چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
بيان مراد ا ز كلمه «حال» در بحث مشتق
تدریس استاد
متن
40 بيان مراد ا ز كلمه «حال» در بحث مشتق 170
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
اشتراك اسم فاعل و اسم مفعول در محل نزاع
بعض الاعلام(ره) از استادشان نقل مىكنند كه در اسم مفعول خصوصيتى وجود دارد كه منقضىدر آن تصور نمىشود، انقضاء در آن راه ندارد و روى اين جهت همان نظريه صاحب فصول را استادايشان پذيرفتهاند و استدلال هم مىكنند به اينكه «الشىء لا ينقلب عما وقع عليه»، اگر شىء به يككيفيتى در خارج وقوع پيدا كرد، ديگر اين انقلاب بردار نيست؛ يعنى نمىتوانيم كارى كنيم كه اينشىء به آن كيفيتى كه واقع شده، واقع نشده باشد. مىفرمايند: مفعول؛ يعنى «مَن وقع عليه الفعل، مَنوقع عليه الضرب»، آيا كسى كه «وقع عليه الضرب»، ديگر مىشود كارى كرد كه «لم يقع عليه الضرب»باشد و لو سالها و دهها سال هم از وقوع ضرب بگذرد؟ اين واقعيت را نمىشود به هم زد، آن هميشه«وقع عليه الضرب» است، نمىشود كارى كرد كه منقضى تصور كنيم، انقضاء معنايش اين است كهيك زمانى پيش بيايد كه «لم يقع عليه الضرب» باشد، اين معنايش انقلاب واقعيت و انقلاب شىء عماوقع عليه است و اين يك معناى ممتنعى است، لذا اسم مفعول را از حريم نزاع در باب مشتق بايدخارج بدانيم، براى اينكه منقضى در آن تصور نمىشود.
جواب اين حرف را خود ايشان هم دادهاند كه فرق بين اسم فاعل و اسم مفعول چيست؟ بالاخرهاين ضربى كه در خارج تحقق پيدا كرده، اين يك اضافه صدورى به فاعل دارد و يك اضافه وقوعى بهمفعول دارد، اين حدث و اين مبدأ، بنام ضرب اين طور نيست كه به يك طرف اضافه داشته باشد «لهاضافة صدوريه الى الفاعل و اضافة وقوعيه الى المفعول». اگر شما در ناحيه مفعولش مىگوييد:«الشىء لا ينقلب عما هو عليه، عما وقع عليه» در ناحيه فاعل هم همين مطلب هست. الى الابد اينفاعل متصف است «بأنه صدر منه الضرب» همان طورى كه مفعول متصف «بأنه وقع عليه الضرب»است فاعل هم متصف است «بأنه صدر منه الضرب». آيا شما مىتوانيد كارى كنيد كه در رابطه باصدور، انقلاب تحقق پيدا كند؟ يعنى كارى كنيد كه اين ضربِ واقع حقيقتاً صادر نشده باشد؟همانطورى كه در ناحيه مفعولش انقلاب مستحيل است و غير قابل تصور است، در ناحيه فاعل همهمين طور است. چطور شما بين مفعول و فاعل فرق مىگذاريد؟ در حقيقت شما شدت بيشترى ازحرف صاحب فصول قائل شديد، صاحب فصول ادعاى استحاله نمىكرد و شما ادعاى استحاله همدر اين رابطه كردهايد. فرقى بين اسم فاعل و مفعول نيست و واقعش اين است كه ما وقتى صدوروقوع را در رابطه با ضرب ملاحظه مىكنيم، در رابطه با ضرب فعلى ملاحظه مىكنيم، همانطورى كهصدورش را صدور فعلى مىبينيم و در صدور فعلى منقضى تصور مىشود، در وقوع هم وقوع فعلىمىبينيم و در وقوع فعلى هم منقضى تصور مىشود و الاّ بين فاعل و مفعول هيچ گونه فرقى مانمىتوانيم قائل بشويم. لذا بيرون كردن اسم مفعول از محل نزاع استناداً الى الاستحالة اين حرفعجيب و غريبى است.
