چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
قول مختار در باب صحيح و اعم و ثمره آن
تدریس استاد
متن
40 قول مختار در باب صحيح و اعم و ثمره آن 136
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
بحث صحيحى و اعمى در خصوص الفاظ عبادات
ترتيب بحث در باب صحيحى و اعمى در خصوص الفاظ عبادات، اين بود كه اولاً محل نزاع بيناين دو را مشخص كرديم و ثانياً اشارهاى به ترتّب ثمره كرديم. اما آن مقدارى كه بحث شد، ثابت كردكه يك ثمره مهمهاى بر اين بحث مترتب است و آن اين بود كه اعمى به اطلاقات كتاب و سنت، درمورد الفاظ عبادات مىتواند تمسك كند. اگر شك كند كه سوره جزئيت دارد يا نه؟ به «اقيموا الصلوة»كه واجد شرائط تمسك به اطلاق باشد مىتواند تمسك كند، اما صحيحى به لحاظ اينكه تمام اجزاء وقسمت مهمى از شرائط را دخيل در مسمّى مىداند، نمىتواند تمسك به اطلاق بكند. براى اين كهعنوان در مورد، مشكوك است و محرَز نشده است. او اگر شك مىكند كه سوره در نماز جزئيت دارديا نه؟ روى قول صحيحى، شك به اين برمىگردد كه آيا نماز بدون سوره «صلوة أم ليست بصلوة؟» وبا عدم احراز عنوان «صلاة» نمىتواند به «اقيموا الصلوة» تمسك بكند كه تفصيلش را گذرانديم. بعداز اين بحث، نوبت به ذكر ادله صحيحىها رسيد، مرحوم آخوند(ره) از جمله كسانى بودند كه اينقول را اختيار كردند، لذا در درجه اول، ادله صحيحىها را ايشان مطرح كردند كه همه اين ادله موردمناقشه و اشكال قرار گرفت و نتوانست مدعاى ايشان را ثابت كند.
بعد از آن، در ادله اعمىها، قسمت زيادى از ادله اينها مخصوصاً همين مسأله نذر كه آخرين دليلاعمىها بود، كاملاً مورد مناقشه و اشكال واقع شد، اما در عين حال، بعضى از ادله قابل قبول بود كهمن باز اشاره مىكنم با اين كه بحثش را مفصل ذكر كرديم.
استعمال حقيقى در كامل و ناقص بنا بر قول اعمى
يك دليل كه براى اثبات قول اعمى، دليل خوبى است و نمىتوانيم در آن مناقشه كنيم اين بود:روش شارع در مقام تسميه براى ماهيات مركبه، مثل روش مخترعين و مكتشفين در مقام تسميهبراى مخترَع مركب خودشان است. اگر يك مخترِعى يك مركبى را اختراع كند كه اين مركب، داراىاجزاء و خصوصياتى است، داراى مواد و شرايطى است و مىبيند كه اين اجزاء و شرائط، گاهى تحقّقدارد و مركب اتصاف به تماميّت پيدا مىكند و گاهى تحقّق ندارد و مركب ناقص خواهد بود و ازطرفى مىبيند كه مسأله نياز استعمالى، همان طور كه در مركب تام وجود دارد، به همان مقدار يا بيشاز آن مقدار، نياز استعمالى در موارد نقص، تحقق دارد، مثلاً در كلمه ماشين، اين طور نيست كههميشه ماشين داراى اجزاء و شرائط باشد، اين همه دكانها و مغازهها كه هر كدام اعلام كردهاند كهفلان نقص ماشين را تكميل مىكنند، نقصهاى مختلف، از نواحى متعدد، اين شخص نياز دارد كهكلمه ماشين را در رابطه با اين تكميل كننده زياد به كار ببرد و استعمال بكند، همان طور كه در ماشينِصحيح نياز استعمالى وجود دارد، شايد استعمال اين كلمه در مورد نقص، به مراتب بيش ازاستعمالش در مورد تماميّت باشد. در نتيجه آن حكمتى كه اقتضاى وضع مىكند و آن جهتى كه مؤثّردر تحقّق وضع است، اقتضاء مىكند كه كلمه ماشين براى يك معناى اعم وضع بشود كه مردم بتوانندبا استعمال اين لفظ در مورد تماميّت و در مورد نقص، نياز استعمالى خودشان را برطرف كنند.
