چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
تفصيلات بحث مشتق (اقوال آن)
تدریس استاد
متن
40 تفصيلات بحث مشتق (اقوال آن) 174
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
تفصيلات بحث مشتق
بعد از آن كه مقدمات بحث مشتق به صورتى كه ملاحظه فرموديد گذشت، اصل مسأله مشتق رادر رابطه با اقوالى كه در اين بحث وجود دارد، بيان مىكنيم؛ مرحوم آخوند(ره) در كفايه اين طورمىفرمايند: اين مسأله در ابتداى طرحش و در زمان قديم به عنوان يك مسأله داراى دو قول مطرحبوده و تقريباً يكى از مسائل مورد اختلاف بين اشاعره و معتزله بوده است كه اشاعره يك قول رااختيار كردهاند كه خصوص متلبس به مبدأ است و معتزله قول به اعم را اختيار كردهاند، حقيقت دراعم از متلبس و منقضى است. مسأله داراى همين دو قول بيشتر نبوده، ولى به مرور زمان، اقوالِمتعدد و تفصيلهاى گوناگون در مسأله پيدا شده كه شايد تعداد تفاصيل در مسأله به شش قول برسد،كه اين اقوال با ادلهاش در كتابهاى مفصله اصولى، مثل كتاب فصول و كتاب قوانين و امثال ذلكمطرح شده است و خود اينها هم از قائلين به بعضى از اين تفاصيل هستند.
صاحب فصول(ره) كه بين فعل متعدى و فعل لازم فرق مىگذارد، فعل لازم را حقيقت درخصوص متلبس به مبدأ مىداند و فعل متعدى را حقيقت در اعم مىداند، با اينكه از نظر هيئتيكسان هم هستند، هيئت قائم با هيئت ضارب، يك هيئت است ولى به لحاظ متعدى بودن ماده ولازم بودن ماده كه آن مادهاش عبارت از قيام است و اين مادهاش عبارت از ضرب است، آن متعدى واين لازم است، اين اختلاف در ماده را، به حساب هيئت هم گذاشتهاند، مفاد هيئت را مختلفديدهاند، در ضارب، حقيقت در اعم، اما در قائم، حقيقت در خصوص متلبس «بالمبدأ فى الحال»است. و همين طور تفصيلات ديگرى كه در اين باب است، لكن اساس مسأله را همان دو قولتشكيل مىدهد. حالا حق با كدام يك از اين دو قول است؟
يكى از مقدمات را كه بحث كرديم اينجا ضرورت دارد كه اشاره به آن بشود و آن مسأله اين بودكه نزاع ما در باب مشتق، نزاع در يك معناى لغوى است، نزاع در تعيين موضوع له است، نزاع درتعيين مفاد هيئت مشتق است، نه اينكه نزاع در يك امر عقلى وجود داشته باشد. در بعضى از تعبيراتمثل تعبير مرحوم محقق نايينى(ره) كه مىفرمود: شيئية الشىء به صورتش است، نه به ماده و اينقبيل تعبيرات را در باب مشتق مطرح كرده بودند، اينها خارج از محل بحث است. ما نزاع در يك امرعقلى نداريم. شيئيت شىء به صورتش است نه به ماده، اين يك مطلب فلسفى است، در جاىخودش ثابت شده، اما ما نگاه در يك امر لغوى داريم، «ما هو الموضوع له لهيئة المشتق»؟ بعد از آنكه در باب مشتقات، هيئات مطرح است و اشتقاق اصولاً در رابطه با هيئت نقش دارد. پس اساس رادر باب مشتقات، هيئات تشكيل مىدهد، فارق بين خودشان هم خصوصيتى است كه در هيئتشانوجود دارد، فارق بين ماضى و مضارع اختصاص هر كدام است به هيئت خاصه، فارق بين اينها و اسمفاعل و مفعول هكذا. تمام الملاك در باب مشتق و تمام محور، عبارت از هيئت است و اين هيئتوضع دارد بلااشكال، معناى اسم فاعل را از طريق هيئت اسم فاعل بايد استفاده كرد، معناى اسممفعول را از طريق هيئت اسم مفعول بايد استفاده كرد. لذا تمام الملاك در باب مشتقات همان هيئاتاست.
