• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 تفاوت وضع در فعل و حرف 167

    مقدمه درس



    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    تفاوت وضع در فعل و حرف

    هيئت فعل ماضى داراى يك معناى حرفى است، يعنى يك معنايى كه در عالم تصور استقلال‏دارد، اما در تحقق خارجى نياز به دو طرف دارد و بدون آن دو طرف، نمى‏تواند تحقق پيدا كند منتهايك فرقى بين فعل و حرف وجود دارد كه در باب حروف اين طور نيست كه ماده آنها يك وضع‏مستقلى داشته باشد و هيئتشان يك وضع ديگر، اما در باب افعال، همان طورى كه ملاحظه فرموديد،ماده يك وضع مستقل دارد و هيئت وضع ديگر، اما در عين اين كه دو وضع وجود دارد و دو معناوجود دارد، در عين حال ماده و هيئت بمنزله دو لفظ نيستند، دو لفظ، دو دلالت مستقل دارد، دومدلول دارد و مدلول در دو لفظ متعدد است و به اصطلاح علمى با نعت كثرت تحقق دارد، اما در ماده‏و هيئت، روى تبعيت ماده نسبت به هيئت و روى اين جهت كه تحصّل ماده و تحقق ماده با هيئت بايدتحقق پيدا كند و مثل دو لفظ نيست كه هر كدام از دو لفظ در تحصّل و تحققشان استقلال دارند. چون‏عنوان ماده و هيئت از اين نظر مثل دو لفظ نيست، لذا معناى فعل ماضى به صورت يك شى‏ء واحد،در ذهن انسان مى‏آيد، به صورت يك معناى واحد، در تصور انسان قرار مى‏گيرد، ولو اين كه اگر مابخواهيم تحليل كنيم، تحليل، اقتضاى تعدد مى‏كند، اقتضاى تكثر مى‏كند، اما «ما يفهم من فعل‏الماضى مادة و هيأةً عبارة عن شى‏ء واحد، عبارة عن امر واحد». نه تنها در عربى مسأله اينطور است،در لغاتى كه غير عربى هم باشند و همين مفاد را دلالت داشته باشند، آنها هم معمولاً به همين صورت‏است.

