چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
1195 جلسه
تدریس استاد
متن
40 1195 جلسه 1195
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
دليل عدم جريان اصول عمليه در مانحن فيه
عرض كرديم: علم اجمالى به علم تفصيلى و شك بدوى انحلال پيدا مىكند و درمورد شك بدوى، يك اصل عملى جريان پيدا مىكند و نتيجه اين اصل عملى عبارت ازتخصيص است. ما اين را مبناءً نمىپذيريم ولى اگر مبناى انحلال را بپذيريم، به نظرمىرسد كه اين حرف خوبى باشد. لكن بعد به نظر رسيد كه اگر ما مبنا را هم بپذيريم وانحلال را قبول بكنيم مع ذلك اين حرف لذا اگر مبناى انحلال را هم بپذيريم و از اشكال مبنايى صرف نظر كنيم باز اين حرفقابل مناقشه است و در اين فاصله، اصالة البرائة و استصحاب نمىتواند جريان پيدا كند.
استفاده استمرار زمانى از راه قضيه حقيقيه
در اين صورتى كه اين دو روز بحث مىكرديم، فرض را آن جايى قرار داده بوديم كهاستمرار زمانى «اكرم العلماء» از راه اطلاق استفاده شده باشد. حالا فرض دوم در همينصورت اين است كه ما استمرار زمانى را از قضيه حقيقيه كه معنايش اين است كه به نحوعموم مطرح شده و آن هم عموم اعم از محقّقة الوجود و مقدرة الوجود استفاده كنيم مثلاينكه معناى «اكرم العلماء» اين باشد كه بگويد: «كل من وجد فى الخارج و اتّصف بكونهعالماً يجب اكرامه» اعم از آنهايى كه در زمان صدور حكم اين خصوصيت را داشتند وآنهايى كه بعد اين خصوصيت را پيدا مىكنند، اعم از آنهايى كه اتصاف به عدالت دارنديا اتصاف به فسق دارند كه استمرار زمانى از راه قضيه حقيقيه استفاده بشود كه آن همخودش يك نوع عمومى است و دلالت بر اين معنا مىكند.
در فرض قبلى، استمرار زمانى را از اطلاق استفاده مىكرديم و نسخ به منزله يكتقييدى بود در مقابل اين اطلاق زمانى، لذا ابتداءً به نظر مىرسيد كه تقييد بر تخصيصتقدّم دارد، همان طورى كه در بحثهاى گذشته ذكر شد، اما اينجايى كه استمرار زمانى ازالقاء قضيه به نحو قضيه حقيقيه استفاده بشود، ديگر برگشت نسخ به تقييد نخواهد بودبلكه برگشتش به يك نوعى از خود تخصيص خواهد بود.
مثلاً اگر در آيه حج از باب مثال بخواهيم بگوييم: فى زماننا هذا فرضاً حج وجوبندارد. اين عدم وجوب در اين زمان، وقتى كه در مقابل آيه حج قرار مىگيرد، به منزلهيك مقيّدى در مقابل مطلق نيست بلكه به منزله يك مخصّصى است در مقابل عموم،براى اينكه آيه حج مىگويد: «كل من وجد فى الخارج و صار مستطيعاً» مثلاً ولو در قرنچهاردهم هجرى، «يجب عليه الحج» كه لسانش از نظر دلالت بر حكم، همان لسان دليلعام خواهد بود. اينجا بازگشت نسخ به مسأله تخصيص است. آن وقت كأن امر ما دائراست بين يك تخصيص اصطلاحى و متداول و بين نسخى كه «يرجع الى التخصيص» وآن هم باطنش همان عنوان تخصيص خواهد بود؛ يعنى كأن «الامر يدور بين احدالتخصيصين» يا تخصيص در عموم افرادى است و يا تخصيص در قضيه حقيقيه كه درحقيقت همان عموم ازمانى را دلالت مىكند. امر دائر بين احد تخصيصين است، حالاترجيح با كدام است؟ آيا عموم افرادى «من حيث هو» تخصيص بخورد يا عمومى كه بهعنوان قضيه حقيقيه حكم را براى هر زمان ثابت مىكند، مقدّر و محققة الوجود، زمانفعل و بعد، كأن به نحو عموم همه را شامل مىشود و دلالت مىكند تخصيص بخورد؟كدامش را انتخاب بكنيم، كدام يكى از اين دو تخصيص بر ديگرى ترجيح دارد؟
(سؤال... و پاسخ استاد:) قضيه حقيقيه ربطى به مقدمات حكمت ندارد. مقدماتحكمت مسأله اطلاق است. نحوه اخذ قضيه در موضوع فرق مىكند. يك وقت به نحوقضيه خارجيه در موضوع اخذ مىشود؛ يعنى آنهايى كه در زمان حكم وجود دارند،آنهايى كه در زمان حكم عنوان موضوع برايشان منطبق مىشود اما قضيه حقيقيه: درحقيقت يك قضيه عامه است كه حكم را تعميم مىدهد به حسب افراد در طول زمان؛يعنى مىگويد: حكم به زمان فعل اختصاص ندارد بلكه در آينده هم حكم روى اينموضوعات و روى اين مصاديق بار است. در حقيقت قضيه حقيقيه به دلالت لفظيهمتعرض زمان آينده است و متعرض افراد مقدرة الوجود است و اين هيچ ربطى به مسألهاطلاق ندارد كه اطلاق را اصلاً از باب دلالات و مربوط به الفاظ، نبايد بدانيم.
