چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
قول مختار در باب صحيح و اعم و ثمره آن
تدریس استاد
متن
40 قول مختار در باب صحيح و اعم و ثمره آن 137
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
استعمال عناوين معاملات در صحيح يا اعم
بحث ما در رابطه با صحيح و اعم در عبادات تمام شد. اما بحثى در همين رابطه در باب معاملاتبه معناى اعم كه شامل نكاح هم مىشود، وجود دارد كه آيا عناوينى كه در باب معاملات به معناى اعمداريم مثل عنوان بيع، اجاره، نكاح و عناوينى از اين قبيل آيا موضوع له اينها خصوص معانى صحيحهاز اين امور است.
آيا بيع؛ يعنى بيع صحيح به طورى كه استعمال بيع در فاسد به صورت مجاز باشد؟ آيا اجاره؛يعنى اجاره صحيح به طورى كه استعمالش در اجاره فاسد مجاز باشد، آيا نكاح معناى حقيقى وموضوع لهاش نكاح صحيح است به طورى كه استعمالش در نكاح فاسد مجاز باشد؟ يا اين كه تمامىاين عناوين همين طورى كه در صحيح به عنوان حقيقت مطرح است در فاسد هم اين عناوين حقيقةاستعمال مىشود. پس شبيه همان معنايى كه در باب عبادات مورد بحث بود، در باب معاملات هممورد بحث است. لكن قبل از اين كه وارد اين بحث بشويم و ببينيم كه آيا حق با قول صحيحى يا قولاعمى است؟ يك مقدمهاى را مرحوم آخوند(ره) در كتاب كفايه اشاره كردهاند كه با مقدارى توضيحذكر مىشود و بعد وارد بحث شويم.
توقف بحث بر سببى يا مسببى بودن موضوع له
مرحوم آخوند(ره) مىفرمايند: نزاع صحيحى و اعمى و جريان اين نزاع در باب معاملات،متوقف بر اين معناست كه ما موضوع له الفاظ و عناوين معاملات را، اسباب بدانيم. اما اگر موضوع لهمسببات شد، معنايش عبارت از امورى بود كه مترتب بر اين معاملات مىشد، ديگر جاى بحثصحيحى و اعمى نيست و اين نزاع اصولاً روى اين فرض نمىتواند جريان پيدا كند كه اين مطلبنياز به توضيح دارد، واقعيت همين است كه ايشان بيان فرمودند. اما براى رسيدن به اين واقعيت بايدقدرى بررسى بكنيم. در باب معاملات، اصولاً غير از باب عبادات است. در باب عبادات ولو اينكه ماآثارى را مترتب بر عبادات مىدانيم، لكن آن آثار در باب عبادات اين جور نيست كه مورد نظر باشد ويا متعلق امر واقع شده باشد. اما در باب معاملات مىبينيم كه يك اسباب و مسبباتى تحقق دارد. درباب بيع يك ايجاب و قبولى تحقق دارد و يك ملكيتى كه مترتب بر اين ايجاب و قبول است، يكتمليك و تملكى كه مسبّب از اين ايجاب و قبول است و حتى در معامله معاطات، كه جانشين ايجابو قبول است همان تعاطى عملى و همان اعطا و اخذ عملى، جانشين عقد خواهد بود؛ يعنى عنوانسببيت دارد و مسببش آن ملكيتى است كه حاصل مىشود، آن نقل و انتقالى است كه تحقق پيدامىكند، يعنى: «البيع سبب للملكية»، «عقد النكاح سبب للزوجية» و هكذا در رابطه با ساير عقود. پسما مىبينيم در باب معاملات، سببى و مسببى وجود دارد. اين سبب و مسبّب را بايد ملاحظه كنيم دررابطه با سببها به لحاظ اين معنا كه سبب عبارت از يك امر مركبى هست؛ يعنى داراى اجزاء و شرائطهست. چيزى كه جنبه تركيب در آن باشد و مخصوصاً اگر توأم با وجود شرائط باشد، مثل اين كهبگويند: ايجاب مقدم بر قبول مىباشد، اين جنبه شرطيّت دارد. حالا از باب مثال به لفظ عربى تحققپيدا كند، بايد ايجاب و قبول به صيغه ماضى تحقق پيدا كند و همين جور ساير شرايطى كه در مسألهايجاب و قبول در مكاسب و اينها ملاحظه فرموديد.
