چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
دليل تقدم قول به صحيح
تدریس استاد
متن
40 دليل تقدم قول به صحيح 125
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
اشكال حضرت امام(مد ظله) در استحاله تبادر بر مبناى مرحوم آخوند(ره)
اشكالى را سيدنا الاستاذ الاعظم الامام(مدظله العالى) بيان فرمودند، ماحصل اين اشكال اين بودكه تبادر به نحوى كه مرحوم آخوند(ره) ادعا مىكنند با تصوير جامع به همان كيفيتى كه ايشان بيانكردهاند، «يكون مستحيلاً» نتيجه آن استحاله تبادر با تصوير جامع، با آن كيفيت بود. لكن خود ايشانيك راه حلى را بيان كردهاند، اين راه حل مطلب را از استحاله به امكان مىرساند، اما در عين حالدليلى بر وقوع هر ممكنى نداريم. پس امكان مسأله ثابت مىشود اما «ليس كل ممكن بواقع» بايدبراى وقوع ممكن دليل اقامه بشود و راه اثبات براى وقوع ممكن پيدا بشود. راه حل ايشان همينمقدار را نتيجه مىدهد كه آن استحاله تبدل به امكان پيدا مىكند. اما مفيد هم خواهد بود براى مرحومآخوند(ره) و امثال ايشان معلوم نيست. راه حل ايشان دو مقدمه كوتاه دارد كه به بعضى از آنها اشارهشد.
يكى اين كه غرض از وضع در باب الفاظ، عبارت از تفهيم و تفّهم بسهولةٍ است. براى اين كه بشرملاحظه كرد اگر بخواهد مقاصدش را از راه اشاره به ديگران تفهيم و تفّهم كند، كار مشكلى است.علاوه گاهى از اوقات اشاره امكان ندارد، مثل اين كه زيد ديروز منزل شما آمده، الآن شما در م
عدم لزوم معلوميتِ ماهيّت در وضع
مقدمه ديگر اين است كه آيا واضعى كه مىخواهد لفظى را در برابر يك معناى كلى وضع كند،يك ماهيّت و حقيقتى را موضوع له قرار دهد، آيا اصلاً ضرورت دارد كه اين معنا با تمام خصوصياتبجنسه و فصله و سائر جهاته، معلوم براى واضع باشد، بايد مشخِصى براى واضع باشد، يا اين كه درباب اسماى اجناس هم وضع شبيه وضع در باب اعلام شخصيه است. مثلاً خداوند به پدرى،فرزندى مىدهد، پدر براى او نامى قرار مىدهد، همه جهات اين فرزند برايش روشن است. آيا اينپدر عوام مىداند كه اين جنسش حيوان و فصلش ناطق است؟ مىداند كه فرزندش داراى چهخصوصيات خُلقيه است حتى گاهى بعضى از خصوصيات خَلقيه اين بچه هم براى پدر روشننيست. اما مىگويد: براى اين موجود خارجى كلمه زيد را قرار مىدهم و نام مىگذارم. آيا بايد همهچيز اين مولود خارجى خلقاً و خُلقاً، جنساً و فصلاً و امثال ذلك مشخص باشد تا بتواند كلمه زيد راوضع كند؟ نه. در باب اجناس هم همين طور است مثلاً اگر خواستند كلمه انسان را براى همينماهيّت يك بشرى وضع كند، آيا آن بشر اوليهاى كه واضع بوده «من باب شهرت» يعرب بن قحطان كهكلمه انسان را براى اين موجود؛ يعنى اين ماهيّت خاصه وضع كرده، او قبلاً منطق خوانده بود ومىدانسته كه ماهيّت انسان حيوان و ناطق است؟ حيوان به عنوان جنس مطرح است ناطق به عنوانفصل مطرح است، آيا اينها را مىدانسته و يا در باب وضع اصلاً اين معانى لازم نيست؟ بلكه يعرببن قحطان از باب مثال وقتى مىخواسته لفظ انسان را براى اين ماهيّت قرار بدهد، فرض كنيد گفته:اسم براى خودم و مشابه خودم تا روز قيامت، انسان است. «جعلت لفظ الانسان» براى خودم و مثلخودم، اگر اين طورى وضع بكند چه اشكالى در حقيقت وضع پيدا مىشود؟
