چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
ماده مشتق
تدریس استاد
متن
40 ماده مشتق 164
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
مقدمات بحث مشتق: ماده مشتق
يكى از مطالبى كه در مقدمات بحث مشتق مطرح است اين است كه عنوان مشتق، همانطورى كهاز اين لفظ و از اين مفهوم استفاده مىشود، اين است كه از چيز ديگرى گرفته شده و اشتقاق از شىءديگرى پيدا كرده، در نتيجه آن شىء كه عبارت از مشتق منه است، بالاخره در مشتق و مشتقات، يكمادهاى وجود دارد و يك مشتق منه وجود دارد كه همه مشتقات از او گرفته مىشوند و از او جدامىشوند، آن وقت بحث در اين است كه آيا مواد مشتقات عبارت از چيست؟ ماده فاعل و مفعول وامثال ذلك، عبارت از چيست؟ اينجا بين قدماى نحويين، كوفيين و بصريين، اختلاف واقع شده،كوفيين ماده را عبارت از مصدر مىدانند و اين عبارت معروفه كه مصدر اصل كلام است، روى همينمبناست كه ماده را عبارت از مصدر بدانيم. در مقابل اينها؛ بصريون معتقد هستند كه ماده، عبارت ازفعل است، فعل را به عنوان ماده مطرح كردهاند.
به هر دوى اينها اشكال شده است كه ماده عبارت از آن چيزى است كه هم لفظش محفوظ باشددر تمامى مشتقات و هم معنايش محفوظ باشد در تمامى مشتقات. عنوان ماده در مقابل مشتقات،يك چنين حسابى بايد داشته باشد كه هم لفظ در تمامى مشتقات محفوظ باشد و هم معنا محفوظباشد و در رابطه با مصدر و فعل، اين خصوصيتى كه در ماده اعتبار دارد ما ملاحظه مىكنيم كه نه درفعل وجود دارد و نه در مصدر وجود دارد، براى اينكه اينهايى كه فعل را مثلاً عبارت از ماده مىدانند،قاعدتاً مقصودشان همان فعل ماضى است طبعاً. فعل ماضى داراى يك هيئت خاصه و يك معناىخاصى است، هم خصوصيتى در لفظش هست از نظر هيئت و هم خصوصيتى در معناى او وجوددارد. اگر ما فعل را به عنوان ماده فرض كرديم، در فعل مضارع كه مىگوييد: اشتقاق از فعل ماضىمثلاً پيدا مىكند، آيا در فعل مضارع هيئت فعل ماضى حفظ شده است؟ هيئت فعل ماضى كه «فَعَلَ»است در فعل مضارع رعايت نشده و حفظ نشده. آيا معناى فعل ماضى در فعل مضارع حفظ شده؟فعل ماضى يا بگوييم: دلالت بر زمان مىكند، كه مشهور بين نحاة هم همين است. ضرب يعنى زد درزمان گذشته. آيا اين معنا با قيد تحقق فعل در زمان گذشته، در فعل مضارع محفوظ است يا فعلمضارع مقابل اين معناست؟ در «ضَرَب»، زدن تحقق دارد، آن هم در ظرف گذشته تحقق دارد، در فعلمضارع زدن غير محقق است، اگر هم تحقق پيدا كند در زمان آينده مىخواهد تحقق پيدا كند.
