چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
مقتضاى اصل در باب مشتق
تدریس استاد
متن
40 مقتضاى اصل در باب مشتق 173
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
بيان مرحوم آخوند(ره) در جريان اصل
مرحوم آخوند(ره) مىفرمايند: اگر در اصل مسأله ترديد كنيم و براى ما أحد الطرفين روشننشود كه آيا واضع مشتق را براى خصوص وضع كرده يا براى اعم از متلبس و منقضى؟ اينجا اگربخواهيم يك اصلى به نام عدم ملاحظه خصوص جارى كنيم، به لحاظ اينكه خصوص، همان عموماست با شىء زائد و همان حد مشترك است با جهت امتياز، ايشان فرمودند: اينجا اصالت عدمملاحظه خصوص معارض با اصالت عدم ملاحظه عموم است، براى اينكه نزاع ما در مصاديق و افرادنيست كه بگوييم: يك سرى افراد مشتركهاى داريم و يك سرى افراد زائده. نزاع ما همان طورى كهذكر كرديم در يك معناى تصورى و مفهوم تصورى است؛ يعنى در رابطه با مفهوم و در عالممفهوميت بحث داريم. انسان و حيوان دو مفهوم هستند، ولو اينكه از نظر صدق و تحقّق در خارجعموم و خصوص مطلق هستند، اما از نظر مفهوميت «انسان له مفهومٌ و حيوان له مفهومٌ آخر»، لذا اگرشما بخواهيد اصالت عدم ملاحظه خصوصيت را جارى كنيد، اين معارض با اصالت عدم ملاحظهعموم است. اين اولاً.
ثانياً: دليل بر اعتبار اصالة العدم چيست؟ «ما الدليل على اعتبار اصالة عدم ملاحظةالخصوص»؟ آيا عقلا يك اصلى دارند به طور كلى به نام «اصالة العدم» كه هر چيزى را كه شك دروجودش و شك در تحققش بكنند و اين اصل نزد عقلا معتبر است؟ آيا منشأ اعتبار اين «اصالةالعدم»، عقلا هستند يا بايد از روى ادله استصحاب و «لاتنقض اليقين بالشك» و از روى ادله شرعيه،اعتبار اين اصالة العدم اگر بخواهيد بگوييد: يك منشأ عقلايى دارد و يكى از اصول ساريه و جاريه نزد عقلا در مواردشكِ در وجود، اصالة عدم است. اين معنا نياز به اثبات دارد و دليلى براى اثبات اين معنى اقامه نشدهاست و ثابت نشده كه عقلا يك اصلى به نام «اصالة العدم» در موارد شك در وجود داشته باشند. حالاممكن است در بعضى از موارد، مثلاً اگر متكلمى گفت: «رأيت اسداً» و مخاطب ترديد كرد كه آيامتكلم قرينهاى بر مجاز اقامه كرد يا قرينهاى بر مجاز اقامه نكرد؟ آنجا يمكن كه كسى ادعا كند كه«اصالة عدم القرينة» يك اصل عقلايى است و در محاورات به اين اصل عقلايى تمسك مىشود. اما بهصورت گسترده و به صورت اطلاق، يك اصلى به نام «اصالة العدم» در تمام موارد عقلا داشته باشند،اين نياز به اثبات دارد. لازم نيست ما بگوييم: چنين اصلى نيست، آن كه مىگويد: هست بايد اثباتكند و الاّ ما شك هم داشته باشيم براى ما كفايت مىكند.
