• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 ماده مشتق 164

    مقدمه درس



    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    مقدمات بحث مشتق: ماده مشتق

    يكى از مطالبى كه در مقدمات بحث مشتق مطرح است اين است كه عنوان مشتق، همانطورى كه‏از اين لفظ و از اين مفهوم استفاده مى‏شود، اين است كه از چيز ديگرى گرفته شده و اشتقاق از شى‏ءديگرى پيدا كرده، در نتيجه آن شى‏ء كه عبارت از مشتق منه است، بالاخره در مشتق و مشتقات، يك‏ماده‏اى وجود دارد و يك مشتق منه وجود دارد كه همه مشتقات از او گرفته مى‏شوند و از او جدامى‏شوند، آن وقت بحث در اين است كه آيا مواد مشتقات عبارت از چيست؟ ماده فاعل و مفعول وامثال ذلك، عبارت از چيست؟ اينجا بين قدماى نحويين، كوفيين و بصريين، اختلاف واقع شده،كوفيين ماده را عبارت از مصدر مى‏دانند و اين عبارت معروفه كه مصدر اصل كلام است، روى همين‏مبناست كه ماده را عبارت از مصدر بدانيم. در مقابل اينها؛ بصريون معتقد هستند كه ماده، عبارت ازفعل است، فعل را به عنوان ماده مطرح كرده‏اند.
    به هر دوى اينها اشكال شده است كه ماده عبارت از آن چيزى است كه هم لفظش محفوظ باشددر تمامى مشتقات و هم معنايش محفوظ باشد در تمامى مشتقات. عنوان ماده در مقابل مشتقات،يك چنين حسابى بايد داشته باشد كه هم لفظ در تمامى مشتقات محفوظ باشد و هم معنا محفوظباشد و در رابطه با مصدر و فعل، اين خصوصيتى كه در ماده اعتبار دارد ما ملاحظه مى‏كنيم كه نه درفعل وجود دارد و نه در مصدر وجود دارد، براى اينكه اينهايى كه فعل را مثلاً عبارت از ماده مى‏دانند،قاعدتاً مقصودشان همان فعل ماضى است طبعاً. فعل ماضى داراى يك هيئت خاصه و يك معناى‏خاصى است، هم خصوصيتى در لفظش هست از نظر هيئت و هم خصوصيتى در معناى او وجوددارد. اگر ما فعل را به عنوان ماده فرض كرديم، در فعل مضارع كه مى‏گوييد: اشتقاق از فعل ماضى‏مثلاً پيدا مى‏كند، آيا در فعل مضارع هيئت فعل ماضى حفظ شده است؟ هيئت فعل ماضى كه «فَعَلَ»است در فعل مضارع رعايت نشده و حفظ نشده. آيا معناى فعل ماضى در فعل مضارع حفظ شده؟فعل ماضى يا بگوييم: دلالت بر زمان مى‏كند، كه مشهور بين نحاة هم همين است. ضرب يعنى زد درزمان گذشته. آيا اين معنا با قيد تحقق فعل در زمان گذشته، در فعل مضارع محفوظ است يا فعل‏مضارع مقابل اين معناست؟ در «ضَرَب»، زدن تحقق دارد، آن هم در ظرف گذشته تحقق دارد، در فعل‏مضارع زدن غير محقق است، اگر هم تحقق پيدا كند در زمان آينده مى‏خواهد تحقق پيدا كند.
    پس اگر ما بخواهيم فعل را مبدأ مشتقات قرار بدهيم و حتى اگر مقصود از مشتق، خصوص‏همان مشتق محل بحث خودمان باشد كه اسم فاعل و مفعول و امثال ذلك است. «ضَرَب» را نسبت به«ضارب» حساب مى‏كنيم، مى‏بينيم نه خصوصيات لفظيه «ضَرَب» در «ضارب» وجود دارد، براى‏اينكه اين از نظر حركت، سه فتحه دارد و نه خصوصيات معنويه «ضَرَب» در «ضارب» وجود دارد،اينجا على ما هو المشهور، پاى زمان مطرح است، آن هم زمان ماضى و در «ضارب» چنين‏خصوصيتى وجود ندارد. پس اگر ما بخواهيم فعل را به عنوان ماده مشتقات مطرح كنيم، با توجه به‏اينكه فعل، نه لفظش محفوظ در مشتقات است و نه معنايش محفوظ در مشتقات است، چطورمى‏توانيم فعل را عنوان ماده به او بدهيم؟
