چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
تفصيلات بحث مشتق (اقوال آن)
تدریس استاد
متن
40 تفصيلات بحث مشتق (اقوال آن) 176
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
استدلال اعمى به آيات قرآن
يكى از ادلهاى كه قائل به اعم به آن استدلال كرده بود، امثال اين دو آيه شريفه است «السارق والسارقة فاقطعوا ايديهما» و «الزانية و الزانى فاجلدوا كل واحد منهما مأة جلدة» به اين كيفيت كه درهنگام اجراى حدّ بايد اين عناوين به حسب حقيقت صادق باشد، قطع، بايد مربوط به سارق و سارقهباشد. جلد، بايد مربوط به زانى و زانيه باشد، در حالى كه اينها در هنگام اجراى حد «انقضى عنهماالمبدأ» در هنگام تلبس به مبدأ زنا و مبدأ سرقت تحقق ندارد. پس اگر بگوييم: در هنگام اجراى حدّ،اينها حقيقتاً زانى و سارق نيستند، اين خلاف ظاهر آيه شريفه است و اگر بگوييم: هستند، لابد بايدمشتق، در ماانقضى هم حقيقت باشد، براى اين كه در هنگام اجراى حد، هيچ گونه تلبسى تحققندارد. پس اين قبيل آيات، دلالت بر اين مىكند كه مشتق حقيقت در ماانقضى است.
عدم دخالت عناوين اشتقاقيه
جوابى كه از استدلال به اين قبيل آيات داده شده، يكى اين است: كأنّ از خارج مىدانيم كه اينآياتى كه در مقام بيان حدود الهيه وارد شده، آنها به اين عناوين كارى ندارد. آنچه موجب تحقق حداست اصل تحقق مبدأ از يك انسان است، تحقق سرقت از انسان، موجب حد است، تحقق زنا ازانسان موجب حد است، اما اين كه اين عناوين اشتقاقيه هم دخالت در اين مسائل داشته باشد
لحاظ حال نسبت در عناوين
جواب دومى كه از اين داده شده اين است كه بگوييم: ما در اين عناوين حال نسبت را ملاحظهمىكنيم. آيا معناى السارق چيست؟ «السارق» يعنى «من كان متلبساً بالسرقة فى الحال» اين استمعناى السارق يا السارق با اين معنا هم مىسازد، يعنى «من كان متلبساً بالسرقة فى ظرف السرقة»؟اگر معناى السارق اين باشد كه در حقيقت جرى به لحاظ همان حال تلبس باشد، مثل «زيدٌ كانضارباً» اگر ديروز متلبس به ضرب شد، ديگر «زيدٌ كان ضارباً» اين انقضى عنه المبدأ نيست، شما درهمان حال صدور ضرب و تلبس به ضرب، نسبت را هم به لحاظ همان حال جارى مىكنيد، تطبيق رابه لحاظ همان حال تلبس مىدهيد. اگر زيد ديروز متلبس به ضرب بوده و شما امروز بگوييد: «زيدٌكان ضارباً» اين ماانقضى عنه المبدأ نيست، اين نسبت به لحاظ همان حال تلبس و صدور تحقق پيداكرده. اگر السارق و السارقه را اين طورى معنا كنيم، يعنى «من كان متلبساً بالسرقة» و تلبسش بهسرقت و جرى شما اين عنوان را بر او به لحاظ همان حال تحقق سرقت باشد، مثل اينكه السارقمعنايش اين باشد، يعنى «من كان سارقاً فى ظرف تحقق السرقة، من كان زانياً فى ظرف تحقق الزنا»اين ديگر مسأله مجازيت نيست به لحاظ اين كه «لايكون مما انقضى عنه المبدأ» بلكه به لحاظ همانتلبس جرى هم واقع شده است و نسبت تحقق پيدا كرده است.
