• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 تفصيلات بحث مشتق (اقوال آن) 177

    مقدمه درس



    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    تنبيهات بحث مشتق



    تنبيه اول: بساطت و تركيب مفهوم مشتق

    در باب مشتق، توجه به امورى لازم است: يك امر اين است كه آيا معنا و مفهوم مشتق «شى‏ءٌبسيطٌ أو مركب؟» مفهوم بسيط يا مفهوم مركب است؟ چون در اين معنا ترديدى نيست كه ابزار ولوازمى كه براى تحقق معناى اشتقاقى لازم است، اين ابزار و لوازم امورى متعددى هستند. حتماً بايدذاتى وجود داشته باشد و مبدأ و حدثى تحقق داشته باشد و بين اين ذات و مبدأ تلبس و ارتباط تحقق‏داشته باشد، تا يك عنوان اشتقاقى صدق كند. در اين كه اين مقدمات متعدده لازم است، نمى‏شودترديد كرد ولو اين كه بعضى‏ها به يك معنا ترديد كرده‏اند. اما بحث اين است كه آيا موضوع له مشتق‏و آن معنايى كه با شنيدن هيئت مشتق در ذهن مى‏آيد و به عنوان يك مفهوم تصورى مطرح است،همان طورى كه ما ذكر كرديم كه در باب مشتق، نزاعِ در معناى تصورىِ آن داريم، مى‏خواهيم ببينيم‏اين هيئت، مفاد و موضوع له آن چيست؟ معناى مفردى آن چيست؟ حالا نزاع در اين است كه آيا آن‏معناى مفردى و تصورى، معناى بسيط يا معناى مركبى است؟ مقصود از بساطت و تركيب در اينجإے؛ظظچيست؟ «ما معنى البساطة و ما معنى التركيب»؟
    همان طور كه مرحوم آخوند(ره) در آخر اين تنبيه بعد از آن كه از اصل مسأله فارغ مى‏شوند ودليل محقق شريف(ره) را با اشكالات و مناقشات مطرح مى‏كنند، در آخر يك تنبيهى را ذكرمى‏فرمايند: مقصود ما از بساطت همين معناست كه با شنيدن مشتق يك معنا در ذهن ما بيايد، يك‏معنا را ادراك و تصور كنيم، ولو اين كه همين معناى واحد، همين متصورى كه شى‏ء واحد هست اگربا تحليل عقل و با تعمّل عقل ملاحظه كنيم و با آن رفتار كنيم همين شى‏ء واحد چه بسا انحلال به‏شيئين پيدا مى‏كند، با تحليل عقلى همين شى‏ء متصور واحد «ينحل الى شيئين». اما اين انحلال بابساطت منافاتى ندارد. اين انحلال عقلى ضربه‏اى به بساطت نمى‏زند. در عين اين كه با فعاليت عقل‏و با تعمل عقلى، منحل به شيئين مى‏شود لكن در عين حال ما اين را بسيط ملاحظه مى‏كنيم، امر واحدملاحظه مى‏كنيم.
    تشبيهى كرده‏اند كه البته اين تشبيه به نظر ما تمام نيست، مى‏فرمايند: وقتى كه شما كلمه حجر رامى‏شنويد، از حجر يك معنا بيشتر در ذهن شما نمى‏آيد. با شنيدن كلمه شجر يك معناى واحد درذهن شما مى‏آيد، اما همين معناى واحد وقتى كه با تحليل عقلى روبرو مى‏شود، شما حجر را «بشى‏ءٍله الحجرية» تحليل مى‏كنيد، شجر را «بشى‏ءٍ له الشجرية» تحليل مى‏كنيد. پس در مقام تحليل، شجر وحجرى كه يك معناى واحد و يك مفهوم بسيط بيشتر ندارد، انحلال «بشى‏ءٍ له الحجرية و شى‏ءٍ له‏الشجرية» پيدا مى‏كند. ايشان اين تشبيه را در اين رابطه بيان كرده‏اند، در حالى كه به نظر مى‏رسد كه‏اين تشبيه ايشان، يك تشبيه صحيحى نيست، براى اين كه آن تحليلى را كه در باب مشتق داريم غير ازتحليلى است كه در باب حجر و شجر داريم. در باب حجر ولو اينكه شما حجر را «بشى‏ءٍ له‏الحجرية» تحليل مى‏كنيد و شجر را «بشى‏ءٍ له الشجرية» لكن اين شى‏ءٍ كه شما لذا اين تشبيهى را كه مرحوم آخوند (ره) ذكر مى‏كنند به نظر ما تشبيه صحيحى نيست، اما اصل‏مسأله همين است كه ايشان مى‏فرمايد، معناى بساطت مفهوم مشتق اين است كه عند استماع مشتق،يعنى وقتى كه انسان لفظ ضارب يا قاتل را مى‏شنود يك معنا در ذهنش مى‏آيد، يك معنا را درك‏مى‏كند، يك معنا را لحاظ و تصور مى‏كند ولو اين كه اين معنا با تعمّل و عمل عقلى انحلال پذير است‏و منحل به شيئين و يا «ربما ثلاثة اشياء» بشود، اما اين انحلال ربطى به اصل معنا ندارد، معنايش شى‏ءٌواحد است، همان است كه شما فرضاً با شنيدن كلمه ضارب به حسب لغت فارسى مى‏گوييد: زننده.از شما بپرسند اين زننده چه مفهومى است؟ مفهوم بسيط است يا مركب؟ شما مى‏گوييد: زننده يك‏مفهوم بسيطى است، اما اگر تحليلش كرديم البته با تحليل انحلال پيدا مى‏كند، اما در عالم مفهوميّت ودر عالم مدلوليّت شى‏ء واحد است و متصور واحد شناخته مى‏شود. پس بساطت معنايش اين است.