بيان حّق در فرق ميان تاجر و ضارب
آخرين حرف در مسأله تاجر، آن كه بعد از تأمل زياد انسان به ذهنش مىآيد، اين است كه انسانبه اين صورت مسأله را مطرح كند، در باب تاجر معمولاً دو وضع وجود دارد: يك وضع راجع بهمادهاش است كه عبارت از تجارت فعليه است، همان «تجارت عن تراض» است، يك وضع راجع بههيئتش است، كه هيئت تاجر با ضارب هيچ فرقى نمىكند، اسم آلت نيست كه در معناى اسم آلت يكخصوصيتى قائل شويم، تاجر و ضارب «لهما هيئةٌ واحدهٌ». پس اين مسأله حرفه بودن از كجا آمدهاست؟ بياييم اين حرف را بگوييم: مجموع ماده و هيئت، نه هيئت تاجر، نه ماده تجارت، نه مادهتجارت هيچ معناى اضافهاى ندارد، در ماده تجارت حرفه اخذ نشده، در هيئت تاجر هم مسألهتازهاى نيست، همان مسأله ضارب است. اما اين ماده و هيئت مجموعاً يك معنايى عند العرف پيداكرده، اما در رابطه با مجموعشان است، اين مجموع، عنوان التاجر. اين به حسب وضع، يا كثرتاستعمال باشد، هر چه باشد، در نظر عرف يك معناى جديدى پيدا كرده، «و هو مَن له حرفة التجارة»آن هم در جايى كه قرينهاى براى خلاف نباشد و الاّ همين تاجر در بعضى از تعبيرات به معناى همانضارب؛ «يعنى المشتغل بالتجارة الفعلية» استعمال مىشود. اما آنجايى كه نفس عنوان تاجر من دونقرينة استعمال مىشود، اين مجموع يك معناى عرفى پيدا كرده و اين معناى عرفى هم ربطى به نزاعدر باب مشتق ندارد، براى اينكه نزاع در باب مشتق براى هيئت است، ربطى هم به ماده ندارد، براىاينكه مادهاش تجارت فعليه است، اصلاً اين نه ربطى به ماده دارد و نه ربطى به هيئت دارد، اينمجموع يك چنين معنايى عند العرف از آن استفاده مىشود و اگر اين مجموع يك چنين معنايى از آناستفاده شد، ديگر حرفه بودن تاجر، ربطى به نزاع در باب مشتق نمىتواند داشته باشد، براى اينكهنزاع در باب مشتق ممحض در مفاد هيئت است، ما در باب مشتق در مفاد هيئت داريم بحث مىكنيم،چيزى كه خارج از مفاد هيئت باشد نمىتواند ارتباط به نزاع در باب مشتق پيدا كند. پس اگر ما عنوانتاجر را به مادة و هيئة، أى بالمجموع منهما، يك معناى عرفى ديگرى برايش تصور كرديم، ضمناينكه اين معنى در جاى خودش محفوظ است و صحت دارد، اما لايرتبط به محل نزاع در باب مشتق،در باب مشتق در رابطه با هيئت و مفاد هيئت، تنها بحث داريم. آخرين چيزى كه به نظر مىرسد درباب مثل تاجر بايد به اين صورت مسأله مطرح شود.