    وضع افعال لازم و متعدى در زمان ماضى

    در فعل ماضى يك مطلب ديگرى هست كه بيان كردم «سيدنا الاستاذ الاعظم الامام(ره) على مافى تقريراته»، اين جور بيان فرمودند: در ماضى متعدد و ماضى لازم، فعل متعدى و فعل لازم، با اينكه‏از نظر هيئت هم يكسان هستند، فرضاً هر دو هيئت «فَعَل» هستند، مثل «ضرب» كه متعدى است ومثل «جلس» كه لازم است، با اينكه از نظر هيئت، واحد هستند، مع ذلك ايشان قائل به تعدد وضع‏شدند؛ يعنى هيئت فعل ماضى در متعدى يك معنايى دارد، كه آن معنا مغاير با هيئت فعل ماضى درفعل لازم است، مغايرتش به اين صورت است كه در فعل ماضى متعدى آن ارتباطى كه بين مبدأ وذات تحقق دارد، آن ارتباطى كه بين حدث و فاعل تحقق دارد، ارتباط صدورى است، «ضَرَب»،ارتباطى را كه بين «ضْرب» و زيد افاده مى‏كند، نحوه ارتباطش به اين كيفيت است، كه «صدر الضرب‏من زيدٍ»؛ اما در فعل لازم، ارتباط صدورى نيست، بلكه به تعبير ايشان ارتباط، ارتباط حلولى است،وقتى كه شما مى‏گوييد: «قام زيدٌ»، معنايش، «صدر القيام من زيدٍ» نيست، معنايش «اتصف زيدٌبثبوت القيام له» معنايش «حلول القيام بالاضافة الى زيد» است. و مخصوصاً در بعضى از افعال ماضى‏لازم خيلى اين معنا واضح‏تر است، اين معنا روشنتر است، وقتى كه شما مى‏گوييد: «ابيضّ الجسم»،جسم بياض پيدا كرد، معنايش اين نيست كه «صدر البياض من الجسم»، معنايش «حلّ البياض فى‏الجسم» است و چون فعل ماضى متعدى ارتباطش، ارتباط صدورى است و فعل ماضى لازم،ارتباطش، ارتباط حلولى است، لذا مجبوريم كه قائل به تعدد وضع بشويم؛ يعنى بگوييم: هيئت فعل‏ماضى در رابطه با متعدى يك مرتبه وضع شده و همين هيئت در رابطه با فعل لازم، مرتبه ديگر وضع‏شده است.
    شايد اين معنا در ذهن بيايد كه آيا نمى‏شود، قدر جامعى بين اين دو ارتباط تصور كرد و بگوييم:هيئت فعل ماضى براى آن قدر جامع وضع شده باشد، كه در نتيجه تعدد وضع و اشتراك لفظى در كارنباشد؟ شما كه مى‏گوييد: فعل متعدى براى ارتباط صدورى وضع شده و فعل لازم براى ارتباطحلولى، اين قيد صدور و ارتباط را كنار بگذاريد، بگوييد صدور و حلول براى كلى ارتباط وضع شده‏است، مى‏خواهد ارتباط به نحو صدور باشد، مى‏خواهد ارتباط به نحو حلول باشد. اين معنا ممكن‏است به ذهن شما بيايد.
    جواب اين هم روشن است، كلى ارتباط، فعل مجهول ماضى را هم مى‏گيرد، كلى ارتباط اسم‏فاعل را هم شايد شامل شود، اما قدر متيقن فعل مجهول ماضى هم، وقتى مى‏گوييد: «ضُرب زيدٌ» بين‏زيد و ضرب ارتباط تحقق دارد، منتها نحوه ارتباطش چگونه است؟ ارتباط وقوعى است؛ يعنى‏ضرب واقع بر زيد شد و زيد مورد ضرب قرار گرفت، لذا كلى ارتباط را نمى‏توانيد شما بياوريد وبين خصوص ارتباط صدورى و ارتباط حلولى كه ارتباطهاى ديگر را شامل نشود. نمى‏توانيم ما يك‏قدر جامعى تصور كنيم. يك قدر جامعى كسى در ذهنش نيايد كه ما يك قدر جامعى مى‏توانيم بين ارتباط صدورى و ارتباط حلولى‏تصور كنيم، ظاهر اين است كه چنين قدر جامعى وجود ندارد، لذا مجبوريم كه در فعل ماضى ما تعددوضع قائل بشويم، ولو اين كه هيئت هم واحد است، شبيه همان مشترك لفظى كه در باب عين و امثال‏عين شما فرض مى‏كرديد، در باب هيئت هم در فعل ماضى يك چنين مسأله‏اى را مطرح كنيم، «لعدم‏وجود الجامع بين الارتباط الصدورى و الارتباط الحلولى».