    مراد از تركيب در مقابل بساطت

    چيزى كه در مقابل اين بساطت واقع مى‏شود، تركيب است، تركيب به معناى همان تركيب‏تصورى، به معناى همان تركيب ادراكى و لحاظى. يعنى همان طورى كه شما از شنيدن دو كلمه ولواينكه دو كلمه ارتباطشان هم ارتباط ناقص باشد كه حتماً هم بايد ارتباط ناقص را ما مورد مثال قراردهيم، مثل يك مضاف و مضاف اليه است، اگر يك مضاف و مضاف اليهى را شما شنيديد، با شنيدن‏مضاف و مضاف اليه، چند معنا در ذهن شما ادراك و تصور مى‏شود؟ وقتى كه مى‏شنويد پسر زيد،پسر زيد ولو اين كه اين نسبت ناقصه است، يعنى جمله‏اى تحقق پيدا نكرده، از نظر ادبى چيزى‏نيست كه به اصطلاح «يصح السكوت عليها» باشد، اما بحث در آن جهت نيست، بحث در اين است‏كه با شنيدن «ابنُ زيدٍ» چند معنا در ذهن شما مى‏آيد؟ بلا اشكال دو معنا در ذهن شما مى‏آيد، يك معنامفاد مضاف و يك معنا مفاد مضافٌ اليه شما است و ارتباطى كه بين مضاف و مضاف اليه وجود داردكه اگر به جاى كلمه ابن، كلمه غلام بگذارند، آن معنا در ذهن شما نمى‏آيد و اگر به جاى مضاف اليه‏زيد، عمرو را مضاف اليه قرار دهند، آن معناى تركيبى در ذهن شما نخواهد آمد. پس در مقابل‏بساطتى كه ما الآن رويش بحث داريم عبارت از تركيب به اين معنا است كه با شنيدن مشتق مثل اين‏كه انسان دو لفظ و دو كلمه شنيده، همان طور كه با شنيدن دو كلمه، يك معناى مركب ناقصى به ذهن‏انسان مى‏آيد. آيا با شنيدن ضاربٌ هم يك معناى تركيب ناقصى به ذهن انسان خطور مى‏كند؟ مثل‏اين كه ضارب كانّ معنايش اين باشد، يعنى شى‏ءٌ أو «ذاتٌ ثبت له الضرب» اگر شما به جاى كلمه‏ضاربٌ اين عبارت را مى‏شنيديد مثل اينكه تعبير كنيم و بگوييم: «ذاتٌ ثبت له الضرب»، شما ازشنيدن اين كلمه، يك معناى تركيبى ناقص در ذهنتان مى‏آيد، از كلمه ذاتش يك معنا، از كلمه ضربش‏يك معناى ديگر، از كلمه (له) كه ارتباط بين ذات و ضرب را دلالت مى‏كند يك معناى سومى به نام‏نسبت در ذهن شما مى‏آيد؟ آنهايى كه مسأله تركيب را در باب مشتق قائل هستند، بايد چنين حرفى‏بزنند و بگويند: ما از شنيدن كلمه «ضاربٌ بما انّ له مادةٌ و هيئة» يك معناى تركيبى به ذهنمان مى‏آيد،حالا آن معناى تركيبى سه جزء دارد كه (ذات) يك جزء است (حدث) يك جزء است، (نسبت) جزءديگر؛ يا اين كه آن معناى تركيبى دو جزء بيشتر ندارد، يكى عبارت از (حدث) است و يكى «نسبةالحدث الى الذات»، «و اما نفس الذات، فهو خارجٌ عن معنى المشتق و عن موضوع له هيئة المشتق».
    پس تركيبى كه در اينجا تصور مى‏شود مثل تركيبى است كه در رابطه با دو لفظ است، منتها دولفظى كه تركيب ناقص داشته باشد، نه يك تركيب كامل «يصح السكوت عليها» و بساطت هم درمقابل اين قرار خواهد گرفت. آن چه در اين باب به نظر مى‏رسد، اين است.
    (سؤال ... و جواب استاد): واقعيت يعنى همان موضوع له است. واقعيتى كه شما مى‏گوييد، يعنى‏واقعيت خارجيه، يا موضوع له مشتق را مى‏خواهيم ببينيم چيست؟ ما كه در باره بساطت و تركيب‏معناى مشتق بحث مى‏كنيم، مى‏خواهيم ببينيم موضوع له چيست؟ چه كار به واقعيت خارجيه داريم.مى‏خواهيم ببينيم معنايى را كه واضع مشتق را برايش وضع كرده عبارت از چه معنايى است؟

