• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
 
 
 
 
 
 
  •  متن
  • 40 ثمره قول صحيح و اعم 120

    مقدمه درس



    الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.

    متن درس


    ثمره قول به صحيح يا اعم

    مرحوم آخوند (قدس سره) ثمره‏اى را در بحث صحيحى و اعمى مترتب كردند كه اگر كسى‏صحيحى بشود، «لا محاله» در مسأله دوران امر بين اقل و اكثر ارتباطى، بايد اشتغالى بشود و اگر كسى‏در اين بحث اعمى شد «لا محاله» در آن بحث بايد برائتى بشود. نتيجه اين ثمره اين بود كه بحث اقل‏واكثر ارتباطى، استقلال خودش را از دست بدهد و متفرع و مترتب بر بحث صحيحى و اعمى بشود.مرحوم آخوند(ره) اين معنا را انكار كرده‏اند، در نتيجه ترتب اين ثمره را منكر شدند. ايشان‏فرمودند: هم صحيحى در اينجا، در آن بحث آزاد است و مى‏تواند برائتى بشود و هم اعمى اينجا درآن بحث آزاد است و مى‏تواند اشتغالى بشود. از كلام مرحوم محقق نائينى(ره) استفاده شد كه ترتب‏اين ثمره مطلب دوم كه ايشان مى‏فرمايند: آن طورى كه ما تصوير جامع كرديم، كه نه از راه علل و مصالح‏بود و نه از راه آثار و توابع، آن جورى كه ما خودمان تصوير جامع كرديم لازمه‏اش اين نيست كه مااشتغالى بشويم. با تصوير جامع مى‏توانيم برائتى بشويم و اصالة البرائة را جارى كنيم. پس دو حرف‏و دو مطلب شد، هر دو نياز به اثبات دارد. اول مطلب دوم كه در رابطه با خود ايشان هست، عرض‏مى‏كنيم. مى‏فرمايند: آن طورى كه ما تصوير جامع كرديم و گفتيم: يك سنخ مركباتى داريم كه نه ماده‏معين درش خصوصيت و تعيّن دارد و نه هيأت مشخص درش اخذ شده و دخالت دارد، بلكه هم ازنظر مواد آزاد است و هم از نظر هيأت آزاد است. منتها به لحاظ اين كه يك غرض خاصى را تأمين‏مى‏كند و يك هدف خاصى برايش ترتب پيدا مى‏كند، ما اين را در حقيقتى مركب مى‏دانيم و الاّ هرمركبى بايد حساب مستقلى داشته باشد و مسأله خاصى باشد. اما به لحاظ اين كه هدفى كه بر اينهاترتب پيدا مى‏كند يك هدف است، لذا ما همه‏اش را مركب مى‏ناميم. مثل مسأله دار، كلمه دار بر يك‏مجموعه‏اى وضع شده كه غرض مسكن بودن را تأمين مى‏كند، نه از نظر مواد خصوصيت دارد، ازهمان روزى كه با سنگ و چوب گل مى‏ساختند كلمه دار گفته مى‏شد، حالا هم كه با آهن و سيمان وامثال ذلك ساخته مى‏شود، باز هم همين كلمه مطرح است و تغيير در هيأتش هم كه هر زمانى هم يك‏نوع تغييرى در هيأت پيدا مى‏شود فرقى‏نمى‏كند بالاخره كلمه دار براى چنين مركبى وضع شده‏است. نماز هم همين طور است. نه ماده معين درش مدخليّت دارد و نه هيأت معين «من القيام والقعود و الاضطجاع» وامثال ذلك همه‏اش عنوان صلاتى درش منطبق است. اگر ما شك كرديم، كه درصلاة به اين معنا و با تصوير جامع به اين معنا، آيا علاوه بر نُه جزء، جزء دهمى بنام سوره دخالت دارديا ندارد؟ چرا ما نتوانيم «اصالة البرائة» را جارى كنيم؟ چرا نتوانيم به مقتضاى عقل حكم به برائت‏كنيم؟