    همين طور اگر مصدر را به عنوان ماده مطرح كنيم، در باب مصدر تقريباً ترديدى وجود دارد كه‏آيا در معناى مصدر يك نسبةٌما در آن وجود دارد يا معناى مصدر به تمام معنا خالى از نسبت است وهيچ گونه نسبت فاعلى يا مفعولى در مصدر تحقق ندارد؟
    به عبارت ديگر: ما يك وقت ضرب را، به معناى زدن معنا مى‏كنيم، زدن نسبت در آن وجود دارد،زدن، حدوث الضرب در آن محقق است، يك وقت معناى مصدر را خالى از نسبت به تمام معنامى‏گيريم، ضرب را به معناى كتك معنا مى‏كنيم، نه كتك زدن كه نسبت در آن وجود داشته باشد، كتك‏كه اين هيچ گونه نسبتى در آن تحقق ندارد. اگر ما ضْرب را داراى يك معناى مشتمل بر نسبت بدانيم،ضْرب را به معناى زدن معنا كنيم، اگر اين طورى معنا كرديم، مصدر هم مثل فعل است در اينكه نه‏لفظش در مشتقات محفوظ است و نه معنايش در مشتقات محفوظ است. اما لفظش در مشتقات‏محفوظ نيست، براى اينكه هيئت مصدر، هيئت «فَعْل» است و هيئت «فَعْل» در هيچ يك از مشتقات‏تحقق ندارد. مشتقات هر كدام هيئتهاى خاصه‏اى دارند و آن هيئتها مغاير با هيئت «فَعْل» است. هيئت«فَعْل» كجا؟ هيئت «فَعَلَ» كجا؟ هيئت «فَعْل» كجا؟ هيئت «فاعل» كجا؟ ما نمى‏توانيم بگوييم: درهيئت «فاعل»، هيئت «فَعْل» محفوظ است. دو هيئت كه در يك جا تجمع پيدا نمى‏كند. در يك لفظ كه‏دو هيئت مجتمع نمى‏شود. پس نمى‏تواند آنكه هيئت «فاعلٌ» دارد، هيئت «فَعْل» هم در آن محفوظباشد. پس هيئت مصدر در مشتقات محفوظ نيست. معنايش هم در مشتقات محفوظ نيست، براى‏اينكه معناى ضْرب زدن است؛ يعنى نسبةٌما، اما معناى مشتقات يك معناى ديگر است، زد در زمان‏گذشته، يا مى‏زند در زمان آينده و اينها بينشان از نظر معنا تغاير تحقق دارد.
    پس اگر مصدر داراى يك معناى مشتمل بر نسبةٌما، باشد همان حسابى كه فعل با مشتقات داردمصدر هم با مشتقات همان حساب را دارد، نه لفظش محفوظ است در ضمن مشتقات و نه معنايش‏محفوظ است در ضمن مشتقات. اما اگر ما مصدر را خالى از نسبت معنا كرديم، بگوييم: ضْرب به‏معناى زدن نيست، بلكه ضْرب به معناى كتك است، خالى از هر گونه نسبت و بدون هر گونه نسبت،اينجا يك درجه مصدر نزديكتر مى‏شود. اما در عين حال از نظر لفظ، هيئتش در هيچ كدام از مشتقات‏محفوظ نيست، ولو اينكه معنايش محفوظ است، روى اين فرض معناى مصدر در تمامى مشتقات‏محفوظ است، براى اينكه وقتى فِعل را مى‏خواهيم معنا كنيم، همين كتك را مى‏آوريم به ضميمه‏اينكه مى‏گوييم: كتك زد، فِعل مضارع همين كتك را مى‏آوريم، به ضميمه اينكه مى‏گوييم: كتك‏مى‏زند. در فعل امر همين كتك را مى‏آوريم، به ضميمه اينكه كتك بزن. معنا كه عبارت از نفس‏ماهيّت كتك هست، بدون هيچ گونه نسبتى، در تمامى مشتقات روى اين حساب محفوظ است امالفظ را كه حساب مى‏كنيم، مى‏بينيم در هيچ يك از مشتقات ما هيئت فَعْل نداريم، هر مشتقى هيئت‏خاصّى دارد و نمى‏شود كه دو هيئت در يك مشتق جمع شود، بلكه يك هيئت است و آن هيئت هم‏مغاير با هيئت فرد ديگر است.
    پس نتيجه اين شد كه اينكه كوفيون قائل هستند كه مصدر به عنوان ماده مشتقات مطرح است،اين با معناى حقيقى ماده نمى‏سازد و اين هم كه بصريين معتقد هستند كه فِعل ماده براى مشتقات‏است، اين هم با معناى ماده و حقيقت ماده نمى‏سازد. پس ماده مشتقات چيست؟ اگر مصدر از ماده‏بودن خارج شد و فِعل هم از ماده بودن بيرون رفت، نتيجةً ماده مشتقات چه خواهد بود؟