دوران امر بين تخصيص عموم افرادى و تخصيص عموم ازمانى
اگر اين طورى شد، امر دائر بين يكى از دو تخصيص است، آيا ما عموم افرادى راتخصيص بزنيم يا عموم ازمانى مفاد قضيه حقيقيه را تخصيص بزنيم؟ هر دو امكان دارد.اگر بگوييم: عالم فاسق از اول، وجوب اكرام نداشته، معنايش اين است كه عموم افرادىتخصيص خورده. اگر بگوييم: عالم فاسق اين دو روز، وجوب اكرام داشته، از حالا بهبعد وجوب اكرام ندارد، اين تخصيص در عموم ازمانى است و مفاد قضيه حقيقيه است.حالا كدامش ترجيح دارد؟ اينجا بايد اين معنا را ملاحظه بكنيم. آن كه از نظر برخوردشبا عام و از نظر مخصّص بودن، عنوان قِلّت پيدا مىكند؛ يعنى آن تخصيصى كه نتيجهاشاين است كه تصرّف در عام، كمتر واقع بشود، دخالت در عام كمتر واقع بشود. اينجا اگرما عالم فاسق را از روز اول خارج كنيم، اين يك نوع تصرف در عام است اما اگر روزسوم به بعد خارج بكنيم، تصرف در عام كمتر تحقق پيدا مىكند. لازمه آن تخصيص اولاين است كه از روز اول، ما دور عالم فاسق قلم بگيريم اما لازمه تخصيص دوم اين استكه از روز سوم به بعد، دور عالم فاسق را قلم بگيريم و چون امر دائر بين قلّت و غير قلّتاست، اينجا بعيد نيست كه آن كه كمتر با عام برخورد پيدا مىكند و كمتر در عام تصرفتحقق پيدا مىكند را ترجيح بدهيم لكن عنوان مسأله، دوران امر بين تخصيصين است.
اگر اين قلّت و كثرت را به اين صورتى كه عرض كرديم، مرجّح قرار دهيم كه بعيدنيست عقلا اين معنا را مرجّح قرار بدهند، نسخ بر تخصيص تقدم پيدا مىكند و اگر كسىقرار نداد، اينجا «لاترجيح لاحد التخصيصين على الاخر» اما اگر مرجح قرار داد، نسخ برتخصيص تقدّم دارد براى اينكه نسخ، يك تخصيصى است كه «اقل تصرفاً فى العام منالتخصيص المتداول المعمول»، لذا روى اين فرض با اين خصوصيت در دوران بينتخصيص و نسخ، نسخ بر تخصيص تقدّم پيدا مىكند. لكن اگر كسى گفت: اينطور نيست،امر دائر بين احد تخصيصين است و هيچ مرجحى «لاحدهما على الاخر» نيست.
استفاده استمرار زمانى از ادله لفظيه
اما فرص سوم روى همين صورت، (هنوز صورت مسأله، همان صورت اولى استو تغييرى در اين صورت پيدا نشده است) آنجايى است كه استمرار زمانى را نه از راهاطلاق استفاده كنيم و نه از راه قضيه حقيقيه، بلكه استمرار زمانى را از راه يك سرى ادلهلفظيهاى كه مدلول مطابقى آنها همين استمرار است و اصلاً براى بيان استمرار آمدهانداستفاده كنيم مثل تعبير معروفه كه «حلال محمد(ص) حلالٌ الى يوم القيامة و حرامه حرامالى يوم القيامة» كه اين تعبير اصلاً مسوق براى بيان استمرار است و دليل به دلالت لفظى،مسأله استمرار زمانى را در مورد حلال محمد(ص) و حرام ايشان تعرّض كرده است.
