چهارشنبه 6 تير 1403 - 17 ذيحجه 1445 - 26 ژوئن 2024
تبیان، دستیار زندگی
در حال بار گزاری ....
مشکی
سفید
سبز
آبی
قرمز
نارنجی
بنفش
طلایی
همه
متن
فیلم
صدا
تصویر
دانلود
Persian
Persian
کوردی
العربیة
اردو
Türkçe
Русский
English
Français
مرور بخشها
دین
زندگی
جامعه
فرهنگ
صفحه اصلی تبیان
شبکه اجتماعی
مشاوره
آموزش
فیلم
صوت
تصاویر
حوزه
کتابخانه
دانلود
وبلاگ
فروشگاه اینترنتی
عبارت مورد نظر :
لیست دوره ها
>
دروس خارج اصول
>
مباحث الفاظ - بحث اوامر - مقدمه واجب (آیت الله فاضل لنکرانی (ره))
>
1193 جلسه
تدریس استاد
متن
40 1193 جلسه 1193
مقدمه درس
الحمد للَّه ربّ العالمين و الصّلوة و السّلام على سيّدنا و مولينا و نبيّنا أبى القاسم محمّدصلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله الطيّبين الطّاهرين المعصومين و لعنة اللّه على أعدائهم أجمعين، من الآن الى قيام يوم الدّين.
متن درس
تفاوت نسخ و تخصيص
نكتهاى كه بايد راجع به نسخ ذكر بشود، اين است كه نسخ همان طورى كه اشاره شدعبارت از سر آمدن اَمد حكم و زوال استمرار حكم است. يعنى حكم با قطع نظر از نسخ،داراى يك استمرارى بوده و ظهور در استمرار داشته و اين نسخ در مقابل اين ظهور دراستمرار، دلالت بر انقطاع مىكند. مىگويد: حكم تا به حال ثابت بوده، از حال به بعدديگر آن حكم ثابت نيست. پس در حقيقت نسخ؛ يعنى دليلى كه با ظهور دليل منسوخ،در استمرار حكم، معارضه دارد و الاّ با اصل حكم منسوخ هيچ گونه معارضهاى ندارد. بهخلاف دليل خاص و دليل عام در آن تعارض ابتدائيشان. دليل خاص و دليل عام در اصلثبوت حكم، معارضه دارند. «اكرم العلماء» در اكرام علماى فاسق هم ظهور دارد. «لاتكرمالفساق من العلماء» با اين ظهور، معارضه مىكند. اما در دليل نسخ نسبت به منسوخ،مسأله به اين كيفيت نيست بلكه دليل ناسخ با اصل ثبوت حكم منسوخ هيچ گونهمعارضهاى ندارد بلكه با استمرار حكم منسوخ، معارضه مىكند و با ظهور دليل منسوخدر استمرار برخورد دارد.
منشأ ظهور دليل منسوخ در استمرار حكم
حالا كه مسأله به اين كيفيت است اين جهت مطرح مىشود كه اين ظهور دليلمنسوخ در استمرار از كجا پيدا شده؟ چه چيزى موجب مىشود كه دليل منسوخ، ظهوردر استمرار اين حكم داشته باشد؟ منشأ اين ظهور عبارت از چيست؟ اينجا ممكن استمنشأهاى مختلفى وجود داشته باشد. گاهى از اوقات و شايد كثيراً اين طور باشد كهظهور دليل منسوخ در استمرار، استناد به اطلاق دارد چون دليل منسوخ از نظر زمان،اطلاق دارد و مقدمات حكمت (البته اين طور نيست كه همه جا اينطور باشد بلكهآنجايى كه مقدمات حكمت تمام است) باشد و نتيجه مقدمات حكمت، ظهور دراستمرار است به لحاظ اطلاقى كه اين مقدمات حكمت از نظر زمان افاده مىكنند.
اگر اين طور باشد، در حقيقت نقش دليل ناسخ، تقييد اين اطلاق خواهد بود براىاينكه اصل ظهور در استمرار از ناحيه اطلاق پيدا شده و دليل ناسخ كه در مقابل ايناطلاق ايستاده، عنوانش، عنوان يك تقييد در مقابل اطلاق است، منتها تقييد و اطلاقاينجا، فقط در رابطه با زمان است. به خلاف تقييد و اطلاق در موارد ديگر كه به لحاظقيود مختلف و خصوصيات مختلفه است. پس گاهى منشأ ظهور، اطلاق و مقدماتحكمت است.