    وضعِ فعل مضارع براى حال و استقبال

    بعضى نكات در باره فعل مضارع لازم است كه اينجا ذكر بشود، ما خارجاً مى‏بينيم دراستعمالات، در محاورات اين معنا مشاهده مى‏شود كه فعل مضارع گاهى به معناى حال است وگاهى به معناى استقبال است، در استعمالات خودمان، به اين مطلب ما برخورد مى‏كنيم. يك سرى‏استعمالاتى است كه انسان ارتكازاً آن استعمالات را دارد، شايد خودش هم به نكته‏اش توجه نكند.در فارسى هم همين طور است، از نظر فعل مضارع، آنجاهايى كه فعل مضارع به معناى حال‏استعمال مى‏شود، مواردى زياد است. دوست شما از شما مى‏پرسد، كه شما فلان مطلب را مى‏دانى يانه؟ اولاً خود اين تعبير اين «مى‏دانى» فعل مضارع است، معنايش اين است كه در آينده مى‏دانيد و ياالان مى‏دانيد؟ شما هم در جواب مى‏گوييد: بله من فلان مطلب را مى‏دانم «انا اعلم فلان مطلب» را،اعلم، فعل مضارع در حال هم استعمال شده، معنايش اين نيست كه در آينده مى‏دانم، سؤال هم،معنايش اين نبود كه شما در آينده مى‏دانيد و يا نمى‏دانيد «هل تعلم حكم هذه المسألة؟» فعل مضارع،شما هم در جواب مى‏گوييد: بله «انا اعلم حكم هذه المسألة» باز فعل مضارع را به كار مى‏بريد، اين‏مضارعى است كه به معناى حال است، آيا شما قدرت داريد بر اين كه مثلاً كار را انجام بدهيد، فلان‏م اين قدر فعل مضارع، به معناى حال استعمال شده، كه مرحوم محقق نائينى(ره) على ما فى‏تقريرات بحثه، مى‏فرمايد: اصلاً فعل مضارع معنايش همان حال است، فعل مضارع غير از حال،معنايى ندارد، مگر اين كه به كمك قرائن و به كمك «سوف» و «سين» و امثال ذلك، مسأله استقبال ازآن استفاده بشود و الاّ اگر سين و سوف نباشد، قرائن خارجيه نباشد، ايشان مى‏گويند: فعل مضارع‏يك معنا بيشتر ندارد و «هو الحال» و حتى تعبير مى‏كنند كه اينهايى كه خيال كرده‏اند فعل مضارع مثلاًمشترك بين حال و استقبال است، اين از اشتباهات است. دليلى اقامه مى‏كنند كه البته دليلشان اين‏مطلب را نمى‏تواند ثابت بكند، دليلشان اين است كه يك آيه‏اى را ذكر مى‏كنند كه در آن آيه فعل‏مضارع به معناى حال استعمال شده و آن آيه شريفه كه مى‏فرمايد : «و يقول الذين كفروا لست مرسلاً»آيا كفار در آينده اين حرف را مى‏زنند؟ كفارى كه مى‏گويند: «لست مرسلاً» در آينده مى‏گويند: «لست‏مرسلاً» و يا همين حالا مى‏گويند: «لست مرسلاً»؟ مع ذلك مى‏بينيم كه در آيه شريفه تعبير به يقول‏شده به صورت فعل مضارع مى‏فرمايد: و «يقول الذين كفروا لست مرسلا».
    جواب ايشان اين است كه اين، معنايش اين است كه اين آيه فعل مضارعش در حال استعمال‏شده، اما اينكه مطلقا معناى فعل مضارع حال است، اين را ما كه از آيه نمى‏توانيم استفاده كنيم؟ ازكجاى آيه استفاده كنيم كه فعل مضارع مطلقا، به معناى حال استعمال مى‏شود و اصلاً معناى حقيقيش‏همان معناى حال است؟ بالاخره ترديدى در اين معنا نيست كه فعل مضارع كثيراً مّا به معناى حال‏استعمال مى‏شود و خيلى از اوقات هم به معناى استقبال استعمال مى‏شود، نه در آنجايى كه «سوف وسين» در كار باشد و نه در آنجايى كه قرائن خارجيه وجود داشته باشد، نه بدون قرينه، فعل مضارع‏در استقبال استعمال مى‏شود.