پس اگر ما بخواهيم فعل را مبدأ مشتقات قرار بدهيم و حتى اگر مقصود از مشتق، خصوصهمان مشتق محل بحث خودمان باشد كه اسم فاعل و مفعول و امثال ذلك است. «ضَرَب» را نسبت به«ضارب» حساب مىكنيم، مىبينيم نه خصوصيات لفظيه «ضَرَب» در «ضارب» وجود دارد، براىاينكه اين از نظر حركت، سه فتحه دارد و نه خصوصيات معنويه «ضَرَب» در «ضارب» وجود دارد،اينجا على ما هو المشهور، پاى زمان مطرح است، آن هم زمان ماضى و در «ضارب» چنينخصوصيتى وجود ندارد. پس اگر ما بخواهيم فعل را به عنوان ماده مشتقات مطرح كنيم، با توجه بهاينكه فعل، نه لفظش محفوظ در مشتقات است و نه معنايش محفوظ در مشتقات است، چطورمىتوانيم فعل را عنوان ماده به او بدهيم؟
همين طور اگر مصدر را به عنوان ماده مطرح كنيم، در باب مصدر تقريباً ترديدى وجود دارد كهآيا در معناى مصدر يك نسبةٌما در آن وجود دارد يا معناى مصدر به تمام معنا خالى از نسبت است وهيچ گونه نسبت فاعلى يا مفعولى در مصدر تحقق ندارد؟
به عبارت ديگر: ما يك وقت ضرب را، به معناى زدن معنا مىكنيم، زدن نسبت در آن وجود دارد،زدن، حدوث الضرب در آن محقق است، يك وقت معناى مصدر را خالى از نسبت به تمام معنامىگيريم، ضرب را به معناى كتك معنا مىكنيم، نه كتك زدن كه نسبت در آن وجود داشته باشد، كتككه اين هيچ گونه نسبتى در آن تحقق ندارد. اگر ما ضْرب را داراى يك معناى مشتمل بر نسبت بدانيم،ضْرب را به معناى زدن معنا كنيم، اگر اين طورى معنا كرديم، مصدر هم مثل فعل است در اينكه نهلفظش در مشتقات محفوظ است و نه معنايش در مشتقات محفوظ است. اما لفظش در مشتقاتمحفوظ نيست، براى اينكه هيئت مصدر، هيئت «فَعْل» است و هيئت «فَعْل» در هيچ يك از مشتقاتتحقق ندارد. مشتقات هر كدام هيئتهاى خاصهاى دارند و آن هيئتها مغاير با هيئت «فَعْل» است. هيئت«فَعْل» كجا؟ هيئت «فَعَلَ» كجا؟ هيئت «فَعْل» كجا؟ هيئت «فاعل» كجا؟ ما نمىتوانيم بگوييم: درهيئت «فاعل»، هيئت «فَعْل» محفوظ است. دو هيئت كه در يك جا تجمع پيدا نمىكند. در يك لفظ كهدو هيئت مجتمع نمىشود. پس نمىتواند آنكه هيئت «فاعلٌ» دارد، هيئت «فَعْل» هم در آن محفوظباشد. پس هيئت مصدر در مشتقات محفوظ نيست. معنايش هم در مشتقات محفوظ نيست، براىاينكه معناى ضْرب زدن است؛ يعنى نسبةٌما، اما معناى مشتقات يك معناى ديگر است، زد در زمانگذشته، يا مىزند در زمان آينده و اينها بينشان از نظر معنا تغاير تحقق دارد.
پس اگر مصدر داراى يك معناى مشتمل بر نسبةٌما، باشد همان حسابى كه فعل با مشتقات داردمصدر هم با مشتقات همان حساب را دارد، نه لفظش محفوظ است در ضمن مشتقات و نه معنايشمحفوظ است در ضمن مشتقات. اما اگر ما مصدر را خالى از نسبت معنا كرديم، بگوييم: ضْرب بهمعناى زدن نيست، بلكه ضْرب به معناى كتك است، خالى از هر گونه نسبت و بدون هر گونه نسبت،اينجا يك درجه مصدر نزديكتر مىشود. اما در عين حال از نظر لفظ، هيئتش در هيچ كدام از مشتقاتمحفوظ نيست، ولو اينكه معنايش محفوظ است، روى اين فرض معناى مصدر در تمامى مشتقاتمحفوظ است، براى اينكه وقتى فِعل را مىخواهيم معنا كنيم، همين كتك را مىآوريم به ضميمهاينكه مىگوييم: كتك زد، فِعل مضارع همين كتك را مىآوريم، به ضميمه اينكه مىگوييم: كتكمىزند. در فعل امر همين كتك را مىآوريم، به ضميمه اينكه كتك بزن. معنا كه عبارت از نفسماهيّت كتك هست، بدون هيچ گونه نسبتى، در تمامى مشتقات روى اين حساب محفوظ است امالفظ را كه حساب مىكنيم، مىبينيم در هيچ يك از مشتقات ما هيئت فَعْل نداريم، هر مشتقى هيئتخاصّى دارد و نمىشود كه دو هيئت در يك مشتق جمع شود، بلكه يك هيئت است و آن هيئت هممغاير با هيئت فرد ديگر است.