اين يك مطلب عقلايى غير قابل انكار است، بطورى كه اگر بخواهيم اين استعمالات را در موردناقص، مجازى فرض بكنيم، گاهى از اوقات عرف به ما مىخندد، كسى كه مثلاً حتى موتور ماشينشاز بين رفته حالا آمده براى اين كه موتورى جاى آن موتور از بين رفته نصب بكند، چه چيزى تعبيرمىكند؟ مىگويد «انّ هذا الذى كان ماشيناً» اينطور است اگر اينطور بگويد، به او مىخندند، تعبير،همان تعبير متعارف معمول، به صورت حقيقت در همين موردى كه نقص تحقق پيدا كرده است.شارع هم ظاهرش اين است كه همين رويه را انتخاب كرده است، اين طور نيست كه در مقام تسميهيك روش جديدى داشته باشد، بگويد:
فرق ماهيّت كليه و اعلام شخصيه از نظر عناوين
يكى از ادله هم كه حالا شما دليل مىخواهيد اسمش را دليل يا مؤيد بگذاريد، اين مسأله بود كه مادر عناوين كليه، مىبينيم كه اسم براى همان ماهيّت كليه قرار داده مىشود، به خلاف اعلام شخصيه،اعلام شخصيه يك مسماى خارجى بيشتر ندارد، اما در عناوين كليه كه شما مىگوييد: «صلاة» هممثل رجل و مثل انسان براى يك معناى كلى و ماهيّت كليه وضع شده است. (استحاله هم اگر فرضكنيم نداشته باشد كه اين بحثها را گذرانديم). آيا در مقام تسميه كه مسمى عبارت از يك عنوان كلىاست، مناسب هست كه اين عنوان كلى را اولاً: يك وجود كنارش بگذاريم؟ ثانياً: وجودش را وجودخارجى كنيم نه وجود ذهنى و ثالثاً: در وجود خارجى بعضى از نمازهايى را كه اتصاف به صحتدارد براى اين كه در وجود خارجى هم گاهى نماز فاسداً واقع مىشود، بياييم كلمه صحّت، معناىصحت را كه اين صحت لازم هم نيست. «قد يكون مع الوجود» آن هم وجود خارجى، آن هموجودى كه غير از مرحله ماهيّت و غير از مرحله مسمى است، اين را دخالت در مسمّى بدهيم؟بگوييم: صحتى كه «قد يكون اثراً لوجود الصلوة» آن هم نه وجود ذهنيش، بلكه وجود خارجيش، كههر دو وجود چه ذهنى و چه خارجى باشد بعد از مرحله ماهيّت مطرح است و بعد از مرحله ماهيّترتبه پيدا مىكند اين را از آنجا برداريم و بياوريم روى مسمى بگذاريم. در رديف ماهيّت قرارشبدهيم در رديف عنوان قرار بدهيم.
اين مطلب اگر استحاله هم نداشته باشد لكن يك استبعاد كلى دارد. بله اگر يك وقت چيزى درمرحله ماهيّت مطرح است مثل اين كه انسان حيوان را مقيد به ناطق بكند. ناطق هم در مرحله ماهيّتمطرح است. مانعى ندارد قيد حيوان بشود، هر دو فى مرحلة الماهية است، اما صحت كه در مرحلهماهيّت نيست، وجود متأخر از ماهيّت است، آن هم وجود خارجى، آن هم نه همه وجودات خارجيه،بعضى از وجودات خارجيه است كه صحت دارد و آثار صحت بر آن ترتب پيدا مىكند. آيا اين فىكمال الاستبعاد نيست كه انسان بخواهد در مرحله ماهيّت به عنوان دخالت در مسمى و به عنوان قيددر مسمى آن را بياورد؟ لذا بنظر مىرسد با توجه با ادله طرفين اين كه بعضى از ادله اعمىها قابلقبول است و در نتيجه آن چه به ذهن مىرسد اين است كه در اين بحث، ما در الفاظِ عبادات قائلبشويم به اين كه موضوع له آنها اعم از صحيح و فاسد است. اين نتيجه بحثهاى طولانى گذشته درباره صحيحى و اعمى است كه اين بحث مربوط به الفاظ عبادات بود.