    نظر محققين در ماده مشتق

    اينجا محققين از متأخرين، گفته‏اند: ماده مشتقات، هيئت خاصى ندارد. هيچ گونه هيئتى عارض‏بر ماده نيست، فقط وقتى كه واضع مى‏خواسته يك لفظى را براى معناى كتك، خالى از نسبت وضع‏بكند، اينطور لفظش را در نظر گرفته، گفته: «ضاد» و «راء» و «باء» به طورى كه ضاد مقدم بر راء باشد وراء مقدم بر باء باشد و كم و زياد هم، در اين حروف تحقق نداشته باشد، «ضاد» و «راء» و «باء» اين‏وضع براى ماهيّت و طبيعت كتك خالى از هر گونه نسبت. اگر اينطورى باشد مسأله، آن خصوصيتى‏كه در ماده اعتبار دارد لفظاً و معنىً در اينجا تحقق دارد، براى اينكه اولاً براى ماده هيئت خاصى را درنظر نگرفته است، بلكه عنوان «ضاد» و «راء» و «باء» را ملاحظه كرده و اين عنوان در تمامى مشتقات‏محفوظ است و ثانياً معنا، يك معناى خالى از نسبت است، عنوان زدن نيست، معنا عبارت از كتك‏است، كه كتك يك معنايى است كه در جميع مشتقات تحقق دارد، در اسم فاعل كتك زننده، در اسم‏مفعول كتك خورده، در فعل ماضى و مضارع و امر، به همان كيفيتى كه عرض كرديم عنوان كتك‏محفوظ است. محققينِ از متأخرين، درباره ماده مشتقات يك چنين معنايى را قائل هستند، ماده رايك شى‏ء خالى از هيئت مى‏دانند و معنايش را خالى از نسبت، كه اين دو خصوصيت در ماده محفوظاست، خودش خالى از هيئت است، معنايش هم خالى از نسبت است، چون خودش خالى از هيئت‏است، در ضمن همه مشتقات تحقق دارد و چون معنايش خالى از نسبت است و فقط همان طبيعت وماهيّت كتك را دلالت مى‏كند، لذا معنا هم در ضمن همه مشتقات محفوظ است. آيا اين معنايى كه‏متأخرين در رابطه با ماده مشتقات مطرح كرده‏اند صحيح است يا اينكه اشكال به آن توجه دارد؟