بيان اطلاق در باب مشتق
جواب سومى هم در كار است كه بعض الاعلام(ره) ذكر مىفرمايند. ايشان مىفرمايد: ما مسألهماانقضى را ببينيم اصلاً كجا قابل تصور است؟ در قضاياى خارجيه، مىتوانيم مسأله ماانقضى راتصور كنيم، مثلاً زيدى كه ديروز «تحقق منه الضرب» بگوييم: «زيد اليوم ضاربٌ» زيدى كه ديروز«تحقق منه الضرب» اگر امروز گفتيم: «زيد اليوم ضاربٌ» اين انقضى عنه المبدأ است، براى اين كهامروز زيد دستش به چوب و تازيانه دراز نشده، ديروز اين معنا از او تحقق پيدا كرده است. پس درحقيقت اين زيد خارجى كه ديروز «تحقق منه الضرب» شما در اطلاق عنوان ضارب دو جورمىتوانيد اطلاق كنيد: تارة بگوييد: «زيدٌ كان ضارباً» به لحاظ حال تلبس، اخرى هم به لحاظ حالانقضاء بگويد: «زيد اليوم ضاربٌ». اگر گفتيد: «زيد اليوم ضارب» اين ماانقضى عنه المبدأ است براىاينكه اصل ارتباط با مبدأ ديروز تحقق داشته و امروز هيچ گونه ارتباطى با مبدأ پيدا نكرده است. درقضاياى خارجيه اما ايشان مىفرمايند: اگر ما يك عنوانى را به صورت قضيه حقيقيه بيان كرديم، فرق بين قضيهحقيقيه و قضيه خارجيه اين است كه در قضيه حقيقيه، حكم روى خصوص افراد محققة الوجودنرفته، هم افراد محققة الوجود را و هم افراد مقدرة الوجود را مىگيرد، اما به خلاف قضيه خارجيه كهاختصاص دارد به خصوص افراد محققة الوجود. در قضاياى حقيقيه، كلى افراد، اعم از محققةالوجود و مقدرة الوجود است. اگر حكم رفت روى قضيه به نحو قضيه حقيقيّه، ايشان مىگويد: «ماانقضى عنه المبدأ» را اينجا چگونه تصور كنيم؟ براى اينكه معناى قضيه حقيقيه اين مىشود كه «كلما وجد فى الخارج و كان كذا يترتب عليه كذا» اگر يك عنوان اشتقاقى مطرح شد، مثل همين «السارقو السارقة و الزانية و الزانى» كه اين به صورت قضيه حقيقيه مطرح است، وقتى به صورت قضيهحقيقيه مطرح شد «السارق و السارقة» را چگونه معنا كنيم تا ببينيم ماانقضى عنه المبدأ در آن تصورمىشود يا نه؟ «ما معنى السارق و السارقة»؟ بايد بگوييم: «كل انسان وجد فى الخارج و كان سارقايجب على الحاكم قطع ايديه» بايد دستهايش قطع شود.
اين «كل ما وجد فى الخارج و كان سارقا» دو حال ندارد، يك حال متلبس و يك حال ماانقضى. درعنوان اين قضيه اصلاً چگونه مىتوانيم تصور كنيم؟ بايد بگوييم: «كل انسان وجد فى الخارج و قدتلبس بالسرقة تحقق منه الزنا و السرقة»؟ در اين عنوان ديگر ماانقضى چگونه تصور مىشود؟ مانيامديم روى شخص زيد تكيه كنيم و بگوييم: «ان لزيد حالتين، حالة التلبس و حالة الانقضاء» ديروزمتلبس به ضرب بوده، امروز «انقضى عنه الضرب» است و ما دو جور بخواهيم عنوان ضارب رامنطبق كنيم، يكى «زيدٌ كان ضاربا» يكى «زيدٌ اليوم ضارب». در قضيه خارجيه اين معنى پس معناى السارق اين مىشود: «كل انسان وجد فى الخارج و قد تلبس بالسرقة يجب قطعايديه» اين «و قد تلبس بالسرقة» را چگونه مىخواهيد دو حال فرض كنيد؟ يك حال تلبس بالمبدأ ويك حال تلبس منقضى شده و حالا مىخواهيم ببينيم عنوان السارق براى آن صدق مىكند يا نه؟
لذا همين طورى كه ايشان مىفرمايند و مطلب خوبى هم هست، ما در قضاياى حقيقيه اصلاًمىتوانيم ماانقضى عنه المبدأ (سؤال ... و جواب استاد): وقتى كه قانون مىخواهد پياده شود، با چه چيز پياده مىشود؟ پسملاك، اصل تحقق عنوان است، انقضى ديگر ندارد. آن را كه شما موضوع براى حكم قرار داديد،انسان متلبس به سرقت است.
