چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
1196 جلسه
تدریس استاد
متن
40 1196 جلسه 1196
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
دوران بين تخصيص و نسخ در صورت تقدّم زمانى خاص بر عام
يكى از صور دوران امر بين تخصيص و نسخ، اين صورت است كه خاص به حسبزمان بر دليل عام، تقدّم داشته باشد و دليل عام بعد از حضور وقت عمل به خاص واردشده باشد مثل اينكه مولا گفت: «لاتكرم الفساق من العلماء» و بعد از آن كه وقت عملِ بهاين حاضر شد، دستور «اكرم كل عالم» از ناحيه مولا صادر شد كه اين «اكرم كل عالم» بهلحاظ اينكه شامل عالم فاسق هم مىشود، مردد است بين اين كه «اكرم كل عالم» به لحاظعالم فاسق، ناسخ «لاتكرم الفساق من العلماء» باشد كه اگر عنوان ناسخيّت پيدا كرد،معنايش اين مىشود كه بعد از ورود «اكرم كل عالم»، همه علما واجب الاكرام هستند وديگر در اين جهت فرقى بين فاسق و عادل نيست. اگر «اكرم كل عالم» ناسخ شد، لازمهنسخ، يك چنين معنايى است. اما اگر مسأله تخصيص مطرح شد، يعنى «لاتكرم الفساقمن العلماء»، مخصّص قبلى و بيان قبلى باشد براى «اكرم كل عالم»، نتيجه اين مىشود كهبعد از ورود «اكرم كل عالم» باز هم «لاتكرم الفساق» به قوّت خودش باقى است و از اينبه بعد هم اكرام فساق از علما وجوب ندارد.
امكان تقدّم زمانى دليل خاص بر عام
البته توجه به اين نكته در اينجا لازم است كه ما در مسأله تخصيص گفتيم: دليل خاصنمىتواند بعد از حضور وقت عمل به عام وارد بشود اما عكسش چطور؟ اگر دليلخاصى داشته باشيم و وقت عمل به دليل خاص رسيده و بعد دليل عام وارد شده باشد،اينجا مسأله تخصيص بلامانع است براى اينكه تخصيص، عنوان بيانى دارد و اين بيانىاست كه حتى قبل از ورود عام وارد شده. لذا اين غير از آن صورت قبلى است كه مجبوربوديم به يك صورت ديگرى تصوير بكنيم و حكم ظاهرى و حكم واقعى را در آنجامطرح بكنيم. اينجا ديگر اين حرفها نيست. چه تخصيص باشد به عنوان حكم واقعىمطرح است و چه نسخ باشد آن هم به عنوان حكم واقعى مطرح است براى اينكه دليلخاص قبل از عام وارد شده ولو اينكه عام بعد از حضور وقت عمل به خاص آمده. اگر مادليل خاص قبلى را مخصّص اين عموم قرار بدهيم، چه تالى فاسدى لازم مىآيد؟ آياتأخير بيان از وقت حاجت است؟ يا «تقديم البيان قبل وقت الحاجة» است؟ و او هيچمانعى ندارد.
لذا ما چه قائل به تخصيص بشويم و چه قائل به نسخ بشويم، اشكالى لازم نمىآيد ودر هر دو صورت هم حكم واقعى مطرح است، ديگر نياز به آن حكم ظاهرى كه درصورت قبلى ذكر كرديم، ندارد و ثمرهاش هم ثمره روشنى است.
ثمره بين تقدّم نسخ بر تخصيص در ما نحن فيه
ثمره در اين ظاهر مىشود كه بعد از ورود «اكرم كل عالم»، آيا عالم فاسق هم وجوباكرام دارد يا ندارد؟ اگر «اكرم كل عالم»، عنوان ناسخيت پيدا كرد، عالم فاسق هم وجوباكرام دارد اما اگر «لاتكرم» قبلى، عنوان مخصصيت پيدا كرد، معنايش اين است كه عالمفاسق حتى بعد از ورود «اكرم كل عالم لايجب اكرامه» بلكه «محرّم اكرامه».