الان بحث در الفاظ معاملات است. اما در باب معاملات مثل بيع، صلح، اجاره، حتى مثل نكاح كهنكاح هم از معاملات بالمعنى الاعم است، بحث نسبتاً مفصلى دارد كه بنظر رسيد چون سر بحثاست گر چه يك قسمت را هم من مطالعه كردم و گفتم يك روز هم بحث باشد مانعى ندارد، اينجا راديگر ان شاء الله براى بعد از ماه رمضان بگذاريم. در ماه رمضان هم ما يك برنامه
تحليل استاد از فتواى حضرت امام (ره) در مورد سلمان رشدى
به لحاظ اينكه روز آخر بحث است. چند جملهاى مناسب است در اين قضايايى كه اخيراً واقعشده است. يكى دو جمله در اين رابطه من عرض مىكنم چون خيلى به ما مراجعه مىكنند و سؤالمىكنند. البته اطلاعات من در اين قضيه كامل نيست؛ من به تمام ابعاد و مراحل سير اين مسأله وقوفكامل ندارم، شايد يك مقدار بيشتر از آنچه كه شما از رسانههاى گروهى و مطالب خارجى شنيديد،باشد كه ذكر آنها لزومى ندارد، ولى مسألهاى را كه من در اين رابطه بايد به شما تذكر بدهم مسأله ايناست:
اولاً نفس اين قصه حتى بر شخص امام بزرگوار(مد ظله) يك پيش آمد غير مترقبه و بسيار ثقيلو سنگين بود. مسأله، مسأله بسيار با اهميتى بود كه ما در خواب هم نمىديديم كه چنين مسألهاىتحقق پيدا كند. در طول انقلاب و پيروزى، شايد چنين مسأله مهمى تا به حال پيش نيامده باشد. مااين همه كه در موارد مختلف روى مسأله ولايت فقيه و مخصوصاً روى مسأله رهبرى امام تكيهمىكنيم كه ديگر بالعيان اين معنا براى ما روشن شده است كه رهبرى امام تمام ابرقدرتها را به زانو درآورد. حتى در اين قصه سلمان رشدى آن عكس العملى كه در ابتداى امر جامعه اقتصادى اروپا نشانداد، حتى مسئولين رده اول كشور ما را هم شايد به تزلزل انداخت. اما تنها كسى كه سر سوزنى در اوتزلزل به وجود نيامد و با بينش كامل و با اعتقاد به اجراى حكم خدا در اين ميدان وارد شد، شخصامام بزرگوار بود كه در اول ما فكر نمىكرديم كه در اين قصه اين قدر موفق بشويم. زمينه را امامبزرگوار جورى به وجود آورد كه كشورهاى اسلامى شايد بر خلاف ميلشان و برخلاف رضايتباطنيشان مجبور شدند كه نظريه امام را تأييد كنند. اين مسائل را شما خيلى سطحى ملاحظه نكنيد،بدانيد كه در دنيا بعد از ده، دوازده قرن براى اولين بار اين مسائل دارد تحقق پيدا مىكند، خيلى مسألهروشن است در طول تاريخ اصلاً شيعه را به حساب نمىآورند. همين الان هم همين جور است.آنهايى كه انتشاراتِ در مكه و در مدينه را مخصوصاً در ايام حج ملاحظه مىكنند مىبينند كه آنهااصلاً ما را از جرگه اسلام مىخواهند خارج كنند. آن كتابى كه آن مردك نوشت «جاء دور المجوسى»؛يعنى «الشيعة مجوسيةٌ» اين خلاصه اين كتاب اين است كه «الشيعة ليست بمسلم». «الشيعة مجوسيةٌ»مقصود اين كتاب از اول تا آخرش اين است. آن وقت در دنيايى كه شيعه به اين عنوان مطرح است واين جور مورد طعن و انتقاد و تهمت و حرفهاى مختلف است. يك رهبر شيعه بتواند چنين موقعيتىبراى شيعه