    حكم ماده مشتقات، بدون هيئت

    چند اشكال به اين حرف محققين و متأخرين شده كه اشكالات قابل دفع و قابل جواب است.يك اشكال عبارت از اين است، گفته‏اند: اين طورى كه ماده را معنا كرديد، گفتيد: «ضاد» و «راء» و«باء» و معنا را عبارت از كتك گرفتيد؛ يعنى خالى از نسبت، خالى از هر گونه نسبت فاعلى و مفعولى.يك اشكالش اين است كه اصولاً وقتى كه ما در باب وضع بحث مى‏كنيم، نمى‏گوييم: وضع عبارت ازاين است كه بين لفظ و معنا يك علقه‏اى به واسطه وضع تحقق پيدا مى‏كند، يك اختصاص و ارتباطى‏بين لفظ و معنا تحقق پيدا مى‏كند. لفظ يعنى چه؟ اينكه شما مى‏گوييد: علقه‏اى بين لفظ و معنا تحقق‏پيدا مى‏كند اصلاً خود لفظ چيست؟ لفظ عبارت از يك ماده و هيئت است. آيا از هيئت به تنهايى‏مى‏توانيد تعبير به لفظ بكنيد؟ نه. از ماده به تنهايى هم نمى‏توانيد تعبير به لفظ بكنيد. اگر شمامى‏گوييد: «ضاد» و «راء» و «باء» را براى معناى كتك خالى از نسبت وضع كرده، «ضاد» و «راء» و «باء»ليس باللفظ. «ضاد» و «راء» و «باء» زمانى، عنوان لفظ پيدا مى‏كند كه يك هيئتى داشته باشد، مثل‏آنهايى كه مى‏گويند: مصدر ماده است. مى‏گويند: ضرب را وضع كرده، آنهايى كه مى‏گويند: فعل ماده‏است، مى‏گويند: «ضَرَب» به عنوان ماده مطرح است. اما شما كه مى‏گوييد: ماده عبارت از «ضاد» و«راء» و «باء» است «ضاد» و «راء» و «باء» عنوان لفظ برايش انطباق پيدا نمى‏كند.
    جواب از اين حرف اين است كه پيدا نكند، ما اگر از «ضاد» و «راء» و «باء» به عنوان ماده به تنهايى‏مى‏خواستيم در مقام استعمال استفاده كنيم، آن وقت پس نفس اين معنا كه «ضاد» و «راء» و «باء» به لحاظ اينكه خالى از هيئت است و عنوان لفظ ندارد،چطور مى‏تواند واضع او را وضع كرده باشد، جوابش اين است كه بله؛ اگر مى‏خواستيم مقصودخودش باشد و وضعش، وضع انتهايى و وضع مبسوط باشد، اين اشكال شما وارد است اما اگرمقصود وضع تهيئى شد و به عنوان زمينه براى مشتقات مطرح شد، اين هيچ گونه اشكالى به او توجه‏پيدا نمى‏كند.
    (سؤال ... و پاسخ استاد): شما خود او را كه نمى‏خواهيد تفهيم كنيد، شما «ضاد» و «راء» و «باء» رامقدمه براى «ضرب، يضرب، ضاربٌ، مضروب، اضرب و امثال ذلك» در نظر گرفتيد، به اين‏مى‏گويند: وضع تهيئى. اين وضع تهيئى چه اشكالى دارد؟ من كه نمى‏خواهم خود «ضاد» و «راء» و«باء» را در معناى كتك بدون جنبه اشتقاقى به كار ببرم. حالا در جواب اشكال دوم باز اين را بيشترروشن مى‏كنيم.