در اين دوران بين تخصيص و نسخ چه بگوييم؟ آيا تخصيص تقدّم دارد يا نسخ؟ يابين آن فروض ثلاثه مثلاً فرق هست؟ مقصود از فروض ثلاثه اين است كه اين دليل اولىكه بر مفاد خودش دلالت دارد و از طرفى هم بر استمرار زمانى دلالت مىكند، ايناستمرار زمانى از چه راهى استفاده مىشود و منشأ اين استمرار زمانى چيست؟ عرضكرديم: سه چيز امكان دارد كه منشأ استمرار زمانىِ حكم اولى باشد:
يكى مسأله اطلاق بود كه ما از راه اطلاق و اين كه متكلم در مقام بيان زمان هم هستو زمان خاصى را مطرح نكرده، ما استفاده عموم زمانى و استمرار زمانى و اطلاق زمانىمىكنيم. گاهى هم مسأله استمرار زمانى از راه قضيه حقيقيه استفاده مىشود كه اين درحقيقت خودش يك عموم زمانى است، به اطلاق هم ارتباط ندارد بلكه مستندش قضيهحقيقيه است كه معناى قضيه حقيقيه اين است كه مثل اين كه متكلم تصريح مىكند كه هرفردى كه بالفعل در خارج وجود دارد و يا در آينده وجود پيدا مىكند كه از آينده به افرادمقدّرة الوجود و از حال به افراد محقّقة الوجود تعبير مىشود. افراد مقدّرة الوجود بهلحاظ زمان ملاحظه مىشود و به لحاظ آينده مورد نظر قرار مىگيرد. گاهى استمرارزمانى از طريق قضيه حقيقيه و بيان حكم به نحو قضيه حقيقيه استفاده مىشود، گاهى هماز دليل لفظى خارجى مثل همان تعبير معروفى كه «حلال محمد(ص) حلال الى يومالقيامة و حرامه حرام الى يوم القيامة» استفاده مىشود.
آن چه كه بر ما لازم است، اين است كه ما هر سه فرض را در اين صورت بررسىبكنيم و ببينيم كه آيا در هر فرضى، مسأله تخصيص ترجيح دارد يا مسأله نسخ، ترجيحدارد؟ يا اينكه به حسب فروض احتمالاً ممكن است فرق داشته باشد؟ لذا يك يك بايدملاحظه بشود.
بررسى حكم استمرار زمانى مستفاد از راه اطلاق
فرض اول اين است كه ما استمرار زمانى را از راه اطلاق استفاده كرديم، يعنى اگرمولا گفت: «لاتكرم الفساق من العلماء» و ديگر تعرّضى نسبت به مسأله زمان نكرد بااينكه در مقام بيان هم بود، با اينكه مسأله زمان هم مورد نظر مولا بود مع ذلك هيچتقييدى نكرد به اين كه اين «لاتكرم الفساق»، در يك هفته «لاتكرم»، دو هفته «لاتكرم»،يك ماه «لاتكرم». از نظر زمان هيچ قيدى اين چنينى در «لاتكرم» مطرح نشد. و ما از راهمقدمات حكمت و از راه اطلاق استفاده كرديم كه اين «لاتكرم»، يعنى «غير مقيّد بزمانخاص، غير محدود بزمان خاص». يك استمرار زمانى از راه اطلاق در رابطه با زماناستفاده كرديم.
پس «لاتكرم الفساق من العلماء»، از نظر زمان از طريق اطلاق، مسأله زمان را مطرحكرده. حالا بعد از دو سه هفته «اكرم كل عالم» آمد، اگر اين «لاتكرم» قبلى، مخصّص اين«اكرم كل عالم» باشد، معنايش اين است كه آن اطلاق به قوّتش باقى است براى اينكهتخصيص در «اكرم كل عالم» وارد شده و معناى تخصيص، همان طورى كه عرض كرديماين است، يعنى حتى بعد از «اكرم كل عالم» باز هم «لاتكرم الفساق» به قوّت خودشباقى است، به استمرار خودش باقى است و آن «لاتكرم» به نحو مدام مطرح است.