در عالم به وجود بياورد كه ابرقدرتها در مقابلش زانو به زمين بزنند و انگلستانى كه قرنهابه عنوان حاكم بر كشورهاى اسلامى مطرح بوده، در اين بازى سلمان رشدى خودش اعتراف كند بهاينكه شكست خورد و بازى او به جايى نرسيد. ما بحمد الله داراى چنين شخصيتى هستيم و واقعاًهم بايد براى اين نعمت الهى كه خداوند به ما عنايت كرده است، سپاسگذار باشيم و بهترين دعاها رادر رابطه با ايشان داشته باشيم. وقتى مسأله به اين كيفيت پيش ما مطرح است و دخالت رهبرى در اينقضيه به طور مستقيم است، ديگر من و شما اصلاً لازم نيست كه حتى پيش خودمان فكر كنيم كهفلسفه اين مسأله چيست؟ سير اين مسأله چه جورى بوده است؟ چه جريانات و چه حرفهايى در اينرابطه مطرح بوده است. اصلاً مبناى شيعه در برابر أئمه «عليهم السلام» و در برابر نواب أئمه، كه ديدما به امام به عنوان نائب الامام مطرح است، همين است. بناى شيعه بر همين مسأله بوده است. ما ازخود شما شنيديم قاعدتاً من يادم نيست كه خودم در كتابى مطالعه كرده باشم، ولى از شماها شنيدمپاى منبر فرموديد: كه يكى از اصحاب امام صادق (ع) خدمت امام صادق (ع) رسيد حالا جزئيتاتشرا نمىدانم، خلاصه مسائلى صحبت شد. بعد اين شخص به امام صادق (ع) عرض كرد: اگر شما يكسيب را دو نصف كنيد و بگوييد: اين نصف حلال و اين نصف حرام، من نه تنها از شما سؤالنمىكنم چرا؟ در قلبم هم نمىآيد كه چرا چون امام گفت: اين سيب نصف حرام و نصف حلال،سمعاً و طاعة.
معناى امامت در شيعه چنين معنايى هست و اصولاً نياز به رهبرى روى چنين پايهاى است و الاّاگر هر مسألهاى بخواهد به وجود بيايد بنده بگويم: آقا چرا؟ شما بپرسيد علت چيست؟ ديگرىبپرسد فلسفه چيست؟ پس اين ولايت فقيه چه معنايى پيدا كرد. بله اگر بنده طلبه كارى كنم، شما حقداريد كه بپرسيد كه چرا اين كار را كرديد؟ من بايد منطقى شما را قانع كنم. اما در برابر امام آن هم يكچنين امامى كه تاريخ نظيرش را نشان نداده است جز مسأله تعبد و سمعاً و طاعة اصلاً تزلزلى نبايددر ذهن كسى بيايد كه چرا اينطور شد؟ بالاخره ولىّ فقيه عادل است. اين كه اسلام اين قدر دم ازعدالت مىزند معنايش اين است كه اگر كسى روحيه عدالت در او نباشد، امكان دارد حساب خردهتسويه كند. كسى كه عادل نيست اين ممكن است حساب خردهاى در كار باشد. اما كسى كه عادلاست و بلكه بالاتر از عدالت است و ما او را تالى تلو عصمت مىدانيم كه البته عقيده شخص خودم رادر اين رابطه عرض مىكنم، ديگر مسألهاى ندارد؛ يعنى اطمينان هست به اينكه صلاح اسلام و صلاحنظام اسلام و صلاح انقلاب در اين تشخيص داده شده است، تشخيص من و شما كه معتبر نيست.تشخيص شخص او كه در اين مسأله و امثالش دخالت مستقيم دارد، متبّع است. و ما هم مطمئنهستيم هيچ مسألهاى جز در رابطه با حفظ نظام، حفظ انقلاب و حفظ مسائل مربوط به اسلام مطرحنيست، منتها تشخيصش با من و شما نيست، اين تشخيصش با شخص خود امام است.