گاهى منشأ ظهور، اين است كه دليل منسوخ، حكم را به صورت قضيه حقيقيه بيانكرده است. معناى قضيه حقيقيه در مقابل قضيه خارجيه اين است كه هر موجودى كه درخارج وجود پيدا كرد و مصداق براى عنوان اين موضوع شد، حكم براى او ثابت استاعم از آنهايى كه بالفعل و خارجاً وجود دارند و مصاديق عنوان موضوع هستند، وآنهايى كه بعداً تدريجاً وجود پيدا مىكنند و با انطباق عنوان موضوع، مصداق براىموضوع قرار مىگيرند، و در نتيجه حكم روى آنها بار مىشود.
اگر قضيه دال بر حكم به چنين صورتى بود مثل اينكه در آيه حج بگوييم: «لله علىالناس حجّ البيت من استطاع اليه سبيلا»، معنايش اين است كه «كل مكلف وُجد فىالخارج و صار مستطيعاً يجب عليه الحج». اين حكم به وجوب حج به صورت قضيهحقيقيه روى عنوان مستطيع بار شده است، و ظاهرش اين است كه هر مستطيعى اعم ازآنهايى كه در زمان صدور اين آيه شريفه و صدور اين حكم، استطاعت دارا بودند و ياآنهايى كه در طول زمان الى يوم القيامه عنوان استطاعت پيدا مىكنند. در حقيقت در مثلاين قبيل از ادله احكام، ما ديگر نياز به اطلاق زمانى نداريم. خود اين عمومى كه ايندليل دلالت مىكند و حكم را به نحو قضيه حقيقيه مطرح مىكند (كه ماهيت قضيهحقيقيه، اعم من الموجودين و المقدّرين است) اقتضاى استمرار حكم و دوام حكم رادارد. گاهى هم ما از اين نحو تعبير، استفاده استمرار مىكنيم.
گاهى هم استفاده استمرار از مثل اين تعبيرات معروفه مىشود مثل اين عبارتمعروفه كه «حلال محمد(ص) حلال الى يوم القيامة و حرامه حرام الى يوم القيامة» كهاستمرار را خود لفظ بيان كرده است، خود دليل لفظى به مدلول مطابقى استمرار را بيانكرده است، مثل اينكه نفس كلمه استمرار را بياورد مثلا بگويد: «هذا الحكم يستمر الىيوم القيامه» كه ما از كلمه «يستمر» به دلالت لفظى و مطابقى، اين معنا را استفاده مىكنيم.
پس در حقيقت، نسخ، تصرّف در ظهور در استمرار است، و ظهور در استمرار،منشأهاى مختلفى دارد گاهى اطلاق زمانى است، گاهى قضيه حقيقيه است، و گاهى دليللفظى مطابقى دلالت بر استمرار مىكند.
حالا كه اين مقدمه هم در باب نسخ روشن شد آن صور ثلاثه كه امر دائر بينتخصيص و نسخ است را بايد ملاحظه كنيم.
بررسى اولين صورت دوران امر بين نسخ و تخصيص
اولين صورت اين است كه دليل عام از نظر صدور از متكلم و مولا، تقدّم داشته باشدو دليل خاص، تأخّر داشته باشد. ما گفتيم: علت دوران در اينجا اين است كه از يكطرف، احتمال مىدهيم كه اين دليل بعدى عنوان بيانيت و مخصصيت داشته باشد، ازطرف ديگر احتمال مىدهيم كه عام به عنوان يك حكم ظاهرى البته نسبت به همين موردخاص تا به حال مطرح بوده است و حكم واقعى آن چيزى است كه الان دليل خاصدلالت بر آن مىكند و متكفل بيان اوست، و لذا هيچ مانعى ندارد كه عنوان، عنوان نسخباشد، و مانعى هم ندارد كه عنوان، عنوان تخصيص باشد روى مبناى اينكه عام به عنوانحكم واقعى مطرح بود و دليل بعدى هم به عنوان بيان و مخصّص براى اين دليل عاماست.
اينجا روى آن بيانى كه ما در باب نسخ براى منشأ ظهور در استمرار ذكر كرديم، اولينفرض روى همين صورت اين است، متكلم گفت: «اكرم العلماء» و ما به واسطه اطلاق ومقدمات حكمت از اين «اكرم العلماء» ضمن اينكه عموم افرادى دارد، به لحاظ زمان،يك اطلاق زمانى هم استفاده كرديم. مقدمات حكمت، تمام بود و دلالت بر اطلاق زمانىكرد. پس در حقيقت «اكرم العلماء له عموم افرادى و اطلاق ازمانى»، حالا بعد از اين«اكرم العلماء»، «لاتكرم الفسّاق من العلماء» وارد شد و ما شك داريم كه آيا عنوان اين«لاتكرم» در رابطه با «اكرم العلماء» عنوان تخصيص است يعنى تصرف در عموم افرادىاست يا عنوانش عنوان نسخ است يعنى تقييد اطلاق زمانى است؟ امر دائر بين اين دواست.