    نظر بعض الاعلام(ره) در معناى بسيط و مركب

    بعض الاعلام على ما فى كتاب المحاضرات، شديداً انكار كرده‏اند كه بساطت و تركيب به اين‏معنايى باشد كه ما ذكر كرديم، اين معنايى را كه تا به حال براى بساطت و تركيب ذكر كرديم و حرف‏مرحوم آخوند(ره) را هم تأييد براى اين معنا قرار داديم گرچه در مثال ايشان يك مناقشه‏اى را ذكركرديم لكن اصل حرف، حرف صحيحى به نظر مى‏رسيد كه مرحوم محقق خراسانى(ره) بيان كرده‏بودند و بالاخره خلاصه حرف ما اين شد كه معناى بساطت همان بساطت در عالم ادراك و در عالم‏لحاظ و در عالم تصور است و اين بساطت منافات ندارد با اينكه با تحليل عقلى يك تركيبى در بطنش‏وجود داشته باشد و انحلال به شيئين يا ثلاثة اشياء پيدا كند. در مقابل اين بساطت طبعاً تركيبى كه‏قائل به تركيب مى‏تواند مدعى شود همان تركيب در مقام تصور و تركيب در مقام ادراك است كه‏معناى تركيب در مقام تصور و ادراك يعنى با شنيدن مشتق دو معنا در ذهن مى‏آيد، سه معنا در ذهن‏مى‏آيد، همان طورى كه از شنيدنِ عبارت «ذاتٌ ثبت له الضرب» چند معنا در ذهن مى‏آيد، قائل به‏تركيب بايد بگويد كه از شنيدن كلمه ضارب همان «ذاتٌ ثبت له الضرب» مثلاً دو معنا در ذهن انسان‏مى‏آيد، ما اين طور بساطت و تركيب را معنا مى‏كنيم. اما بعض الاعلام شديداً اين معنا را منكرهستند، ايشان مى‏فرمايد: اين معنايى را كه شما براى بساطت مى‏كنيد (اين را قائل به تركيب‏مى‏گويد) يعنى تركيب معنايش اين است، تركيب اين نيست كه در مقام تصور دو معنا در ذهن بيايد،تركيب اين نيست كه از شنيدن كلمه ضارب دو معنا ولو ناقصاً در ذهن انسان بيايد، تركيب همين‏است كه شما مى‏گوييد با تعمّل عقلى و با تحليل عقلى انحلال به دو معنا يا بيشتر پيدا مى‏كند، اين‏اسمش تركيب است. حالا اگر اين اسمش تركيب شد، معناى بساطت چيست؟ «ما معنى البسيط وكون معنى المشتق بسيطاً»؟
    ايشان مى‏فرمايد: معناى بساطت همان طورى كه محققين قائل شده‏اند عبارت از اين است كه‏مشتق يك معنايى دارد كه اگر شما صدتا تحليل عقلى هم كنارش بگذاريد قابل اين نباشد كه انحلال‏به دو معنا يا بيشتر پيدا كند، با تحليل عقلى هم انحلال پذير نيست و با تحليل عقلى هم نمى‏شود هيچ‏كارش كرد. مشتق را چطور معنا كنيم كه با تحليل عقلى هم قابل انحلال نباشد؟ اگر معناى «ضارب»زننده باشد، زننده را شما هر چه هم نخواهيد تحليل كنيد، بالاخره با تحليل عقلى زننده به زيد وضرب و ارتباط زيد به ضرب انحلال پيدا مى‏كند. پس مشتق را چگونه معنا كنيم كه حتى با انحلال‏عقلى هم قابل انحلال به دو معنا يا بيشتر نباشد؟ ايشان مى‏فرمايند: اين طورى بگوييم كه محققين‏گفته‏اند، بگوييم كه ضارب معنايش همان معناى ضرب است. ما در رابطه با ماده مشتقات بحث‏كرديم و گفتيم كه ماده مشتقات يك معنايى است كه در تمامى مشتقات اين معنا سريان و جريان داردو در هر مشتقى مثلاً يك اضافه‏اى در فعل ماضى يا در فعل مضارع، يك اضافه‏اى در امر و نهى پيدامى‏كند، اما همان ماده عنوانش لفظاً و معنى در تمامى مشتقات از اين ماده محفوظ است. در ماده«ضرب يضرب»، گفتيم كه معناى ماده عبارت از كتك است. كتك نه اضافه به فاعل دارد فى نفسه، نه‏اضافه به مفعول دارد فى نفسه، نه اضافه به زمان دارد به هيچ وجه، بگوييم: كتك و ما تعبير كرديم«ضاد» و «راء» و «باء» اين لفظ ماده است، معنايش هم عبارت از كتك است. قائل اين طور مى‏گويد:ضارب همان ضرب است، ضرب هم در معنا يك سرِ سوزن اضافه بر ماده كتك ندارد و اگر اضافه‏معنا كرديد ضرب را به معناى كتك زدن، بدانيد ضرب هم مشتق است. اگر بخواهيد از حالت‏اشتقاقى بيرونش بياوريد و همان معناى ماده را «ليس الا» كلمه ضرب بر او دلالت داشته باشد و حتى‏تعبير كرديم كه ممكن است بگوييم: اين هيئت مصدرى غير از هيئت اسم فعل ماضى و مضارع ومانند اينهاست، اين هيئت مصدرى براى افاده معنايى زائد بر ماده وضع نشده، بلكه هيئت مصدربراى امكان تنطّق به ماده وضع شده و الاّ هيئت مصدرى سر سوزنى زائد بر معناى ماده چيزى را افاده‏نمى‏كند.
    حتى اين كه مى‏گويند: مصدر در آخرش (دال و نون) يا (تا و نون) است، اين حرف را هم كنارمى‏گذاريم مى‏گوييم: ضرب يعنى كتك «ضاد» و «راء» و «باء» معنايش اين بود اين هيئت مصدر براى‏چيست؟ مى‏گوييم: اين هيئت مصدر براى امكان تنطّق به ماده است. بالاخره اگر انسان بخواهد به‏ماده تكلم و تنطّق داشته باشد، طبعاً در ضمن يك هيئتى اين ماده بايد تحصّل و تحقق پيدا كند. اين‏فقط براى اين آمده كه تحصّل به ماده را برساند بدون اين كه در معناى ماده چيزى را اضافه كرده باشد.پس در حقيقت معناى ضرب كتك است. آيا شما در معناى ماده كه عبارت از كتك است هر چه هم‏بخواهيد تحليل عقلى را به كار ببريد و هر چه فعاليت عقل را در اينجا قوى كنيد، آيا معناى كتك‏انحلال پذير است؟ آيا كتك را مى‏شود به دو معنا منحل كنيد؟ آيا با انحلال عقلى به كتك مى‏شودتركيب بدهيد و از بساطت آن را بيرون بياوريد؟