باز اين نكته را من تذكر بدهم: شما فرض نكنيد كه اين مسأله از نظر امام يك مسأله جزئى بودهاست. او به عمق اين مسأله و اهميت اين مسأله از من و شما واقف تر است. اما وقتى كه هدف اسلام ونظام اسلامى شد، آنهم با توطئههايى كه مثل قضيه سلمان رشدى ملاحظه كرديم كه هدف استكبارجهانى اين است كه از راه فرهنگ ما را خرد و خمير كند، پيداست كه در مقابل چنين توطئههايى بايديك مسائل قاطع و جدى بايد به وجود بيايد. اگر امام در رابطه با سلمان رشدى اقدام نمىكرد، فرداكتاب ديگرى پيش مىآمد با مطالب زنندهتر و در سراسر دنيا هم منتشر مىكردند. خيال نكنيد اينمردم روى جهل خودشان تحت تأثير تبليغات قرار مىگيرند، تمام اديان و مذاهب باطله، در روىاين جهان پيرو و تابع دارد. براى اين كه اينها تبليغ كردند حالا كم يا زياد براى خودشان پيرو در حقيقت اين مثل يك سرى احكام شرعيه مىماند كه براى ما تا روز قيامت هم روشننمىشود. شما اگر تمام عقلاى عالم را جمع بكنيد، بگوييد: نماز چهار ركعتى را اگر من پنج ركعتبخوانم، آيا جرم است؟ جز اين است كه من ده دقيقه بيشتر خدا را عبادت كردم؟ جز اين است كه يكركوع و دو سجود بيشتر انجام دادم؟ جز اين است كه تسبيحات را مكرر كردم؟ چرا مىگوييد: نمازچهار ركعتى اگر پنج ركعت خوانده بشود باطل است؟ هيچ فلسفهاى براى اين تا روز قيامت من وشما نمىتوانيم پيدا بكنيم و اصلاً به ذهنمان هم نمىآيد چرا و چه علتى دارد؟ حالا نقيصه يك علتشروشن است، اما زياده چرا موجب بطلان عبادت و بطلان «صلاة» بشود؟ لذا به نظر مىآيد كه مسألهرا به همين صورت براى مردم مطرح بكنيد تا اگر مردم مثلاً تزلزلى داشته باشند، از تزلزل بيرونبيايند.
يك مطلب ديگر هم كه من عقيدهام اين است كه اين مسأله، كم كم دارد به صورت شعار درمىآيد، توصيه به تقوا است. مىبينيد كه حتى در نماز جمعههاى ما مثل اين كه چون توصيه به تقوايكى از وظايف خطيب در خطبههاى نماز جمعه است، يكى دو جمله به عنوان شعار گفته مىشود وتمام مىشود. اما واقعيت اين مسأله را شما بايد هميشه مراقبت داشته باشيد. تقوا در تمامى اعضاء،حتى در فكر. انسان بىخود نسبت به كسى سوء ظن نبرد، اين خلاف تقوا است. نگاه به چيزى كه«يحرم النظر اليه» نكند. زبان كه مهمترين عامل براى گمراه كردن انسان و ضلالت انسان است، اينزبان را كنترل كند، هر چه به ذهن انسان مىآيد به كسى نسبت ندهد. هر حرفى كه را كه انسانمىشنود به مجرد شنيدن، ترتيب اثر به او ندهد.