    فرق مسأله دوران بين اقل و اكثر با شك در محصِّل

    اين مثل مسأله شك در محصِل نيست كه مرحوم آخوند(ره) فرمودند. در مسأله شك در محصِل‏همان طورى كه ايشان ذكر كرده‏اند دو وجود تحقق دارد: يك وجود مسبّب محقق است و يك وجودسبب در كار است. يك وجود محصِل در كار است. و يك وجود متحصِل در كار است. و طبيعتاً امر وتكليف مولا به آن مسبّب متعلق شده به آن متحصِل امر تعلق گرفته است. شما شك مى‏كنيد كه آياسببى كه تأثير در اصول اين مسبّب مى‏كند، داراى نُه جزء و يا دارى ده جزء است؟ اينجا گفته مى‏شودكه اگر شما بر سبب نُه جزئى اقتصار و اكتفاء كنيد، نمى‏دانيد كه مسبّب شما در خارج وجود پيدا كرديا نه؟ با اكتفاء بر سبب نُه جزئى، تحققِ مسبّب در خارج براى شما مشكوك است. چون اشتغال‏يقينى فراغ يقينى لازم دارد، شما حتماً بايد آن جزء مشكوك را در ناحيه سبب رعايت كنيد تا يقين به‏تحقق مسبّب در خارج داشته باشيد.
    در مسأله شك در محصل اين طور است، اما ايشان مى‏فرمايند: روى مبناى ما مخصوصاً با آن‏تشبيهى كه به كلمه دار كرديم، آيا در مسأله دو وجود تحقق دارد؟ محصِل و متحصِل در آنجا تحقق‏دارد؟ يا «دار له وجود واحد و ليس ما عدى وجود واحد وجود آخر» ايشان مى‏فرمايد صلاة به اين‏گونه كه ما تصوير جامع مى‏كنيم، يك شى‏ء غير از همين اجزاء نيست يك مطلبى و يك وجودى غيروجود اجزاء نيست كه بگوييم: امر به آن وجود تعلق گرفته و ما شك داريم كه آيا نماز نُه جزئى‏مى‏تواند آن وجود را محقق بكند يا نه؟ تا مجبور بشويم كه «اصالةالبرائة» قائل بشويم. دار، همين‏اجزاء و خصوصيات است، نماز، همين اجزا و شرائط است. لذا تعلق امر به نُه جزء مسلم است وتعلقش به جزء دهم مشكوك است در عين اين كه ما قائل به صحيحى هستيم نسبت به جزء مشكوك«اصالةالبرائة» جارى مى‏كنيم. پس اولين مطلب امام اين است كه ما اگر تصوير جامع را به كيفيتى كه‏خودمان ذكر كرديم، مطرح بكنيم، ديگر حرف محقق نائينى (عليه الرحمه) اينجا پياده نمى‏شود،اينجا ما در عين اين كه صحيحى هستيم «اصالة البرائة» در مورد شك در جزئيت سوره مى‏توانيم‏جارى كنيم.
    اما مطلب دومشان كه اين مطلب هم مورد قبول ايشان است و هم مورد قبول مرحوم محقق‏نائينى(ره). اين است كه هر دو متفقند كه مرحوم آخوند(ره) و كسانى كه مثل مرحوم آخوند(ره)هستند، نمى‏توانند در مورد شك در جزئيت برائتى بشوند، اينهايى كه از راه علل و مصالح و يا از راه‏آثار و توابع با آن جامع و مسمّى ارتباط بر قرار كرده‏اند، همان طورى كه محقق نائينى(ره)مى‏فرمايند: اينها نمى‏توانند «اصالة البرائتى» بشوند، براى اين كه اولاً ما ببينيم آنهايى كه در آن بحث‏برائتى هستند، مبناى برائت در آن بحث چيست؟ كار نداريم كه مبنايش