پس در باره اسباب ما هم تركيب و هم شرائط را ملاحظه مىكنيم. آن وقت اگر يك شيئى داراىتركيب باشد و علاوه شرايطى در آن اعتبار شده باشد، اين قابل اين است كه اتصاف به صحت و فسادپيدا كند، براى اين كه مركب ذات اجزاء، «يعتبر فيه الشرائط» اين حالات مختلفى دارد، يك وقت همهاجزاء مجتمع است، همه شرائط وجود دارد، ما مىتوانيم بگوييم: اين مركب صحيحاً واقع شد؛ يعنىتام الاجزاء و تام الشرائط. و اگر كمبودى از نظر اجزاء يا شرائط داشته باشد، مىتوانيم بگوييم: اينمركب، فاسداً واقع شد، براى خاطر اين كه تام الاجزاء نيست، تام الشرائط نيست. پس در رابطه بااسباب كه ملاحظه مىكنيم، مىبينيم مسأله صحت و فساد كاملاً مىشود مطرح بشود، ايجاب و قبولدر بيع گاهى ممكن است صحيحاً واقع بشود آن وقتى كه هم ايجاب و هم قبول و هم شرائط معتبرهتحقق داشته باشد. و گاهى مىتواند فاسداً واقع بشود، جايى كه بعضى از اجزاء و يا بعضى از شرائطدر آن تحقق نداشته باشد. لذا در دايره اسباب مسأله صحت و فساد كاملاً مطرح است و كاملاً اطلاقصحيح و فاسد تحقق پيدا مىكند حقيقتاً. اما اگر سراغ مسببات آمديم، در مسببات در باب بيع عبارتاز ملكية المبيع است، ملكية الثمن نسبت به بايع است. در باب اجاره، ملكية المنفعة نسبت بهمستأجر تحقق پيدا مىكند. آيا در ملكيت صحت و فساد تصور مىشود؟ ما مىتوانيم بگوييم: «ملكيةصحيحة و ملكية فاسدة». اولاً كه ذهن ما از اين تعبير ابا دارد كه بگوييم: «الملكية الصحيحة و الملكيةالفاسدة» اين يك تعبيرى است كه با ذهن و ذوق و تعابير ما هيچ گونه سنخيت ندارد.
علت عدم صحت تصور ملكيت صحيحه و ملكيت فاسده
چرا ملكيت صحيحه و ملكيت فاسده غير متصور است؟ براى اين جهت كه اولاً ملكيت يك امرمركبى نيست، يك ماهيتى نيست كه در آن تركيب وجود داشته باشد كه ما اين مركب را گاهى تامالاجزاء ببينيم و گاهى ناقص الاجزاء ملاحظه بكنيم. ملكيت يك معناى بسيط است، نه يك معناىمركب. و ثانياً ملكيت يك واقعيتى نيست، ملكيت يك امر اعتبارى است. كسى كه كتابى را خريد ومالك كتاب شد اينجور نيست كه در اينجا ما سه واقعيت داشته باشيم: يك واقعيتى به عنوان مالك،يك واقعيتى به عنوان مملكوك و يك واقعيتى به عنوان ملكيت، مسأله ملكيت غير از مسأله «زيد فىالدار» است. ما در بحث حروف تبعاً لمرحوم محقق اصفهانى (ره) عرض مىكرديم كه سه واقعيتداريم: يك واقعيت به نام زيد است، يك واقعيت به نام دار است، يك واقعيت به عنوان ظرفيتِ داربراى زيد است، كه قبل از آن كه زيد در دار بيايد، اين واقعيت تحقق نداشت، بعد از آن كه زيد در داريا در م آيا در موردى كه عقلا اعتبار مىكنند و شارع نمىكند، معنايش اين است كه شارع مىگويد: منملكيت صحيحه را قائل نيستم؟ يك ملكيت فاسده قائلم كه بياييم ملكيت فاسده را اين طور معناكنيم، بگوييم: ملكيت فاسده؛ يعنى ملكيتى كه خودش هست، اما اثر برايش بار نمىشود؟ آثارملكيت برايش ترتب پيدا نمىكند، آنچه كه از ملكيت متوقع است و مترقب است، «او لا يترتبعليها»، اما اصل الملكية اعتبارش محفوظ است كه بياييم مثلاً در معاملات ربويه مسأله را اين طورتوجيه كنيم، بگوييم: شارع اينجور نيست كه در معاملات ربويه اعتبار ملكيت نكرده باشد،اختلافش با عقلا در رابطه با آثار ملكيت است؛ يعنى عقلا در معاملات ربويه علاوه بر ملكيت، آثارملكيت را هم مترتب مىكنند، اما شارع در معاملات ربويه اعتبار ملكيت مىكند، اما آثار ملكيت رامترتب بر ملكيت نمىداند. اينجا بياييم به اين صورت يك صحيح و فاسدى در رابطه با ملكيت جوابش اين است كه اولاً ما مىدانيم كه شارع در معاملات ربويه اصلاً اعتبار ملكيت نكرده، درآيه شريفه «احلّ الله البيع و حرّم الرباء» كه ربا را در مقابل بيع قرار داده، معناى احلّ و حرّم آن حليت وحرمت تكليفى نيست، احلّ و حرّم به معناى امضاء و تنفيذ و ابطال و عدم تنفيذ است، وقتى كه شارعمىفرمايد: ربا را ما تنفيذ و امضا نمىكنيم، معنايش اين است كه «الرباء لا يؤثر فى الملكية، لا يؤثر فىالنقل و الانتقال»، اولاً شارع در معاملات ربويه همان جورى كه جميع فقها اين مطلب را قائل هستند،اعتبار ملكيت نكرده است و ثانياً اعتبار ملكيت به اين صورت لغو محض است، چه معنا دارد كهشارع در ربا اصل ملكيت را قبول بكند و اعتبار بكند اما بگويد: اين ملكيت «لا يترتب عليه اثر»، هيجاثرى از آثار ملكيت بر اين ملكيت بار نمىشود، اعتبار ملكيت بدون اثر، اعتبار ملكيتى كه «لا يترتبعليهااثرٌ اصلا»، اين اعتبار جز لغو محض چيز ديگرى نيست.
لذا معنا ندارد كه شارع در معاملات ربويه اصل ملكيت را قائل باشد، لكن آثار ملكيت را سلبكرده است.
اختلاف نظر ميان شارع و عقلا در باب معاملات
لذا اختلاف بين شارع و عقلا در همان وجود و عدم دور مىزند، عقلا مىگويند: در ربا ملكيتهست، شارع مىفرمايد: در ربا ملكيت نيست، «يدور امر الملكية بلحاظ العقلاء و الشارع بينالوجود و العدم»، نه «بين الصحة و الفساد» كه ما در رابطه با عقلا بگوييم: آنها اعتبار ملكيت صحيحهرا مىكنند و شارع ملكيت فاسده را. شما در مكاسب ملاحظه كرديد، دو جور مثلاً ملكيت داريم:ملكيت مستقره و ملكيت متزلزله، ملكيت مستقره آن است كه توقف بر چيزى ندارد، چيزىنمىتواند آن ملكيت را به هم بزند. اما ملكيت متزلزله آن است كه به واسطه خيار طرف مقابل و حقفسخ طرف مقابل يك حالت تزلزلى در آن وجود دارد. آيا اين مسأله تزلزل و استقرار كه در بابملكيت ملاحظه مىشود، ملكيت را وارد وادى صحت و فساد مىكند؛ يعنى ملكيت مستقره صحيحاست و ملكيت متزلزله فاسد و باطل است؟ يا اين كه ملكيت چه مستقره و چه متزلزله باشد هيچربطى به مسأله صحت و فساد ندارد. اما دو جور بودن از نظر تزلزل و استقرار سبب نمىشود كهملكيت هم دو حالت صحت و فساد پيدا كند، گاهى ملكيت را به عنوان ملكيت صحيحه مطرح بكنيمو گاهى ملكيت را به عنوان ملكيت فاسده.