    اشكال دوم در عدم فرق ميان ماده و اسم مصدر

    اشكال دوم اين است كه اگر ماده؛ يعنى «ضاد» و «راء» و «باء» به معناى كتك باشد، فرقى بين اين‏ماده و اسم مصدر وجود ندارد. جواب اين است كه بله، فرق معنوى وجود ندارد، اما فرق لفظى دريك جهت وجود دارد و آن اين است كه واضع، ضمن اينكه «ضاد» و «راء» و «باء» را به عنوان وضع‏تهيئى، براى مشتقات در نظر گرفته و ديده اكثراً نياز استعمالى در رابطه با مشتقات مطرح است، امايك مطلب را هم حساب كرده، ديده گاهى از اوقات ممكن است يك نياز استعمالى در رابطه با نفس‏همين معناى كتك مطرح باشد، كتك خالى از هر نسبتى، كتك خالى از هر ضميمه‏اى و عنوان كتك‏زد، نه، كتك مى‏زند نه، كتك زننده نه، كتك خورده نه، نفس كتك، خالى از هرگونه ضميمه، ديده‏گاهى هم نياز استعمالى به اين معنا تحقق پيدا مى‏كند، براى اينكه از «ضاد» و «راء» و «باء» لفظ تحقق‏پيدا كند، يك هيئتى را به عنوان هيئت اسم مصدر در نظر گرفته، كه اين به منظور تفهيم همان طبيعت‏و معناى خالى از هر گونه ضميمه است.
    اگر بخواهيم تعبير جالب‏تر و تعبير اصطلاحى‏تر بكنيم، اين است چون ممكن است در ذهن شمابيايد كه اين هيئت نقشش چيست؟ شما كه مى‏گوييد: «ضاد» و «راء» و «باء» خودش معناى كتك دارد،وقتى كه هيئت اسم مصدرى برايش عارض مى‏شود، هيئت اسم مصدرى هم همين معناى كتك را،بيشتر دلالت ندارد، پس فايده اين هيئت چيست؟ اين هيئت چه نقشى دارد؟ اينكه وجود و عدمش‏يكسان است، خود «ضاد» و «راء» و «باء» دلالت بر كتك مى‏كرد، حالا هم كه هيئت اسم مصدرى پيداكرده، همين معنا را دلالت دارد؟ جواب اين است كه راست است، لكن ما اينطورى مى‏گوييم: اين‏هيئت مثل هيئت فَعَل، يفعل و فاعلٌ و مفعولٌ، نيست، كه اين هيئات هر كدامشان معنا را تغييرمى‏دهد، هر كدامشان يك ضميمه خاصى را، در رابطه با كتك دلالت مى‏كند، هيئت اسم مصدر اين‏نقش را ندارد، هيئت اسم مصدر، فقط براى اين مسأله است، «لامكان التنطق بالمادة»، اين فقطنقشش لفظ پس در نتيجه مسأله به اين صورت است كه واضع گاهى در نظر گرفته كه اگر نياز استعمالى به‏تفهيم خود معناى ماده بدون ضميمه و اضافه، در كار باشد، يك راهى را هم براى اينجا فكر كرده كه‏عنوان اسم مصدرى است كه اين ماده را به اين صورت مى‏دهد، به آن تحصّل مى‏دهد، امكان تنطق به‏ماده تحقق پيدا مى‏كند و معنا، همان معناى ماده است بدون هيچ گونه كم و زياد.
    اشكال سومى كه بين متأخرين شده (اين اشكال مهم نيست) گفته‏اند: اگر شما مى‏گوييد: «ضاد» و«راء» و «باء» از نظر هيئت آزاد است، فقط از نظر ترتيب و خصوص حروف تقيّد دارد؛ يعنى «ضاد» و«راء» و «باء»، ليس الاّ، «ضاد» اول، «راء» دوم، «باء» سوم، خصوصيت ديگرى كه ندارد، آن وقت‏مستشكل اينطورى اشكال مى‏كند، مى‏گويد: اگر خصوصيت ديگرى در كار نيست، پس اگر ما يك‏جايى «ضاد» و «راء» و «باء» جواب اين يك كلمه است، كه سومى هم هست، شما دو خصوصيت را گفتيد، يك «ضاد» و «راء»و «باء» ليس الاّ، يكى «ضاد» اول، «راء» دوم، «باء» سوم، يك خصوصيت سوم هم است. خصوصيت‏سوم اين است كه اين «ضاد» و «راء» و «باء» در ضمن مشتقات معهوده تحقق پيدا كند، اين هم‏خصوصيت دارد در وضعش، «ضاد» و «راء» و «باء» در ضمن مشتقات معهوده؛ يعنى در ضمن فعل‏ماضى، فعل ماضى معلوم، فعل ماضى مجهول، مضارع معلوم، مضارع مجهول، اسم فاعل، اسم‏مفعول و هكذا. اما «ضاد» و «راء» و «باء» در غير اين مشتقات معهوده معناى كتك را ندارد. لذا نبايدانتظار داشته باشيد، كه ضِرب هم همين معنا را دلالت بكند، ضُرب هم همين معنا را دلالت بكند، نه‏اين

    تمرينات

    آيا ماده مشتق، فعل است يا مصدر
    چرا مصدر نمى‏تواند ماده اشتقاق باشد
    به نظر محققين از متأخرين، ماده مشتق چيست
    آيا ماده مشتقات مى‏تواند بدون هيئت باشد