پس نتيجه اين شد كه اينكه كوفيون قائل هستند كه مصدر به عنوان ماده مشتقات مطرح است،اين با معناى حقيقى ماده نمىسازد و اين هم كه بصريين معتقد هستند كه فِعل ماده براى مشتقاتاست، اين هم با معناى ماده و حقيقت ماده نمىسازد. پس ماده مشتقات چيست؟ اگر مصدر از مادهبودن خارج شد و فِعل هم از ماده بودن بيرون رفت، نتيجةً ماده مشتقات چه خواهد بود؟
نظر محققين در ماده مشتق
اينجا محققين از متأخرين، گفتهاند: ماده مشتقات، هيئت خاصى ندارد. هيچ گونه هيئتى عارضبر ماده نيست، فقط وقتى كه واضع مىخواسته يك لفظى را براى معناى كتك، خالى از نسبت وضعبكند، اينطور لفظش را در نظر گرفته، گفته: «ضاد» و «راء» و «باء» به طورى كه ضاد مقدم بر راء باشد وراء مقدم بر باء باشد و كم و زياد هم، در اين حروف تحقق نداشته باشد، «ضاد» و «راء» و «باء» اينوضع براى ماهيّت و طبيعت كتك خالى از هر گونه نسبت. اگر اينطورى باشد مسأله، آن خصوصيتىكه در ماده اعتبار دارد لفظاً و معنىً در اينجا تحقق دارد، براى اينكه اولاً براى ماده هيئت خاصى را درنظر نگرفته است، بلكه عنوان «ضاد» و «راء» و «باء» را ملاحظه كرده و اين عنوان در تمامى مشتقاتمحفوظ است و ثانياً معنا، يك معناى خالى از نسبت است، عنوان زدن نيست، معنا عبارت از كتكاست، كه كتك يك معنايى است كه در جميع مشتقات تحقق دارد، در اسم فاعل كتك زننده، در اسممفعول كتك خورده، در فعل ماضى و مضارع و امر، به همان كيفيتى كه عرض كرديم عنوان كتكمحفوظ است. محققينِ از متأخرين، درباره ماده مشتقات يك چنين معنايى را قائل هستند، ماده رايك شىء خالى از هيئت مىدانند و معنايش را خالى از نسبت، كه اين دو خصوصيت در ماده محفوظاست، خودش خالى از هيئت است، معنايش هم خالى از نسبت است، چون خودش خالى از هيئتاست، در ضمن همه مشتقات تحقق دارد و چون معنايش خالى از نسبت است و فقط همان طبيعت وماهيّت كتك را دلالت مىكند، لذا معنا هم در ضمن همه مشتقات محفوظ است. آيا اين معنايى كهمتأخرين در رابطه با ماده مشتقات مطرح كردهاند صحيح است يا اينكه اشكال به آن توجه دارد؟
حكم ماده مشتقات، بدون هيئت
چند اشكال به اين حرف محققين و متأخرين شده كه اشكالات قابل دفع و قابل جواب است.يك اشكال عبارت از اين است، گفتهاند: اين طورى كه ماده را معنا كرديد، گفتيد: «ضاد» و «راء» و«باء» و معنا را عبارت از كتك گرفتيد؛ يعنى خالى از نسبت، خالى از هر گونه نسبت فاعلى و مفعولى.يك اشكالش اين است كه اصولاً وقتى كه ما در باب وضع بحث مىكنيم، نمىگوييم: وضع عبارت ازاين است كه بين لفظ و معنا يك علقهاى به واسطه وضع تحقق پيدا مىكند، يك اختصاص و ارتباطىبين لفظ و معنا تحقق پيدا مىكند. لفظ يعنى چه؟ اينكه شما مىگوييد: علقهاى بين لفظ و معنا تحققپيدا مىكند اصلاً خود لفظ چيست؟ لفظ عبارت از يك ماده و هيئت است. آيا از هيئت به تنهايىمىتوانيد تعبير به لفظ بكنيد؟ نه. از ماده به تنهايى هم نمىتوانيد تعبير به لفظ بكنيد. اگر شمامىگوييد: «ضاد» و «راء» و «باء» را براى معناى كتك خالى از نسبت وضع كرده، «ضاد» و «راء» و «باء»ليس باللفظ. «ضاد» و «راء» و «باء» زمانى، عنوان لفظ پيدا مىكند كه يك هيئتى داشته باشد، مثلآنهايى كه مىگويند: مصدر ماده است. مىگويند: ضرب را وضع كرده، آنهايى كه مىگويند: فعل مادهاست، مىگويند: «ضَرَب» به عنوان ماده مطرح است. اما شما كه مىگوييد: ماده عبارت از «ضاد» و«راء» و «باء» است «ضاد» و «راء» و «باء» عنوان لفظ برايش انطباق پيدا نمىكند.
جواب از اين حرف اين است كه پيدا نكند، ما اگر از «ضاد» و «راء» و «باء» به عنوان ماده به تنهايىمىخواستيم در مقام استعمال استفاده كنيم، آن وقت پس نفس اين معنا كه «ضاد» و «راء» و «باء» به لحاظ اينكه خالى از هيئت است و عنوان لفظ ندارد،چطور مىتواند واضع او را وضع كرده باشد، جوابش اين است كه بله؛ اگر مىخواستيم مقصودخودش باشد و وضعش، وضع انتهايى و وضع مبسوط باشد، اين اشكال شما وارد است اما اگرمقصود وضع تهيئى شد و به عنوان زمينه براى مشتقات مطرح شد، اين هيچ گونه اشكالى به او توجهپيدا نمىكند.
(سؤال ... و پاسخ استاد): شما خود او را كه نمىخواهيد تفهيم كنيد، شما «ضاد» و «راء» و «باء» رامقدمه براى «ضرب، يضرب، ضاربٌ، مضروب، اضرب و امثال ذلك» در نظر گرفتيد، به اينمىگويند: وضع تهيئى. اين وضع تهيئى چه اشكالى دارد؟ من كه نمىخواهم خود «ضاد» و «راء» و«باء» را در معناى كتك بدون جنبه اشتقاقى به كار ببرم. حالا در جواب اشكال دوم باز اين را بيشترروشن مىكنيم.
اشكال دوم در عدم فرق ميان ماده و اسم مصدر
اشكال دوم اين است كه اگر ماده؛ يعنى «ضاد» و «راء» و «باء» به معناى كتك باشد، فرقى بين اينماده و اسم مصدر وجود ندارد. جواب اين است كه بله، فرق معنوى وجود ندارد، اما فرق لفظى دريك جهت وجود دارد و آن اين است كه واضع، ضمن اينكه «ضاد» و «راء» و «باء» را به عنوان وضعتهيئى، براى مشتقات در نظر گرفته و ديده اكثراً نياز استعمالى در رابطه با مشتقات مطرح است، امايك مطلب را هم حساب كرده، ديده گاهى از اوقات ممكن است يك نياز استعمالى در رابطه با نفسهمين معناى كتك مطرح باشد، كتك خالى از هر نسبتى، كتك خالى از هر ضميمهاى و عنوان كتكزد، نه، كتك مىزند نه، كتك زننده نه، كتك خورده نه، نفس كتك، خالى از هرگونه ضميمه، ديدهگاهى هم نياز استعمالى به اين معنا تحقق پيدا مىكند، براى اينكه از «ضاد» و «راء» و «باء» لفظ تحققپيدا كند، يك هيئتى را به عنوان هيئت اسم مصدر در نظر گرفته، كه اين به منظور تفهيم همان طبيعتو معناى خالى از هر گونه ضميمه است.