نتيجه اين جور شد كه در باب بيع، اگر ما مسببات را در نظر بگيريم و همين جور در باب نكاحنسبت به زوجيت، زوجيت صحيحه و فاسده در رابطه با مسبّب تصور نمىشود، يا زوجيت را شارعو عقلا اعتبار مىكنند و يا نمىكنند و بين عقلا و شارع در باب زوجيت هم مسأله اختلاف نظر وجوددارد، يك خصوصياتى را شارع در باب زوجيت اعتبار كرده است، عقلا اعتبار نمىكنند. اما اين بهاين معنا نيست كه زوجيتِ عند العقلا آن جايى كه شارع اعتبار نمىكند، صحيحه باشد، اما عندالشارع زوجيت فاسد باشد! زوجيت، فساد ندارد، زوجيت يا تحقق دارد يا ندارد، يا اعتبار وجودشده «من اىِّ ناحية» يا نشده باشد، اما آن كه مىتواند اتصاف به صحت و فساد پيدا كند آن عقدى استكه مؤثر در اين اعتبار است، آن ايجاب و قبولى است كه نقش در زوجيت دارد، در آن ايجاب و قبول،حالت صحت و فساد متصور است به لحاظ همان تركيب و شرايطى كه در آن اعتبار دارد.
پس اين كه مرحوم آخوند(ره) مىفرمايند: در معاملات در صورتى مىتوانيم بحث صحيحى واعمى را پياده كنيم كه عناوين و الفاظى كه در باب معاملات مطرح هست موضوع له اين عناوين والفاظ، اسباب باشد، آن عقد و معاطات مؤثره در نقل و انتقال؛ مؤثر باشد، يعنى وقتى بيع را معنامىكنيم، بگوييم: «العقد المؤثر فى التمليك»، نكاح «العقد المؤثر فى الزوجية» معناى حقيقى بيع ونكاح را عبارت از آن اسباب بدانيم، در اسباب چون مسأله صحت و فساد مطرح است، مىتوانيمبحث بكنيم كه آيا موضوع له لفظ بيع آن عقد بيع صحيح است يا شامل فاسد هم مىشود؟ اگر يكعقدى فاقد بعضى از اجزاء شد، فاقد بعضى از شرائط شد و عنوان فاسد بر آن انطباق پيدا كرد، آن همداخل در موضوع له لفظ بيع است. اما اگر ما در باب عناوين معاملات، مسببات را موضوع له بدانيم،بگوييم: «البيع هو التمليك و التملك» نه «العقد المؤثر فى التمليك و التملك»، «النكاح هو التزويج والتزوج» آن زوجيت را موضوع له لفظ نكاح بدانيم، آن ملكيت را موضوع له لفظ بيع بدانيم، ديگربحث صحيح و اعم در باب معاملات به طور كلى بايد منتفى بشود، براى خاطر اين كه ملكيت صحتو فساد ندارد، زوجيت صحت و فساد ندارد، ما نمىتوانيم ديگر مسأله معاملات را در باب صحيح واعم مطرح كنيم و در آن بحث بكنيم.
در نتيجه جريان نزاع در باب معاملات همان جور كه مرحوم آخوند(ره) فرمودند: مبتنى بر ايناست كه موضوع له اين عناوين، اسباب باشد. اما اگر موضوع له مسببات شد اينجا ديگر خارج ازبحث است. بعد مرحوم آخوند(ره) نظر خودشان را در اين رابطه مىفرمايند: همان جور كه در بابعبادات قائل به صحيح شده بوديم و مىگفتيم كه الفاظ عبادات براى خصوص معانى صحيحهموضوع قرار گرفته، در باب معاملات هم، همين نظر را داريم كه بيع براى عقد صحيح وضع شده،نكاح براى آن عقد صحيح مؤثر در زوجيت وضع شده است. به جورى كه اگر عقد فاسد بود،نتوانست تأثير در زوجيت بكند «هذا ليس بنكاح حقيقة» و اگر عقد بيعى نتوانست تأثير در ملكيتبكند، روى نبود بعضى از اجزاء و شرائط، «هذا ليس ببيع حقيقة» پس مىفرمايد: نظر ما همين نظراست.