اگر بخواهيد اين «اصالة العدم» در ما نحن فيه را از راه ادله شرعيه و «لاتنقض» به دست بياوريدمىگوييم: مانعى ندارد، اما يك اشكال در كار است، «لاتنقض اليقين بالشك» مىگويد: قبل از آن كهواضع، هيئت مشتق را وضع كند، لحاظ خصوص نكرده بود، لحاظ خصوص متلبس، در رابطه باواضع مطرح نبود، آن زمانى كه در مقام وضع برآمد و هيئت مشتق را وضع كرد، آيا لحاظ خصوصكرد يا نه؟ «لا تنقض اليقين بالشك» مىگويد: لحاظ خصوص نكرد، از اين جهتش مسأله اشكالندارد، ولى اشكال مسأله اين است كه استصحاب در جايى جريان پيدا مىكند كه مستصحب، ياخودش اثر شرعى باشد، يا موضوع براى اثر شرعى باشد. اما آنجايى كه مستصحب، نه خودش اثرشرعى است و نه موضوع براى اثر شرعى، لكن اين مستصحب، يك لازمى دارد، لازم عقلى يا لازمعرفى كه آن لازم موضوع براى اثر شرعى است، آن لازم «يترتب عليه الاثر الشرعى» اينجااستصحاب جريان پيدا نمىكند «الاّ على القول بالاصول المثبتة» و در ما نحن فيه هم همين طور استبراى اينكه عدم ملاحظه خصوص نه خودش حكم شرعى است، براى اينكه مربوط به وضع واضعاست و نه موضوع براى اثر شرعى است، اثر شرعى بر عدم ملاحظه خصوص وضع نشده است. اگرهم يك اثر شرعى بار شده بر ملاحظه عموم بار شده، نه بر عدم ملاحظه خصوص. شما بايد بااستصحاب عدم ملاحظه خصوص، اثبات بكنيد لازم عقلى او را كه لازم عقلى ملاحظة العموم است.اگر عموم را لحاظ كرده باشد، وقتى كه مىگويد: مثلاً زير شجره مثمره بول نكنيد، زمستان را همشامل مىشود از باب مثال. يا بعد از آن كه حالت نباتىاش را از دست داد، حالا تا منقضىاش هر چهباشد به اختلاف حرفهايى كه گذشت. بالاخره اصالت عدم ملاحظه خصوصيت، نه عدم ملاحظهخودش «اثرٌ شرعى و لا موضوع للاثر الشرعى»، بايد با عدم ملاحظه خصوص، «ملاحظة العموم»ثابت بشود و اگر «ملاحظة العموم» ثابت شد، آن وقت آثارى بر آن ترتب پيدا مىكند و الاّ صرف عدمملاحظه خصوص، هيچ گونه اثر شرعى «لايترتب عليه». پس اگر مسأله را بخواهيم با «لاتنقص» حلبكنيم به لحاظ اينكه فاقد اين شرط است، لاتنقض هم نمىتواند به عنوان يك دليل شرعى،استصحاب عدم را حجت قرار بدهد. اين راجع به اصل مسأله اصوليه.
مرحوم آخوند(ره) مىفرمايند: اما اينكه چطور؟ مثلا فرض كنيد، مولا مىگويد: «اكرم كل عالمٍ»، وجوب اكرام عالم كه يكى ازمصاديق مشتقات است، اين از ناحيه مولا صادر مىشود، مىفرمايند: اين «اكرم كل عالم» در چهموقعيتى از ناحيه مولا صادر مىشود؟ يك وقت اين است كه اين زيد، زيدى كه انگشت روى آنمىگذاريم، اين قبلاً عالم بوده، «و الآن انقضى عنه المبدأ» و در حال انقضاء «اكرم كل عالمٍ» صادرمىشود، در حال انقضاء مبدأ علم، از زيد عالم، از ناحيه مولا صادر مىشود «اكرم كل عالمٍ»، ايشانمىفرمايد: در اينجا بايد رجوع به «اصالة البرائة» كرد، براى اينكه الان كه مولا مىگويد: «اكرم كلعالمٍ» شما سراغ زيد مىآييد، مىبينيد «زيد انقضى عنه العالمية»، حساب مىكنيد كه اگر عالم براىاعم وضع شده باشد، اين زيد هم واجب الاكرام است، براى اينكه اين هم «انقضى عنه المبدأ ومنقضى عنه المبدأ» هم عالم است و حقيقتاً هم عالم است. اما اگر عنوان عالم، وضع براى خصوصشده باشد، چون «انقضى عنه المبدأ، ليس بعالم حقيقةً» و چون «ليس بعالمٍ فلا يجب اكرامه» و چونشك داريد كه مشتق، آيا حقيقت در خصوص يا حقيقت در اعم است؟ در نتيجه شك مىكنيد كه آيااين زيد، «هل يجب اكرامه أو لا يجب اكرامه؟»، در موارد شكِ در حكم و نبودن سابقه و قدر متيقن«اصالة البرائة» جارى مىشود، مىگويد: اين زيدى كه «انقضى عنه المبدأ، لايكون واجب الاكرام».پس در اين مورد، ايشان «اصالة البرائة» را مىآورد و حكم مىكند به اينكه «لايجب اكرامه».