اگر در كنار دليل عام، چنين دليل لفظى دال بر استمرار هم بود، بعد دليل خاص واردشد و اين دليل خاص مردد بود بين اين كه عنوانش تخصيص باشد و بين اينكه عنوانشنسخ باشد، به عبارت روشنتر: بين اينكه در دليل عام تصرف بكند و يا اينكه در دليل دالبر استمرار تصرفى حاصل بشود. اگر نسخ باشد در اين دليل دال بر استمرار تصرف شدهو اگر تخصيص باشد، در خود دليل عام تصرف شده. كدام بر ديگرى ترجيح دارد؟
اينجا موضوع دليل استمرار را كه در اين عبارت ملاحظه مىكنيم مىفرمايد: «حلالمحمد(ص)» در حقيقت موضوع دليل استمرار، اين مضاف و مضاف اليه است. به تعبيراصطلاحى: مفرد مضاف است يا مثلاً مصدر مضاف، هر دو را مىشود تعبير كرد. آيا اينمصدر مضاف، يكى از چيزهايى است كه دلالت بر عموم مىكند؟ يا دلالت بر عمومنمىكند؟ اين در جاى خودش محل بحث است. حالا ما روى هر دو تقدير بحث مىكنيم.
اگر معناى «حلال محمد(ص)» يك معناى عامى شد؛ يعنى «كل حلال محمد(ص)»عنوانش، عنوان كلى شد، ما در حقيقت اينجا دوتا كلى داريم: يكى آن دليل عام كه حالابه مناسبت كلمه «حلالٌ»، فرض كنيد دلالت بر حليّت مىكند و مىگويد: «اكرام كل عالمحلال» و فرض كنيم دليل مردد بين تخصيص و نسخ دلالت بر حرمت مىكند و مىگويد:«اكرام العالم الفاسق حرامٌ». (براى سنخيت با حلال محمد(ص) اين طورى مثالمىزنيم.) مىگويد: «اكرام كل عالم حلال»، اين دليل اول ماست. دليل دوم هم مىگويد:«و كل حلال، حلال الى يوم القيامة» مثل صغرا و كبرا. حالا ما در مقابل اين دو يك «يحرماكرام العالم الفاسق» داريم و نمىدانيم اين «يحرم اكرام العالم الفاسق» عنوانش، عنوانتخصيص است تا با آن دليل عام اول مقابله كند يا عنوانش، عنوان ناسخ است، تا با آندليل عامى كه به منزله كبرا است، مقابله بكند. على اىّ حال با يكى از اين دو مقابله دارديا با عامى كه صغرا را مطرح مىكند و يا با عامى كه كبرا را مطرح مىكند و با هر كدام هممقابلهاش، مقابله تخصيصى است.
اينجا در حقيقت نسخ ما به تخصيص برمىگردد، منتها معناى نسخ، تخصيص درعموم كبرا است. معناى تخصيص، تخصيص در عموم صغرا است. امر دائر بين اين استكه عموم صغرا تخصيص خورده باشد يا عموم كبرا تخصيص خورده باشد.
بررسى ترجيح نسخ بر تخصيص در مقام
اگر آن حرفى كه ما عرض كرديم كه عقلا و عرف روى مسأله قلّت و كثرت به عنوانترجيح، تكيه مىكنند را بياوريم لازمه آن حرف اين است كه اينجا هم بگوييم: در مقابلعموم كبرا قرار بگيرد براى اينكه اگر در مقابل عموم كبرا قرار گرفت، لازمهاش اين استكه اين دو روز فاصله، اكرام عالم فاسق حلال بوده اما اگر در مقابل عموم صغرا قرارگرفت، معنايش اين است كه حتى در همين دو روز هم عالم فاسق جايز الاكرام و محللالاكرام نبوده است.