فرق ميان معاملات و عبادات
فرقى بين معاملات و عبادات وجود دارد كه ما در باب عبادات، چه معانى اين عبادات مستحدثهباشد و چه در شرايع و انبياء گذشته اين معانى وجود داشته باشد، عبادات يك معانى مربوط به شارعاست، عقلا بما هم عقلا، در باب عبادات سهمى ندارند، در باب نماز و روزه و حج و صوم و امثالذلك از نظر اين معانى و اين مسائل عقلا بى بهره هستند، عقلا نماز و روزه را درك نمىكنند، اينهايك مسائلى است كه مربوط به خداوند تبارك و تعالى و شارع مقدس اسلام است. لذا در بابعبادات ما نمىتوانيم دو جور صحيح تصور كنيم، بگوييم: نماز صحيح عند العقلا و نماز صحيحعند الشارع، آنجا تصورِ دو گونه صحت به لحاظ اضافهاش به عقلا و شارع يك امر غير صحيحىاست، نماز صحيح؛ يعنى «ما هو عند الشارع صحيح»، نماز باطل؛ يعنى «ما هو عند الشارع باطل»، اماديگر نمىتوانيم بگوييم: نماز صحيح عند العقلا و باطل عند العقلاء. در عبادات ما دو جور صحيح وفاسد نداريم، اما در باب معاملات به لحاظ اين كه اين معاملات يك معناى رايج بين العقلاء است واينجور نيست كه اختصاص به محيط اديان داشته باشد، حتى آنهايى كه در عالَم به هيج مسلك ومذهبى هم معتقد نيستند و حتى خداى ناكرده خدا را هم قائل نيستند، بينشان بيع وجود دارد، اجارهوجود دارد، حتى بين نكاح شايد وجود داشته باشد، به لحاظ اين كه يك امر ضرورى در رابطه باحيات انسانها است. لذا در باب معاملات ما دو جور صحيح و دو جور فاسد داريم: يك وقت بيع عندالعقلا صحيح است و عند الشارع هم صحيح است، مىگوييم: «هذا بيع صحيح عند العقلا و عندالشارع» و گاهى هم بين اينها تفكيك حاصل مىشود، آنجايى كه يك بيعى غررى باشد به لحاظ «نهىالنبى عن بيع الغرر» كه شارع مقدس اسلام بيع غررى را محكوم به بطلان كرده و چه بسا عقلا بيعغررى را محكوم به بطلان نمىبينند، اينجا بين شارع و بين عقلا اختلاف نظر وجود دارد، «بيعغررى صحيح عند العقلاء، باطل عند الشارع».
از طرفى مسأله بيع را داخل در نزاع صحيحى و اعمى كرديم مثل مسأله نماز، گفتيم: همانجورى كه در باب نماز مسأله صحيحى و اعمى مطرح است، در باب بيع هم بنابراين كه وضع براىاسباب شده باشد، همان مسأله مطرح است و همان نزاع در آنجا پياده مىشود. از طرف ديگر مىبينيمبين معاملات و عبادات كاملاً فرق وجود دارد. در عبادات ما دو جور صحيح نداريم، هر چه هست ونيست مربوط به شارع است، صحيحش صحيح عند الشارع، باطلش باطل عند الشارع. اما درمعاملات ما با دو نظر طرف هستيم: «صحيح عند العقلاء و صحيح عند الشارع. باطل عند العقلاءباطل عند الشارع». گاهى هم تفكيك مىشود، صحيح عند العقلاء است، باطل عند الشارع. گاهىممكن است براى عكسش هم مثال پيدا كنيم، يك جايى كه عند الشارع صحيح باشد، لكن عندالعقلاء باطل باشد، كه شايد بشود مثال براى اين طرف هم پيدا كرد. با اين دو نوع صحيح و فاسد بودنما چه جورى نزاع صحيحى و اعمى را حل كنيم؟ اينجا يك راهى مرحوم آخوند(ره) در كفايه ذكركردند و اين راه از طرف سيدنا الاستاذ الاعظم الامام (مدّظله العالى) مورد انتقاد و اشكال قرار گرفتهاست. هم راه مرحوم آخوند(ره) و هم اشكال امام بزرگوار(ره) بر ايشان را ملاحظه كنيد تا ببينيم چهپيش مىآيد ان شاء الله.
تمرينات
استعمال عناوين معاملات در صحيح يا اعم به چه صورت امكان دارد
علت عدم صحت تصور ملكيت صحيحه و ملكيت فاسده را بيان كنيد
اختلاف نظر ميان شارع و عقلا در باب معاملات را توضيح دهيد
فرق ميان معاملات و عبادات در چيست
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...