اگر «لاتكرم الفساق من العلماء» تخصيص عموم افرادى باشد، معنايش اين است كهاز اول هم فسّاق از علما، وجوب اكرام نداشتند بلكه حرمت اكرام داشتند. اما اگر بهعنوان نسخ مطرح باشد، معنايش اين است كه تا به حال اينها وجوب اكرام داشتند، ازحالا به بعد «لاتكرم الفساق من العلماء» پياده مىشود و به عنوان حكم جديد دلالت برحرمت اكرام فساق از علما مىكند.
پس دوران بين تخصيص و نسخ اينجا در حقيقت برگشت به يك دوران بينتخصيص و تقييد مىكند. آيا اين مخصّص عموم افرادى است يا مقيّد اطلاق زمانىاست؟
ممكن است كسى بگويد: مگر شما قبلاً دوران بين تخصيص و تقييد را مطرحنكرديد؟ اين مسأله كه بحثش گذشت كه «اذا دار الامر بين التخصيص و التقييد» و شمانتيجه گرفتيد كه تقييد بر تخصيص تقدّم دارد يعنى ما در اطلاق تصرف مىكنيم اما درعموم عام تصرف نمىكنيم. معناى تقدّم تقييد بر تخصيص اين است كه مسأله را با تقييدخاتمه مىدهيم و مىگوييم: تخصيص كنار برود. عموم افرادى به قوّت خودش باقىباشد، و ما در اطلاق دخالت و تصرف مىكنيم.
آيا لازمه اين حرفى كه شما آنجا زديد و فارغ شديد اين نيست كه در اينجا هم همينحرف را بزنيد؟ اينجا هم ولو اينكه ابتداء اسمش دوران بين تخصيص و نسخ شده است،اما در باطن، دوران بين تخصيص و تقييد است. همان طورى كه شما در دوران بينتخصيص و تقييد، تقييد را مقدّم داشتيد، اينجا هم بايد تقييد را مقدم بداريد. و معناىاينكه تقييد را مقدّم بداريم اين است كه نسخ را بر تخصيص مقدّم بداريم، يعنى در دورانبين تخصيص و نسخ، قائل به نسخ شويم، «لانّ النسخ تقييد» و در دوران بين تقييد وتخصيص، تقييد بر تخصيص تقدّم دارد. آيا مسأله به همين صورت است؟ يا اينكه اينجايك خصوصيتى دارد. آنجا يك ملاكى داشت كه آن ملاك در اينجا وجود ندارد و مااينجا نمىتوانيم تقييد را بر تخصيص مقدّم بداريم؟
تفاوت محل بحث با مسأله دوران امر بين تخصيص و تقييد
خصوصيتى كه در اينجا وجود دارد اين است: در مسأله دوران بين تخصيص و تقييد،بين عام و اطلاق، تنافى و تعاند بود، بين دليل عام با دليل مطلق، معارضه بود. آنجانسبتشان عموم و خصوص من وجه بود كه ما اين مسأله را مطرح مىكرديم. يك دليلمىگفت: «اكرم العلماء» بطور عام، يك دليل مىگفت: «لاتكرم الفاسق» نه فاسق از علماء.اين دو دليل در عالم فاسق كه ماده اجتماعشان بود، تعارض مىكردند. اطلاق «لاتكرمالفاسق» مىگفت: عالم فاسق هم نبايد اكرام شود. عموم «اكرم العلماء» مىگفت: عالمفاسق وجوب اكرام دارد. پس بين اطلاق و عموم در عالم فاسق دعوا و جنگ بود، اومىخواست حكم خودش را پياده كند، اطلاق هم مىخواست حكم خودش را پياده كند.او بعمومه عالم فاسق را واجب الاكرام كند، اين باطلاقه عالم فاسق را محرّم الاكرام كند.پس يك طرف، دليل عام واقع مىشد، يك طرف هم دليل مطلق.