بنابراين نزاع در اين است كه هيئت مشتق را، آن مشتق محل بحث را در ما نحن فيه، چون عرضكرديم كه مشتق محل بحث در ما نحن فيه ماضى و مضارع و امر و نهى نيست، آن مشتقى است كهجرى بر ذات پيدا مىكند، آن مشتقى است كه اتحاد با ذات پيدا مىكند و بين آن و ذات قضيه حمليه كهملاكش «هوهويت» است، ملاكش اتحاد است، چنين قضيهاى تشكيل مىشود، لذا در مشتق محلبحث، اسم فاعل و مفعول و اسم مكان و زمان را خارج دانستيم، اسم آلت و امثال ذلك داخل در محلبحث بود و بلكه عرض كرديم اين اعم از مشتق نحوى است، براى اينكه يك عناوينى داريم كه عنواناشتقاقِ نحوى بر آنها صدق نمىكند، لكن اين ملاك در آنها وجود دارد، ولو اينكه اينجا جاى اينبحث پيش مىآيد كه اگر شما نزاع را در هيئت مشتق قرار داديد اين همه محل نزاع را شاملنمىشود، براى اينكه در باب زوج و زوجه، در باب حر و عبد و امثال ذلك، اينجا كه مسأله هيئتبالخصوص مطرح نيست، هيئت تنها در مشتق نحوى مطرح است، منتها بايد بگوييم كه ملاك يكىاست، مناط يكى است و الاّ نزاع را منحصر در رابطه با هيئت قرار بدهيم و از طرفى دائره محل بحثرا شامل زوج و زوجه و حر و عبد و اينها قرار بدهيم، اينها خيلى با هم جمع نمىشود. در باب زوج وزوجه، مسأله هيئت مطرح نيست، بلكه اگر مطرح باشد، مجموع دخالت در اين معنى دارد. بالاخرهدر اين مسأله چه بايد گفت؟
اشكال تفصيلات شش گانه
آن تفصيلات ششگانه را با قطع نظر از اينكه ادله ما آنها را نفى مىكند، يك اشكال عمده قبل ازرسيدن به آن حرفها دارد و آن اين است كه آن تفصيلات با نظارت بر مواد و مبادى مطرح شده است.در ضارب و قائم هيئت يكى است، با اينكه هيئت ضارب و هيئت قائم يك هيئت بيشتر نيست،اختلاف در رابطه با موادشان است. اين مبدأش متعدى است، آن مبدأش لازم است. اين مثل اينكهانسان يقين دارد كه در موقعى كه هيئت را واضع وضع مىكرده اصلاً توجه به مواد نداشته، همانطورى كه در فعل ماضى آيا ماضى «ضَرَب» با ماضى «قَعَد» كه هر دو يكسان هستند، كسى مىتواندبگويد: اين چون مادهاش متعدى است، يك خصوصيتى در هيئتش وجود دارد و در «قَعَدَ» چونمادهاش لازم است، يك خصوصيتى در هيئت به وجود آورده است؟ هيئت فعل ماضى در متعدى ولازم هر دو يكسان است، «قعد و ضرب لهما هيئة واحدة» و هيچ به ذهن نمىآيد كه اختلاف در مادهروى هيئت كمترين اثرى را گذاشته باشد. اما چطور مىشود كه همين «ضرب و قعد» وقتى كه هيئتفاعلى به خودش مىگيرد، «ضارب و قاعد» مىشود؟ اينجا مواد مىآيد دخالت در هيئت مىكند،مبدأ مىآيد دخالت در هيئت مىكند، مثل اينكه انسان مىتواند يقين به خلافش پيدا كند، همانطورىكه در هنگام وضع هيئت فعل ماضى مسأله تعدّى و لزوم هيچ گونه نقشى در رابطه با مفاد هيئتنداشته، در اسم فاعل هيئت هر دو فاعلٌ است، چطور شد كه اينجا نقش پيدا كرد؟ اينجا اصطلاح موادو مبادى موجب تقدير معناى هيئت شد، با اينكه واضع هنگام وضع هيئت فاعل هيچ نظرى به مواد ومبادى به هيچ وجه نداشته، لذا به نظر مىآيد كه آنها حرفهاى بىاساس باشد.