مىگوييم شما چه واضعى هستى كه نمىدانى ماهيّت موضوع له چيست؟ چرا نرفتى منطقبخوانى و جنس و فصل انسان را به دست بياورى. در مقام وضع ضرورت ندارد، چنين معنايى تحققداشته باشد. اين تقريباً به عنوان دو مقدمه بود. نتيجهاى كه ما از اين دو مقدمه مىگيريم اين است،مىگوييم: البته الفاظ عبادات على تقدير الحقيقة الشرعيه چون واضعش شارع مقدس است. شارعمقدس مثل يعرب بن قحطان نيست، او عارف به حقيقت موضوع له است و احاطه كلى به معناىموضوع له خودش دارد، چيزى لا يغيب عنه اصلاً. اما در مانحن فيه مطلب اين طور است كه چون واضع شارع است، شارع احاطه علمى بهموضوعله دارد، ماهيّت صلاة را با تمام جزئيات و خصوصيات مىداند. اما وقتى نوبت به تبادرمىرسد كه محل بحث ما هم مسأله تبادر است، مىگوييم: تبادر هم مثل وضع مىماند، همان طور كهدر وضع «لا يلزم ان يكون الواضع عالماً بحقيقة الموضوع له و واقفاً على ماهية الموضوع له» در مقامتبادر هم مسأله اين طور است. لازم نيست آن چيزى كه به ذهن مىآيد، يك ماهيّت روشن معلوم منجميع الجهات باشد. همان طورى كه پيش عوام، از كلمه انسان معنايى متبادر است كه جز بر انسانصادق نيست، در حالى كه آنها هيچ جنس و فصل نمىفهمند، اگر در بازار بگويى جنس، خيالمىكند جنس بزازى مقصود شما است، هيچ از جنس و فصل سر در نمىآورد، آيا چون از جنس وفصل سر در نمىآورد، از انسان هم چيزى به ذهن او تبادر نمىكند؟ ما بگوييم: شما حق نداريدادعاى تبادر كنيد، براى اين كه چطور شما كه ماهيّت را با خصوصيات نمىدانيد، مسأله تبادر رامطرح مىكنيد؟
آيا مىشود اين حرف را در باب اين سنخ الفاظ زد؟ در باب الفاظ عبادات هم مسأله اين طوراست. ممكن است حقيقت صلاة و آن ماهيّت موضوع له به تمام جهاته براى متشرعه روشن نباشد.اما اين منافات ندارد كه متشرعه از كلمه صلاة يك معناى خاصى به ذهنش مىآيد كه آن معناى خاصبا صوم مغايرت دارد، آن معنى خاص با زكاة مغايرت دارد. آن معناى خاص با ساير عبادات مغايرتدارد.
پس ضمن اين كه حقيقت روشن نيست و ماهيّت را كاملاً نمىداند، مع ذلك مسأله تبادر هم درجاى خودش محفوظ است براى اين كه مسأله تبادر از مساله وضع نخواهد بود. در باب خود وضعگفتيم لازم نيست كه حقيقت معناى موضوع له، معلوم للواضع باشد، ولو اين كه حالا در مانحن فيهمعلوم است. اما اين معلوميت دخالت ندارد، شرطيّت ندارد. پس همان طورى كه در مقام وضع، علمبه ماهيّت موضوع له دخالت ندارد، تبادر كه مقامش از وضع بالاتر نيست؛ پس در تبادر، هم تبادرتحقق دارد و هم علم به حقيقت موضوع له و جمع بين اين دو امكان پذير است.
ادعاى تبادر در صورت اطلاع از آثار و لوازم
نتيجه اين مىشود كه مرحوم آخوند(ره) مىتواند ادعاى تبادر كند، در حالى كه جامع براى اوروشن نباشد، بلكه آثار و لوازم متأخر از وجود كه وجود متأخر از ماهيّت است و دو رتبه فاصلهتحقق دارد، تنها آن آثار روشن است و آن آثار براى ما تحقق دارد. اما مىفرمايند: اين مسأله امكاناست. اين تبادر به اين كيفيت ممكن و
استدلال صحيحى به اخبار
يكى از ادلهاى كه قائلين به صحيح به آن استدلال كردهاند، روايات است. اين دو طايفه رواياتاست كه دو لحن دارند: يك طايفه رواياتى است كه به حسب ظاهر يك سرى آثار را بر ماهيّت ومسمّى بار كرده، مثل همان رواياتى كه مرحوم آخوند(ره) در مورد آثار ذكر مىكردند، «الصلاةمعراج المؤمن» ظاهر اين است كه اين معراجيت حمل بر ماهيّت صلاة شده، حمل بر مسمّى به اسمصلاة شده يا «الصلاة قربان كل تقى» يا «الصلاة خير موضوع» و يا «الصلاة تنهى عن الفحشاء والمنكر». يك سرى روايات اين جور است. چطور به اين روايات مىشود استدلال كرد؟ طايفه دومرواياتى است كه ظاهرش اين است كه حقيقت و ماهيّت را در مورد نبودن بعضى از شرائط، يا درمورد نبودن بعضى از اجزاء غير ركنيه، نفى مىكند چون اگر اجزاء ركنيه باشد، اعمى و صحيحى دراين جهت مشتركند. اما در مورد اجزاى غير ركنيه بعضى از روايات نفى ماهيّت كرده گفته: «لا صلاةالاّ بفاتحة الكتاب»؛ يعنى با نبود فاتحة الكتاب كه جزء غير ركنى است، اين حقيقت تحقق ندارد. اينماهيّت تحقق ندارد، يا «لا صلاة الاّ بطهور» كه با نبودن شرط نفى ماهيّت كرده و نفى حقيقت كردهاست كه تقريب استلال به اين دو دسته بايد روشن بشود.