    كيفيت وضع فعل مضارع براى حال و استقبال

    بحث ديگر اين است كه آيا اشتراك فعل مضارع بين حال و استقبال، يك اشتراك معنوى است، يايك اشتراك لفظى است، يا يك احتمال سومى است كه اين هم برگشت به اشتراك لفظى مى‏كند؟ لكن‏نه به صورت وضع تعيينى، كه واضع يك وقت فعل مضارع را براى استقبال و يك وقت براى حال‏وضع كرده باشد. مرحوم آخوند در كفايه معتقد شده‏اند كه اشتراك فعل مضارع بين حال و استقبال‏يك اشتراك معنوى است، نه اشتراك لفظى. و از كلامشان استظهار مى‏شود كه اين معنا به نظر ايشان‏مسلّم بوده و حتى به نظر نحويين هم، اين معنا مسلم است.
    در ذهن ايشان اين معنا بوده كه اصلاً بين نحويين اين است كه فعل مضارع مشترك بين حال واستقبال است و اشتراكش هم اشتراك معنوى است. آن وقت از اين اشتراك معنوى مسلم بين حال واستقبال، ايشان مى‏خواهند يك تأييدى براى مطلب خودشان بياورند؛ آن مطلب اين بود كه به نظرايشان كه واقعاً هم همين بود، فعل اصلاً دلالت بر زمان نمى‏كند، زمان داخل در معناى فعل نيست،ولو بالتضمّن، چنين مسأله‏اى در كار نيست. ايشان همين اشتراك معنوى را مى‏خواهد مؤيّد قراربدهد بر اين كه معناى فعل مضارع خالى از عنوان زمان است و تأييد را هم به اين صورت مى‏فرمايند:ما چطور مى‏توانيم اين مشترك معنوى را بعد ايشان مى‏فرمايد: اينطور بايد توجيه كنيم، بايد بگوييم: فعل مضارع داراى يك معنايى است‏كه اين معنا خصوصيتى دارد و لازمه اين خصوصيت اين است كه در زمانيات انطباق بر حال و يااستقبال پيدا مى‏كند و نه تنها در فعل مضارع، مسأله اين طور است، در جملات اسميه مثل «زيدٌضارب» كه خالى از زمان است، بطور كلى و به صورت مسلم، ايشان مى‏فرمايد: آنجا هم يك‏خصوصيتى دارد كه قابل انطباق بر تمام زمانهاى ثلاثه هست، اما در فعل مضارع يك زمان جدا شده،كما اينكه در فعل ماضى انطباق بر يك زمان خاص پيدا مى‏كند.
    بعد ايشان كه محشّى شاگرد مرحوم آخوند است، مى‏گويد: آن معنايى كه در فعل مضارع به‏عنوان مشترك معنوى مطرح است، عبارت از معناى ترقّب است، ترقّب در مقابل تحقق، تحقق دررابطه با فعل ماضى است و ترقّب در رابطه با فعل مضارع است. ايشان مسأله را به اين صورت بيان‏مى‏كند. مرحوم آقاى نائينى هم كه اصلاً اشتراك را چه به صورت لفظى و چه به صورت معنوى انكاركرده‏اند. ايشان متعقدند فعل مضارع معناى حال را دارد و با قرائن خارجيه، مسأله استقبال استفاده‏مى‏شود. اما امام بزرگوار (ره) باز «على ما قرره المقرر» ايشان نظرشان اين است، كه بعيد نيست ما درمسأله فعل مضارع، به اين صورت قائل بشويم، بگوييم: فعل مضارع و هيئت مضارع را واضع وضع‏كرده براى همان ارتباط صدورى، يا حلولىِ استقبالى، كه معناى اولى فعل مضارع همان معناى‏استقبالى باشد و بعد به علت كثرت استعمال يك وضع تعيّنى هم نسبت به معنى حال پيدا كرده باشد،منتها آيا اين وضع تعيّنى به صورتى است كه آن معناى اصلى كنار گذاشته شده است، يا اين كه كأنّ دووضع در كار است، وضع تعيينى همان معناى استقبالى را دلالت مى‏كند و وضع تعيّنى هم همان‏معناى حال را دلالت مى‏كند. از كلام ايشان هم اين طور استفاده مى‏شود.
    اما به نظر بعيد نمى‏رسد كه ما در فعل مضارع هم همان مسأله تعدد وضع را قائل بشويم، بگوييم:كه هيئت فعل مضارع را تارةً براى ارتباط صدورى حالى وضع شده و اخرى براى ارتباط صدورى‏استقبالى وضع شده است. اگر ما ملتزم به تعدد وضع در باب فعل مضارع بشويم، به نظر من بعيدنيست اين مسأله، براى اين كه ما هر طرف قصه را ملاحظه مى‏كنيم، هيچ ترجيحى در كار نيست. آيامى‏توانيم بگوييم: اصالت با معناى حال است، آنطورى كه محقق نائينى مى‏فرمايد؟ مى‏توانيم‏بگوييم: اصالت با معناى استقبال است آنطورى كه امام بزرگوار مى‏فرمايند، يا اين كه به نظر، هيچ‏گونه اصالت و تعيينى نمى‏رسد، بلكه ظاهر اين است كه اشتراك، اشتراك لفظى است و آن استفاده‏اى‏كه مرحوم آخوند از اشتراك معنوى در رابطه با عدم مدخليّت زمان مى‏خواستند بنمايند، آن استقاده‏هم مطرح نيست و از اين كانال و از اين مسير، نمى‏شود چيزى استفاده كرد. حالا ثمره مهمه‏اى هم براين ترتب پيدا نمى‏كند لكن حالا چون بحث شده، در اينجا خواستيم اشاره‏اى هم به اين معنا در اين‏رابطه شده باشد. اين مقدمه بحث مشتق هم تا اينجا تمام شد.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): سين و سوف قرينه مى‏شود، به منزله قرينه است، آنها قرينه بر مستقبل‏است.