پس اگر مسأله، مساله تخصيص باشد، معناى تخصيص اين است كه از روزى كه«لاتكرم» آمد، همين عدم وجوب اكرام بود، حالا هم هست، بعد از ورود «اكرم كل عالم»هم هست. الى الابد همين «لاتكرم الفساق» مطرح است. اما اگر مسأله، مسأله نسخ شد،مسأله نسخ در اينجايى كه زمان از راه اطلاق استفاده مىشود، برگشت به تقييد مىكند. درجميع مواردى كه استمرار زمانى از راه اطلاق استفاده مىشود، شما مىتوانيد از نسختعبير به تقييد بكنيد براى اينكه اطلاق زمانى را مقيّد مىكند، مىگويد: اين اطلاق زمانىدو هفته بيشتر نبوده، اين «لاتكرم» سه هفته بيشتر نبوده. از حالا به بعد ديگر تحقق ندارد،از حالا به بعد «اكرم كل عالم»، جاى «لاتكرم» را پُر كرده. پس تا اينجا مسأله نسخ به تقييدرجوع مىكند و در حقيقت صورت مسأله ما به اين عبارت بيرون مىآيد، در اينجا تعبيرمىكرديم كه «الامر دائر بين التخصيص و النسخ»، حالا بايد تعبير بكنيم: «الامر دائر بينالتخصيص و التقييد».
در مسأله دوران بين تخصيص و تقييد، ما دو مرحله گذرانديم. آنجايى كه دوتا دليلباشد و دليل سوم مطرح نباشد، آنجا اگر امر بين تخصيص و تقييد دائر باشد، ما گفتيم:تقييد بر تخصيص تقدّم دارد اما آنجايى كه دليل سومى وجود داشته باشد و امر آن دليلسوم، دائر باشد بين اينكه به صورت تقييد در يكى از دو دليل اول تصرف بكند يا بهصورت تخصيص در دليل ديگر تصرف بكند، گفتيم: اينجا مسأله ترجيح تقييد برتخصيص مطرح نيست و در همين فرض اول ما نحن فيه روى آن بحث كرديم.
احتمال تشابه ما نحن فيه به مسأله دوران بين تخصيص و تقييد
حالا ممكن است شما اينجا بفرماييد: روى همان مسألهاى كه شما ذكر كرديد كهمثالش هم اين بود: يك دليل مىگفت: «اكرم كل عالم» و يك دليل مىگفت: «لاتكرمالفاسق»، او به صورت عموم، قصه را مطرح مىكرد، اين به صورت اطلاق مطرحمىكرد، امر دائر بود بين اينكه شما با «اكرم العالم» به جنگ «لاتكرم الفاسق» برويد و«لاتكرم الفاسق» را تقييد بكنيد يا با «لاتكرم الفاسق» به جنگ «اكرم كل عالم» برويد و«اكرم كل عالم» را تخصيص بزنيد. اينجا ما گفتيم: تقييد بر تخصيص تقدّم دارد و منشأشهم اين بود كه گفتيم: «اكرم كل عالم» عنوان بيان پيدا مىكند و ديگر نمىگذارد كه مكلفبا وجود «اكرم كل عالم»، بتواند در رابطه با «لاتكرم الفاسق» به اطلاق تمسك بكند وجلوى احتجاج به اطلاق را مىگيرد. حداقل به استمرار احتجاج به اطلاق ضربه مىزند وآن را از بين مىبرد.
شما بگوييد: همان طورى كه در «اكرم كل عالم» با «لاتكرم الفاسق» دو دليل بود،سومى هم نداشت، امر دائر بود كه «اكرم كل عالم» مقيِّد «لاتكرم الفاسق» باشد يا «لاتكرمالفاسق» مخصّص «اكرم كل عالم»؟ شما گفتيد: «اكرم كل عالم» مقيِّد است و «لاتكرمالفاسق» نمىتواند مخصّص «اكرم كل عالم» واقع بشود در نتيجه تقييد را بر تخصيصترجيح داديد. ما نحن فيه هم همين طور است براى اينكه در مانحن فيه هم كه ما دوتادليل بيشتر نداريم، دليل سوم كه مطرح نيست. يك دليل اول وارد شده و گفت: «لاتكرمالفساق من العلماء»، يك دليل هم بعد آمد و گفت: «اكرم كل عالم». امر بين دو مطلب دائراست: يا دليل اول، مخصّص دليل دوم واقع بشود يا دليل دوم، مقيِّد اطلاق دليل اول واقعبشود و مسأله از اين دو دليل هم خارج نيست. امر دائر است بين تخصيص و تقييد است،اين او را تخصيص بزند يا او اطلاق زمانى اين دليل را تقييد كند؟
روى همان ملاكى كه شما در «اكرم كل عالم» با «لاتكرم الفاسق»، مسأله تقييد را برتخصيص ترجيح داديد، بايد اينجا همين معامله بشود. اينجا با آنجا چه فرق مىكند؟مسأله از دوتا دليل هم كه بيرون نيست. يا اين مخصّص اوست يا او مقيّد اين است، عين«اكرم كل عالم» و «لاتكرم الفاسق». پس همان طورى كه آنجا تقييد را بر تخصيصترجيح داديد، منتها تقييد آنجا عنوان نسخ نداشت اما اينجا تقييدش با نسخ انطباق پيدامىكند اما باطن همان تقييد است، شما بايد تقييد را بر تخصيص ترجيح بدهيد. به عبارتروشنتر: نسخ را بر تخصيص ترجيح بدهيد «لانّ النسخ تقييد و التقييد له مرجّح علىالتخصيص»، پس بايد نسخ بر تخصيص تقدّم داشته باشد.