    برائت بر مبناى انحلال در دوران امر بين اقل و اكثر ارتباطى

    در دوران امر بين اقل و اكثر ارتباطى، در مسأله شك در جزئيت سوره آنهايى كه قائل به برائت‏شدند، روى مبناى انحلال قائل به برائت شده‏اند. مى‏پرسيم كه چرا شما برائتى شديد؟ مى‏گويند: اين‏نماز كه نُه جزء مسلم جزئيت دارد و جزء دهم مشكوك الجزئيه است، مى‏گوييم: امر متعلق به صلاةانحلال پيدا مى‏كند به يك قسمت معلوم بالتفصيل و يك قسمت مشكوك، مثل موارد علم اجمالى كه‏گاهى انحلال پيدا مى‏كند به علم تفصيلى و شك بدوى، اينجا هم تقريباً مسأله چنين است، ولو اين كه‏اجمالاً مى‏دانيم امر به صلاة متعلق است. لكن اين علم اجمالى به تعلق امر به صلاة انحلال پيدامى‏كند به اين صورت كه مى‏گوييم: نسبت به آن نُه جزء معلوم الجزئيه قطعاً امر تعلق گرفته، يعنى‏تعلق امر به آن نُه جزءِ معلوم، تعلق امر به معلوم بالتفصيل است، با علم تفصيلى مى‏دانيم كه امر به‏ركوع و سجود متعلق شده و امر به تشهد و تسليم و تكبير و قرائت فاتحه متعلق شده، نسبت به اينهاما علم تفصيلى به تعلق امر داريم. اما نسبت به سوره شك داريم كه آيا امر به سوره تعلق گرفته يانگرفته است؟ حساب سوره از ركوع و سجود جدا است، در آنها تفصيلاً معلوم، تعلق امر به آنهااست، اما سوره مشكوك است كه آيا امر به آن تعلق گرفته يا نه؟ وقتى علم اجمالىِ شما انحلال پيداكرد، مى‏گوييم: نسبت به معلوم بالتفصيل كه بايد حكم علم تفصيلى پياده بشود، نسبت به مشكوك‏هم بايد حكم شك پياده بشود، حكم جريان برائت است. شك در تكليف مجراى «اصالة البرائة»است شك در تكليف مورد «اصالة البرائة» است.

    جريان انحلال در تركب

    آيا مثل مرحوم آخوند(ره) كه قائل به صحيحى است و صحيحى را به همين كيفيتى كه خودشان‏معنا مى‏كند، يعنى از راه علل و مصالح يا آثار و توابع پيش مى‏روند، آيا مى‏توانند برائتى بشوند يا نه؟از مرحوم آخوند(ره) مى‏پرسيم كه به نظر شما جامع چيست؟ ايشان گفتند: جامع يك امر بسيطملازمِ با عنوان مطلوبٌ است. و از راه نهى از فحشاء و منكر و امثال ذلك، ما ارتباط با اين جامع پيداكرديم و آشناى با اين جامع شديم. اگر كسى جامع را به اين كيفيت يك امر بسيط ملازمِ با عنوان‏مطلوبٌ مى‏داند لابد مأموربه همين عنوان بسيط است. متعلق امر همين عنوان بسيط است، همين‏امر، سبب مى‏شود كه مسأله از انحلال جدا بشود. براى اين كه ماهيتِ انحلال در مورد مركب تحقق‏پيدا مى‏كند. مركب است كه قابليت انحلال دارد كه بگوييم نُه جزءاش معلوم، يك جزءاش مشكوك‏است. اما اگر ما مسأله تركيب را كنار گذاشتيم و گفتيم: مأموربه يك عنوان بسيطِ ملازم با عنوان‏مطلوبٌ است، چطور مى‏توانيم دليل برائت آنجا را اينجا پياده كنيم؟ از چه راهى انحلال در آنجا راروى اين قول بتوانيم پياده كنيم؟ انحلال فرع تركب است. انحلال در مورد متعدد تصور مى‏شود. والاّ معنا ندارد انحلال به علم تفصيلى و شك بدوى. اگر تعدد و تركب در كار نباشد، «ما معنى‏الانحلال»؟ آيا مى‏شود كسى مأمور به را عنوان بسيطِ ملازم با عنوان مطلوبٌ بداند و در عين حال‏روى پايه انحلال برائتى بشود؟ اينجا به حسب ظاهر جور در نمى‏آيد. بساطت با انحلال سازگارنيست. بساطت با انحلال قابل اجتماع نيست.
    پس در حقيقت هم امام بزرگوار(مد ظله) و هم مرحوم محقق نائينى(قدس سره الشريف)متفقند كه مرحوم آخوند(ره) كه مأموربه را عنوان بسيط مى‏داند، مسمّى و موضوع له را عنوان بسيطمى‏داند، نمى‏تواند در آنجا قائل به برائت بشود، در حقيقت اشكالى هم به مرحوم آخوند(ره) متوجه‏مى‏شود. از كلام مرحوم آخوند(ره) استفاده مى‏شد كه مسأله «اصالة الاشتغال» در مورد شك درمحصل پياده مى‏شود و شك در محصِل آنجايى است كه دو وجود در كار باشد يك وجود مسبّب ويك وجود مسبّب. اين بزرگان كأنّ به ايشان اشكال مى‏كنند كه مسأله «اصالة الاشتغال» انحصار نداردبه شك در محصلى كه درش دو وجود مطرح است، بلكه روى مبناى خودتان كه دو وجود مطرح‏نيست باز هم بايد قائل به اشتغال شد، براى اين كه شما كه اينجا مسأله شك در محصِل و متحصِل رامطرح نمى‏كنيد؟
    نماز اين طور نيست كه مثل طهارات ثلاثه احتمال دو واقعيت درش جريان داشته باشيد و اگرهم داشته باشد شما چنين احتمالى را نداديد. آن وقت چرا دايره اصالة الاشتغال را منحصر به شكى‏در محصِل كرديد؟ نه، روى مبناى خودتان با اين كه شك در محصِل نيست مع ذلك بايد اينجا اصالةالاشتغالى بشويد، براى اين كه مأموربه عنوان بسيط است، اين عنوان بسيط حتماً بايد در خارج‏محقق بشود و انحلال هم در عنوان بسيط تعقل ندارد. مبناى برائت هم در بحث آينده روى پايه‏انحلال است انحلالى در اينجا نيست تا اينكه شما بتوانيد قائل به برائت بشويد. پس در حقيقت هم‏امام بزرگوار و هم مرحوم محقق نائينى(ره) متفقند كه مرحوم آخوند(ره) با اين تصويرى كه از جامع‏كرده‏اند هيچ چاره‏اى جز قول به اصالة الاشتغال ندارند.
    (سؤال... و پاسخ استاد): از راه علل، مسمى را به دست آورديد، اما مسمى با اين كه شما در خارج‏مى‏خوانيد دو تا است، خود مرحوم آخوند(ره) مسأله تعدد را گفت كه ما نحن فيه را خارج بكند كه‏بگويد: ما نحن فيه چون جزء مسأله تعدد نيست لذا اينجا اصالة البرائتى مى‏شويم.