    بحث اخلاقى

    چون روز چهارشنبه است و علاقمنديم كه همه اساتيد بزرگوار اين برنامه را دنبال كنند و اگربعضى از اساتيد هم توجهى ندارند، خوب است كه آقايان از آنها تقاضا كنند و اين هم در حقيقت‏سفارشى است كه امام بزرگوار(ره) كه شايد ما هر بار در رابطه با مسائل حوزه خدمت ايشان‏شرفياب مى‏شديم و گزارشاتى را عرض مى‏كرديم و از ايشان كسب تكليف مى‏خواستيم كه امرى‏داشته باشند، رهنمودى داشته باشند، شايد اگر همه اوقات اين معنا نبود، اكثراً اين معنا بود. ايشان دررابطه با مسائل اخلاق در حوزه، خيلى تأكيد داشتند و حتى گاهى اشاره به بعضى از اساتيد هم‏مى‏فرمودند، كه خوب است كه فلان شخص مثلاً در حوزه در يكى از دفعاتى كه خدمت رهبر بزرگوار فعلى‏مان حضرت آيت الله خامنه‏اى رسيده بوديم‏صحبت مى‏كرديم، من اين حرف را نشنيده بودم، ايشان فرمودند: ما در مشهد در اولين چيزى كه جامعه در برخورد با يك روحانى به آن توجه مى‏كند، اخلاق است. اين اخلاق نه‏به آن معناى عرفى خاصى، كه در ذهن ما هست، كه عبارت از خوش برخورد كردن، خوش‏روى‏بودن، خنده‏رو بودن، با تبسّم با مردم برخورد كردن، اين يك مرحله است. اخلاق معنايش اين است‏كه انسان به عنوان مجموعه فضائل اخلاقى در جامعه تجسم داشته باشد، به عنوان يك فرد متعبد به‏جميع دستورات اسلام، به عنوان يك فردى كه وجهه اصلى همت او، اسلام و مسائل اخروى است،به عنوان يك فردى كه مسائل دنيوى براى او به عنوان غايت و هدف اصلى واقع نشده است، به اين‏عنوان بايد در جامعه ما مطرح باشيم. اگر خداى نكرده مسائل مادى و زرق و برق مادى و باز خداى‏نكرده مسائل انحرافها و كارهايى كه غير مشروع است، اگر در جامعه ما شيوع پيدا كند، در روحانيت‏ما شيوع پيدا كند و آن حيثيت اصلى را ما از دست بدهيم، آن روز، روزى است كه روحانيت بايدقوس نزولى را طى كند.
    پس برادران! ان شاء اللّه توجه كنيد، من نمى‏گويم: خودم عامل به اين حرفها هستم، ولى اعتقادم‏به اين مسائل هست. دعا كنيد من هم مثل شما و همگى بتوانيم، يك سرباز واقعى، يك خدمتگذار،يك روحانى مرضىّ حضرت بقية اللّه روحى له الفداء باشيم. اميدواريم خداوند روح پر فتوح امام‏بزرگوار را با اجداد گرامش محشور بفرمايد.
    و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته.

    تمرينات

    تفاوت وضع، در فعل و حرف چيست
    وضع فعل لازم و متعدى، در ماضى چه فرقى دارد
    آيا اشتراك فعل مضارع، در حال و استقبال لفظى است يا معنوى