فرق بين محل بحث با مسأله دوران بين تقييد و تخصيص
ابتداءً اين مسأله به ذهن انسان مىآيد و خيلى منطقى و روشن است لكن بين مانحنفيه و آنجا فرق هست. در آنجا بين «اكرم كل عالم» با «لاتكرم الفاسق»، نسبت عموم وخصوص من وجه بود. معناى «اكرم كل عالم» اين بود كه «اعم من ان يكون فاسقاً او غيرفاسق» و معناى «لاتكرم الفاسق» اين بود «اعم من أن يكون عالماً أو جاهلاً». تعارض آندو دليل در رابطه با ماده اجتماعشان بود. در ماده اجتماع دو دليل، بين عموم يك دليل واطلاق دليل ديگر، تعارض برقرار بود. آنجا مىگفتيم: تقييد بر تخصيص تقدّم دارد اما درمانحن فيه چنين نسبتى وجود ندارد. در مانحن فيه اين دليل متقدم به نام «لاتكرم الفساقمن العلماء»، نسبتش با «اكرم كل عالم» عموم و خصوص مطلق است.
شما بگوييد: چه فرق مىكند اگر عموم و خصوص من وجه باشد يا عموم و خصوصمطلق باشد؟ چه فرقى بين اين دو وجود دارد؟
فرقش اين است كه اگر عموم و خصوص مطلق بود، روى آن مبنايى كه ما گفتيم، چرادليل خاص بر عام مقدّم است؟ آيا مسأله اظهريّت و ظاهريت است يا مسأله حكومتِاصالة الظهور در قرينه بر اصالة الظهور در ذى القرينه است يا آن تفصيلى كه مرحوم شيخانصارى بيان فرموده بودند يا اينكه هيچ كدام از اينها نيست؟ در جوّ تقنيين از نظر عقلابين خاص و عام، عدم منافات و عدم تعارض است. اينجا تعارض نيست كه اظهريّت وظاهريّت را ملاحظه بكنيم. تعارض نيست كه مسأله حكومت اصالة الظهور در قرينه را براصالة الظهور در ذى القرينه مطرح بكنيم؟ اصلاً در محيط تقنين بين خاص و عام منافاتو تعارض و اختلافى وجود ندارد. لذا اگر دليل خاص از نظر دلالت در پايينترين مراتبدلالت باشد و دليل عام در دلالت در عموم در بالاترين مراتب دلالت باشد، مع ذلكخاص بر عام تقدم دارد، مع ذلك نبايد ترديدى بكنيم بر اينكه بايد خاص را بر عام مقدّمداشت. اين به دلالت مربوط نيست، به ظهور ارتباطى ندارد، اين يك ريشه ديگرى داردهمان طورى كه ما عرض كرديم.