انسان متلبس به سرقت كه «ماانقضى عنه السرقة» در بارهاش نيست. انسان متلبس به سرقت اگردليل، اگر آيه شريفه اين طورى مىگفت: «يجب قطع ايدى الانسان المتلبس بالسرقة» شما باز در اينماانقضى تصور مىكرديد؟ «الانسان المتلبس بالسرقة» باز ماانقضى دارد؟ موضوع، انسان متلبس بهسرقت است، اين «تلبس بالسرقة ام لا»؟ يا تلبس يا لم يتلبس. تلبس و انقضاء به اين قاعده ارتباطىندارد، به اين دليل ديگر نمىتواند تلبس و انقضاء ارتباط پيدا كند. آن درباره شخص است. درشخص زيد گفتيم:
استدلال به آيه «لا ينال عهدى الظالمين»
آخرين دليلى كه اينها به آن استدلال كردهاند همين دليلى است كه مرحوم آخوند(ره) در كفايهذكر كردهاند كه در بعضى از روايات استدلال شده به اين آيه شريفه كه در رابطه با منصب شامخامامت وارد شده: «و اذ ابتلى ابراهيم ربّه بكلمات فأتمهن قال إنى جاعلك للناس اماماً قال و منذريتى» ابراهيم(عليه السلام) عرض كرد: آيا از ذريه من هم نصيبى در رابطه با اين امامت هست يا نه؟خداوند فرمود: «لاينال عهدى الظالمين» اين عهد من كه عبارت از همان امامت است، به ظالميننمىرسد و ظالمين نصيبى از امامت ندارند. ائمه (عليهم السلام) بر حسب بعضى از رواياتاستدلال به اين آيه كردهاند بر اين كه اين خلفاى ثلاثه چون سابقه بتپرستى داشتهاند و بتپرستى ازبزرگترين ظلمهايى است كه تحقق پيدا مىكند «إن الشّركَ لظلمٌ عظيمٌ» كسى كه سابقه بتپرستى داردو در حقيقت سابقه ظلم دارد، اين آيه شريفه مىگويد: «لاينال عهدى الظالمين».