اگر بخواهيم تعبير جالبتر و تعبير اصطلاحىتر بكنيم، اين است چون ممكن است در ذهن شمابيايد كه اين هيئت نقشش چيست؟ شما كه مىگوييد: «ضاد» و «راء» و «باء» خودش معناى كتك دارد،وقتى كه هيئت اسم مصدرى برايش عارض مىشود، هيئت اسم مصدرى هم همين معناى كتك را،بيشتر دلالت ندارد، پس فايده اين هيئت چيست؟ اين هيئت چه نقشى دارد؟ اينكه وجود و عدمشيكسان است، خود «ضاد» و «راء» و «باء» دلالت بر كتك مىكرد، حالا هم كه هيئت اسم مصدرى پيداكرده، همين معنا را دلالت دارد؟ جواب اين است كه راست است، لكن ما اينطورى مىگوييم: اينهيئت مثل هيئت فَعَل، يفعل و فاعلٌ و مفعولٌ، نيست، كه اين هيئات هر كدامشان معنا را تغييرمىدهد، هر كدامشان يك ضميمه خاصى را، در رابطه با كتك دلالت مىكند، هيئت اسم مصدر ايننقش را ندارد، هيئت اسم مصدر، فقط براى اين مسأله است، «لامكان التنطق بالمادة»، اين فقطنقشش لفظ پس در نتيجه مسأله به اين صورت است كه واضع گاهى در نظر گرفته كه اگر نياز استعمالى بهتفهيم خود معناى ماده بدون ضميمه و اضافه، در كار باشد، يك راهى را هم براى اينجا فكر كرده كهعنوان اسم مصدرى است كه اين ماده را به اين صورت مىدهد، به آن تحصّل مىدهد، امكان تنطق بهماده تحقق پيدا مىكند و معنا، همان معناى ماده است بدون هيچ گونه كم و زياد.
اشكال سومى كه بين متأخرين شده (اين اشكال مهم نيست) گفتهاند: اگر شما مىگوييد: «ضاد» و«راء» و «باء» از نظر هيئت آزاد است، فقط از نظر ترتيب و خصوص حروف تقيّد دارد؛ يعنى «ضاد» و«راء» و «باء»، ليس الاّ، «ضاد» اول، «راء» دوم، «باء» سوم، خصوصيت ديگرى كه ندارد، آن وقتمستشكل اينطورى اشكال مىكند، مىگويد: اگر خصوصيت ديگرى در كار نيست، پس اگر ما يكجايى «ضاد» و «راء» و «باء» جواب اين يك كلمه است، كه سومى هم هست، شما دو خصوصيت را گفتيد، يك «ضاد» و «راء»و «باء» ليس الاّ، يكى «ضاد» اول، «راء» دوم، «باء» سوم، يك خصوصيت سوم هم است. خصوصيتسوم اين است كه اين «ضاد» و «راء» و «باء» در ضمن مشتقات معهوده تحقق پيدا كند، اين همخصوصيت دارد در وضعش، «ضاد» و «راء» و «باء» در ضمن مشتقات معهوده؛ يعنى در ضمن فعلماضى، فعل ماضى معلوم، فعل ماضى مجهول، مضارع معلوم، مضارع مجهول، اسم فاعل، اسممفعول و هكذا. اما «ضاد» و «راء» و «باء» در غير اين مشتقات معهوده معناى كتك را ندارد. لذا نبايدانتظار داشته باشيد، كه ضِرب هم همين معنا را دلالت بكند، ضُرب هم همين معنا را دلالت بكند، نهاين
تمرينات
آيا ماده مشتق، فعل است يا مصدر
چرا مصدر نمىتواند ماده اشتقاق باشد
به نظر محققين از متأخرين، ماده مشتق چيست
آيا ماده مشتقات مىتواند بدون هيئت باشد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...