اما اگر همين «اكرم كل عالمٍ» در موقعيّتى از ناحيه مولا وارد شد كه زيد تلبس به مبدأ فعلىداشت؛ يعنى در حالى كه «كان متلبساً بالعلم» از ناحيه مولا «اكرم كل عالمٍ» آمد، اما شما زيد را اكرامكرديد، حكم مولا را اجرا كرديد و اگر با «انقضى عنه المبدأ» مواجه شديد، با اينكه مبدأ از اين منقضىشده و اين با نسيان يا كسالت همه چيز را فراموش كرده و از دست داده است. اينجا
عدم جريان استصحاب در شبهات مفهوميه
بعض الاعلام(ره) مىفرمايند: اين بيان ايشان در رابطه با آن فرض اول مورد قبول است؛ يعنىاصالة البرائة جارى مىشود، اما در رابطه با فرض دوم، قبول نداريم اين فرمايش را و ريشه قبولنداشتن ما، فرمايشى است كه شيخ انصارى(ره) در اواخر كتاب استصحاب فرموده و آن حرف بهصورت كلى عبارت از اين است كه در شبهات مفهوميه استصحاب جريان پيدا نمىكند، مقصود ازشبهات مفهوميه، غير از شبهات حكميه و موضوعيه است. شبهات مفهوميه؛ يعنى آنجايى كه شما دريك مفهومى ترديد داشته باشيد، در يك مفهومى شك داشته باشيد و اين مثالهاى زيادى دارد در فقه،از جمله در رابطه با مسأله مغرب، كه آيا مغرب شرعى عبارت از استتار قرص خورشيد است يامغرب شرعى عبارت از ذهاب حمره مشرقيه «عن قمة الرأس» است؟ اينطورى كه در شرح لمعهملاحظه فرمودهايد. به عبارت آنها ترديد تقريباً در پانزده دقيقه است، بين استتار قرص و بين ذهابحمره مشرقيه ترديد است، در اينكه آيا مغرب شرعى آن استتار است يا مغرب شرعى ذهاب حمرهمشرقيه است و به تعبير ديگر آيا مفهوم كلمه نهار، مفهوم كلمه روز تا چه موقع ادامه دارد؟ آيا مفهومكلمه نهار به استتار قرص از بين مىرود و زوال تحقق پيدا مىكند يا بعد از استتار قرص هم عنواننهار باقى است تا ذهاب حمره مشرقيه عن قمة الرأس؟ و به عبارت ديگر، آيا در اين فاصله پانزدهدقيقه در ماه رمضان، روزه واجب است به اعتبار اينكه كه جزء نهار شناخته مىشود يا اينكه در اينفاصله روزه واجب نيست براى اينكه با استتار قرص، نهار پايان پيدا كرد و ديگر روزه غير روز در ماهرمضان وجوب ندارد؟ مثالهاى متعددى در فقه در اين رابطه داريم.
در شبهات مفهوميه هم مرحوم شيخ انصارى(ره) قائل شدهاند و هم بعض الاعلام(ره) تبعاً له،كه استصحاب جريان پيدا نمىكند، نه استصحاب موضوعى و نه استصحاب حكمى. الان كه استتارقرص تحقق پيدا كرد، پنج دقيقه از استتار قرص گذشته، شما مردد هستيد در مفهوم نهار، نهار تا كىادامه پيدا مىكند؟ الان كه پنج دقيقه گذشت، آيا كسى مىتواند بگويد: من استصحاب بقاء وجوبصوم را جارى مىكنم براى اينكه نيم ساعت قبل، بيست دقيقه قبل، قطعاً روزه بر من واجب بود، الانشك مىكنم كه روزه واجب است يا واجب نيست؟ انسان در بادى نظر چه مانعى دارد كه استصحاببقاء وجوب صوم را جارى كند؟