قائل به اعم اين طورى استدلال كرده به اين استدلال ائمه(عليهم السلام) كه اين خلفاء ثلاثه درحال تصدى خلافت و تصدى زمام امور مسلمين كه بلا اشكال بتپرست نبودند، اينها سابقهبتپرستى داشتهاند. اينها در زمان جاهليت و قبل الاسلام بتپرست بودهاند، اگر ظلمى بوده بهعنوان پرستش بت، مربوط به قبل از اسلام است، مربوط به قبل از تصدى زعامت و زمام امورمسلمين است، پس چرا أئمه(عليهم السلام) به اين آيه تمسك كردهاند؟ گفتهاند: معلوم مىشود كهعنوان ظالم كه عنوان اشتقاقى است چون در ماانقضى عنه المبدأ هم بنحو حقيقت صادق است، لذاخلفاء ثلاثه در همان زمان تصدى هم ظالم بودهاند حقيقتاً، ولو انقضى عنهم الظلم، ولو اين كه اينظلم مربوط به قبل از اسلام و در زمان بتپرستى و زمان جاهليت بوده، لكن در همان ظلم در زمانجاهليت سبب مىشود كه در زمان تصدى خلافت هم عنوان ظالم حقيقتاً بر اينها اطلاق شود و اگرعنوان ظالم حقيقتاً اطلاق نشود، استدلال أئمه (عليهم السلام) به اين آيه شريفه براى ابطال امامت وخلافت آنها خداى ناكرده استدلال غير صحيحى خواهد بود. پس در حقيقت استدلال متفرع بر ايناست كه در زمان تصدى خلافت هم اينها حقيقتاً ظالم باشند و ظالم بودن اينها بنحو حقيقت مبتنى براين است كه مشتق حقيقت در اعم باشد و الا اگر حقيقت در اعم نباشد اينها در زمان تصدى خلافت،آثار بتپرستى و شرك در آنها وجود نداشته، بلكه مربوط به زمان جاهليت و قبل الاسلام بوده، اينهااين طورى به اين آيه استدلال كردهاند.
نحوه اخذ عناوين در موضوعات احكام
لكن همان طورى كه مرحوم آخوند(ره) ذكر كردهاند و ديگران هم تقريباً همين مطلب را با كم وزياد بيان كردهاند، عناوينى كه در موضوعات احكام و آثار حتى آثار از قبيل «لا ينال عهدى» قرارمىگيرد، اينها سه جور مىتواند باشد:
يك وقت عنوان، عنوانى است كه نفس العنوان هيچ گونه دخالتى ندارد بلكه اين عنوان مشيراست. واقعى كه دخالت دارد آن خصوصيتى است كه در مشاراليه موجود است، مثل اينكه فرض كنيديك آقايى ايستاده نماز مىخواند، اين مثلاً پسر فلان شخص است، شما به رفيق خود مىگوييد: بروپشت سر او نماز بخوان. اين پسر فلان شخص بودن، هيچ مدخليتى در جواز اقتداء ندارد، آنچهدخالت در جواز اقتداء دارد مسأله عدالت است، منتها پسر فلان بودن، عنوان مشير به همان عدالتىاست كه دخالت در جواز اقتداء دارد. از اين تعبير مىكنند به عنوان مشير كه هيچ گونه مدخليتى براىعنوان نفس پسر فلانى بودن تحقق ندارد.
اما گاهى از اوقات عناوين خودش دخالت دارد اينجا هم كه دخالت دارد دو جور است: يك وقتدخالت به اين كيفيت دارد كه نفس تحقق مبدأ، عليّت دارد براى حدوث حكم و بقاء حكم كه نفستحقق مبدأ و نفس تحقق اين ارتباط بين ذات و مبدأ، همين كفايت مىكند كه حكم به دنبالش بيايد،ولو اين كه بعداً هم اين ارتباط زائل شود، بعداً هم اين تلبس از بين برود، لكن حدوث التلبس وحدوث المبدأ، عليت دارد براى اصل الحكم و بقاء الحكم.
اما گاهى از اوقات اين است كه حكم دائر مدار عنوان است، تا عنوان هست حكم هم است، تاعنوان از بين رفت حكم هم از بين مىرود؛ يعنى تلبس به مبدأ «حدوثاً و بقاءً فى حدوث الحكم وبقاء الحكم» دخالت دارد.