(سؤال ... و جواب استاد:) يك وقت عرف را در يك معناى كلى شما مىآوريد، حالا بعداً هم كهبخواهيم در باب مشتق يك طرفش را ان شاء الله اختيار كنيم، از همين عرف اختيار كنيم، اما اينجامسأله شخصى است مثل مسأله زيد است. اگر زيد ماده و هيئتش، دلالت بر يك معنايى كرد، ايناختصاص به خودش دارد، يك مسأله كلى نيست كه ما بنشينيم روى آن بحث كنيم، تاجر هم هميناست، تاجر ماده و هيئتش يك خصوصيتى در آن است، اما نمىتوانيم هيئتش را بياوريم و به حسابهيئت مشتق بگذاريم، مادهاش را، نمىتوانيم از فعليت خارج كنيم و بگوييم: در ماده تجارت، حرفةالتجارة خوابيده بلكه هر كجا تجارت استعمال مىشود حرفة التجاره در آن نيست. پس اين مربوطبه اين مجموع است، مربوط به اين مجموع كه شد، به ما ارتباطى ندارد.
(سؤال ... و جواب استاد:) نزاع ما در باب مشتق روى هيئت فقط است. مجموع كه جزئشجزئيت دارد، در تاجر ماده و هيئت روى هم معنايش حرفة التجارة است، اين چه ربطى در نزاع درباب مشتق دارد؟ يعنى اين مبدأ را در اين قالب گذاشتهاند، براى اين مجموع يك معنى كردهاند، اينمعنى كه ديگر به ما ارتباطى پيدا نمىكند، ما نشستيم فقط در مفاد هيئت مشتق بحث داريم، نزاعى كهما در باب مشتق داريم، آيا در غير مفاد هيئت است؟ روى هيئت مشتق بحث داريم. پس اگر يكچيزى مجموع ماده و هيئتش يك معناى خاصى پيدا كرد، اين ديگر چه ارتباطى به باب مشتق پيدامىكند، در حقيقت تاجر هم كأنّ مىشود مثل انسان، انسان ماده و هيئتش دخالت در معنايش دارد،حالا زيد را هم مىگذاريم كنار، چون آن علم شخص است، يك معناى كلى. انسان چه دخالت درمعنايش دارد؟ هم ماده و هم هيئت، در عين اينكه معنايش كلى است. تاجر هم مادته و هيئته مجموعاًاين معنى را دلالت مىكند. پس همانطورى كه انسان هيچ ارتباط به نزاع در باب مشتق ندارد، تاجرهم هيچ ارتباطى به نزاع در باب مشتق نمىتواند پيدا كند، چون اين معناى حرفهاش در رابطه بامجموعش است، نه در رابطه با هيئت و نه در رابطه با ماده فقط.
(سؤال ... و جواب استاد:) هر چيزى كه مثل تاجر شد، همين حكم را دارد، آن هم همين،تخصيص اكثر هم نيست.
(سؤال ... و جواب استاد:) عرف اينجا حرفه مىفهمد، اشكال به كيست؟ عرف تاجر را به معناىحرفه مىفهمد، اما ضارب را به معناى حرفه نمىفهمد. خصوصيتش همان فهم عرف است، فهمخودش است.
اين در باره با بحث گذشته و آنچه كه به نظر مىآمد عرض كرديم و در باب تاجر هم آن كهنزديكتر به نظر مىآيد همين بود كه عرض كرديم.