جوابش اين است كه در استصحاب، بقاء موضوع شرط است. و به عبارت ديگر: قضيه متيقنه وقضيه مشكوكه شما بايد به تمام معنى اتحاد داشته باشد و اگر شما استصحاب بقاء وجوب صوم رابخواهيد جارى كنيد، اين قضيه متيقنتان با قضيه مشكوكه دوتاست، به خاطر اين كه آن زمانى صومواجب بود كه «كان من النهار» به علت اينكه جزئى از نهار بود، وجوب صوم تحقق داشت، اما الانجزئيّت از نهار براى شما مشكوك است، نمىتوانيد حكمى را كه براى جزء متيقن نهارى به ناموجوب صوم بار شده، براى يك موضوع ديگر اثبات كنيد و آن جزء مشكوك «انّه نهارٌ أم لا» است. لذااستصحاب حكمى مىخواهيد جارى كنيد، روى عدم احراز موضوع اين استصحاب جريان ندارد.اما اگر استصحاب موضوعى بكنيد، بگوييد: خود عنوان نهار را استصحاب كنيم، نفس عنوان نهار،مىگوييم: ده دقيقه قبل «كان نهاراً قطعاً» و الان ما شك داريم در اينكه «نهارٌ ام لا»؟ استصحاب بقاءنهاريت را جارى كنيم، اين استصحاب هم بله وقتى كه انسان در يك اتاق تاريك نشسته نمىداند كه زوال حمره مشرقيه شده يا نشدهاست؟ در يك واقعيت خارجى شما ترديد مىكنيد اينجا مانعى ندارد استصحاب بقاء نهار را جارىكنيد، اما استصحاب در رابطه با شك در مفهوم هيچ مناسبتى ندارد و هيچ نمىتواند رفع شكى بكند وارتباطى بين اين دو نيست.
پس استصحاب در شبهات مفهوميه «لا فى الموضوع» جريان پيدا مىكند «و لا فى الحكم»جريان پيدا مىكند. وقتى كه اين مطلب در جاى خودش روشن شد، آن وقت به مرحوم آخوند(ره)اينطورى اعتراض مىشود: اين زيدى كه عالم بود و فى زمان التلبس «اكرم كل عالمٍ» آمد، الان كهتلبس منقضى شد، شما چه چيز را مىخواهيد استصحاب كنيد؟ ظاهر كلام مرحوم آخوند(ره)استصحاب حكمى است. اما روى اين بيانى كه عرض كرديم، نه استصحاب حكمى و نه استصحابموضوعى مىتواند جريان پيدا كند. در استصحاب حكمى مىگوييم: زيدى كه در سابق وجوباكرام داشت به لحاظ اين بود كه مصداق مشتق است بدون ترديد، روى اينكه عالم بود حقيقتاً «كانواجب الاكرام»، اما الان كه «انقضى عنه المبدأ» و شما شك داريد كه «هل هو عالمٌ أم لا»؟ آن حكمى راكه قضيه متيقنهاش وجوب اكرام عالم است مىخواهيد بياوريد اثبات كنيد، وجوب اكرم غير عالم رايا عالم مشكوك العالمية؟ اينجا دو قضيه اتحاد با هم ندارند، در حالى كه در استصحاب شرط استاين معنى. و اگر بخواهيد استصحاب بقاء عالميّت بكنيد، مثل همان استصحاب بقاء نهار، اين هماستصحاب موضوعى است و استصحاب موضوعى هم در شبهات مفهوميه معنا ندارد، براى اينكهشما الان در واقعيّت خارجيه هيچ ترديدى نداريد. مىدانيد زيد تا ديروز متلبس به مبدأ بود و ازديروز به بعد منقضى عنه المبدأ، لذا در يك امر خارجى شما ترديدى نداريد.
بله اگر يك وقت ترديد در يك امر خارجى پيدا كرديد، مثل اينكه شك كرديد كه زيد تلبس بهعلم از او كنار رفته يا نرفته؟ استصحاب بقاء عالميت جريان دارد. اما اينجايى كه ريشه شك شما درمفهوم عالم است و در «ما وضع له هيئة المشتق» است، استصحاب عالميت هم نمىتوانيد بكنيد. پسدر نتيجه در مورد دوم هم باب استصحاب حكمى مسدود است و هم باب استصحاب موضوعى. تااينجا اشكال بعض الاعلام است و ريشهاش هم مطلب مرحوم شيخ انصارى(ره) است.