عدم جريان علّت تقدّم خاص بر عام در عموم و خصوص مطلق در مقام
پس علت تقدّم خاص بر عام در عموم و خصوص مطلق، يك علت منحصر بهخودش است و او عدم المنافات و عدم الاختلاف است اما آنجايى كه عموم و خصوصمن وجه باشد، آنجا نمىتوانيم اين حرف را پياده كنيم. اگر بين دو دليل در ماده اجتماع،معارضه و تنافى بود، اينجا بايد سراغ همان اظهريت و ظاهريت و امثال ذلك برويم و اگراظهريت و ظاهريت نبود، همان طورى كه بعداً ان شاء اللّه در اخبار علاجيه بحث مىكنيماگر دوتا روايت پيدا كرديم كه تعارضشان بالعموم و الخصوص من وجه بود و در مادهاجتماع با هم مخالفت و معارضه داشتند، آيا اينها مشمول اخبار علاجيه نيستند؟ آيا«حديثان مختلفان و خبران متعارضان»، اينجا صدق نمىكند؟ مسلّم صدق مىكند و مابعد هم ان شاء اللّه اين بحث را خواهيم كرد.
پس مسأله تعارض به عموم و خصوص من وجه از مصاديق تعارض است. اگراظهريت و ظاهريت باشد، روى ملاك اظهريت و ظاهريت، ما اظهر را مقدّم مىداريم. اگراظهريت و ظاهريت نباشد، اخبار علاجيه را پياده مىكنيم. مرجّحات را در موردشمطرح مىكنيم اما در دليل عام و خاص، اين معنا مطرح نيست. عموم و خصوص نهاظهريت مىخواهد و نه قوّت دلالت مىخواهد و نه بين اينها معارضه هست و نه اخبارعلاجيه در مورد اينها پياده مىشود، لذا تفاوت بين اين دو كاملاً روشن است.
آنجايى كه اطلاق با عموم و خصوص من وجه تعارض داشته باشد، روى عنوانمعارضه، مسأله ترجيح تقييد بر تخصيص را مطرح كرديم، اما آيا لازمهاش اين است كهدر مانحن فيه هم همين معنا را مطرح كنيم؟ در ما نحن فيه اصلاً بين «لاتكرم الفساق منالعلماء» قبلى، با «اكرم كل عالم» روى مبناى تخصيص، منافات تحقق ندارد، تنافىاشتنافى بدوى است. اختلافش، اختلاف در بادى نظر است. لذا اينجا نمىتوان مسألهتخصيص را ناديده بگيريم. اينجا ظاهرش هم تخصيص است ولو اينكه دو دليل هم بيشترنيستند ولو اينكه در آنجايى كه دو دليل هم هستند، در دوران بين تقييد و تخصيص، ماتقييد را مقدّم داشتيم اما اينجا خصوصيتى دارد كه ما نمىتوانيم تقييد را مقدّم بداريم. مامىبينيم مسأله تخصيص مطرح است و در مسأله تخصيص، چيزى شرط نيست. قوّتدلالت و ضعف دلالت و اظهريت و ظاهريت و مانند آن مطرح نيست. لذا در اينجا ظاهراين است كه تخصيص بر نسخ تقدّم دارد، يعنى بر تقييد تقدّم دارد. در نتيجه بعد از ورود«اكرم كل عالم»، همان «لاتكرم الفساق من العلماء» به قوّت خودش باقى است و مفادشكه عبارت از حرمت يا لااقل عدم وجوب اكرم عالم فاسق است استمرار دارد و ما درعموم «اكرم كل عالم» به عنوان تخصيص تصرف مىكنيم.
حكم استمرار زمانى مستفاد از راه قضيه حقيقيه
اين در آنجايى بود كه استمرار زمانى در «لاتكرم الفساق من العلماء» از راه اطلاقاستفاده بشود اما اگر استمرار زمانى از راه قضيه حقيقيه پيدا شد، اينجا ديگر خيلىروشنتر است كه بايد مسأله تخصيص را مطرح بكنيم براى اينكه در فرض قبلى،مخصّص ما با اينكه قوّت دلالت نداشت مع ذلك ما آن را بر عام ترجيح داديم وتخصيص را قائل شديم. اينجا كه ديگر دليل خاص ما، علاوه بر موقعيت خاصى ومخصّصىاش، زبانش هم باز است و آن اين است كه به صورت قضيه حقيقيه مىگويد: بهشما اعلان مىكنم كه هر عالمى اگر فاسق شد، چه آنهايى كه الان وجود دارند و چهآنهايى كه فردا عالم فاسق هستند و چه آنهايى كه يك ماه بعد عالم فاسق هستند و چهآنهايى كه يك سال بعد عالم فاسق هستند، اكرامشان حرام است. با اين زبان دارد مسألهرا مطرح مىكند. حالا اگر بعد از يك هفته «اكرم كل عالم» آمد، ديگر «اكرم كل عالم» درمقابل يك چنين دليل خاصى، بايد سر تسليم فرود بياورد براى اينكه خاص دوتا موقعيتپيدا كرد: يكى عنوان مخصّصى كه خود مخصّص بودن تنها علت تقدّم است. يكى همعلاوه بر مخصّص بودن، زبان دار بودن. يعنى آن ثمرهاى كه ما مىخواهيم بر نسخ وتخصيص مترتب بكنيم، خود دليل خاص با زبان خودش آن ثمره را معيّن مىكند مثلاً اگردليل عام دو هفته بعد از دليل خاص وارد شده باشد، خود دليل خاص مىگويد: عالمفاسق بعد از دو هفته هم محرّم الاكرام است.