همين طور مثلاً يك تفصيلى در اين رابطه هست كه بين محكوم عليه و محكوم به فرق مىگذارد.مىگويد: اگر هيئت مسند اليه و محكوم عليه واقع بشود، حقيقت در اعم است، اما اگر محكوم به ومسند قرار بگيرد حقيقت در خصوص متلبس بالمبدأ است. پيداست كه هنگام وضع هيئت، اينحالات را در نظر نگرفتهاند و علاوه مشتقى را كه در آن بحث مىكنيم به معناى تصوّرىاش داريمبحث مىكنيم، كه اين هيئت معنايش چيست؟ ما به محكوم عليه و محكوم به چه كار داريم؟ اين عيناًمثل اين است كه كسى از شما بپرسد، «ما معنى كلمة الصعيد»؟ اگر كسى ناآشناى به لغت عرب از شماپرسيد كه «صعيد» در لغت عرب معنايش چيست؟ اين ديگر كار ندارد به اينكه اين صعيد مفعول درآيه تيمم واقع شده «فتيمموا صعيداً طيباً»، اين مفعوليت ديگر دخالت در معناى صعيد ندارد.مىخواهد ببيند صعيد به حسب لغت عرب داراى چه معنايى هست؟ معناى تصورى آن چيست؟ بهعبارت ديگر معناى مفرد او چيست؟ يعنى به تنهايى داراى چه معنايى هست؟ «بما أنّه كلمة واحدة»داراى چه معنايى است؟ و ما در باب مشتق مىخواهيم اين طورى بحث كنيم، كه اين هيئت مشتق«بما أنّه واحدٌ، بما أنّها كلمة واحدة، بما أنّه لفظٌ واحد ما معناه»؟ اين ديگر چه كار دارد به اينكه شمامحكوم عليه يا محكوم به قرار بدهيد؟ هيچكدام را قرار نمىدهيم و مىخواهيم ببينيم كه معنايشچيست.
پيداست كه اين تفصيلات، يك تفصيلات غير صحيح و بلكه خارج از آن حسابى است كه محلبحث ما ارتباط كامل با او دارد. لذا بايد همان دو قول اصلى در مسأله را بررسى كرد كه آيا مشتقحقيقت در اعم يا حقيقت در خصوص متلبس بالمبدأ فى الحال است؟
ادله مرحوم آخوند(ره) در بيان حقيقت مشتق
مرحوم آخوند(ره) كه حرف ايشان هم مورد تأييد بعض الاعلام(ره) قرار گرفته، اصل حرف همخوب است، لكن در جهت ديگرش يك مناقشهاى داريم. ايشان اختيار مىكنند كه مشتق حقيقت درخصوص متلبس بالمبدأ فى الحال است. روى هم رفته، از كلام ايشان استفاده مىشود كه سه دليل براين معنى اقامه مىكند كه به نظر ما اين سه دليل به يك دليل برمىگردد و آن دليل اول است كه عبارتاز تبادر است. تبادر را نمىشود انكار كرد كه متبادر از اين هيئات مشتق - محل بحث هيئت فاعل وهيئت مفعول، اسم مكان و امثال ذلك است - متبادر از اينها همان خصوص متلبس بالمبدأ فى الحالاست و اگر نظرتان باشد، ما وقتى كه علائم حقيقت و مجاز را ذكر مىكرديم، در اول كتاب كه مرحومآخوند آنجا يكى مسأله تبادر را مطرح كردند، يكى مسأله عدم صحت سلب را مطرح كردند، يكىهم مسأله اطراد و عدم اطراد بود كه مقدارى مورد بحث و صحبت قرار گرفت، آنجا ما گفتيم: تنها يكطريق براى اثبات حقيقت بودن وجود دارد و آن عبارت از تبادر است. و غير از تبادر راه ديگرى براىحقيقت بودن وجود ندارد، حتى شايد بلكه واقعاً، تنصيص اهل لغت هم فايده ندارد، براى اينكه اهللغت، اهل اين معنى نيستند، تنصيص آنها هم نتيجهاى بر آن ترتب پيدا نمىكند، يا بايد خود واضعتصريح كند به اينكه من اين لفظ را در برابر اين معنى وضع كردهام كه انسان از خود واضع بالواسطه يابلاواسطه، واسطه هم واسطه مورد وثوق و اطمينان يا علم باشد انسان به دست بياورد، كه اينمعمولاً تحقق پيدا نمىكند، اگر از اين معنى گذشت فقط مسأله تبادر مطرح است. ببينيم كدام معنى ازبين معانى انسباق به ذهن پيدا مىكند و سبقت به ذهن مىگيرد. همانطورى كه مفهوم خودش اقتضامىكند، مبادرت به ذهن مىگيرد و پيشى به ذهن مىگيرد كه اين سبقت و مبادرت علامت حقيقتبودن است و الاّ امتيازى نداشت كه اين معنى از بين معانى سبقت بگيرد و مبادرت به ذهن پيدا كند وعدم صحت سلب هم به تبادر برمىگردد و تبادر علامت حقيقت دارد و اگر به تبادر برنگردد، عدمصحت سلب نمىتواند واقعيت پيدا كند، براى اينكه شما كدام معنا را مىخواهيد حمل كنيد؟ لفظ رامىخواهيد حمل كنيد؟ لفظ كه قابل حمل نيست، معناى لفظ را مىخواهيد حمل كنيد، كدام معنىرا؟ مىگوييد: كه معناى مرتكز در ذهن، معناى مرتكز در ذهن، اگر مورد توجه شما واقع شد، معناىتفصيلى لفظ مىشود. وقتى كه معناى تفصيلى شد، ديگر چه را بر چه حمل مىكنيد؟ در مرحله قبلالحمل شما حقيقت را كشف كرديد، حقيقت را به دست آورديد، كه آنجا تفصيلش را گفتيم. بالاخرهعدم صحت سلب نقشى ندارد، عدم صحت سلب هم پايهاش تبادر است و ريشه در باب كشفمعناى حقيقى، همان عبارت از تبادر است و تبادر در اينجا همانطورى كه مرحوم آخوند و محققينقائل هستند نسبت به خصوص متلبس بالمبدأ فى الحال تحقق دارد، از هيئت ضارب «ماذا يتبادر»؟از اين هيئت چه در ذهن مىآيد؟
تضاد بين مواد مشتقات
يك مؤيّدى ايشان ذكر كرده و بعد اين مؤيّد را به صورت دليل مستقل قرار داده، كه باز دليلمستقل نيست آن هم باز ريشهاش تبادر است، ولى حرف بسيار خوبى است و آن اين است كه وقتىمىخواهيم مثال بزنيم براى ضدين و اينكه اجتماع ضدين محال است، مىبينيم مبادى را مطرحمىكنيم، مثلاً مىگوييم: سواد متضاد با بياض است، اجتماع سواد و بياض امكان ندارد، مىپرسندچرا؟ مىگوييم: سواد و بياض ضدين است و اجتماع ضدين غير جايز است، هيچ ترديدى در اينمعنى نداريم كه «ما أنّ له مادة السواد لا يمكن أن يجتمع مع البياض الذى هو مادة اُخرى و مبدأ آخر»،در اينها ترديدى نداريم. آن وقت از سواد و بياض مىآييم سراغ مشتقشان، اسود و أبيض. آيا وقتى كهحساب از سواد و بياض، انتقال به اسود و ابيض پيدا مىكند، مسأله عوض مىشود؟ مىگوييم: تضادمال سواد و بياض بوده نه مال اسود و ابيض، اجتماع سواد و بياض ممتنع است، اما اجتماع اسود وابيض «ليس بممتنعٍ» براى اينكه اسود؛ يعنى اعم از متلبس بالفعل و منقضى و ابيض هم؛ يعنى اعم ازمتلبس بالفعل و منقضى و اين دو اجتماعشان نشايد.
اگر جسم ديروز «كان فيه سواد» و امروز «يكون فيه البياض»، بگوييم: اين منتها بحث اين است كه آيا اين را كه به صورت يك دليل مستقلى در مقابل تبادر و در مقابل عدمصحت سلب است، اگر عدم صحت سلب نقشى داشته باشد كه ندارد، آيا اين را در مقابل تبادر يكدليل مستقلى به حساب بياوريم يا نه؟ خود اين هم برگشتش به تبادر است. شما از كجا مىگوييد: بيناين صفات تضاد وجود دارد؟ لابد متبادر اين معنى هست، اگر ما مسأله تبادر را كنار بگذاريم، اگرمسأله تبادر را مثلاً فرضاً در آن مناقشه كرديم، گفتيم: معلوم نيست كه از مشتق، خصوص متلبسبالمبدأ فى الحال متبادر باشد. اگر ما در تبادر مناقشه كرديم اين تضاد هم مورد مناقشه است. چهكسى گفته كه بين اسود و ابيض تضاد وجود دارد؟ چون متبادر از اسود و ابيض يك معنايى هست وآن خصوص متلبس بالمبدأ فى الحال، لذا مبناى براى تضاد قرار مىگيرد و الاّ اگر چنين معنايىمتبادر نبود «لقائل ان يقول» كه فرق است بين سواد و البياض و بين الاسود و ابيض، بين سواد و بياضاجتماع ضدين «لايمكن»، اما بين اسود و ابيض تضادى نيست تا اينكه اجتماعشان امكان نداشتهباشد.
برگشت تمام ادله به تبادر
پس آنچه در اين رابطه، هست و نيست، برمىگردد به مسأله تبادر و عمده دليل عبارت از تبادراست و حرفهاى ديگر يا اساسى ندارد يا اگر اساسى هم بتوانيم براى آن حرفها
تمرينات
نظر مرحوم آخوند(ره) در بحث مشتق چيست
نظر صاحب فصول(ره) در متلبس به مبدأ يا أعم را توضيح دهيد
نظر مرحوم آخوند(ره) در باب مشتق و دليل ايشان را بيان كنيد
چه رابطهاى ميان تضاد و تبادر وجود دارد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...