بيان مراد از كلمه «حال» در بحث مشتق
يكى از مقدماتى كه در محل بحث مشتق مطرح شده، اين مقدمه است. در عنوان محل نزاع، يككلمه حال به كار برده شده، آيا مشتق حقيقت است در خصوص ملتبس بمبدأ فى الحال يا اينكه نه،اعم است از متلبس «بالمبدأ فى الحال و المنقضى عنه المبدأ»؟ مقصود از اين كلمه حال كه در عنواننزاع مشتق ذكر شده چيست؟
ما ابتداءً براى اينكه در اين مسأله گم نشويم و چه بسا انسان كه نمىتواند در مسألهاى اظهار نظربكند، علتش اين است كه گم شده است در موضوع مسأله و موضوع مسأله خوب برايش روشننشده كه نمىتواند نظر بدهد درباره آن. ابتداءً سه احتمال در كلمه حال جريان دارد: يك احتمال،حالِ نطق، زمان تكلم است، آن زمانى كه متكلم مىگويد: «زيدٌ ضاربٌ حال النطق و حال التكلم». يكحال، حال جرى و اطلاق و نسبت است، كه اين سه، يك معنى دارد؛ يعنى وقتى شما مىگوييد: «زيدٌضاربٌ»، اين ضارب را جرى و حمل بر زيد مىكنيد، به زيد نسبت مىدهيد و اطلاق مىكنيد، اينهايك معنى دارد، الجرى، النسبة، الاطلاق، حال جرى يك وقت ممكن است با حال نطق فرق داشتهباشد، اگر شما گفتيد: «زيدٌ ضاربٌ الآن» اينجا حال نطق شما، با حال جرى شما يك حال است، براىاينكه با كلمه الآن مىخواهيد جرى را همين حالا تحقق بدهيد، نسبت همين حالا تحقق پيدا مىكند،اما اگر شما اين طورى گفتيد: «زيدٌ ضاربٌ امس»، اينجا حال جرى و حال نطق بينشان تفاوت پيداشد، حال نطق و زمان نطق امروز است، اما ضارب را ديروز شما جرى بر زيد مىكنيد، مىگوييد:«زيدٌ ضاربٌ امس»، پس جرى شما، نسبت شما، اطلاق شما، ديروز است، اما تكلمتان الآن است. يكحال سومى هم داريم آن حال تلبس است؛ يعنى آن حالى است كه «صدر الضرب من زيدٍ»، ممكناست آن حالى كه صدر زيدٍ غير اين دو حال باشد، «حال صدر الضرب من زيدٌ» ممكن است دو روزقبل باشد؛ يعنى پريروز زيد تلبس به ضرب پيدا كرد، «بأن تحقق منه الضرب»، نسبت را شما ديروزمىديد، تكلمتان امروز است. پس اين حالها از نظر زمان كاملاً اختلاف پيدا كرد، حال التكلم الان،حال النسبة ديروز، حال التلبس پريروز.
نظر مرحوم آخوند(ره) در مراد از «حال»
وقتى كه اين عناوين روشن شد، مرحوم آخوند در كفايه، مىفرمايد: اين حالى را كه ما در عنواننزاع ذكر كرديم، حال نسبت است، لكن همانطورى كه محشّى بزرگوار كه از تلامذه مرحوم آخوندبوده، مرحوم مشكينى(ره) مىفرمايد: اين سهو قلم است و مؤيّدش هم، مطلب خود مرحوم آخونداست، ايشان در عبارت، حال تلبس را ذكر كردهاند، اما واقعش عبارت از حال نسبت است، براىاينكه در اين مثالى كه ما الآن ذكر كرديم كه من حالا مىگويم: «زيدٌ ضاربٌ»، اما با كلمه «امس» ظرفنسبت را ديروز قرار مىدهم، در حالى كه تلبس عبارت از پريروز بوده، آيا اينجا چه حالى را ما بايدملاحظه كنيم؟ يعنى آنهايى كه مىگويند: «مشتق حقيقة بالخصوص فى المتلبس بالمبدأ بالحال» آيامقصودشان چيست؟ در اين مثالى كه ما ذكر مىكنيم، آيا در اينجا مثال براى متلبس بالمبدأ است يامثال براى منقضى عنه المبدأ است؟ اگر ما ملاك را عبارت از حال تلبس بگيريم، حال تلبس به دوروز قبل برمىگردد، اما اگر ملاك را عبارت از حال نسبت بگيريم، نسبت مربوط به ديروز است وديروز اگر نسبت واقع شد، اين به لحاظ واقعيت منقضى عنه المبدأ است، براى اينكه تلبس در دوروز قبل واقع شده است و قبل از ديروز تحقق پيدا كرده است.