    بيان استاد در دفاع از كلام آخوند(ره)

    مطلبى در دفاع از مرحوم آخوند(ره) بنظر من آمده و آن اين است كه اينهايى كه مثل مرحوم‏آخوند(ره) مى‏گويند: مأموربه عنوان بسيط است، حالا يا مطلوبٌ و يا ملازمه با مطلوبٌ و يا هرچيزى ديگر اين عنوان بسيط با اين مركبى كه در خارج وجود پيدا مى‏كند بنظر اينها اتحاد وجودى‏دارد يا تغاير وجودى؟ آن چيزى كه ما در خارج مى‏بينيم يك مركب است. آن هم مركبى از مقولات‏مختلفه و اجزاء متباين بالذات. اين بسيطى كه معناى و مسمّى نماز است، مأموربه مولا است، آن‏بسيط با اين مركب چه نسبتى دارد؟ آيا دو وجود است؟ كه خود مرحوم آخوند(ره) نفى كرده‏اند، درهمين مسأله شك در محصِل و متحصِل فرمودند: مانحن فيه تعدد وجودى ندارد، مسأله سبب ومسبّب نيست. يا يك وجودند؟ حتماً يك وجود است.
    ممكن است كسى معقوليت اين مطلب را مناقشه بكند و بگويد چطور مى‏شود بسيط و مركب‏اتحاد وجودى داشته باشند؟ چطور مى‏شود كه يك بسيط «فى كمال البساطة» با يك مركب از اجزاء ومقولات متباينه اتحاد وجودى داشته باشند؟ مثل اتحادى كه بين انسان و زيد است. اتحادى كه بين‏طبيعى و افراد است، بين كلى و مصاديق است. يك وقت كسى در معقوليت اين معنى مناقشه مى‏كند،ولى اين دو بزرگوار از كلامشان استفاده مى‏شود كه در معقوليتِ اين ترديد نكردند، والاّ حق اين بودكه از همين راه به مرحوم آخوند(ره) اشكال بكند، بگويند: ما نفهميديم شما از يك طرف مسمّى رابسيط مى‏دانيد از يك طرف مى‏گوييد: همين كه در خارج تحقق پيدا مى‏كند، نماز است، چطورمى‏شود بسيط با مركب اتحاد وجودى داشته باشد؟ اگر اين مسأله مورد اعتراض اين دو بزرگوار بود،حق اين بود كه همين جا مسأله را خاتمه بدهند كه اصلاً معقول نيست اتحاد بسيط و مركب. اما از اين‏كه روى اين نكته تكيه نكردند و اعتراضى در اين رابطه به مرحوم آخوند(ره) نكردند معلوم مى‏شودكه به نظر اين دو بزرگوار مانعى نداشته كه يك شى‏ء در عين اين كه بسيط است، اتحاد با مركب داشته‏باشد و دو تا وجود نيست، اتحاد است. نه سبب و مسبّب و تعدد و تغاير وجود، نه، يكى است. بسيطهمين مركب است مركب همين بسيط است، تا اينجايش به نظر مى‏رسد از اينكه اينها اعتراضى به‏مرحوم آخوند(ره) نكردند اين معنا را پذيرفته‏اند، كه بسيط با مركب اتحاد دارد. اگر بسيط با مركب‏اتحاد دارد، چرا انحلال درش تصور نمى‏شود؟ اين انحلالى كه شما گفتيد روى مبناى تركب تحقق‏پيدا مى‏كند اينجا هم كه بسيط و مركب متحدند «فلم لايكون ههنا الانحلال»؟ همان انحلالى كه‏مبناى «اصالة البرائة» در دوران بين اقل و اكثر ارتباطى است ما همان انحلال را اينجا پياده مى‏كنيم‏بعبارت ديگر.
    به نظر ما فرقى بين قول آن كسى كه نماز را مستقيماً يك امر مركبى مى‏داند، مثل امام بزرگوار(مدظله) و بين مرحوم آخوند(ره) كه نماز را يك امر بسيطى مى‏داند و در عين حال اين امر بسيط رامتحد با مركب مى‏داند، نمى‏باشد و شما هم در اين اتحاد ايشان را تأييد كرديد و هيچ گونه اعتراضى‏در اين رابطه به ايشان نكرديد؟ اگر يك امر بسيطى اتحاد با مركب پيدا كرد، چرا انحلال درش جريان‏پيدا نكند؟ انحلال در آنجايى جريان ندارد كه ما يك بسيطى داشته باشيم كه با مركب متحد نباشد،مثل يك جاهاى ديگرى كه يك امر بسيطى در كار است و اتحاد با مركب ندارد، آنجا شما بگوييد:جاى اصالة البرائة نيست، چون انحلال تصور نمى‏شود. اما در مانحن فيه صرف مسأله بساطت‏نيست، «البساطة المتحده مع المركب» و بساطت متحده با مركب يجرى فيه الانحلال. لذا به نظرمى‏رسد كه مى‏توانيم از مرحوم آخوند دفاع بكنيم و حكيم بكنيم به اينكه ايشان موضوع له و مسمّى‏را بسيط مى‏داند مع ذلك قائل به «اصالة البرائة» در مسأله‏اى دوران بين اقل اكثر ارتباطى بشود.
    نتيجه اين طور شد كه اين ثمره‏اى كه بر اين بحث مترتب كرده‏اند، اين ثمره باطلٌ. براى اين كه هم‏صحيحى روى تصوير جامع به كيفيتى كه امام بزرگوار مطرح كردند توانست در آن بحث برائتى‏بشود كه خودشان هم فرمودند و هم مرحوم آخوند توانست با اين كه مسأله بسيط را مطرح كرده‏ولى چون بسيط متحده با مركب در كار است، ايشان هم مى‏تواند در آن بحث برائتى بشود. پس درنتيجه مسأله برائت واشتغال در آنجا، هيچ ابتنائى بر صحيحى و اعمى در اينجا ندارد. صحيحى دراينجا در آن مسأله آزاد است مى‏تواند اشتغالى بشود و مى‏تواند برائتى و همين طور اعمى در اينجاهم در آن مسأله آزاد است مى‏تواند برائتى بشود و مى‏تواند اشتغالى، فبالنتيجه اين ثمره مهمى كه‏براى بحث صحيحى و اعمى ذكر شده اين ثمره نا تمام است تا ثمره دوم كه آن هم ثمره مهمى است‏كه مسأله تمسك به اطلاق و عدم تمسك به اطلاق است كه او را فردا ان شاء اللّه عرض مى‏كنيم.

    تمرينات

    ثمره قول به صحيح يا اعم در اقل و اكثر ارتباطى چيست
    فرق مسأله دوران بين اقل و اكثر با شك در محصِّل را توضيح دهيد
    قول به برائت بر مبناى انحلال در در دوران امر بين اقل و اكثر ارتباطى را شرح دهيد
    مراد از جريان انحلال در تركب چيست