    قائل اين طور مى‏گويد: ما معتقديم كه ضارب از نظر معنا، همان معناى ضرب را دارد، همان‏طورى كه معناى ضرب ولو با تحليلهاى دقيق قابل انحلال نيست، معناى ضارب هم همين طوراست، اصلاً ضارب و ضرب «لهما معنى واحد» منتها فرقى كه بين ضرب و ضارب وجود دارد در يك‏مسأله اعتبارى و در مسأله‏اى با اعتبار خود انسان بستگى دارد و آن عبارت از اين است كه اگر شماضرب را (بشرط لا) اعتبار كرديد «زيدٌ ضربٌ» غلط است، اما همين ضرب را اگر (لا بشرط) اعتباركرديد، قيافه ضرب را برمى‏داريد و جايش ضارب مى‏گذاريد و حمل ضارب بر زيد مى‏كنيد، يك‏حمل صحيح و قابل قبول مى‏شود و الاّ در باطن، ضارب: «معناه الضرب»، منتها «زيدٌ ضربٌ» غيرصحيح است، اما «زيدٌ ضاربٌ» صحيح است و اين صحت و عدم صحت «يدور مدار الاعتبار». اگرمعناى ضرب و كتك را شما بشرط (لا) از حمل و بشرط (لا) از اتحاد با زيد ملاحظه كرديد، اين‏ضرب قابل حمل بر زيد نيست و نمى‏توانيد قضيه حمليه تشكيل دهيد. اما همين معنا را بدون كم وزياد اگر (لا بشرط) ملاحظه كرديد، يعنى طورى ملاحظه كرديد و آن را ديديد كه بتواند اتحاد با زيدپيدا كند و قضيه حمليه «زيدٌ ضاربٌ» تشكيل داده شود، شما عنوان ضارب را به كار مى‏بريد، «فلافرق بين الضارب و الضرب من جهة المعنى اصلاً فكما انّ الضرب» با هيچ گونه انحلال و تحليل‏عقلى قابل اين نيست كه انحلال به دو معنا پيدا كند، ضارب هم كه از ضرب است «يكون كذلك».منتها فرقشان در مسأله صحت حمل و عدم صحت حمل است، آن هم ريشه‏اش يك امر اعتبارى‏است كه در مصدر به صورت (بشرط لا) معتبر شده و در اسم فاعل به عنوان (لا بشرط) مطرح است.
    پس آنچه را كه بعض الاعلام(ره) در رابطه با بساطت و تركّب معناى مشتق مطرح مى‏كنند،عبارت از اين است كه آن تركيب‏هاى دو كلمه‏اى مثل «ابنُ زيدٍ و غلام عمروٍ» اينها را كنار بگذاريد،اينها ربطى به بحث ما نحن فيه ندارد، آنچه محور بحث است در بساطت و عدم بساطت همين است‏كه آيا معناى مشتق يك معنايى است كه «عند الانحلال ينحل الى شيئين أو ازيد؟» اين طورى كه‏مرحوم آخوند(ره) فرمودند و اسمش را بساطت گذاشتند يا اين كه معناى مشتق يك معناى بسيطى‏است كه با هيچ گونه تحليل هم قابل انحلال به دو معنا يا بيشتر نخواهد بود؟
    بايد اين معنا را بررسى كنيم كه در بحث بساطت و تركيب كه مى‏خواهيم وارد شويم آيا معناى‏بساطت و تركيب به آن كيفيتى است كه اول مطرح كردم و از مرحوم آخوند(ره) هم آن معنا را استفاده‏كرديم يا اين كه بساطت و تركيب به اين كيفيتى است كه بعض الاعلام(ره) مطرح كردند و شاهدى‏هم بر آن اقامه كردند؟

    تمرينات

    نظر مرحوم آخوند(ره) در معنا و مفهوم بسيط و مركب به تحليل عقلى چيست
    نظر بعض الاعلام(ره) در معنا و مفهوم بسيط و مركب چيست
    ماده مشتقات چند معنا دارد