معناى قضيه حقيقيه يك چنين معنايى است كه زبان دليل خاص حتى نسبت به بعد ازورود «اكرم كل عالم» باز است و در حقيقت دارد مسأله را مشخص مىكند. لذا اگر در آنفرض قبلى هم كسى ترديد داشته باشد در اينكه مسأله تخصيص بر نسخ تقدّم دارد، اينجاديگر نمىتواند براى او جاى ترديد باشد براى اينكه هم موقعيت خاصىاش، اقتضاىتقدّم بر عام دارد و هم قضيه حقيقيه بودنش، مسأله را براى بعد از ورود دليل عاممشخص كرده كه عالم فاسق سه هفته بعد هم محرّم الاكرام است. عالم فاسق چهار هفتهبعد هم محرّم الاكرام است. لذا اينجا هيچ ترديدى در اين معنا نيست كه مسأله تخصيصبر نسخ تقدّم دارد.
و همين طور آن فرض سوم هم مثل اين فرض دوم است منتها فرق فرض سوم بافرض دوم اين است كه در فرض دوم، خود دليل خاص زبانش گويا بود. در فرض سومخود دليل خاص، زبان گويايى ندارد لكن وقتى كه «حرام محمد(ص) حرام الى يومالقيامة»، به دليل خاص ضميمه مىشود، آن وقت با پشتوانه اين دليل، ديگر نمىشود درمقابل آن كارى كرد، يعنى كأنّ دليل خاص مىگويد: من مىگويم: اكرام عالم فاسق حراماست. آن دليل هم مىگويد: من مىگويم: هر حرامى «حرام الى يوم القيامة» يعنى عالمفاسق دو هفته بعد هم اكرامش حرام است و سه هفته بعد هم اكرامش حرام است و چهارهفته بعد هم اكرامش حرام است. منتها اين زمانها به كمك اين دليل خارجى مشخصمىشود اما دوتا را كه كنار هم مىگذاريم، دليل خاص، اصل حرمت را مىگويد، دليللفظى ديگر، استمرار لفظىِ اين حرمت را بيان مىكند. با وجود پشتوانه داشتن دليلخاص به اين دليل لفظى دال بر استمرار، ديگر نمىشود ترديدى براى انسان وجود داشتهباشد در اينكه تخصيص در اينجا بر نسخ تقدّم دارد.
لذا اين فروض ثلاثهاى كه در اين صورت دوم مطرح است، طبق قاعده در تمامىاينها، مسأله تقدّم تخصيص بر نسخ مطرح است، منتها يكى دو صورتش خيلى روشناست كه صورت اولش هم به همان كيفيتى كه عرض كرديم باز بايد قائل به تقدّمتخصيص بر نسخ بشويم. يك صورت ديگر هم در مسأله دوران بين تخصيص و نسخباقى مانده كه ان شاء اللّه عرض مىكنيم.
تمرينات
كيفيت دوران بين تخصيص و نسخ را در صورت تقدّم زمانى خاص بر عام توضيحدهيد
ثمره جايى كه دليل خاص قبل از عام آمده با جايى كه بعد آمده، در چيست
حكم جايى كه استمرار زمانى از راه اطلاق استفاده شود را بيان كنيد
فرق بين صورت فوق با مسأله دوران بين تقييد و تخصيص در چيست
حكم جايى كه استمرار زمانى از راه قضيه حقيقيه استفاده شود را توضيح دهيد
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...