بخواهد بهماده تكلم و تنطّق داشته باشد، طبعاً در ضمن يك هيئتى اين ماده بايد تحصّل و تحقق پيدا كند. اينفقط براى اين آمده كه تحصّل به ماده را برساند بدون اين كه در معناى ماده چيزى را اضافه كرده باشد.پس در حقيقت معناى ضرب كتك است. آيا شما در معناى ماده كه عبارت از كتك است هر چه همبخواهيد تحليل عقلى را به كار ببريد و هر چه فعاليت عقل را در اينجا قوى كنيد، آيا معناى كتكانحلال پذير است؟ آيا كتك را مىشود به دو معنا منحل كنيد؟ آيا با انحلال عقلى به كتك مىشودتركيب بدهيد و از بساطت آن را بيرون بياوريد؟
قائل اين طور مىگويد: ما معتقديم كه ضارب از نظر معنا، همان معناى ضرب را دارد، همانطورى كه معناى ضرب ولو با تحليلهاى دقيق قابل انحلال نيست، معناى ضارب هم همين طوراست، اصلاً ضارب و ضرب «لهما معنى واحد» منتها فرقى كه بين ضرب و ضارب وجود دارد در يكمسأله اعتبارى و در مسألهاى با اعتبار خود انسان بستگى دارد و آن عبارت از اين است كه اگر شماضرب را (بشرط لا) اعتبار كرديد «زيدٌ ضربٌ» غلط است، اما همين ضرب را اگر (لا بشرط) اعتباركرديد، قيافه ضرب را برمىداريد و جايش ضارب مىگذاريد و حمل ضارب بر زيد مىكنيد، يكحمل صحيح و قابل قبول مىشود و الاّ در باطن، ضارب: «معناه الضرب»، منتها «زيدٌ ضربٌ» غيرصحيح است، اما «زيدٌ ضاربٌ» صحيح است و اين صحت و عدم صحت «يدور مدار الاعتبار». اگرمعناى ضرب و كتك را شما بشرط (لا) از حمل و بشرط (لا) از اتحاد با زيد ملاحظه كرديد، اينضرب قابل حمل بر زيد نيست و نمىتوانيد قضيه حمليه تشكيل دهيد. اما همين معنا را بدون كم وزياد اگر (لا بشرط) ملاحظه كرديد، يعنى طورى ملاحظه كرديد و آن را ديديد كه بتواند اتحاد با زيدپيدا كند و قضيه حمليه «زيدٌ ضاربٌ» تشكيل داده شود، شما عنوان ضارب را به كار مىبريد، «فلافرق بين الضارب و الضرب من جهة المعنى اصلاً فكما انّ الضرب» با هيچ گونه انحلال و تحليلعقلى قابل اين نيست كه انحلال به دو معنا پيدا كند، ضارب هم كه از ضرب است «يكون كذلك».منتها فرقشان در مسأله صحت حمل و عدم صحت حمل است، آن هم ريشهاش يك امر اعتبارىاست كه در مصدر به صورت (بشرط لا) معتبر شده و در اسم فاعل به عنوان (لا بشرط) مطرح است.
پس آنچه را كه بعض الاعلام(ره) در رابطه با بساطت و تركّب معناى مشتق مطرح مىكنند،عبارت از اين است كه آن تركيبهاى دو كلمهاى مثل «ابنُ زيدٍ و غلام عمروٍ» اينها را كنار بگذاريد،اينها ربطى به بحث ما نحن فيه ندارد، آنچه محور بحث است در بساطت و عدم بساطت همين استكه آيا معناى مشتق يك معنايى است كه «عند الانحلال ينحل الى شيئين أو ازيد؟» اين طورى كهمرحوم آخوند(ره) فرمودند و اسمش را بساطت گذاشتند يا اين كه معناى مشتق يك معناى بسيطىاست كه با هيچ گونه تحليل هم قابل انحلال به دو معنا يا بيشتر نخواهد بود؟
بايد اين معنا را بررسى كنيم كه در بحث بساطت و تركيب كه مىخواهيم وارد شويم آيا معناىبساطت و تركيب به آن كيفيتى است كه اول مطرح كردم و از مرحوم آخوند(ره) هم آن معنا را استفادهكرديم يا اين كه بساطت و تركيب به اين كيفيتى است كه بعض الاعلام(ره) مطرح كردند و شاهدىهم بر آن اقامه كردند؟
تمرينات
نظر مرحوم آخوند(ره) در معنا و مفهوم بسيط و مركب به تحليل عقلى چيست
نظر بعض الاعلام(ره) در معنا و مفهوم بسيط و مركب چيست
ماده مشتقات چند معنا دارد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...