اما طايفه اولى كه صحيحى چطور مىتواند به اين تمسك كند؟ دو تقريب براى استدلال به ايندسته از روايات به نفع قول صحيحى در كار است. يك تقريب، تقريبى است كه از ظاهر كفايه استفادهمىشود و آن اين است كه ما از يك طرف ظاهر اين تعبير را ملاحظه مىكنيم، مىبينيم موضوع را«الصلاة» قرار داده است؛ يعنى ماهيّت، يعنى مسمى؛ يعنى حقيقت و محمول را معراجيت قرار دادهاست. نكتهاى را ياد آورى مىكنيم، ديروز بيان شد: بين ماهيّت و لوازم وجود دو رتبه فاصله و تقدم وتأخر مطرح است. اگر دو رتبه تقدم و تأخر مطرح است؟ پس چطور شما ماهيّت را موضوع قرارمىدهيد و لوازم الوجود را محمول قرار مىدهيد؟ آيا اين سرى و اين سنخ قضيه حمليه كه موضوعبا محمول از نظر رتبه تقدم و تأخر داشته باشد، آيا تقدم و تأخر به دو رتبه اما در قضاياى حمليه مسأله انتقال مطرح نيست، مسأله اتحاد مطرح است و در اينجا مسألهاختلاف رتبه هيچ مانعى ندارد كه يك رتبه اختلاف داشته باشند. مگر شما نمىگوييد: «الماهيةموجودة» وجود كه تأخر از ماهيّت دارد به حسب رتبه. اما اين تأخر در تشكيل قضيه حمليه «الماهيةموجودة»، هيچ نقصى به وجود نمىآورد. همان طورى كه شما مىگوييد «زيدٌ عالمٌ» تا اين كه صفتتأخر از موصوف دارد مع ذلك در تشكيل قضيه حمليه اين تقدم و تأخرها نقش ندارد، لذا مرحوم آخوند(ره) بعد مىفرمايد: از يك طرف موضوع ماهيّت قرار داده شده و محمول بعضلازم الوجود. اين يك طرف قصه، از طرف ديگر وقتى كه اين لوازم را بررسى مىكنيم، مىبينيم اينلوازم در رابطه با وجود خارجى نماز صحيح است. نماز باطل معراجيت ندارد، نماز باطل نهى ازفحشاء و منكر نمىكند و بالاتر نماز باطل نمىشود خير موضوعٍ باشد، پس اين طرف مسأله، مطلبروشن است. اينجا چه كار كنيم؟ اين لوازم، لوازم وجود نماز صحيح است. موضوع هم مسمى است.بايد يكى از دو كار را بكنيم: چارهاى نداريم يا بايد بگوييم به دنبال كلمه صلاة يك وصف صحيحه بهعنوان تقدير و اضمار حذف شده؛ يعنى واقع مسأله اين است كه «الصلاة الصحيحة معراج كل مؤمن»اگر اين راه نشد طى شود، به لحاظ اين كه كسى بگويد اين خلاف ظاهر است ظاهر اين است كهحذف و تقدير در موارد ضرورت مطرح است، همين طور كه نمىتوانيم در كلمات تصرف كنيم ومسأله حذف و اضمار را پيش بكشيم. وقتى كه اين راه كنار رفت يك راه فقط باقى مىماند و آن ايناست كه بگوييم: اصلاً ماهيّت صلاة مساوق با خصوص نماز صحيح است. ماهيّت نماز؛ يعنى نمازصحيح، بدون اين كه حذفى در كار باشد، بدون اين كه تقديرى در كار باشد. «الصلاة»؛ يعنى مسمى بهاين اسم، مسمى به اين اسم چيست؟ معناى نماز صحيح است. آن موضوع محمولش هم معراج كلمؤمن، قربان كل تقى و خير موضوع و امثال ذلك.