بيان صحيح در مراد از «حال»
پس آن چه ملاك است، آنچه عمده در محل بحث است اين است كه ما ملاك را حال نسبت قراربدهيم؛ يعنى ملاحظه كنيم ببينيم اين زيدى را، كه اطلاق ضارب بر او مىكنيم، اين زيدى كه جرىضارب بر او مىشود، اين زيدى را كه نسبت ضارب به او مىدهيم، آيا در حال نسبت ما و در حالجرى ما اين تلبس به مبدأ داشته؟ يا در حال نسبت، منقضى عنه المبدأ است؟ محور و ملاك عبارتاز حال نسبت شماست، نه حال تلبس او و نه زمان نطق شما، شما ضارب را چه موقع مىخواهيد براين اطلاق كنيد؟ چه موقع مىخواهيد به اين نسبت بدهيد؟ و همين طور در آينده اگر من گفتم: زيدفردا ضارب است، اما حقيقتاً تلبس به ضربش امروز است، همين الآن كه من دارم صبحت مىكنم اينمتلبس به ضرب است، اما نسبت من به لحاظ فردا است؛ يعنى مىگويم: «زيدٌ سيتحقق منه الضربغداً»، ضارب را اين طورى مىخواهم تطبيق بر زيد كنم، «زيدٌ ضاربٌ غداً» به اين صورت حمل كنم،آيا اين منقضى عنه المبدأ است يا متلبس بالمبدأ فى الحال است؟ اين واقعش منقضى عنه المبدأاست، براى اينكه فردا كه شما جرى ضارب بر زيد مىكنيد، زيد هيچ گونه تلبس به ضرب ندارد وانقضى عنه الضرب و لو اينكه ضرب حالا تحقق پيدا كند و حالا تلبس به مبدأ داشته باشد.
لذا مرحوم آخوند با تصحيح كلامشان و با اينكه تفريعشان هم شهادت بر اين معنا مى دهد،ايشان تمام الملاك را عبارت از حال نسبت مىبيند. غداً، غد محور است فردا، فردا معتبر است،ديروز، ديروز معتبر است، امروز هم امروز معتبر است؛ يعنى اگر گفتيد: «زيدٌ ضاربٌ الآن» و نسبتضارب در همين حال تحقق پيدا كرد، در همين حال بايد ملاحظه كنيم ببينيم آيا تلبس به ضرب دارديا نه؟ اگر الآن تلبس به ضرب داشت اين متلبس بالمبدأ و فى الحال است و اگر ديروز متلبس بودهانقضى عنه المبدأ و تلبس در زمان گذشته تحقق پيدا كرده است. لذا مرحوم آخوند سعى كردهاند كهكلمه حال از حال نطق و زمان نطق، بيرون ببرند و بعد حال را به عنوان حال نسبت مطرح كنند، حالجرى مطرح كنند، حال اطلاق مطرح كنند، البته بيان ايشان در رابطه با از بين بردن زمان نطق يك بيانخوبى هست.