پس چون مسأله قلّت و كثرت مطرح است، اگر اين به عنوان مرجح مطرح شد، بازنسخ بر تخصيص تقدّم پيدا مىكند و اگر به عنوان مرجح مطرح نشد، «الامر دائر بين احدالتخصيصين» يا تخصيص در عمومى كه به منزله صغرا است و يا تخصيص در عمومىكه به منزله كبرا است. در حقيقت اين فرض سوم روى اين جهتش، حكم فرض دوم راپيدا مىكند و همان حكم برايش ترتب پيدا مىكند.
اما اگر گفتيم: حلال محمد(ص) مفرد مضاف است و مصدر مضاف افاده عمومنمىكند بلكه از آن اطلاق استفاده مىشود نه اينكه دلالت بر عموم داشته باشد، اين«باطلاقه» همه حلالها و همه محلّلات را شامل مىشود. اگر اين طور شد، آن وقت آن«لاتكرم الفساق من العلماء» بنابر اين كه نسخ باشد، مقابلهاش با حلال محمد(ص) مقابلهتقييد و اطلاق خواهد بود و مقابله تقييد و اطلاق حكمش همان بود كه در فرض اول بيانكرديم كه استمرار را از اطلاق زمانى استفاده بكنيم. يعنى در حقيقت ولو اينكه كلمه«يستمر» اينجا وجود دارد، «الى يوم القيامة» وجود دارد اما موضوع اين «يستمر»چيست؟ موضوع اين «حلال الى يوم القيامة» چيست؟ موضوعش يك حلال مطلق استو يك حلال مضاف به شيئى است كه «لا دلالة له على العموم بل اقصى دلالته علىالاطلاق» و «لاتكرم» مىخواهد با اين اطلاق معارضه بكند؛ يعنى «لاتكرم» مىخواهدبگويد: اينطور نيست كه تمام مصاديق استمرار داشته باشند، يك مصداق به نام عالمفاسق تا حالا محلل الاكرام بود اما از حالا به بعد «ليس بمحلل الاكرام»؛ يعنى يك حلّيتغير مستمره در مورد اكرام عالم فاسق مطرح است، يك حليّت غير باقيه «الى يوم القيامة»در مورد اكرام عالم فاسق مطرح است. در نتيجه اينجا هم مسألهاش همان مسأله دورانبين تخصيص و تقييدى است كه در فرض اول گفتيم كه اين تخصيص و تقييد، غير از آنتخصيص و تقييدى است كه تقييد را بر تخصيص مقدّم داشتيم.
اگر حلال محمد(ص) دلالت بر عموم كرد ما اينجا اطلاقى نداريم. لفظ دارد مىگويد:«يستمر الى يوم القيامة». اگر كسى گفت: «كل حلال يستمر الى يوم القيامة»، شمامىگوييد: اطلاق زمانى دارد؟ اين «يستمر الى يوم القيامة» دليل لفظى است، اين به اطلاقكارى ندارد. اگر كسى از شما به عنوان يك فاضل سؤال كرد و گفت: «كل حلال يستمرالى يوم القيامة»، دلالتش بر استمرار چه دلالتى است؟ كل را كه شما برداريد، آن وقتموضوعش اطلاق پيدا مىكند؛ اگر يك حلالى پيدا شد و استمرار پيدا نكرد، اين ازموضوع حلال محمد(ص) خارج است؛ يعنى مثلاً به او قيد مىزند. اگر «لاتكرم الفساقمن العلماء» به عنوان ناسخ مطرح شد، بايد اين طورى بگوييم: «حلال محمد» به استثناىعالم فاسق، «يستمر الى يوم القيامة» اما اكرام عالم فاسق «لايستمر»، حلالى بود كه ادامهپيدا نكرد. اين تقييد در موضوع «حلال محمد» مىشود. اگر ما قائل به عموم حلالمحمد(ص) نشويم؛ يك قيدى به مصدر مضاف مىخورد و نسخ به عنوان تقييد تقدمپيدا مىكند. «هذا تمام الكلام» در يك صورت.
تمرينات
جريان اصول عمليه را در صورت انحلال علم اجمالى بررسى كنيد
حكم جايى كه استمرار زمانى از راه قضيه حقيقيه استفاده شود را توضيح دهيد
در دوران امر بين تخصيص عموم افرادى و تخصيص عموم ازمانى كداميك مقدّماست شرح دهيد
حكم جايى كه استمرار زمانى از ادله لفظيه استفاده شود را توضيح دهيد
آيا مىتوان نسخ را به واسطه قلّت تصرّفش بر تخصيص مقدّم داشت
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...