اما عنوان ظالمى كه در اين آيه ذكر شده، پيداست كه عنوان مشير نيست مثل نماز پشت سر پسرفلانى نيست بلكه اين عنوان ظالم نقش دارد، بحث در اين است كه نحوه نقش و ارتباطش چطورىاست؟ آيا نفس حدوث ظلم و تحقق مبدأ ظلم، محروميت از ولايت و امامت الهى مىآورد ولو اينكه يك آن انسان متلبس به ظلم بشود و بعد هم تلبس از بين برود؟ آيا «لاينال عهدى الظالمين»معنايش اين است كه اگر كسى در طول زندگىاش يك لحظه با ظلم ارتباط پيدا كرد، اين محروميتاز امامت الهيه و خلافت الهيه دارد يا اينكه «لا ينال عهدى الظالمين» معنايش اين است كه ظالم «مادامكونه ظالماً لا يصير اماماً» اما اگر پنجاه سال هم ظلم كرده باشد و بعد تلبس به ظلم كنار برود، هيچمانعى ندارد امامت ما به او خواهد رسيد؟ آيا عنوان الظالمى كه در «لاينال عهدى» مطرح استمخصوصاً به قرينه صدر آيه، كه صدر آيه خيلى مسأله امامت را بالا مىبرد، تا جايى بالا مىبرد كهابراهيم در حال نبوّت وقتى كه مىخواست به مقام امامت برسد، آن وقت: «فأتمهن قال انى جاعلكللناس اماماً»؛ يعنى اگر ابراهيم(عليه السلام) هم كلمات پرورگار را اتمام نمىكرد، اگر ابراهيم هم ازآن آزمايشهاى تند و تيز بيرون نمىآمد كه حقاً آزمايشى در مورد ابراهيم شده كه تاريخ قبل و بعد،مثلش را نشان نداده است كه كسى مأموريت ذبح فرزندش را پيدا كند بدون اين كه اين يك مسألهشوخى يا مسأله رؤيايى باشد. ابراهيم با اين آزمايشات «قال انى جاعلك للناس اماماً» آن وقت با اينامامت با اين خصوصيات چه مناسبت دارد؟ آيا پنجاه سال ظالم بودن مىسازد با اين امامت؟ ده سالبتپرستى مىسازد با اين امامت؟ يا آنكه تناسب با اين امامت دارد يك دامن پاك است كه در سراسرعمر لحظهاى با ظلم و بتپرستى ارتباط پيدا نكرده باشد و الاّ امامت پرورگار تبارك و تعالى هزارانمرتبه از نبوّت بالاتر است بر حسب همين آيه شريفهاى كه در اينجا تلاوت شد.
پس اين آيه به مناسبت اهميت مقام امامت، مىخواهد بگويد: «لاينال عهدى» آن كسى را كهتلبس «بالظلم ولو لحظةً» اگر يك لحظه هم متلبس به ظلم شده باشد، اين دور از مقام امامت و از مقامشامخ خلافت الهيه است. اگر معناى آيه اين شد كه حتماً هم معناى آيه همين است، اين ديگر چهارتباطى دارد كه كلمه ظالم حقيقت در اعم باشد، مىخواهد حقيقت در اعم باشد يا نباشد، بالاخرهخلفاء ثلاث به لحاظ حال بتپرستىشان كه حقيقتاً ظالم بودند ولو اين كه در حال تصدى خلافت بهحسب ظاهر عنوان ظلم و بتپرستى را نداشتند و همان ظلم بلحاظ حال بتپرستى سبب مىشود كهآيه در مقابل اينها بايستد و اينها را از مقام شامخ امامت و خلافت الهيه دور كند. پس در حقيقتاستدلال أئمه (عليهم السلام) به اين آيه و بالجمله در اصل بحث مشتق همان طورى كه ذكر شد مشتق حقيقت در خصوص متلبس استو قائل به اعم، نه ثبوتاً مىتواند براى مدعاى خودش حرفى داشته باشد و نه اثباتاً براى مدعاىخودش دليلى مىتواند اِقامه كند.
تمرينات
ادله قائلين به اينكه مشتق حقيقت در أعم است را بيان كنيد
جواب از ادله قائلين به أعم چيست
بيان اطلاق در باب مشتق چيست
توضيح مرحوم آخوند(ره) در بيان آيه شريفه «و اذ ابتلى» را بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...