رد استاد بر استدلال مرحوم آخوند (ره)
پس خلاصه تقريب مرحوم آخوند (ره) در استدلال به اين طايفه از روايات به اين كيفيت استكه از يك سو مسمى موضوع قرار گرفته، حذف هم خلاف ظاهر است اين لوازم هم لوازم نمازصحيح است و در نماز باطل اين لوازم و آثار وجود ندارد. جمع بين اين حرفها اين است كه بگوييم:«ماهية الصلاة قربان كل تقى، ماهية الصلاة معراج كل مؤمن». با اين كه نماز براى خصوص معناىصحيح وضع شده باشد، هيچ راه ديگرى در اينجا وجود ندارد. به حسب ظاهر بيان ايشان خوباست، اما استدلال كامل نيست براى اين كه ما به مرحوم آخوند(ره) عرض مىكنيم كه شما فرموديد:تقديرى در كار نيست. قبول داريم، فرموديد: كه اين لوازم، لوازم خصوص افراد صحيحه است،قبول داريم. اما نتيجه اين حرفها چه شد؟ اين شد كه مراد از صلاة در «الصلاة معراج المؤمن»خصوص نماز صحيح است. بحث ما در يك حيث ديگرى است، بحث ما در يك بُعد ديگرى است وآن اين است كه اين كلمه «الصلاتى» كه در اينجا در معناى خصوص نماز صحيح استعمال شده، آيا بهنحو حقيقت استعمال شده و يا به نحو مجاز؟ اگر شما ثابت كرديد كه كلمه «الصلاتى» كه اينجاموضوع قرار گرفته، استعمالش در خصوص نماز صحيح است كه يك صورت حقيقت است،استدلالتان تمام است. اما اگر ما آمديم اين معنا را ابداع كرديم و اين احتمال را مطرح كرديم كه نحننعلم به اينكه مراد از اين صلاة، صلاة صحيحه است. اما من الممكن كه به صورت مجاز لفظ صلاة درصلاة صحيحه استعمال شده باشد و قرينه مجاز هم علم شما است به اين كه اين آثار مال نمازهاىصحيحه است. اگر اين علم رانمىداشتيد، ما بر اين مجاز قرينهاى نداشتيم، اما اين علم خارجى شمابه اين كه اين لوازم و آثار مربوط به خصوص نمازهاى صحيح است، اين هم «قرينةٌ على هذاالمجاز».
شما در مقابل اين حرف چه جواب مىدهيد؟ يك وقت مبناى مرحوم سيد مرتضى(ره) را قائلمىشويم كه مىفرمايد: اصل در استعمال حقيقت است؛ يعنى هر كجا شما يك استعمالى ديديد وشك كرديد در اين كه اين استعمال حقيقت يا مجاز است؟ اصل در استعمال بما هو استعمالٌ حقيقتبودن است. اگر اين مبنا را پذيرفتيم حق با مرحوم آخوند(ره) است. اما شما خودتان اين مبنا رانپذيرفتيد، شما حرف مشهور را كه «الاستعمال اعم من المجاز» استعمال شاهد بر حقيقت بودننيست، استعمال هم با حقيقت بودن و هم با مجاز بودن سازگار است، پذيرفتيد، به شما عرضمىكنيم: مسلم اين صلاة در «الصلاة معراج المؤمن» مستعمل فيهاش صلاة صحيح است هيچترديدى ندارد، اما «ما نحو الاستعمال»؟ آيا استعمالش بنحو حقيقت است؟ شما از كجا مىفهميدمىفرمايد «يمكن ان يكون الاستعمال فى الصلاة صحيحه بنحو المجاز و الشاهد و القرينة علىالمجاز» همان علم خارجى شما به اين كه اين لوازم فقط بر خصوص نمازهاى صحيح ترتب دارد؟آيا اگر اين عبارت واقعاً اين طور باشد، كه صلاتش در صلاة صحيحه مجازاً استعمال شده باشد وقرينهاش همان قرينه خارجيه كه عبارت از علم شما باشد، به كجاى عبارت لطمه مىخورد و كجا ماخلاف ظاهرى مرتكب شديم كه شما خلاف ظاهر دانستيد؟ لذا اين استدلال و اين تقريب كه از كفايهاستفاده مىشود در رابطه با دسته اول از روايات، دچار اين اشكال است. تا ان شاء الله به تقريب دومبرسيم.
تمرينات
اشكال حضرت امام (ره) در استحاله تبادر بر مبناى مرحوم آخوند(ره) را شرح دهيد
آيا در وضع لازم است ماهيّت كاملاً معلوم باشد توضيح دهيد
چرا ادعاى تبادر در صورت اطلاع از آثار و لوازم كافى است
رد استاد بر استدلال مرحوم آخوند(ره) را بيان نمائيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...