آنجا با مقدماتى كه در باره كلى اطلاق عرض كرديم، گفتيم: هميشه اطلاق به عنوانيك دليل لفظى مطرح نيست، اطلاق به عنوان يك دليل عقلى مطرح است، و لذا اسممقدماتش را مقدمات حكمت مىگذارند، يعنى مقام حكمت مولا يك چنين اقتضايىدارد. پس دلالت اطلاقى، دلالت غير لفظى است، و عبد تا مادامى مىتواند به اطلاقكلام مولا در مقابل مولا احتجاج كند كه مولا در مقابل اين مطلق، خودش دليلى ارائهنكرده باشد، اما اگر مولا خودش در مقابل اين مطلق، دليل ارائه كرد ديگر عبد چه حقّىدارد كه به اطلاق كلام مولا تمسك كند؟ و گفتيم: دليل عام مىتواند به عنوان يك دليل درمقابل مطلق از ناحيه مولا ارائه شود، يعنى مولا به عبد بگويد: مگر من نگفتم: «اكرم كلعالم»؟ مگر به دليل لفظى عام وجوب اكرام كل عالم را به تو ابلاغ نكردم؟ تو ديگر حقندارى به اطلاق كلام من تمسك كنى.
پس آنجا چون معارضه و دعوا بين عام و مطلق بود، ما در دعواى بين عام و مطلق،عام را بر مطلق مقدّم مىداشتيم، و معناى مقدّم داشتن عام بر مطلق، اين بود كه مىگفتيم:تخصيص را كنار بگذاريد، عام به قوّت خودش باقى باشد شما اين «لاتكرم الفساق» رامقيّد كنيد، يعنى «لاتكرم الفاسق الجاهل» اما فاسق عالم در تحت عموم «اكرم العلماء»باقى بماند.
عدم وجود تعارض بين عموم افرادى و اطلاق ازمانى يك دليل
اما در ما نحن فيه مسأله به اين صورت است كه ما يك «اكرم العلماء» داريم كه اين«اكرم العلماء» يك عموم افرادى دارد و يك اطلاق ازمانى. اول سؤال مىكنيم: آيا بيناين عموم و اطلاق معارضه هست؟ آيا نمىشود «اكرم العلماء» هم عموم افرادى داشتهباشد و هم اطلاق ازمانى؟ چه معارضهاى بين اين دو هست؟ «اكرم العلماء» از نظر افراد،عموم داشته باشد و از نظر ازمان، اطلاق داشته باشد. اگر دليل بعدى نيامده بود، اگرگرفتارى بعدى نبود آيا بين اين اطلاق و عموم، معارضهاى در كار بود؟ تنافى در كاربود؟ به خلاف آنجا، آنجا بين عموم و اطلاق، جنگ و درگيرى بود، اما اينجا «اكرمالعلماء» كه آمد هم داراى عموم است هم داراى اطلاق است بدون اينكه بين اين اطلاقو عموم هيچ گونه تعارض و تنافى وجود داشته باشد.
«اكرم العلماء» من حيث هو از نظر عموم افرادى و اطلاق ازمانى، واجد هر دو جهتاست، هيچ معارضهاى هم بين اين عموم و اطلاق وجود ندارد. تا زمانى كه دليل دومنيامده است، هيچ مسألهاى مطرح نيست. حالا دليل دوم «لاتكرم الفسّاق من العلماء»آمد. بحث روى دليل دوم است اين دليل دوم امرش دائر است كه در مقابل عموم افرادىبايستد يا در مقابل اطلاق ازمانى بايستد. چه دليلى داريد بر اينكه يكى از اين دو برديگرى ترجيح دارد؟ و اين چه ربطى به مسأله سابق دارد؟ مسأله سابق، معارضه بينعموم و اطلاق بود. عموم، يك حرفى مىزد، اطلاق خلافش را مىگفت. اما اينجامعارضه نيست، يك دليل ديگرى آمد، اين دليل لا محاله بايد يك ضربهاى به دليل اولوارد كند، امرش دائر است بين اينكه ضربه را به عموم افرادى وارد بكند يا ضربه را بهاطلاق ازمانى وارد بكند، چه ترجيحى دارد كه ما بگوييم: ضربه را به اطلاق ازمانى واردبكند. ملاك آنجا كه در اينجا تحقق ندارد. ملاك آنجا اين بود كه عام در مقابل اطلاق،خودش بيان است، و جلوى احتجاج عبد را به اطلاق مىگيرد، اما اينجا عام و اطلاق درمقابل هم نيستند، عام و اطلاق با هم تعارض و تنافى ندارند، يك دليل ديگرى پيدا شدكه اين دليل لا محاله بايد يك خدشهاى در دليل اول وارد كند. امرش دائر بين اين استكه خدشه را در رابطه با عموم افرادى وارد كند يا در رابطه با اطلاق ازمانى وارد كند،كدام ترجيح دارد؟