لزوم جريان استصحاب در هر دو فرض
لكن يك اشكال ديگر هم به مرحوم آخوند(ره) به نظر مىرسد و آن اين است كه اگر شما درمورد دوم ولو اينكه شبهه مفهوميه است، بفرماييد: استصحاب جارى است، اگر مرحوم آخوند(ره)برگشت و فرمود مثلاً ما اين نظريه شيخ(ره) را قبول نداريم. تحقيقش هم بايد در استصحاب بشود،اگر برگشت و گفت: نه در شبهات مفهوميه استصحاب جريان پيدا نمىكند؟ مىگوييم: خيلى خوبما از شما مىپذيريم، لكن روى حرف شما در شبهات مفهوميه استصحاب جريان دارد، در فرضاول هم بايد رجوع به استصحاب كنيم، (من اول مثالى مىزنم، بعد بر مورد اول ايشان تطبيق مىكنم.)اگر مولا امروز گفت: «لاتشرب الخمر»، ما آمديم سراغ يك مايعى، احراز كرديم كه «انّه خمرٌ» خوببحث ندارد. آمديم سراغ مايع دوم ديديم كه اين مايع قبلاً مسلّماً خمر بوده، لكن الان كه «لاتشربالخمر» نازل شد، ما شك داريم «فى أنّه خمرٌ أم لا» در اين مثال نظر شما چيست؟ آيا استصحابخمريّت نمىتوانيم جارى كنيم؟ آيا كسى مىتواند اين طور اشكال كند بگويد: كه اين مايعى كهپريروز خمر بوده كه «لاتشرب الخمر» نداشته، «لاتشرب الخمر»، در زمان شك در بقاء، خمريّتآمده؟ كسى نمىتواند اين اشكال را بكند، براى اينكه در استصحاب حتى، تصريح به اين معنى شدهكه متيقن شما لازم نيست كه در آن زمان متيقن اثرى داشته باشد، همين كه در حال استصحاب و درحال شك، اثر بر آن ترتب پيدا مىكند، اين كفايت مىكند در استصحاب. لذا شما در اين مورد«لاتشرب الخمر»، حكم مىكنيد به اينكه، اين مايعى كه دو روز پيش خمر بوده و آن موقع«لاتشرب»ى وجود نداشته و الان «لاتشرب» آمده، من هم شك در بقاء خمريّت اين مايع را دارم،استصحاب بقاء خمريت مىكنيد و «لاتشرب الخمر» را بر آن بار مىكنيد، آيا مثال اين نيست؟ مثالاينطور نيست كه ما بايد در آن رجوع به استصحاب كنيم؟ در بيان اول مرحوم آخوند هم همين است،مىگويد: زيد يك هفته پيش عالم بود قطعاً و از يك هفته به اين طرف «انقضى عنه المبدأ» قطعاً و درحال انقضاء «اكرم كل عالمٍ» آمد، مىگوييم: همين كفايت مىكند. شما اگر در شبهات مفهوميهاستصحاب را جارى مىكنيد، چرا در اينجا رجوع به برائت مىكنيد؟ اينجا هم جاى استصحاباست، مىگوييد: اين زيد كه «انقضى عنه المبدأ»، «كان عالماً قطعاً» و الان شك دارم «فى أنّه عالمٌ أملا»؟ استصحاب مىكنيد عالميتش را و اگر استصحاب عالميّت (سؤال ... و جواب استاد): بايد برگرديم به اصل بحث مشتق، بين اين مثال و بين اين موردى كهمرحوم آخوند رجوع به «اصالة البرائة» مىكند اگر ما مبناى جريان استصحاب در شبهات مفهوميه رابپذيريم، يك وقت نمىپذيريم در دومى هم مىگوييم: استصحاب پس اينكه بعض الاعلام(ره) مىفرمايند: مسأله برائت در فرض اول روشن است و ما هم قبولداريم؛ يعنى روى مبناى اين كه شبهه مفهوميه استصحاب در آن جارى نشود، بله اين حق است، امااگر روى مبناى مرحوم آخوند(ره) ما پيش رفتيم هيچ فرقى بين فرض دوم و فرض او نمىكند وهمان طورى كه در فرض دوم استصحاب جريان پيدا مىكند، در فرض اول هم استصحاب جرياندارد. اين مقدمه اشكال ايشان، بقيه در بحث بعد.
تمرينات
نظر مرحوم آخوند(ره) در مشتق كه آيا براى خاص وضع شده يا براى عام را بيان كنيد نظر مرحوم شيخ(ره) در شبهه مفهوميه در باب مشتق را بيان كنيد
اشكالى كه به مرحوم آخوند(ره) در شبهه مفهوميه شده را توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...