مسائل خيلى دقيق است. يك وقت مىبينى با يك جمله، انسان آبروى يك كسى را تا آخر عمرمىبرد، بطورى كه تا آخر عمر نمىتواند سر بلند كند. منشأ آن يك جمله است. يك ثانيه، يك لحظهاين زبان حركت كرد و يك جملهاى در باره كسى گفت و او را به خاك سياه نشاند الى آخر العمر،مسؤولش آن كسى هست كه اين جمله را گفته است. برادران، زبانتان را كنترل كنيد، اين زبان بلا بهروز انسان مىآورد. هر حرفى مىزنيد بسنجيد و ببينيد شارع اجازه مىدهد شما اين حرف را بزنيديا نه؟ آيا تحقيق كرديد اين حرف را بزنيد يا نه؟ چه در باره شخص چه در باره گروههاى اسلامى وچه در باره اين ها كه مسؤوليت دارند. همه اينها مورد حساب و كتاب هست. اگر اينها واقعيت نداردكه ما نمىتوانيم چنين حرفى را بزنيم، اگر واقعيت دارد، پس چه كسى بايد به اينها عمل كند؟ آيا من وشما اولى هستيم به عمل به اين مسائل يا يك بازارى و ادارى؟ وقتى كه در يك مجلسى مىنشينيد آيابازارى بهتر زبانش را كنترل مىكند يا من و شما؟ ما بايد زبانمان را كنترل كنيم، بايد تمام اعضايمانكنترل باشد، ما بايد مجسمه تقوى در بين جامعه باشيم. در غير اين صورت به جاى اين كه ما مروجباشيم مخرب هستيم.
يكى از آقايان محترم تهران كه مرد خوبى بود با ما نسبت داشت. فوت شد، مىگفت: يك روزىدر يك مجلسى كه سى چهل تا از آقايان تهران بودند، نشسته بوديم؛ يك كسى گفت: من مىخواهم ازشماها سؤالى كنم؛ از اولى پرسيد، گفت: شما براى چه سهم امام مىخوريد؟ او گفت من مسجدمىروم مسأله مىگويم، منبر مىروم. از دومى پرسيد: تو براى چه سهم امام مىخورى؟ او هم يكچنين چيزهاى صحبت كرد. گفت: نوبت رسيد به من، از من پرسيدند براى چه سهم امام مىخورى؟گفتم واقعش را بگويم؟ گفتند: بله، گفت: من سهم امام مىخورم كه مخرب اسلام نباشم همين مقدار.مىخورم كه تخريب اسلام نكنم. برادرها ما گاهى در صورت ترويج و در قيافه ترويج، مخربهستيم. انسان خودش هم نمىفهمد دارد چه كار مىكند خودش نمىفهمد كه وقتى اين را با اسماسلام ملاحظه مىكنند چه برداشتى از اين دارند. كارهايش يك كارهايى نيست كه با اسلام 100%منطبق باشد و اگر خداى نكرده يك نوع انحرافات اخلاقى و اينها در او وجود داشته باشد كه «علىالاسلام السلام».
پس بدانيد ما خيلى در مخاطره هستيم. آن كه جامعه انتظار دارد، حتى قبل العلم، تقوا است.روحانىِ متقى ارزشمند است ولو اين كه سواد هم نداشته باشد، چرا؟ ممكن است علتش را بپرسيد؛براى اين كه اگر روحانى متقى بود آمدند يك مسأله از او پرسيدند اين يا جوابش را بلد است يا بلدنيست. اگر جوابش را بلد است مىگويد، اگر بلد نيست حرف بى حساب نمىزند، چون متقى است.مىگويد: آقا! اجازه بده من بروم بپرسم؛ كتاب را ببينم بعد بيايم جواب مسأله شما را بدهم. اميدوارمخداوند اين انقلاب را هر چه بيشتر مستحكم بفرمايد و اميدوارم خداوند رهبر بزرگوار انقلاب راطول عمر و سلامتى عنايت بفرمايد. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته.
تمرينات
استعمال حقيقى در كامل و ناقص بر قول اعمى چگونه است
فرق ماهيّت كليه و اعلام شخصيه از نظر عناوين را بيان كنيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...