(سؤال... و پاسخ استاد:) بحث در فاصله بين «اكرم العلماء و لاتكرم الفساق» است.مگر مخصص، بيان عام نيست؟ همان طورى كه تقييد، يك بيانى است براى اطلاق،مخصّص هم يك بيانى است براى عام. مسأله اين است كه اگر ما قائل به تخصيص بشويممطلبى به وجود نمىآيد. تازه كثرت تخصيص هم اقتضاى همين معنا را مىكند كه مامسأله تخصيص را ملتزم بشويم. مسأله اين است كه «لنا عموم و لنا اطلاق و ورد دليل»لابدّ اينكه در يكى از اين دو تصرف شود، هيچ ترجيحى ندارد كه تصرف در اطلاق شوداما تصرف در عموم نشود. ملاك آنجا مقابله عموم با اطلاق بود، و اينكه وقتى كه دليلعام آمد عبد ديگر نمىتواند به اطلاق دليل مطلق با وجود بيان مولا تمسك كند، اما اينجاكه مقابله نيست بلكه اين دو (عام و اطلاق) در يك رديف واقع شدهاند. يكى از اين دوبايد سيلى بخورد، يا مطلق سيلى بخورد يا عام، ترجيح با كداميك از اينهاست؟ هيچكدام. ما چه دليل بر ترجيح داريم كه بگوييم: حتما سيلى بايد به گوش اطلاق بخورد؟نبايد سيلى به گوش عام بخورد. چرا؟ چه ترجيحى در كار است كه ما مسأله را به اينصورت بيان كنيم؟ اگر آن مطلب را هم اضافه كنيم كه «ما من عام الا و قد خصّ» چه بساكسى اين طرف را رجحان بدهد و بگويد: مسأله تخصيص مطرح است. اما حالا ما كارىبا اين نداريم، فى نفسه كه ملاحظه مىكنيم نبايد همين طورى چشم را ببنيديم بگوييم:«الامر دائر بين التخصيص و التقييد و التقييد اولى من التخصيص». آن روى ملاكى بود كهدر بحث قبلى مطرح بود، اما اين ملاك در ما نحن فيه به هيچ وجه تحقق ندارد.
(سؤال... و پاسخ استاد:) «هذا بيان و الخاص ايضاً بيان للعام» بين خاص و عاممنافتى نيست. در تقدّم خاص بر عام گفتيم كه علّت تقدّم خاص بر عام اين است كه اصلاًبين خاص و عام منافات نيست. اگر ما حمل بر تخصيص بكنيم همان بحث در اينجا پيشمىآيد كه بين خاص و عام هيچ گونه منافات و تعاندى تحقق ندارد، تقييد را مقدّم داشتيمنه اطلاق را.
نكته اصلى اين است كه آنجا معارضه بين اطلاق و عام بود، اينجا معارضهاى نيست«اكرم العلماء» هم دلالت بر عموم افرادى دارد. مثل اينكه دو رفيق ايستادهاند گرفتار يكظالمى شدهاند، ظالم مىگويد: من بايد يك سيلى به يكى از شما بزنم، بالاخره يكى ازاينها بايد يك سيلى بخورد، تقدّم و تأخّرى مطرح نيست، اينجا هم عام و اطلاق در يكرديف هستند بدون اينكه بين اينها هيچ گونه منافات و تعارضى مطرح باشد، حالا يكدليل ديگرى به نام «لاتكرم الفسّاق من العلماء» آمده است، مىخواهد يك سيلى به يكىاز اينها بزند و هر دو هم در يك رديف هستند و هيچ ترجيحى در كار نيست.
تمرينات
تفاوت نسخ و تخصيص را بيان كنيد
منشأ ظهور دليل منسوخ در استمرار حكم چيست
اولين صورت دوران امر بين نسخ و تخصيص را بررسى كنيد
تفاوت دوران امر بين نسخ و تخصيص با مسأله دوران امر بين تخصيص و تقييدچيست
آخرين مطالب
حوزه علميه
پیام های تسلیت مراجع تقلید، علما و...
حکومت، مردم را کریمانه اداره کند نه فقیرانه
انگیزه بانوان از ورود به حوزههای علمیه...
آیهای که باید در دستور کار مبلغین باشد
مسائل روز جامعه با نگاه تخصصی قابل...
ویژگیهای نماینده مجلس تراز انقلاب
تاکید آیت الله العظمی جوادی آملی بر...
حوزه علمیه در عرصه بانکداری اسلامی...
توصیههای اخلاقی استاد حوزه به طلاب...
لباس محرومیت زدایی از چهره مردم بر...