وجه عدم اراده زمان نطق از كلمه «حال»
اما نكتهاى را كه ايشان غفلت كردهاند و در كلمات ديگران از محققين هم ناخودآگاه مطلب رابيان كردهاند، اما رمز مطلب بيان نشده، تنها در بين اين كتابهايى كه من ملاحظه كردم، رمز مطلب راسيدنا الاستاذ الاعلم الامام(ره) فقط ايشان بيان كردند. من حالا در كتابهايى كه ديدم رمز مسأله راايشان بيان كردند، رمز اين است، ما اگر پاى نسبت را در كار آورديم، معنايش اين است كه بايد قضيهحمليه تشكيل بدهيم، نسبت كجا تحقق پيدا مىكند؟ جرى كجا تحقق پيدا مىكند؟ اطلاق كجا تحققپيدا مىكند؟ آنجايى كه پاى قضيه باشد؛ يعنى شما بگوييد: «زيدٌ ضاربٌ» بنشنيم بحث بكنيم كه اينجرى ضارب بر زيد به لحاظ چه حالى است و به لحاظ چه حالى اين نسبت تحقق پيدا كرده؟ جرىهميشه ملازم با تشكيل قضيه است، در حالى كه ما در باب معناى مشتق و هيئت مشتق به قضيه چهكار داريم؟ ما وقتى كه مىخواهيم هيئت ضارب را معنى كنيم، وقتىكه مىخواهيم به كتاب لغتبراى معناى هيئت ضارب مراجعه كنيم، مگر آنجا موضوعى مطرح است؟ مگر آنجا قضيهاى تشكيلشده است؟ همانطورى كه به لغت مراجعه مىكنيم و ساير لغات را از لغت استفاده مىكنيم،مىخواهيم به لغت مراجعه كنيم و ببينيم هيئت فاعل معنايش چيست؟ در رسيدن به هيئت فاعل مابهقضيه و نسبت چه كار داريم، يعنى اگر تشكيل قضيه نباشد هيئت فاعل معنى دارد يا نه؟ آيا كسى بايدهيئت فاعل را معنايش بفهمد كه اول يك قضيه تشكيل بدهد؟ تشكيل قضيه بعد الوضع است، اولواضع هيئت را وضع مىكند، بعد من و شما قضيه تشكيل مىدهيم و نسبت مىدهيم ضارب را بهزيد. نوبت به قضيه نرسيده، نوبت به تشكيل «زيدٌ ضاربٌ» نرسيده ما مىخواهيم ببينيم «ما معنىهيئت فاعل؟»، آن وقت به عبارت اصطلاحى: ما در مفهوم تصورى ضارب بحث مىكنيم، در معناى تصورى هيئتمشتق بحث مىكنيم. همانطورى كه وقتى شما به كتاب لغت مراجعه مىكنيد، انسان را مىخواهيدببينيد معنايش چيست، در رابطه با چه چيز انسان شما به كتاب لغت مراجعه مىكنيد؟ مىگوييد:معناى انسان، كارى به قضيه نداريد شما، مىخواهيد ببينيد اين مفرد معنايش چيست، معناىتصورى انسان چيست. براى فهم معناى تصورى انسان، شما به كتاب لغت مراجعه مىكنيد. در بابهيئت و فاعل هم مسأله همين طور است، حساب موضوع و محمول، تشكيل قضيه حمليه و نسبتو جرى و اطلاق و اينها، اينها چه ارتباطى به مسأله نزاع در باب مشتق دارد؟ بحث روى يك مفهومتصورى است، رمز مسأله همين نكته است كه امام بزرگوار اين را ذكر فرمودند و در كتابى من نديدمبه اين صورت رمز مسأله را بيان كرده باشد و واقع مسأله هم همين است كه ما در باب هيئت مشتقروى هيئت ضارب بحث داريم، موضوعى در كار نيست محمولى در كار نيست، مىخواهيم ببينيم«ما معنى هيئة فاعل؟» همين مقدار، اين يك نكته. نكته ديگر هم.
(سؤال ... و جواب استاد:) با قطع نظر از ماده كه هيئت نمىتواند تحقق پيدا كند، مبدأش كه ضرباست، به زيد چه ارتباطى دارد؟ شما كه مشتق را جرى بر مبدأ نمىكنيد، مشتق را جرى بر ذاتمىكنيد، مىگوييد: «زيدٌ ضاربٌ»، زيدٌ چه نقشى دارد بر معناى هيئت فاعل كه شما قضيه حمليه دراينجا تشكيل مىدهيد و حال نسبت
انسلاخ مشتقات از زمان
يك خصوصيت كوچك هم عرض مىكنم و نتيجه براى
تمرينات
چرا اسم مفعول از محل نزاع خارج نيست
آيا اختلاف ميان تاجر و ضارب، در كيفيت وضع است
مراد از كلمه «حال» در بيان آخوند چيست
چرا حال به معناى حال نطق نمىتواند باشد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...